دربارهی ادلهی موافقان آزادي عقيده در اسلام»
سيد ابوالفضل موسويان
برخى از پژوهشگران اسلامى، با توجه به برداشتى كه از دين دارند، بر این باورند که هيچگونه اجبار و اكراهى در عقيده وجود ندارد. آنها معتقدند ساحت حق و دين راستین، تحمیل عقیده بر مردم را برنمیتابد و برای کشتن غریزه تفکر در آدمی، توسل به قهر، زور، تازيانه، شمشير و يا تكفير، دورى گزيدن و ترك معاشرت را، به شکل قانونی، تاييد نمیكند
البته اين بدان معنى نيست كه از نظر اسلام هر عقيدهاى مورد قبول و تاييد باشد؛ آيا مىتوان گفت: بتپرستى، اعتقاد به خرافات و مكاتب مادى، انحرافى و تحريف شده مورد تاييد دين است؟ اينگونه آزادى عقيده نه در دين اسلام بلکه در مکاتبی هم که مدعى ارائهی بهترين روش براى هدايت و ارشاد انسان است، پذیرفتنی نیست؛ چراکه با ادعاى آن مكتب ناسازگار است. قرآن بهترين دين براى هدايت بشر را، اسلام مىداند و غير از آن را نمىپذيرد. پس میگوید: «ومن يبتغ غيرالاسلام ديناً فلن يقبل منه.» (آلعمران:۸۵) بنابراين معنای آزادى عقيده این است كه اسلام به پيروانش اجازه نمیدهد از زور براى هدايت انسانها استفاده كنند؛ اما هر مرام و مسلکی را هم تایید نمیکند.
میتوان گفت نهى خداوند از سبّ بتها و معبودهاى مشركان نه يك دستورالعمل سطحى براى پيشگيرى از ناسزاگويى كفار و مشركان به خداى يگانه، بلكه ارائهی معياری كلى براى مسلمانان است؛ خداوند به پيامبر(ص) میفرمايد: «ولا تسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدواً بغير علم كذلك زينا لكل امة عملهم» (انعام:۱۰۸)، «كسانى را كه جز خدا [را] میخوانند، دشنام مگوييد كه آنان هم از سر دشمنى و نادانى، خداى را ناسزا گويند. بدينسان ما براى هر امتى عملشان را بياراستيم.» يعنى شيوه و روشى را كه براى ديگران در تقابل با خود مجاز نمیشمارند، خود نيز به كار نگيرند. هرچند كه جايگاه اين دو بینهايت با هم متفاوت است؛ يعنى معبودهاى آنان اشيايى بیروح يا مفاهيمى بیمعنا يا موجوداتى پست و فاقد حرمتند. اما ذات اقدس الهى، مبدأ هستى و داراى جميع كمالات است. از اين آيه میتوان فهميد كه اصول و قواعد رفتار و تعامل با ساير اديان و فرق، اصول ثابتى است كه فارغ از حقانيت و عدم حقانيت، بايد مورد قبول و ضابطهی عمل همگان در روابط با يكديگر قرار گيرد. مرحوم علامه طباطبايى با اشاره به جمله آخر این آيه مینويسد: «از عموم تعليلى كه جمله «كذلك زينا لكل امة عملهم» آن را افاده میكند، نهى از هر كلام زشتى نسبت به مقدسات دينى استفاده میشود.» اما اگر آنان برخوردى غيرمنطقى و زورگويانه داشتند، شما نيز میتوانيد بر اساس قاعدهی عدالت با آنان برخورد به مثل کنید. به تعبير امام باقر(ع): «الزموهم بما الزموا له انفسهم»، يعنى «ديگران را به آنچه خود بدان ملتزم هستند، ملزم کنید.»
اين گروه براى مدعاى خود دلايلى به شرح زیر آوردهاند:
۱- عقيده اجبار بردار نيست؛
عقيده از مادهی «عقد» به معناى گرهخوردگى است و در اصطلاح عبارتست از وابستگى روحى به يك موضوع. به بيان ديگر پديد آمدن ادراكی تصديقى در ذهن آدمى است كه به سادگى قابل تغيير نيست. اين وابستگى روانى انسان در كلام نغز امام صادق (ع) اينگونه تصوير شده است: «ازالة الجبال اهون من ازالة قلب عن موضعه»، «جا به جا كردن كوه آسانتر است از جا به جا كردن دلى از تعلقگاه آن.» وقتى موضوعى مورد اعتقاد و ايمان قرار گرفت، روح آدمى دگرگون شده و آثار آن در اعمال و رفتار او ظاهر میشود. به این خاطر است که فرمودهاند: «الايمان هو الاقرار باللسان وعقد فى القلب وعمل بالاركان»، «ايمان اقرار با زبان و گره خوردن در قلب و انجام وظايف با جوارح است.» به هر روی، عقيده به اين معنى، عملى غيراختيارى است؛ پس نه میتوان داشتناش را منع كرد و نه اجازه به منعاش داد. اما اگر كسى بخواهد آنرا تغيير دهد، بايد آنرا با پیشزمینههایی عملی کند که مسلماً زور از جملهی آن زمینهچینیها نیست. در واقع نمیتوان عقيده را با زور و تحميل ايجاد كرد و به بيان ديگر، اجبار تنها میتواند ظاهر را درست كند. چراکه آنچه اسلام از انسان خواسته است، ايمان است نه تمكين.
۲- آزادى حقی انسانى است؛
همانگونه كه در مقدمه اشاره شد، انسانها آزادى را حق مسلم خود میدانند و براى به دست آوردن آن از هيچ كوششى دريغ نمیكنند؛ حتى از جان و مال خود در راه رسیدن به آن نيز میگذرند. سابقهی تاريخى نيز گواهی میدهد سختگيريهايى كه نسبت به عقايد سياسى و مذهبى در اروپا و كشورهاى سوسياليستى انجام گرفت، به كشتن و به دار آويختن هزاران نفر انجاميد اما نتوانست عقيدهاى را بر مردم تحميل كند. افزون بر اينكه چنين روشى، موجب گريزان شدن افراد از دين و حتى اعتقادات راستین شد. تجربه نشان میدهد كه هرگاه جامعه از آزادى فكرى، و لو از روى سوءنيت، برخوردار بوده، این آزادی در نهايت به سود باورهای راستین تمام شده است.
به طور كلى جريانهاى باطل و نظامهاى ستمکار، از افکار مخالف میترسند و سعى میكنند به هر روشی جلوى آنرا بگيرند. اما حقانديشان و درستكاران، به خاطر استحكام مبانى و صحت رفتارشان، از آزادى عقيده نمیهراسند و میدانند آنچه میماند حق است و باطل محو شدنى است: «فاما الزبد فيذهب جفاء واما ما ينفع الناس فيمكث فى الارض.»(رعد:۱۷) این آیه باطل را به كف تشکیل شده روى سيل يا فلز مذاب تشبيه میكند كه به تدريج نابود شده و آن حقى كه براى مردم سودمند است، در زمين باقی میماند.
۳- آياتى كه بر نبود اجبار و اكراه در دين دلالت دارد؛
براى روشن شدن اين آيات آنها را به چند دسته تقسيم كردهايم:
الف) آياتى كه اختيار و آزادى را اساس خلقت انسان میداند: در اين آيات تصريح شده است كه ما (خداوند) انسان را به هر دو راه (خوب و بد) راهنمايى كردهايم؛ «فالهمها فجورها وتقويها»(شمس:۸) يا «هديناه النجدين.» (بلد:۱۰) او را مختار قرار داديم؛ «قل الحق من ربكم فمن شاء فليؤمن ومن شاء فليكفر.»(کهف:۲۹) میتوانستيم انسانها را طورى بيافرينيم كه همه بر هدايت باشند؛ «ولو شاء الله لجمعهم على الهدى.»(انعام:۱۲۹) كسى شرك به خدا نورزد؛ «ولو شاء ما اشركوا.»(انعام:۱۰۷) همه يكجور فكر كنند و هيچ اختلافى بين آنان نباشد؛ «ولو شاء ربك لجعل الناس امة واحدة ولايزالون مختلفين.»(هود:۱۱۸) حتى هم اكنون نيز اگر بخواهيم همه ايمان مىآورند؛ «ولو شاء ربك لآمن من فى الارض كلهم جميعاً.»(یونس:۹۹) اينها و دهها آيهی ديگر نشانگر آن است كه خداوند، خود خواسته است موجودى بيافريند كه اراده داشته و آزاد باشد و خود راه خير و صلاح را برگزيند.
در روايات نيز به اين بعد از خلقت توجه شده است و فلسفهی ارسال پيامبران را نيز در همين نكته دانستهاند. به عنوان نمونه به اين روايت توجه كنيد: از امام صادق(ع) نقل شده است كه به مردى شامى چنين فرمود: «يا اخا اهل الشام ان الله اخذ ضغثاً من الحق وضغثاً من الباطل فمغثها ثم اخرجهما الى الناس ثم بعث انبياء يفرقون بينهما ففرقهما الانبياء والاوصياء... ولو كان الحق على حده والباطل على حده، كل واحد منهما قائم بشأنه ما احتاج الناس الى نبى ولا وصى ولكن خلطهما وجعل تفريقهما الى الانبياء والائمة (ع) من عباده.»
«اى برادر شامى! خداوند دستهاى از حق گرفت و دستهاى از باطل و آنها را با هم مخلوط كرد. سپس آن دو را به سوى مردم فرستاد. آنگاه پيامبران را فرستاد تا آن دو را از هم جدا كنند و پيامبران و اوصياء آنها چنين كردند... اگر حق به تنهايى میبود و باطل به تنهايى و هر كدام جايگاه خود را میداشت، مردم به پيامبر و وصى نيازى نداشتند.اما خداوند آن دو را مخلوط كرد و جدا كردن آنها را به عهدهی انبياء و امامان از ميان خلقش قرار داد.»
ب) آياتى كه بر نفى اكراه در پذيرش دين دلالت میكند. مانند: «لا اكراه فى الدين» (بقره:۲۵۶) و «ولو شاء ربك لآمن من فى الارض كلهم جميعاً، فأنت تكره الناس حتى يكونوا مؤمنين.» (یونس:۹۹)
در تفسير هر دو آيه و شأن نزول آنها مطالبى نقل شده است كه نشان میدهد در پذيرش اسلام نبايد هيچگونه اجبارى وجود داشته باشد. در مورد آيهی اول نقل شده است: مردى از انصار به نام ابوحصين دو پسر داشت. برخى از بازرگانانى كه به مدينه كالا وارد مىكردند، در هنگام برخورد با اين دو پسر آنان را به عقيده و آيين مسيح دعوت كردند و آنها هم سخت تحت تأثير قرار گرفتند. ابوحصين از اين جريان سخت ناراحت شد و به پيامبر (ص) اطلاع داد و از حضرت خواست كه آنان را به مذهب خود باز گرداند. او پرسید آيا مىتوان آنان را به اجبار به مذهب خويش باز گرداند؟ آيهی (اكراه فى الدين) نازل شد.
و در مورد آيهی دوم چنين روايت شده است: مأمون عباسى از حضرت رضا (ع) از اين سخن خداوند (ولو شاء ربك لآمن من فى الارض) پرسيد. امام(ع) به استناد پدرانشان از اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «مسلمانان به پيامبر اكرم (ص) گفتند: اى پيامبر: اگر مردم را بر پذيرش اسلام مجبور میكردى، بر جمعيت و قدرت ما در مقابل دشمنان افزوده میشد. حضرت فرمود: من نمیخواهم خداوند را ملاقات كنم با همراه داشتن بدعتى كه نسبت به آن به من دستورى نرسيده و من از سختگيرها نيستم. سپس اين آيه نازل شد: اى محمد اگر خداوند اراده میكرد همهی مردم [از راه اضطرار و اجبار] ايمان میآوردند... همانطور كه در وقت مشاهده حقيقت و شدت آخرت ايمان خواهند آورد. اگر بدينكار دست يازم آنان سزاوار ثواب و مدح نخواهند بود. لكن آن خواهم كه ايمان بياورند از روى اختيار؛ بدون اجبار و زور تا سزاوار كرامت و بهشت جاودان گردند.»
ج) آياتى كه بيانگر محدودهی مسئوليت پيامبر(ص) در امر دعوت است و شيوههاى تبليغ و دعوت را بيان میكند. وظيفهی پيامبر(ص) در هدايت مردم، موعظه، تذكر، تبشير، تنذير، مجادلهی احسن و... دانسته شده است و متقابلا اكراه و اجبار نفى گرديده است. مانند: «فان اعرضوا فما ارسلناك عليهم حفيظاً» (شوری:۴۸)، «اگر روى گردانند، تو را بر آنان نگهبان قرار ندادهايم.» «فذكر انما انت مذكر لست عليهم بمصيطر»(غاشیه:۲۲)، «تذكر و يادآورى داشته باش زيرا همانا تو يادآورنده هستى و بر آنان مسلط نیستی.» «ادع الى سبيل ربك بالحكمة والموعظة الحسنه وجادلهم بالتى هى احسن»(نحل:۱۲۵)، «بخوان به سوى پروردگارت با حكمت و موعظهاى نيكو و با ايشان جدال نيكو داشته باش.» «ولا تجادلوا اهل الكتاب الا بالتى هى احسن»(عنکبوت:۴۶)، و با صراحت نوع جدال با اهلكتاب را شيوهای نيكو تعیین میكند. قرآن برای بيان علت اين رفتار، به امری فطرى اشاره میکند كه نيكى و بدى يكسان نيستند. پس با نيكى برخورد كن تا همانكس كه با تو بر سر دشمنى است، دوست تو گردد؛ «لا تستوى الحسنة ولا السيئه ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بينك وبينه عداوة كانه ولى حميم.»(فصلت:34) به بيان ديگر، عامل موفقيت پيامبر را برخورد ملايم و نرمخویی آن حضرت با مردم میداند؛ چراكه اگر برخورد تند و خشنى صورت گرفته بود، مردم از گرد وی پراکنده میشدند: «فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك.»(آل عمران:۱۰۹) و آياتى كه به صراحت جباريت، اكراه و اجبار را منع کرده است مانند: «ما انت عليهم بجبار فذكر بالقرآن من يخاف وعيد»(ق:۴۵)، «تو به آنها زور نمیگويى، پس هر كه را از وعده عذاب من میترسد، به قرآن اندرز ده.»
د) آياتى كه ارزش ايمان را به انتخاب آزادانه میداند.
در آيه ششم سوره توبه فرمان میدهد هرگاه يكى از مشركان خواستار شنیدن كلام الهى شد [و خواست تحقيق كند]، به او پناه بده تا آزادانه در جامعهی اسلامى به تحقيق بپردازد. آنگاه او را به محل امنش برسان (تا هر مرامى را خواست، خود انتخاب كند و مجبور نباشد)؛ «وان احد من المشركين استجارك فاجره حتى يسمع كلام الله، ثم ابلغه مأمنه، ذلك بانهم قوم لايعلمون.»
نكات قابل توجه در اين آيه عبارتند از: ۱- راه تحقيق براى هركس از جمله مشركان باز است و هركس در صدد تحقيق دربارهی حقيقت است، بايد زمينهی تحقيق آزادانه براى او فراهم باشد. ۲- در طول مدت تحقيق، افزون بر آزادى كامل، بايد امنيت او نيز تضمين شود. ۳- بعد، نتيجه تحقيق هر چه باشد، كسى حق ندارد در کارش دخالت کرده و نظرش را بر او تحمیل کند. ۴- بعد از تحقيق او را به محل امنى برسانند تا بتواند عقيدهاش را ابراز كند.
قرآن شايستهترين گواه است در آنجا كه جوامع انسانى را به معارف مبدأ و معاد و كليات معارف الهى دعوت میكند؛ از آنان جز دليل و حجت نمیپذيرد؛ جز بر اساس برهان و استدلال دعوت نمیكند؛ غير از علم و استقلال در فهم را نمیستايد و جز جهل و تقليد را مذمت نمیکند. اگر در كتاب الهى جستجو شود و آيات آن با دقت بررسی شوند، بیشتر از سيصد آيه با مضامین دعوت مردم به تفكر، تذكر و تعقل به دست خواهد آمد. در هيچ آيهاى خداوند بندگانش را امر نكرده است كوركورانه و بدون درك درست به او ايمان آورند يا آنچه را او فرستاده و فرمان داده بپذيرند.
ساحت پيامبران بسى پاكتر از آن است كه پذيرش دين را بدون بصيرت و با پیروی كوركورانه به مردم تحميل كنند. لذا قرآن میگويد: «قل هذه سبيلى ادعوا الى الله على بصيرة انا ومن اتبعى»(یوسف:۱۰۸)، «بگو اين راه من است من و پيروانم، همگان را در عين بصيرت و آگاهى، به سوى خدا میخوانيم.»
۴- روايات و سيره معصومان كه مبنی بر آزادى عقيده است؛
امامان معصوم نيز در گفتار و كردارشان، بر آزادى عقيده و تحميلى نبودن دين تاكيد کردهاند. براى نمونه به چند مورد اشاره میكنيم:
الف) از اميرالمؤمنين(ع) پرسيدند: «با چه چيز خدايت را شناختى؟ فرمود: با توانايى تميز دادن و حق انتخابى كه خدا به من داده است و با عقلى كه مرا راهنمايى میكند.»
ب) از امام صادق (ع) پرسيدند: «چرا خداوند تمامى مردم را خداشناس و پيرو حق نيافريد با اينكه میتوانست؟ فرمود: اگر خداوند آنها را مطيع میآفريد، سزاوار پاداش نبودند. اگر مردم با انتخاب خود اطاعت نكنند، بهشت و جهنم براى چيست؟ خداوند مردم را آفريد و به آنها دستور پيروى داد و از نافرمانى نهى كرد و با فرستادن پيامبران، حجت را تمام كرد و با فرستادن كتابهاى آسمانى عذر آنها را قطع کرد تا مردم، خود اطاعت را انتخاب كنند و سزاوار پاداش شوند و يا نافرمانى را انتخاب كنند تا كيفر شوند.»
ج) امام هادى (ع) فرمود: «ما میگوييم خداوند بندگانش را بر كارهايشان پاداش میدهد و با آن اراده و اختيارى كه به آنها داده ، توانايى انتخاب را هم به آنها داده است.»
د) اميرالمؤمنين(ع) هرگز كسانى را كه او را كافر شمرده بودند و غائله نهروان را برپا كردند، به خاطر عقايدشان تحت تعقيب قرار نداد و حقوقشان را از بيتالمال قطع نكرد. حتى آنان را به شرك و نفاق متهم نساخت. بلكه فرمود: «هم اخواننا بغوا علينا»، «آنان برادران ما هستند كه بر ما تجاوز و ستم كردهاند.»
ه) پيامبر و امامان خود با مشركان و اهلكتاب مناظره میكردند، آنان را آزادانه و بدون تهديد به دين دعوت میكردند و همين شيوه را به اصحاب خود آموزش میدادند. جريان مفضل و تعليم مناظره يكى از مصاديق برخورد آنان با مخالفين عقيدتى بوده است؛ آنان همواره اصحاب خود را به تعقل تشويق مىكردند.