حجتالاسلام والمسلمین کاملان عضو هیئت علمی دانشگاه مفید با بیان اینکه فرهیختگان باید فلسفه عاشورا را تبیین کنند، اظهار کرد: دلیل گرایش بیشتر مردم به سوگواری و عمل به ظواهر این است که بیش از این درکی از پیام عاشورا ندارند.
عاشورا از جمله رویدادهای منحصر به فرد تاریخ اسلام است. این رویداد در متن جامعه اسلامی رقم خورد، ولی پیامها و بازخوردهای جهانی پیدا کرد، زیرا درونمایههای معرفتی آن انسانها را به اخلاق، آزادگی، ظلمستیزی و دینداری سوق میدهد. پیامهای عاشورا برای جامعه امروز نیز میتواند کارکردهای اثرگذاری داشته باشد.
خبرنگار ایکنا اصفهان، در همین رابطه گفتوگویی با حجتالاسلام والمسلمین محمدصادق کاملان، پژوهشگر دینی و عضو هیئت علمی دانشگاه مفید، داشته است که متن آن را در ادامه میخوانید:
ایکنا ـ چرا فلسفه و اهداف واقعه عاشورا آنطور که باید و شاید در جامعه تبیین و نهادینه نشده است و هر سال در موسم عزاداریهای محرم، جنبه احساسی و عاطفی واقعه کربلا بر جنبه باطنی آن غلبه دارد؟
حادثه عاشورا نقطه عطفی در تاریخ تشیع و اسلام محسوب میشود و امام حسین(ع) با نیت احیای سنت و سیره پیامبر(ص) که عمل به قرآن و وحی الهی و اخلاق بود، قیام کرد. این سیره و سنت بعد از پیامبر(ص) آرام آرام چهره قبیلهای، عربی و جاهلیت را به خود گرفت، یعنی در ظاهر اسلام بود، اما در باطن نبوت پیامبر(ص) به نام پادشاهی و حکومت بر مردم تعبیر شد و هر چه از وفات رسولالله(ص) گذشت، این انحراف بیشتر و حالت آسمانی بودن پیام اسلام کمرنگتر شد.
ظواهر و مناسک دینی معمولاً باقی میماند، چون توده مردم به آن پایبندند و حکومتها نمیتوانند مناسک را از مردم بگیرند، بلکه برای تحکیم موقعیت مناسک جعلی نیز ایجاد میکنند تا مردم را سرگرم سازند، ولی فلسفه نبوت و رسالت چیزی نیست که توده مردم بتوانند آن را دریافت کنند و به راحتی بفهمند، بلکه باید در این خصوص فرهنگسازی شود، ولی این کار انجام نشده است.
بعد از وفات پیامبر(ص) رنگ عربیت، قومیت و جاهلیت حکومت مدام تشدید شد تا زمان معاویه و یزید که این دو اصلاً کاری به دین مردم نداشتند. البته معاویه ظواهر را حفظ میکرد، ولی نوبت به یزید که رسید، رسماً تعبیر «لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحى نزل؛ هاشمیان با حکومت بازى مىکردند نه خبرى (از آسمان غیب) آمده و نه وحى نازل شده است» را به کار برد. در اینجا، امام حسین(ع) که شیرازه دین را در حال فروپاشی دید، نهضت خود را آغاز کرد و با توجه به تشدید انحرافات، تصمیم به احیای سیره و سنت رسول(ص) گرفت. در نتیجه باید فلسفه این کار را برای مردم تبیین میکرد. این فلسفه تا حدی برای اصحاب پیامبر و تابعین قابل فهم بود، بنابراین امام حسین(ع) در سال ۵۸ هجری خطبه عجیبی برای اصحاب و تابعین در منا خواند و مسائل را بیان کرد. از طرف دیگر، معاویه با کسی تعارف نداشت و حتی اگر تعداد زیادی از صحابه نیز کشته میشدند، حاکمیت وی باید برقرار میماند، بنابراین اینطور نبود که همه صحابه بتوانند محتوای خطبه و فلسفه حرکت امام(ع) را برای دیگران بیان کنند، لذا برای توده مردم همان جنبه مصیبت و مشکلات خاندان پیامبر(ص) محسوس بود.
اینکه چرا مردم بیشتر به سوگواری میپردازند و به این ظواهر عمل میکنند، دلیلش این است که از جریان عاشورا بیش از این درکی ندارند. این فرهیختگان هستند که باید فلسفه قیام امام را درک و برای مردم بیان کنند. امروزه نیز همینطور است و درک مردم از این حادثه مثل مصیبت از دست دادن یک عزیز است و کمتر کسی فکر میکند اگر انسان موجودی میراست و میمیرد و یک زندگی ابدی پیش رو دارد، پس باید از عمر خود برای آن زندگی ابدی بهره ببرد. تعداد اندکی از افراد هستند که از مرگ عزیزانشان چنین دریافتها و برداشتهایی دارند.
ممکن است این سؤال پیش آید که چرا تفسیر فرهیختگان از این حادثه با هم تفاوت دارد، در پاسخ باید گفت برداشت و تفسیر افراد از یک حادثه به طور طبیعی با هم متفاوت است و به پیشفرضها و دیدگاههای آنها نسبت به جامعه و فلسفه دین و نبوت بستگی دارد. افرادی که از دین جنبه حکومت و حاکمیت میفهمند و معتقدند پیامبر(ص) برای حکومت مبعوث شد تا در سایه آن بتواند احکام دین را اجرا کند ـ همانطور که در حال حاضر دیدگاه رایج در جامعه ما همین است و قبلاً نیز شیعه زیدیه چنین دیدگاهی داشته است ـ از حادثه عاشورا نیز دقیقاً همین تفسیر را دارند، یعنی معتقدند امام میخواست قیامی مسلحانه علیه حکومت یزید انجام دهد و حکومت را به دست بگیرد تا در سایه آن، انحرافات را اصلاح کند. عدهای این دیدگاه را قبول ندارند و معتقدند پیامبر(ص) اصلاً برای حاکمیت بر مردم مبعوث نشد، بلکه مبعوث شد تا پیام خداوند را به مردم ابلاغ کند و غایت و هدف رسالت انبیا این بود که جامعه صالحی تشکیل شده و مردم قائم به عدل و داد شوند. در واقع هدف، تهذیب روح و جان مردم از رذایل اخلاقی بود تا بتوانند عدالت را در زندگی فردی و اجتماعی پیاده کنند. در نتیجه، این دسته از افراد حرکت امام حسین(ع) را نهضتی اصلاحی و امام را مصلح میدانند. طبق این تفسیر، حکومت به امام فشار آورد و شرایط به گونهای پیش رفت که ایشان دیگر نمیتوانست به میان مردم آمده و با سلم و صفا به ایجاد اصلاحات بپردازد، بنابراین وقتی مانع امام حسین شدند، ایشان تصمیم به بازگشت گرفت، چراکه هدف امام حکومت تحت هر شرایطی بر مردم نبود.
ایشان نامههای مردم را به حرّ نشان داده و گفتند مردم از من دعوت کردهاند، اگر دعوت خود را پس گرفتهاند، برمیگردم و نظر اصلاحی دارم. تعبیر «قیام» متعلق به همان گروه اول است که معتقد به حکومت و حاکمیتاند و در سخنان خود امام(ع) تعبیر قیام اصلاً مطرح نیست. قیام، تفسیری است که آنها از حرکت امام حسین(ع) دارند، امام تعبیر «خروج» را به کار میبرد: «إِنّی لَمْ أَخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسِداً و لا ظالِماً، إِنَّما خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی اُریدُ أنْ آَمُرَ بالمَعروفِ و أنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرُ بِسیرَةِ جَدّی و أبی؛ من برای جاهطلبی و کامجویی و آشوبگری و ستمگری قیام نکردم، بلکه برای اصلاح در کار امت جدم قیام کردم و میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کرده و به شیوه جد و پدرم حرکت کنم». ولی متأسفانه تعبیر قیام در زبانها رایج شده است.
عدهای دیگر دیدگاههای باطنی و رموزی و عرفانی دارند و حرکت امام را ناشی از رابطه معنوی میان ایشان و خدا میدانند. طبق این دیدگاه، امام برای اینکه به مقام شهادت برسد، دست به این حرکت زد و به این مقام نائل نمیشد، مگر با همین ماجرایی که اتفاق افتاد. بنابراین برای ایشان مهم نبود که پیروز شود یا نه و کسی همراهیاش کند یا تنهایش بگذارد، بنابراین در شب عاشورا به یاران خود گفت که هر کس میخواهد، از تاریکی شب استفاده کند و برود.
هر کدام از این دیدگاهها به گوشهای از سخنان امام استناد میکنند، به همین دلیل تفسیرهای متفاوت از یک حادثه یا پدیده به عمل میآید و این تفسیرها به پیشینه ذهنی مفسر برمیگردد که اهل سیر و سلوک و عرفان باشد، یا فلسفه و کلام، یا فقه و یا سیاست. آنچه رایج و حاکم است، همان مسئله مصیبت و گریستن و جنبه عاطفی است، چون همه مردم آن را احساس میکنند و میفهمند؛ ولی سایر مباحث که به پیشینه ذهنی و مطالعه و بحث و بررسی نیاز دارد، اکثر مردم در این وادی نیستند و این مباحث زیاد هم برایشان جذابیت ندارد. اقشار تحصیلکرده و فرهیخته به دنبال پاسخ به سؤالات خود درباره نهضت امام حسین(ع) هستند.
ایکنا ـ آیا میتوان گفت یکی از دلایلی که توده مردم به جنبه احساسی و عاطفی واقعه کربلا بیشتر اهمیت میدهند این است که در طول تاریخ قدرتمندان مانع تبیین و نهادینه شدن جنبه عقلانی و باطنی این واقعه شدهاند؟
در اینکه حاکمان اعم از شیعه و سنی هر عاملی را که در تضاد با حکومتشان بود، تحمل نمیکردند، شکی نیست. در طول تاریخ اینطور بوده و امروز نیز همینطور است، ولی سؤال شما ناشی از تحلیل گروه اول است، یعنی ابتدا باید گفت امام حسین(ع) میخواست انقلاب و به تعبیری قیام کند و حاکمیت معصومین را روی کار بیاورد. دیگران نیز باید ایشان را الگو قرار دهند و درس انقلابی از عاشورا بگیرند و قیام کنند، آن وقت حکومتها مانع آنها خواهند شد. ولی اگر تفسیر عرفانی یا اصلاحی از نهضت اباعبدالله(ع) داشته باشید، دیگر این حساسیتها درباره آن وجود نخواهد داشت. البته حکومتها حتی اگر ببینند که برگزاری مناسک برایشان مشکل ایجاد میکند، آن را تحمل نخواهند کرد، مثل ماجرای خواندن نماز عید از سوی امام رضا(ع) زمانی که ولیعهد مأمون بود. بنابراین علت اینکه اجازه نمیدهند تفسیر واقعی از نهضت اباعبدالله(ع) به عمل آید این است که اگر اصلاحات مدنظر امام در جامعه پیاده میشد، به نفع حاکمیتها نبود.
ایکنا ـ با توجه به اینکه جامعه و انسان عصر مدرن با بحرانهایی نظیر هویت، اخلاق و معنویت مواجه است، به نظر شما نهضت امام حسین(ع) برای برونرفت از این بحرانها میتواند چه کمکی کند؟ آیا واقعه کربلا برای انسان عصر مدرن پیامی به منظور نجات از این بحرانها دارد؟
دقیقاً همینطور است. خطبهها و نامههای امام تماماً مبتنی بر اصول اخلاقی است. جنگ و درگیری محل تعارف نیست که یک طرف بگوید من شروعکننده جنگ نخواهم بود و اگر طرف مقابل جنگ را شروع کرد، من هم اقدام میکنم. کسی که شروعکننده باشد به طور طبیعی مدیریت جنگ را به دست خواهد گرفت، ولی امام(ع) از ابتدا فرمودند من هرگز شروعکننده جنگ نخواهم بود. حتی وقتی حرّ مانع ایشان شد، امام از اسب پیاده شد و با او صحبت کرد و چون دید اسبهای سپاه حرّ تشنهاند، دستور دادند از مشکهای آبی که خود همراه داشتند به آنها آب دهند. اگر از آغاز نهضت امام دقت کنید، میبینید که ایشان برای فرار از بیعت با یزید از راه مستقیم خارج شدند و هیچ حرکت غیراخلاقی و همراه با دروغ و حتی توریه انجام ندادند و وقتی اوضاع و شرایط را علیه خود دیدند با شفافیت صحبت کردند. در شب عاشورا نیز صریحاً به یاران خود گفتند که اینها با من کار دارند، شما از تاریکی شب استفاده کنید و بروید. ایشان میتوانست بگوید خداوند لطف کرده و ما پیروز خواهیم شد، ولی خیلی واضح و صریح همه چیز را بیان کردند. حتی به اباالفضل العباس(ع) گفتند که اماننامه را قبول کند، ولی آن حضرت قبول نکرد.
شعار امام(ع) ایجاد عدالت در جامعه بود، چون دستاندازی به بیتالمال، کاخنشینی، دروغ، غیبت، حرامخوری، تملق و چاپلوسی رواج داشت که همه خلاف دستورات اسلام بود و امام حسین(ع) میخواست این رویه را اصلاح و سنت پیامبر(ص) را احیا کند و همه اینها را مبتنی بر اخلاق انجام میداد. اخلاق هم چیزی نیست که بگوییم به زمان و حکومت و گروه خاصی تعلق دارد، بلکه احکامی عقلایی است که همه عقلا درباره آن اتفاق نظر دارند. بنابراین امروز نهضت اباعبدالله(ع) میتواند تابلویی اخلاقی و الگو برای جامعهای باشد که تهی از اخلاق و عواطف است.