سید ابوالفضل موسویان
برخي گمان ميكنند براي رسيدن به هدف خوب از هر وسيلهاي ميتوان استفاده كرد؛ به بيان ديگر هدف وسيله را توجيه ميكند. مهم آن است كه هدف درست باشد، اما اين ديدگاه نادرست است، زيرا:
اولاً، كسي كه عادت به كارهاي نادرست كرد، بازگشتش از آن مسير اگر غيرممكن نباشد، بسيار دشوار است و تجربه نشان داده معمولاً كساني كه به اين نيت بودهاند، ديگر نتوانستهاند مسير غلطشان را تغيير دهند؛
ثانياً، در مسائل سياسي از كجا ميتوان اشخاص خوب و بد را شناخت؟ همه مدعي خدمت به مردم و جامعه هستند. از كجا معلوم ميشود چه كسي پايبند به اصول خود است؟
در طول تاريخ بسياري بودهاند كه خود را خوب جلوه داده و وعدههاي خوب دادهاند، اما وقتي به قدرت رسيدهاند، همه را فراموش كردهاند يا رسماً اعلام كرده كه همه اين كارها را براي رسيدن به قدرت انجام دادهاند. نقل شده وقتي خبر به قدرت رسيدن مروان به او رسيد، در مسجد مشغول تلاوت قرآن بود. قرآن را بست و گفت: «هذا فراق بيني و بينك»، تظاهر به زهد و قرائت قرآن را براي رسيدن به قدرت انجام ميداد، از اينرو وقتي به قدرت رسيد، همه را فراموش كرد. حال با توجه به اين تجربه طولاني، چگونه ميتوان به كسي كه از ابتدا پايبند به اصول نيست، اعتماد كرد؟
دستِكم بايد افراد را از همان اقدامات اوليه شناخت كه آيا به اصول خود پايبند هستند يا خير؟ آن كس كه پايبند نيست از كجا معلوم وقتي به قدرت رسيد به آن اصول عمل كند؟
ثالثاً، چگونه ميتوان از فريب، دروغ، نيرنگ و خيانت، به درستي و راستي و يكرنگي و سلامت رسيد؟ يا از خشونت، ترور و قساوت، به لطافت و انسانيت نزديك گرديد؟ يا از خودكامگي و زورگويي، آزادگي و كمالطلبي ايجاد كرد؟ و... خداوند ميفرمايد: {إِنَّ اللَّهَ لَا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ}؛ زيرا خدا كار مفسدان را به صلاح نميآورد.
چون صلاح و فساد دو امر متقابل و ضد يكديگرند و سنت الهي بر اين جاري است كه آنچه را صلاحيت اصلاح دارد اصلاح كند، و آنچه صلاحيت فساد دارد، فاسد سازد؛ به اين معنا كه اثر متناسب به هر يك از صلاح و فساد را بر صالح و فاسد مترتب كند.
علي(ع) ميفرمايد: «كسي كه با توسل به گناه پيروز شود، پيروز نيست و كسي كه با ستم غلبه كند در واقع مغلوب است.»
آنگاه كه به حضرت توصيه كردند كه برخي از سران را همراه خود كند و از بيتالمال به آنان بدهد تا آنان مردم را همراه امام كنند. فرمود: آيا به من دستور ميدهيد براي پيروزي خود از ستم بر آنان كه حاكمشان هستم، استفاده كنم؟ به خدا سوگند تا شب و روز برقرار است و ستارگان از پي هم طلوع ميكنند، هرگز چنين كاري نخواهم كرد.
آن بزرگوار به صراحت، اعتقاد راسخ خود به پيوستگي اخلاق و سياست را چنين ابراز ميكرد: «وفا همزاد راستي است. هيچ سپري نميشناسم كه بهتر از وفا آدمي را از گزند در امان دارد و آنكه بداند، كه پس از مرگ به كجا باز ميگردد، هرگز راه بيوفايي نپويد. ما در زماني زندگي ميكنيم كه بيشتر مردمش بيوفايي و غدر را گونهاي كياست ميشمرند و نادانان نيز، چنين مردمي را زيرك و كارگشا ميخوانند. اينان چه سودي ميبرند؟ خدايشان نابود كناد، مردم كارافتاده و زيركي هستند كه ميدانند در هر كاري چه حيلت سازند، ولي امر و نهي خداوندي سدّ راه آنها است. اينان با آنكه راه و رسم حيلهگري را ميدانند و بر انجام آن توانايند، گِرد آن نميگَردند. تنها كساني كه از هيچ گناهي پروايشان نيست، همواره منتظر فرصتند تا در كار مردم حيلتي به كار برند.»
در همين باره نقل اين روايت خالي از لطف نيست كه وقتي عباد بصري امام زينالعابدين(ع) را در راه مكه ديد. به آن حضرت گفت: جهاد و سختي آن را ترك كردهاي و به حج و راحتي آن روي آورده اي. در حالي كه قرآن ميفرمايد: {إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَيٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ... وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ}. امام فرمودند: هرگاه آنان كه وصفشان در اين آيات آمده، [التائبون، العابدون، الحامدون، السائحون ...] ديدم، جهاد با آنان افضل از حج است.
گفتهاند كه چهل سال پيش از بعثت پيامبر اكرم9 در خانه كعبه سنگي يافتند كه بر آن حكمتهايي نگاشته شده بود از جمله: هركه نيكي بكارد، هر آينه خرمي درو ميكند و هر كه بدي بكارد، ندامت درو خواهد كرد. اعمال زشت انجام ميدهيد و پاداش نيك ميخواهيد؟ آري، هرگز از درخت خار، انگور نچينند.
امام علي(ع) هيچ حركتي را خلاف اصول اخلاقي انجام ندادند، با اينكه شرايط براي ايشان فراهم بود. پس از وفات پيامبر و ماجراي سقيفه بنيساعده، كه حكومت به دست ديگران غصب گرديد، با اينكه پيامبر9 از طرف خداوند، علي(ع) را به عنوان جانشين خود تعيين كرده بودند، ابوسفيان از موقعيت استفاده كرد و براي اختلافافكني بين مسلمانان نزد علي(ع) آمد و گفت: دستت را بده تا با تو بيعت كنم. به خدا سوگند اگر بخواهي مدينه را پر از سوار و پياده سازم. اما امام حاضر نشد از هر وسيلهاي براي رسيدن به هدف استفاده كند. حاضر شد بيست و پنج سال خانهنشين باشد، اما از دشمنان اسلام كمك نخواهد و فرمود: تو از اين سخنان غير از فتنهانگيزي قصدي نداري. همانا به خدا سوگند تو همواره بدخواه اسلام هستي. ما را حاجت به نصيحت تو نيست. پيامبر9 وصيتي به من فرموده است كه بر آن وصيت عمل ميكنم. اشاره حضرت به اين وصيت از پيامبر است: پيامبر خدا9 براي من عهدي بسته و فرمود: اي پسر ابي طالب، بر تو است ولايت امت من. پس هرگاه در عافيت و آسايش تو را به ولايت برگزيدند و با رضا و رغبت بر تو اجتماع كردند به امر پيشوايي آنان برخيز و اگر بر تو اختلاف كردند، آنان را با همه آنچه در آن هستند، واگذار.
شايد ابوسفيان در اين ادعا كه مدينه را از سواره و پيادهنظام پر كند، گزافگويي نكرده باشد، زيرا شخصي مانند ابوسفيان ميتوانست براي علي(ع)كه داراي آن همه سوابق درخشان در اسلام بود، سپاه تهيه كند، ولي علي(ع) نميتوانست با همكاري و بيعت او قيام كند و مطالبه حق نمايد. خداوند، خود گمراهان را همكار خود نگرفته است. پس بايد مؤمنان نيز چنين باشند: {وَمَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا}؛ من آن نيستم كه گمراهگران را همكار خود بگيرم.
همچنين در شوراي شش نفره بعد از خليفه دوم، امام ميتوانستند با پذيرش يك تعهدِ غلطي كه از ايشان ميخواستند، حكومت را به دست گيرند و به آن تعهد عمل نكنند تا بتوانند جلوي آن همه انحراف را كه در قدرت پيدا كردن بنياميه پيش آمد، بگيرند، اما چنين كاري نكردند.
افراد كوتهبين كه تنها حكومت چندروزه را ميبينند، اين شيوه را مطلوب نميدانند و صداقت را مغاير با سياست ميدانند. از جمله «نيكلسن» ميگويد: «علي با آن كه فضايل بسيار داشت و كوشا، هوشيار و دورانديش و شجاع و روشن رأي و بردبار و وفادار و شريف بود، حزم و دهاي زمامداران را نداشت... در كار سياست ورزيده نبود و براي پيش بردن مقصود خويش، به هر وسيلهاي چنگ نميزد... .»
خود اميرالمؤمنين(ع) از اين تفاوت چنين ياد ميكنند: «به خدا سوگند! معاويه زيركتر از من نيست، اما شيوه او حيلهگري و گنهكاري است. اگر حيلهگري ناپسند نبود، زيركتر از من كسي نبود، اما هر نيرنگي نوعي گناه است و هر گناهي نوعي كفر و انكار است. روز رستاخيز در دست هر حيلهگري پرچمي است كه با آن شناخته ميشود.»
ابنابيالحديد معتزلي در شرح نهجالبلاغه ميگويد: «علي در جنگ كاري انجام نميداد مگر آنچه موافق كتاب و سنت بود، اما معاويه بر خلاف كتاب و سنت عمل ميكرد و تمام حيلهها را به كار ميبرد؛ چه حلال و چه حرام. روشش در جنگ، روش پادشاه هند بود. آنگاه كه با كسرا مواجه شد. علي شروع به جنگ نميكرد، تا آنها آغاز ميكردند. كسي را كه فرار ميكرد تعقيب نميكرد؛ به مجروح كاري نداشت؛ دربي اگر بسته بود، باز نميكرد.»
آري، آنچه علي(ع) را در تاريخ ماندگار كرد و دوست و دشمن به نيكي از او ياد ميكنند، همين شيوه آن حضرت بود. ايشان هم ميتوانستند با همان شگردها حكومت كنند، اما همانند حكومتهايي بود كه يا ديگر يادي از آنها نبود، يا به بدي ياد ميشد.