هادی سروش
به یکی از منبریهای تهران اخیراً نسبت داده شده که گفته است هدف از بعثت انبیا به دست آوردن قدرت بوده نه توسعه اخلاق و درباره پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، حدیث «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» معلوم نیست سند درستی داشته باشد.
نادرستی این سخن آنچنان روشن است که نیازی به استدلال ندارد. با اینحال، توجه گوینده این سخن ناصواب را به مقالهای جلب مینمائیم که حجتالاسلام والمسلمین هادی سروش از فضلای حوزه علمیه قم ارسال کرده است بدان امید که گوینده به عوارض چنین سخنی پی ببرد.
قدرت طلبی با هر انگیزهای مردود است.
* تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْاَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ... ما این بهشت ابدی آخرت را، برای آنانی که در زمین "اراده علوّ" و فساد و سرکشی ندارند قرار دادهایم (قصص/83) در آیه، دو واژه منفی کنار هم آمده؛ اراده علّو، ودیگری فساد، پس خود علو طلبی و قدرت طلبی ذمِ قرآنی دارد. از این آیه واضحتر بیان نورانی امام صادق(ع) است که نه تنها کسانی که قدرت طلباند ملعونند، بلکه آنانکه با خود، حدیث نفس و خودگوئی برای به قدرت رسیدن دارند نیز، ملعونند !
«مَلْعُونٌ مَنْ تَرَاَّسَ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ کُلُّ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ؛ ملعون است کسی که ریاست طلبی کند و کسی که به ریاست همّت گمارد و کسی که در فکر آن باشد!» در غرر الحکم آمده که؛ هر کسی از حضرت علی(ع) میخواست که مرا در فلان ریاست قرار ده، امام به او هیچ ریاستی نمیداد، و درمقابل هر کسی که تقاضای ریاستی نداشت، به برخی از آنان مسئولیتی میداد.
وخودش باصدای بلند اعلام کرد: "خدایا تو میدانی؛در حرکت من ذرهای قدرت طلبی نیست؛ اللَّهُمَّ اِنَّکَ تَعْلَمُ اَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَهً فِی سُلْطَانٍ... (نهج / خ132)
امام خمینی:در سیره نبی اکرم و سایر انبیا و اولیای بزرگ، حضرت امیر ـ سلامالله علیه ـ اولیای بزرگ، میبینیم که اصل قضیه "قدرت طلبی در کار نبوده". گمان نشود که اسلام شمشیر کشیده است برای اینکه قدرت پیدا کند مثل سایر حکومتها، حکومت اسلامی این جوری نیست. اگر کسی برای قدرت اقدام بکند، و برای تحصیل قدرت شمشیر بکشد، این از اسلام دور است، این وارد در اسلام نشده است. (صحیفه امام ج 12 از صفحه 419 به بعد) حضرت امام،نه تنها بین اقامه دین و حکومت اسلامی، و بین قدرت طلبی خلط نکرد، بلکه خود در سیره عملیاش نمایان کرد ؛اولا در ابتداء نهضتش همت بر هدایت و رفع نواقص حکومت وقت،و خیرخواهی و ارشادات لازم نمود و ثانیا در پاریس درمصاحبه اش؛ از قصد بازگشت به کار معهود خوددر حوزه سخن گفت و ثالثابعد از پیروزی نهضت، خود عازم قم شد.
درباره تشکیل حکومت
صدالبته که تشکیل حکومت؛ وجه پذیرفته شده در علم "کلام" دارد و آن این است که حکومت میتواند زمینه مناسبی برای تحقق و پیاده کردن احکام "دین" باشد. اما اگر تحقق و ترویج "دین" در حکومت دیده نشود و خدای ناکرده حکومت به اسم دینی، عامل بدبینی به مقدسات شود، به دلیل قاطع عقل؛نه تنها تشکیل حکومت هیچ رجحانی ندارد بلکه مرجوح هم میباشد، چرا که خرابکاری کارگزاران حکومتی، به حساب دین خدا نوشته میشود! پس مهم؛ اقامه وحفظ وترویج دین است
درگیری انبیاء سر "قدرت" نبود بر سر "تربیت" بود. گذر بر تاریخ و خاستگاه انبیاء؛ نشان دهنده این حقیقتِ واضح است که تمام همت ایشان بر "هدایت و تربیت" استوار بوده؛
«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْاُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ» (جمعه / 2) و خروجی این هدایت و تربیت آسمانی، فراگیری برابری و برادری خواهد بود. «لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَاَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط» (حدید/25) نکته قابل توجه وافر این است که اگر این مهم (تربیت و هدایت و عدالت)، با وجود حکومتهای جاری و ساری زمانه، به منصه ظهور میرسید، انبیاء هیچگاه با آنان وارد مبارزه نمیشدند.
برترین گزارشگر این موضوع حیاتی در تفکر اسلامی، خود جناب امیرالمومنین است. امیرالمومنین(ع) درخطبه 192 که معروف به خطبه قاصعه است، فرمود:«موسى بن عمران و برادرش هارون بر فرعون وارد شدند و جامههاى پشمین به تن و چوب دستى در دست داشتند. آنها با فرعون شرط کردند که اگر تسلیم پروردگار شود، حکومت و ملکش جاودانه بماند و عزّتش برقرار باشد...»
«لَقَدْ دَخَلَ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ وَ مَعَهُ اَخُوهُ هَارُونَ عَلَی فِرْعَوْنَ، وَ عَلَیهِمَا مَدَارِعُ الصُّوفِ، وَ بِاَیدِیهِمَا الْعِصِی، فَشَرَطَا لَهُ اِنْ اَسْلَمَ بَقَاءَ مُلْکِهِ، وَ دَوَامَ عِزِّهِ...» پس در همه اعصار، "اقامه دین" هدف است.
اقامه دین؛ محتاج به وجودِ هادیان عادل و عاقل و دلسوز، در کنار وجود استعدادها و اقبالها، ونیز نبود موانع میباشد. این معنا هیچ سنخیتی با "قدرت طلبی" ندارد.
نتیجه؛ بر حذر باشیم از قبول و اقبال نسبت به برخی سخنان نسنجیدهای که اقامه دین را بهانه قدرت طلبی خویش و دیگران قرار میدهند و انبیاء الهی که به نور عصمت نمایان هستند را با عینک سیاه "فرصت طلبی" خود نظاره میکنند.
به یکی از منبریهای تهران اخیراً نسبت داده شده که گفته است هدف از بعثت انبیا به دست آوردن قدرت بوده نه توسعه اخلاق و درباره پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، حدیث «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» معلوم نیست سند درستی داشته باشد.
نادرستی این سخن آنچنان روشن است که نیازی به استدلال ندارد. با اینحال، توجه گوینده این سخن ناصواب را به مقالهای جلب مینمائیم که حجتالاسلام والمسلمین هادی سروش از فضلای حوزه علمیه قم ارسال کرده است بدان امید که گوینده به عوارض چنین سخنی پی ببرد.
قدرت طلبی با هر انگیزهای مردود است.
* تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْاَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ... ما این بهشت ابدی آخرت را، برای آنانی که در زمین "اراده علوّ" و فساد و سرکشی ندارند قرار دادهایم (قصص/83) در آیه، دو واژه منفی کنار هم آمده؛ اراده علّو، ودیگری فساد، پس خود علو طلبی و قدرت طلبی ذمِ قرآنی دارد. از این آیه واضحتر بیان نورانی امام صادق(ع) است که نه تنها کسانی که قدرت طلباند ملعونند، بلکه آنانکه با خود، حدیث نفس و خودگوئی برای به قدرت رسیدن دارند نیز، ملعونند !
«مَلْعُونٌ مَنْ تَرَاَّسَ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ کُلُّ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ؛ ملعون است کسی که ریاست طلبی کند و کسی که به ریاست همّت گمارد و کسی که در فکر آن باشد!» در غرر الحکم آمده که؛ هر کسی از حضرت علی(ع) میخواست که مرا در فلان ریاست قرار ده، امام به او هیچ ریاستی نمیداد، و درمقابل هر کسی که تقاضای ریاستی نداشت، به برخی از آنان مسئولیتی میداد.
وخودش باصدای بلند اعلام کرد: "خدایا تو میدانی؛در حرکت من ذرهای قدرت طلبی نیست؛ اللَّهُمَّ اِنَّکَ تَعْلَمُ اَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَهً فِی سُلْطَانٍ... (نهج / خ132)
امام خمینی:در سیره نبی اکرم و سایر انبیا و اولیای بزرگ، حضرت امیر ـ سلامالله علیه ـ اولیای بزرگ، میبینیم که اصل قضیه "قدرت طلبی در کار نبوده". گمان نشود که اسلام شمشیر کشیده است برای اینکه قدرت پیدا کند مثل سایر حکومتها، حکومت اسلامی این جوری نیست. اگر کسی برای قدرت اقدام بکند، و برای تحصیل قدرت شمشیر بکشد، این از اسلام دور است، این وارد در اسلام نشده است. (صحیفه امام ج 12 از صفحه 419 به بعد) حضرت امام،نه تنها بین اقامه دین و حکومت اسلامی، و بین قدرت طلبی خلط نکرد، بلکه خود در سیره عملیاش نمایان کرد ؛اولا در ابتداء نهضتش همت بر هدایت و رفع نواقص حکومت وقت،و خیرخواهی و ارشادات لازم نمود و ثانیا در پاریس درمصاحبه اش؛ از قصد بازگشت به کار معهود خوددر حوزه سخن گفت و ثالثابعد از پیروزی نهضت، خود عازم قم شد.
درباره تشکیل حکومت
صدالبته که تشکیل حکومت؛ وجه پذیرفته شده در علم "کلام" دارد و آن این است که حکومت میتواند زمینه مناسبی برای تحقق و پیاده کردن احکام "دین" باشد. اما اگر تحقق و ترویج "دین" در حکومت دیده نشود و خدای ناکرده حکومت به اسم دینی، عامل بدبینی به مقدسات شود، به دلیل قاطع عقل؛نه تنها تشکیل حکومت هیچ رجحانی ندارد بلکه مرجوح هم میباشد، چرا که خرابکاری کارگزاران حکومتی، به حساب دین خدا نوشته میشود! پس مهم؛ اقامه وحفظ وترویج دین است
درگیری انبیاء سر "قدرت" نبود بر سر "تربیت" بود. گذر بر تاریخ و خاستگاه انبیاء؛ نشان دهنده این حقیقتِ واضح است که تمام همت ایشان بر "هدایت و تربیت" استوار بوده؛
«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْاُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ» (جمعه / 2) و خروجی این هدایت و تربیت آسمانی، فراگیری برابری و برادری خواهد بود. «لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَاَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط» (حدید/25) نکته قابل توجه وافر این است که اگر این مهم (تربیت و هدایت و عدالت)، با وجود حکومتهای جاری و ساری زمانه، به منصه ظهور میرسید، انبیاء هیچگاه با آنان وارد مبارزه نمیشدند.
برترین گزارشگر این موضوع حیاتی در تفکر اسلامی، خود جناب امیرالمومنین است. امیرالمومنین(ع) درخطبه 192 که معروف به خطبه قاصعه است، فرمود:«موسى بن عمران و برادرش هارون بر فرعون وارد شدند و جامههاى پشمین به تن و چوب دستى در دست داشتند. آنها با فرعون شرط کردند که اگر تسلیم پروردگار شود، حکومت و ملکش جاودانه بماند و عزّتش برقرار باشد...»
«لَقَدْ دَخَلَ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ وَ مَعَهُ اَخُوهُ هَارُونَ عَلَی فِرْعَوْنَ، وَ عَلَیهِمَا مَدَارِعُ الصُّوفِ، وَ بِاَیدِیهِمَا الْعِصِی، فَشَرَطَا لَهُ اِنْ اَسْلَمَ بَقَاءَ مُلْکِهِ، وَ دَوَامَ عِزِّهِ...» پس در همه اعصار، "اقامه دین" هدف است.
اقامه دین؛ محتاج به وجودِ هادیان عادل و عاقل و دلسوز، در کنار وجود استعدادها و اقبالها، ونیز نبود موانع میباشد. این معنا هیچ سنخیتی با "قدرت طلبی" ندارد.
نتیجه؛ بر حذر باشیم از قبول و اقبال نسبت به برخی سخنان نسنجیدهای که اقامه دین را بهانه قدرت طلبی خویش و دیگران قرار میدهند و انبیاء الهی که به نور عصمت نمایان هستند را با عینک سیاه "فرصت طلبی" خود نظاره میکنند.