بسمه تعالی
سید ابوالفضل موسویان
رسول گرامی اسلام همانطور که فرمود برای اتمام کمالات و مکارم اخلاقی برانگیخته شد (بعثت لاتمم مکارم الاخلاق) و در همه ابعاد این مسأله را تحقق بخشید. یکی از مکارم اخلاقی آن حضرت در تعامل اجتماعی با مردم و در جهت رشد عقلانی آنان بود. و يكي از دلايل بعثت انبياء در كلمات اميرالمؤمنين(ع) همين است كه پيامبر مي آيد تا گنجينه هاي عقل را (در افراد جامعه) آشكار نمايد. ( نهج البلاغه، خطبه 1؛ ليثيروا لهم دفائن العقول)
با این که پیامبر (ص) مورد احترام همه بود و مردم هدایت خود را به راه حق و نجاتشان را از خرافات و عقاید جاهلی و جنگهای خانمانسوز و اخلاق زشت جاهلی، مدیون او بودند در عین حال آنقدر به آنان احترام می گذاشت تا شخصیت خودشان را پیدا کنند لذا در همه امور ـ جز وحی الهی ـ با آنان به مشورت می پرداخت و به رأی آنان احترام می گذاشت آنهم در روزگاری که در منطقه عربستان افراد باسواد بسیار اندک بودند و مردم از فهم بالایی برخوردار نبودند. در حالی که رهبرانی که اصلاً قابل قیاس با وی نیستند معمولاً از مردم و به خصوص کسانی که از امتیاز خاصی در جامعه برخوردار نیستند، جز پیروی محض چیزی نمی خواهند. و حتی برخی در روزگار کنونی که فهم مردم با آن دوران قابل قیاس نیست اساسا به افراد پایین و متوسط جامعه، حق اظهار نظری در امور خودشان قایل نمی باشند.
البته طبیعی است که اگر جامعه بخواهد رشد كند، بايد حاكمان و متوليان، مردم را در جريان امور قرار دهند و از آنان براي رسيدن به اهداف و رفع موانع كمك بگيرند. در اين اقدام هم حاكمان از توانمندي هاي فكري جامعه برخوردار مي شوند و هم زمينه هاي خلاقيت و شكوفائي فكري افراد جامعه را فراهم مي كنند. البته ممكن است مردم دچار اشتباه شوند اما از آنجا كه رشد هر جامعه اي به همين آزمون و خطاهاست، گريزي از آن نيست و گر نه هيچگاه جامعه به بالندگي نخواهد رسيد. و به تعبيري شورا بهترين وسيله براي كشف استعدادها و شايستگي هاست؛ اگر جامعه همواره تابع باشد و اظهار نظر نكند گرچه ممكن است از رهبري خوب در مقطعي برخوردار باشد و مشكلاتش به راحتي حل شود اما اين وضع هميشه ادامه ندارد و كم نبوده است حكومتهايي كه در ابتدا از سلامت نسبي برخوردار بوده اند ولي به تدريج به انحراف كشيده شده اند زيرا فرصت طلباني هميشه در حاشيه قدرتها در پي كسب منافع مادي و قدرت طلبي خود بوده اند، لذا بايد مردم، با مشورت دادن در مسايل مختلف جامعه، رشد سياسي و اجتماعي بيابند تا فرصت طلبان نتوانند آنان را فريب دهند و اغراض شخصي و گروهي خود را به نام منافع ملي بر آنان تحميل نمايند.
در اینجا به دو نکته در رابطه با تلاش پیامبر (ص) برای رشد عقلانی جامعه اشاره می کنیم:
1ـ از سویی اگر دعوت به تبعیت می کرد به اطاعت آگاهانه می خواند نه اطاعت کورکورانه. طبرسی در ذیل آیه «قل هذه سبیلی الی الله علی بصیره انا و من اتبعنی»(یوسف/108) یعنی بگو: این راه من است و هر که از من پیروی کند که با بینایی به سوی خدا می خوانم. چنین تفسیر می کند: خداوند به پیامبرش فرمان می دهد که بگو: من با یقین و معرفت و حجت قاطع به توحید و عدالت می خوانم و نه بر اساس تقلید؛ و این سیره من و سیره هر کسی است که به من ایمان آورد.(مجمع البیان5/411)
زیرا در آیات بسیاری از تبعیت کورکورانه منع شده است و خداوند می فرماید: واذا قیل لهم... و چون به آنان گفته شود که از آنچه خدا فرو فرستاده پیروی کنید، گویند: بلکه از آنچه پدران خویش را بر آن یافته ایم پیروی می کنیم. آیا [از آنان پیروی می کنند] هر چند که پدرانشان چیزی نمی فهمیدند و هدایت نشده بودند (بقره/170 و رجوع کنید به سوره زخرف/23)
پیامبر (ص) مردم خویش را از این گونه پیروی و فرمانبرداری و همرنگ جماعت شدن نهی می کرد و فرمود: لاتکونوا امّعه ... پیرو بی چون و چرای مردمان نباشید که چون آنان نیکی کردند بگویید ما نیز نیکی می کنیم و اگر ستم پیشه کردند، ستم می کنیم، بلکه باید خود راهبر خود باشید که اگر مردم به راه نیک رفتند شما راه نیک روید و اگر به بدی رفتار کردند شما ستم پیشه نکنید(سنن ترمذی2/458؛ کنز العمال15/772) کلمه «امّعه» یعنی کسی که از خود اندیشه و رأیی ندارد و هر کسی را پیروی می کند. گویا از «مع» مشتق شده است در واقع فردی است که به هر کس می گوید من با تو هستم (لسان العرب1/211)
2ـ از طرفی پیامبر (ص) بر اساس آیه «و شاورهم فی الامر» به مشورت با اصحاب خود در همه امور جز آنچه از طریق وحی به او فرمان داده شده بود، مأمور شدند. اصحاب پیامبر نیز چنین باور داشتند که نظرات خود را صریح بیان می کردند و آنجایی که می فهمیدند نظری که از سوی پیامبر (ص) بیان شده است از جانب خداوند نیست، دیدگاه و نظر خود را مطرح می کردند؛ نه منعی از جانب پیامبر وجود داشت و حتی کسی مخالفت و اظهار نظر آنان را خلاف شرع تلقی نمی کردند.
مثلا در جریان جنگ بدر، پس از آن که پیامبر اکرم و مسلمانان در منطقه اى فرود آمدند، حضرت از اصحاب خود ، در باره محل استقرار سپاه اسلام نظر خواهى کردند، حباب بن منذر ، پرسید: آیا در باره این منطقه که توقف کرده¬ایم دستور خاصى از طرف خداوند رسیده است و حتما باید تبعیت کنیم، و یا صرفا بر اساس تشخیص مصالح و سیاست هاى نظامى انتخاب گردیده است و می¬توان در باره آن اظهار نظر کرد؟ پیامبر اکرم در پاسخ فرمودند: دستور خاصى در باره این جا نرسیده است: حباب گفت: مصلحت این است که در کنار آبى که به دشمن نزدیک است فرود آییم، سپس کنار آن حوضى بسازیم که براى خود و چهارپایان همیشه آب در اختیار داشته باشیم. حضرت، نظر افسر خود را پسندید و فرمان حرکت داد. (واقدى، مغازى، ج1، ص53 و 54) .
چنین مواردى در تاریخ اسلام نشان می دهد که اصحاب پیامبر اکرم، به محدوده مجاز براى اظهار نظر توجه داشتند و به خوبى می¬دانستند که با بودن«وحى» و دستور الهى، جایى براى «رأي» وجود نداشته و همه باید تسلیم و منقاد باشند. آنها در بیرون از این محدود به ابراز نظر و اظهار رأى می¬پرداختند.
و در جریان جنگ احزاب، پس از آن که نزدیک به یک ماه، مسلمانان در محاصره دشمن بودند، پیامبر(ص) پیشنهاد کردند که با گرفتن یک سوم میوه¬هاى مدینه، از جنگ منصرف و محاصره مدینه را بشکنند، کفار این پیشنهاد را پذیرفته و مقدمات تنظیم قرارداد انجام گرفت، در این موقع «اسید بن خضیر» به حضرت عرض کرد: ای رسول خدا اگر از جانب خداوند دستوری رسیده است، همان کار را انجام ده اما اگر چنین نیست پس به خدا قسم جز شمشیر به آنان نخواهیم داد.
پس از آن، پیامبر اکرم، سعد بن معاذ و سعدبن عباده را خواستند و نظر آن ها را در باره صلح سوال کردند، آن دو همان پاسخ را دادند البته کلام آن دو نفر از ادب بیش ترى برخوردار بود زیرا آنان اطاعت و پیروى کامل خود را از نظر حضرت نیز همچون دستور الهى، اعلام نمودند
حضرت فرمودند: این پیشنهاد، نظر و تشخیص خودم بود، چون می¬بینم که عرب یک پارچه تصمیم به جنگ با ما گرفته است. سعد بن عباده و سعد بن معاذ اظهار کردند: آیا با عزت و کرامتى که در پرتو شما خداوند به ما عنایت کرده است باز هم ذلت را بپذیریم؟!
با چنین اظهاراتى، حضرت دستور دادند که پیش نویس صلح را ـ که هنوز به امضا نرسیده بود ـ از بین ببرند و با صداى بلند به نمایندگان مشرکان اعلام کردند: برگردید که ما براى جنگ مصمیم. (همان، ج2، ص478)
رسول گرامی اسلام (ص) نه تنها خود پایبند این اصل اصیل بود بلکه به اصحاب و تربیت شدگان مکتبش نیز سفارش می کرد که پایبند این اصل باشند؛ علی (ع) می گوید چون پیامبر (ص) مرا به یمن اعزام کرد وصایایی نمود از جمله فرمود: ای علی آن که مشورت کند پشیمان نشود.(تفسیر کشاف1/432)
و چنان بر این امر تأکید داشت که فرمود: هرگاه که زمامداران شما نیکانتان و توانگران شما سخاوتمندانتان و امورتان به مشورت انجام شود، روی زمین از زیر زمین برای شما بهتر است (شایسته زندگی و بقا هستید) ولی اگر زمامدارانتان بدان و توانگرانتان افراد بخیل باشند و کارها به مشورت برگزار نشود، در این صورت زیر زمین از روی آن برای شما بهتر است.