سيد ابوالفضل موسويان
يكي از مسايلي كه در رابطه با انتظار مطرح است اين است كه مشتاقان انتظار در پي شناختي بيشتر از امام و پيشواي خود هستند تا زماني كه ظهور كرد با او آشنا باشند و انحرافي از او پيدا نكنند. اين مسأله گرچه بسيار ارزشمند است
اما آيا شناخت نشانه هاي ظاهري براي اعتقاد پيدا كردن در هنگام ظهور، كافي است يا مسايل ديگري لازم است؟
در آغاز به سوءاستفاده گروهی از توجه تنها به نشانه هاي ظاهري اشاره ميكنيم و سپس به یادآوری نمونهای از تاريخ خواهیم پرداخت كه منتظران پس از رسيدن منجي، چون آمادگي هاي ديگری پيدا نكرده بودند، به جاي ياري منجي به مقابله با او برخاستند.
مدعیان دروغین
مسلما مدعیانی در طول تاريخ وجود داشتهاند كه براي فریب مردم نشانههای منجی را به شکلهای گوناگون، به خود و دیگران نسبت دادهاند و با این کار، از علاقه اي كه مردم به «نجاتدهنده» دارند، سوءاستفاده کرده و خود را منجی خواندهاند. مدعيان مهدويت در طول تاريخ كم نبودهاند. محمد علي باب از همين علاقه سوءاستفاده كرد و با برنامهی دشمنان اسلام، مذهبي جديد به نام بابيّت به وجود آورد.
در ادامه به برخي از مدعیانی كه در طول تاريخ از علاقهی مردم به امام عصر سوءاستفاده كردهاند، اشاره مي كنيم:
۱- عبدالله بن میمون (م . 251 ق). او از اعراب خوزستان بود، به مقام «داعی» اسماعیلی نایل شد و از طرف «امام مستور» (امام زمان) در خوزستان دعوت و تبلیغ میکرد. او ناگزیر پنهان شد؛ نخست در بصره پناهگاهی جست و سپس به سلامیه (در سوریه) گریخت و در آنجا به تبلیغ پرداخت و مبلغانی به اطراف فرستاد. آنان به مردم میگفتند به زودی امام مستور (صاحب الزمان، مهدی موعود) ظهور خواهد کرد.
۲- در فاصله قرنهای سوم و چهارم هجری در سوریه (شامات)، داعیان اسماعیلی شایع کردند که مهدی (عج) ظهور کرده و همان عبیدالله، امام اسماعیلی است که نامش تا آن زمان مستور بوده است.
۳ - در فاصله قرنهای سوم و چهارم هجری، رهبران قیامهای قرمطی یعنی «حمدان قرمط» و «عبدان گویا»، از طرف رئیس پنهانی فرقه که «صاحبالظهور» نامیده می شده است.
۴ - محمد بن عبدالله تومرت، معروف به مهدی اهرعی، با کنیهی به ابوعبیدالله. او از جبلالسوس در انتهای مغرب (مراکش) بود. به مصر و شمال آفریقا رفت و سرانجام در مغرب ساکن شد. او در اوایل قرن ششم دولت بزرگی تاسیس کرد که به دولت عبدالمؤمن مشهور بود.
۵ - عباس فاطمی. او در اواخر سده هفتم هجری در مغرب ظهور کرد و خود را مهدی نامید.
۶ - محمدمهدی سنوسی. او در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی/ سیزدهم هجری در مغرب ادعای مهدویت کرد.
۷ - محمد احمد سودانی، معروف به مهدی سودانی (1848 - 1885 م . /1264 - 1292 ق). او از مهمترین و معروفترین مدعیان مهدویت بود.
۸ – علی محمد باب. در سال 1262 ق در ایران یکی از شاگردان سیدکاظم رشتی به نام سید علی محمد شیرازی خود را نماینده (باب) امام زمان (عج) دانست و پس از این که گروهی به او گرویدند، ادعای مهدویت کرد. علما با ادعای پوچ او مخالفت کردند. او با فشار علما در جلسهی مناظره شرکت کرد اما از پاسخهای اولیه درماند. او پس از آنکه چوب مفصلی خورد توبه کرد و آزاد شد اما بار دیگر دعوتش را ادامه داد. بعد از او میرزا حسینعلی نوری مذهب بهائيت را به وجود آورد.
شناخت واقعی یا ظاهری
همواره این پرسش مطرح بوده است كه آيا دانستن نشانه هاي ظاهري ظهور براي اعتقاد به شخصيت واقعي منجی كافي است يا خير؟ در تاريخ صدر اسلام نمونهای وجود دارد که نشان میدهد دانستن نشانهها به تنهایی کافی نیست. در حقیقت برای همراه شدن با منجی لازم است شناخت صحیح و زمینهی ظهور در منتظران وجود داشته باشد. يكي از گروههاي مخالف پيامبر (ص) از كساني بودند كه در ظاهر براي ظهور پيامبر به منطقه يثرب (مدينه) آمده بودند و سالها منتظر ظهور پيامبر بودند. اما هنگامي كه حضرت مبعوث شدند، با اين كه حضرت را شناخته بودند، به دلايلي با ايشان مخالفت كردند و از دشمنان آن حضرت به شمار آمدند.
خداوند در قرآن از اين قوم و انتظار آنان چنين ياد كرده است:
«وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِينَ.» (بقره:۸۹)
«و چون کتابی از نزد خدا بيامدشان، کتابی که کتاب آسمانيشان را تصديق میکرد، و قبلاً هم عليه کفار آرزوی آمدنش را میکردند تکذيبش کردند، آری، بعد از آمدنش که او را می شناختند بدان کفر ورزيدند پس لعنت خدا بر کافران.»
علامه طباطبايي مينويسد:
«صفات رسول خدا و اصحابش در تورات و انجيل آمده بود و وقتی خدا او را مبعوث فرمود اهل کتاب او را شناختند، چنانکه خود قرآن می فرمايد: فلمّا جاءهم ما عرفوا کفروا به. (يعنی چون بيامد آن کسانی که او را می شناختند، [يعنی نشانههای تورات و انجيل که در دست داشتند با او منطبق بودند] به آنجناب کفر ورزيدند).» (الميزان، ج1:۳۳۴)
از اين آيات چنین به نظر میرسد که بيان صفات جسمی و روحی و ويژگیهای پيامبر اسلام (ص) در کتب پيشين به قدری زنده و روشن بوده که تصویر کاملی از ایشان، برای کسانی که با آن کتب سر و کار داشتهاند، ترسیم شده است.
«وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا» از این قسمت آیه چنین برمیآید كه قبل از بعثت، كفار عرب متعرض يهود ميشدند و آنها را آزار میدادند. يهودیان در مقابل، آرزو میکردند خاتمالانبيا (ص) مبعوث شود. آنها مىگفتهاند: اگر پيغمبر ما كه تورات از آمدنش خبر داده مبعوث شود و به گفتهی تورات به مدينه مهاجرت كند، ما را از اين ذلت و از شرّ شما اعراب نجات ميدهد.
كلمه «كانوا» در این آیه نشان میدهد یهودیان اين آرزو را همواره قبل از هجرت رسول خدا (ص) داشتهاند، به حدى كه در ميان همهی كفار عرب معروف شده بود. معناى جمله «فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا»، اين است كه چون كسى كه وى را مىشناختند آمد، و نشانيهای تورات را منطبق بر او دیدند، به آن جناب كفر ورزيدند. «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا» در اين آيه علت كفر يهود را با وجود علمى كه به حقانيت اسلام داشتند، حسد و ستمپيشگى مي داند. بنابراين كلمه «بغيا» مفعول مطلق نوعى است و جمله «أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ»، متعلق به همان مفعول مطلق است. «فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ»، حرف «ب» در كلمه «بغضب» به معناى مصاحبت و تبيين است. یعنی ايشان با داشتن غضبى به خاطر كفرشان به قرآن و غضبى به علت كفرشان به تورات، از طرفدارى قرآن برگشتند. این نشان میدهد يهوديان قبل از بعثت رسول خدا (ص) و هجرتش به مدينه، پشتيبان آن حضرت بوده و همواره آرزوى بعثت او و نازل شدن كتاب او را داشتهاند. اما پس از بعثت رسول خدا (ص) و مهاجرت وی به مدینه و نازل شدن قرآن، و با اينكه او را شناختند، به وى كفر ورزيده و گفتههاى گذشتهی خود را انكار كردند؛ همانطور كه به تورات خود كفر ورزيدند و كفرشان به اسلام كفرى بالاى كفر شد.
در تفسير عياشی از امام صادق(ع) روايت شده است که در تفسير جمله «و لما جائهم کتاب من عندالله مصدق..»، فرمود: يهوديان در کتب خود خوانده بودند که محمد(ص) رسول خداست و محل هجرتش بين دو کوه «عير» و «احد» است. پس از سرزمینهای خود کوچ کردند تا آن محل را پيدا کنند. لا جرم به کوهی رسيدند که آن را «حداد» میگفتند. با خود گفتند: لابد اين همان «احد» است چون «حداد» و «احد» يکی است. پس پيرامون آن کوه ساکن شدند؛ بعضی از آنها در «تيماء» (بين خيبر و مدينه)، و بعضی ديگر در «فدک» و بعضی در «خيبر». شرایط اینگونه بود تا وقتی که بعضی از يهوديان «تيماء» قصد کردند به ديدن بعضی از برادران خود بروند. در همين بين مردی اعرابی از قبيله «قيس» میگذشت. یهودیان شتران او را کرايه کردند. او گفت: من شما را بين «عير» و «احد» میبرم. گفتند: پس هر وقت به آن محل رسيدیم، به ما اطلاع بده.
آن مرد اعرابی همچنان میرفت تا به وسط اراضی مدينه رسيد. رو کرد به يهوديان و گفت: اين کوه عير است و اين هم کوه احد. يهوديان پياده شدند و به او گفتند: ما به آرزويمان رسيديم و ديگر کاری به شتران تو نداريم. از شتر پياده شده، شتران را به صاحبش دادند و گفتند: تو میتوانی هر جا میخواهی بروی ما در همين جا میمانيم. پس از آن نامهای به برادران يهود خود که در خيبر و فدک زندگی میکردند، نوشتند: ما به آن نقطه که ما بين «عير» و «احد» است رسيديم. شما هم نزد ما بيائيد. يهوديان خيبر در پاسخ نوشتند ما در اينجا خانه ساختهايم و آب و ملک و اموالی به دست آوردهايم. نمیتوانيم اينها را رها کرده و نزديک شما بیاییم. اما هر وقت آن پيامبر موعود مبعوث شد، به شتاب نزد شما خواهيم آمد.
اين عده از يهوديان که در مدينه يعنی ميان «عير» و «احد» ساکن شدند، اموال بسياری کسب کردند. «تبّع» از بسياری مال آنان خبردار شد و به جنگ با آنان برخاست. يهوديان متحصن شدند. تبّع آنها را محاصره کرد و در آخر به ايشان امان داد. پس از آن که یهودیان تحصن را تمام کردند، تبّع به آنها گفت: چون مرا بسیار معطل کردید، میخواهم در این سرزمین بمانم. یهودیان گفتند: تو نمیتوانی در اينجا بمانی، چراکه اينجا محل هجرت پيغمبری است؛ نه جای توست، و نه جای احدی ديگر تا آن پيغمبر مبعوث شود. تبع گفت: حال که چنين است، من از خويشاوندان خود کسانی را اينجا می گذارم تا وقتی آن پيغمبر مبعوث شد، او را ياری کنند. يهوديان راضی شدند و تبّع دو قبيله اوس و خزرج را که می شناخت در مدينه ساکن کرد.
وقتی این قبیلهها قدرتمند شدند، اموال يهوديان را میگرفتند. يهوديان در مقابل آنها را تهدید میکردند که اگر پيامبر ما محمد(ص) ظهور کند، همگی شما را از ديار خود بيرون میکنيم و به اين ستمتان خاتمه میدهيم.
هنگامی که خداوند حضرت محمد(ص) را مبعوث کرد، قبیلههای اوس و خزرج که همان انصار بودند، به او ايمان آوردند. اما يهوديان ايمان نياوردند و به وی کفر ورزيدند و اين جريان همان است که خدايتعالی در بارهاش می فرمايد:
«و کانوا من قبل يستفتحون علی الذين کفروا.» (تفسير عياشی، ج1: 49: حديث69)
بنابراين تنها دانستن برخي از نشانههای ظهور، كمكی به شناخت منجی نميكند. در واقع شناخت ظاهري تا همراه با شناخت واقعي و آمادگي روحي نباشد، بي فايده است. موضوع مهم، شناخت و فهم صحيح انگيزهها و اهداف منجی است. با اینکار، علاقمندان و مشتاقان میتوانند در هنگام ظهور، گمشدهی خود را در روش و منش او بيابند و خود را با آنچه در انتظارش هستند، هماهنگ كنند.
بنابراین در اين روايت ويژگي منتظران اينگونه بيان شده است:
«عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَنَّهُ قَالَ ذَاتَ يَوْمٍ أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِمَا لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِهِ فَقُلْتُ بَلَى فَقَالَ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ الْإِقْرَارُ بِمَا أَمَرَ اللَّهُ وَ الْوَلَايَةُ لَنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ أَعْدَائِنَا يَعْنِي أئمة [الْأَئِمَّةَ] خَاصَّةً وَ التَّسْلِيمُ لَهُمْ وَ الْوَرَعُ وَ الِاجْتِهَادُ وَ الطُّمَأْنِينَةُ وَ الِانْتِظَارُ لِلْقَائِمِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ لَنَا دَوْلَةً يَجِيءُ اللَّهُ بِهَا إِذَا شَاءَ ثُمَّ قَالَ مَنْ سُرَّ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ فَإِنْ مَاتَ وَ قَامَ الْقَائِمُ بَعْدَهُ كَانَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ أَدْرَكَهُ.» (بحارالأنوار، ج 52:۱۴۰)
«ابوبصير نقل مي كند روزي امام صادق (ع) فرمودند: آیا به شما از چيزي كه خداوند اعمال مردم را مگر به آن قبول نميكند، خبر ندهم؟ گفتم: چرا. فرمود: شهادت به وحدانيت الهي و اين كه حضرت محمد بنده و فرستاده اوست و پذيرش آنچه خداوند به آن امر كرده و ولايت و محبت ما (خاندان عصمت) و بيزاري از دشمنان ما را داشته باشد، تسليم فرمان آنان باشد و در راه خدا تلاش کند و در رفتارش آرامش داشته باشد و منتظر قائم باشد. سپس فرمود: براي ما دولتي است كه هر گاه خدا بخواهد، تحقق مي يابد. سپس فرمود: كسي كه دوست دارد از اصحاب قائم باشد، پس بايد منتظر باشد (لحظه شماري كند براي تحقق دولت عدل و مقابله با ظلم که حتما خود او از آنان نخواهد بود, وگرنه در مقابل حضرت مخالفت خواهد کرد) و ورع و پاكدامني (ترك گناه و معصيت الهي) و اخلاق نيكو داشته باشد. چنين شخصي منتظر است. پس اگر بميرد و قائم پس از او قيام كند، براي او همانند كسي كه او را درك كرده است، اجر و ثواب خواهد بود.»
به اميد اين كه از منتظران واقعي آن حضرت باشيم و ظهورش را درك کنیم.