سید ابوالفضل موسویان
چکیده:
از جمله مباحث جنجال برانگیز کنونی در دنیای اسلام، بحث خشونت است و در سالهای اخیر برخی از حامیان آن که محققینی هم در میان آنها هستند استفاده از مفاهیمی چون: جهاد مقدس، غیرت دینی، نفی تساهل و تسامح، اجرای حدود و قوانین جزایی اسلام و... به تئوریزه کردن آن پرداخته و در صد توجیه مذهبی آن بر آمده و به این مساله دامن زدهاند به گونه ای که جهان اسلام هر روز شاهد اعمال فیزیکی و فرا فیزیکی با اعمالی چون: انفجار ، انتحار ، تکفیر و ارهاب روبرو هستیم. نوشتار حاضر در صدد توضیح و تبین مواردی است که شائبه خشونت دارد و یا از آن موارد چنین استنباطی می شود.
تحمیل یا آزادی عقیده
یکی از شبهاتی که مستشرقین درباره رشد اسلام مطرح نمودند این بود که اسلام با شمشیر گسترش یافته است و آنرا با مسیحیت دوره تفتیش عقاید « انگیزاسیون» مقایسه میکردند. در آن دوره کلیسا مرتکب جنایاتی شد که درباره آن مینویسند:« از سال 1480 تا 1488 م یعنی طی هشت سال، بنا به دستور محکمه تفتیش عقاید، 8800 نفر زنده زنده سوزانده شدند و نود وشش هزار و چهار صد و نود و چهار نفر به اعمال شاقه محکوم گردیدند».[1] البته بعضی از محققان مانند گوستاولوون راه انصاف در پیش گرفته و اتهامات فوق را در مورد اسلام، مردود دانسته و گفتهاند: «پیامبر اسلام، مرام و مقصود عالی حیرتانگیزی در افراد قوم خود ایجاد نمود که قبل از آن هیچ وقت در میان آنها وجود نداشت و همین مرام عالی، با کمال مطلوب، سبب عمده ترقی اسلام گردید»[2]. وی درباره فتوحات اسلامی مینویسد: « خلفای اسلام از نظر حسن سیاست هیج وقت در صدد این برنمیآمدند که مذهب خود را با سرنیزه اشاعه دهند. بلکه به عوض آنکه در انتشار دیانت، اعمال نفوذ کنند، چنانکه ورد زبانهاست، صریحا اظهار میکردند که تمام رسوم و عادات و مذهب اقوام مغلوبه را محترم میشمارند و بعد در مقابل این آزادی که به آنها میدادند (و حفظ امنیت داخلی و خارجی برای آنان)، خراج اندکی به عنوان جزیه از آنها دریافت میکردند که مقدار آن نسبت به اجحافات حاکمان سابق، بسیار ناچیز بود». [3]
اساسا یکی از آزادیهایی که بشر همواره در پی کسب آن بوده است، آزادی عقیده است. متفکران و مصلحان جامعه همیشه در این فکر بودهاند قید و بندهایی که این آزادی را محدود میکند، از سر راه بردارند و آنها را به بشر معرفی کنند.
همیشه در قرآن این مساله مورد توجه و اهتمام خاص بوده است لذا آزادی عقیده و راههای تحصیل آن، از اصول اولیه هدایت بشری به حساب آمده است:
1. خداوند یکی از اهداف رسالت پیامبر اکرم (ص) را برداشتن بارهای گرانی که بر دوش مردم قرار گرفته و رنجیرهایی که محدودیت ایجاد نموده، میداند: «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ » (اعراف / 157 )، و بارگران و زنجیرهایی که بر آنان بود را بر میدارد ، هر غل و بندی که شخصیت و کرامت انسان را مورد تعرض و بی احترامی قرار میدهد ، از هم بگسلد و انسان را از هر چیز برهاند و مُنقاد خالق خود نماید.
شهید مطهری در اینباره میگوید:« یکی از مقاصد انبیاء به طور کلی و به طور قطع این است که آزادی اجتماعی را تامین کند و با انواع بندگیها و بردگیهای اجتماعی وسلب آزادیهایی که در اجتماع هست، مبارزه کند». [4]از جمله این غل و زنجیرها اعتقاد به خرافات است که بالهای اندیشه را میبندد و قوه ابتکار و خلاقیت را از بین میبرد و زمینه را برای اسارت طولانی مدت و ذلتبار فراهم میسازد؛ جواهر لعل نهرو مینویسد:« زنجیرهایی که گاهی ما را به بند میکشند و دست و پای ما را میبندند، خیلی بدند، اما زنجیرهای نامرئی افکار خرافاتی و عقبمانده که روح و فکر ما را به بند میکشند، خیلی بدتر هستند، این زنجیرها ساخته خودمان میباشند و هر چند که ما اغلب متوجه آنها نیستیم، ما را در حلقههای هولناکشان اسیر دارند».[5]
2. قرآن راه تحقیق صحیح را این گونه معرفی نموده است: « فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ» (زمر/ 17 و 18)، به بندگانم، آنان که به سخنان گوش داده و از بهترین آنها تبعیت میکند، بشارت ده، آنان کسانی هستند که خداوند هدایتشان نموده و آنان اهل علم و دانشند».
علامه طباطبایی معتقد است: « در واقع هر کسی دارای روحیه حقطلبی باشد به تعبیر این آیه هدایت اجمالی پیدا کرده است زیرا در تداوم این مسیر به هدایت تفصیلی دست خواهد یافت»،[6]
3. برای این که این شبهه ایجاد نشود که همه این شعارها برای پذیرش اسلام است با صراحت میفرماید: « لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ، (البقره/ 256)، هیچ اجباری در پذیرش دین نیست، راه صحیح از گمراهی ، بیان شده است». لذا به پیامر (ص) دستور داده شد هر کسی از مشرکان پناه خواست تا در محیط اسلامی کلام خدا را بشنود و درباره آن تحقیق کند، به او پناه ده ولی هیچگونه تحمیلی بر او نداشته باشید، لذا او را به محل امن برسانید تا هر چه را خواست انتخاب کند.[7]
4. از آنجا که پیامبر اسلام، اهتمام وافر به هدایت مردم داشت و تلاش دلسوزانهای برای نجات آنان به خرج میداد، قرآن برای این که شائبه تحمیل عقیده را بکلی منتفی کند، با بیانی روشن، موضع وحی را بیان نمود: « فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُسَيْطِرٍ (غاشیه /22-21)، یاد آور [ کلام حق را ] همانا تو یاد آورندهای، و بر ایشان سیطره نداری». یا در جایی دیگر فرمود: « وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ( یونس/ 99) اگر پروردگارت میخواست، همه کسانی که در روی زمیناند، ایمان میآوردند، آیا تو مردم را به اجبار وا می داری که ایمان بیاورند؟». شیخ طوسی در ذیل این آیه نوشته است:« اکراه مردم بر پذیرش ایمان، با تکلیف آنان منافات دارد، خداوند خواسته است، پیامبر (ص) را که بر ایمان مردم اصرار داشت و حسرت میخورد، تسلی بخشد»[8]. اساسا ایمان اجبار بردار نیست و با تکلیف و پاداش اخروی، ناسازگارمی باشد.
جان لاک در ردّ کسانی که میخواستند به زور و شکنجه و خشونت مردم را صحیح الاعتقاد کنند و با ترس و تهدید، جامعه را دینی سازند، چنین میگوید: «سرکوب، سیاست کار آمد و مؤثری نیست. از زور میتوان برای وا داشتن به انجام دادن حرکات عبادی به شیوه خاص مسیحی استفاده کرد اما زور نمیتواند انسان را وادار کند که در خلوتگه ضمیرش ایمان یا اعتقادی را بپذیرد. آنچه زور میتواند انجام دهد و اداشتن انسان بر تظاهر به ایمان و صحیح الاعتقاد بودن است. چنین سیاستی نه فقط بی فایده است، بلکه از جنبه اخلاقی زیانبار است چون به پرورش نفاق می انجامد».[9]
نقل کردهاند فردی با چهره غضبآلود، از علی(ع) سئوالی را با بیان جسارت آمیزی مطرح کرد و گفت: « أيها المدعي ما لا يعلم، و المقلد ما لا يفهم، أنا السائل فأجب...». اصحاب با ناراحتی به پاخاستند تا او را تنبیه کنند، علی (ع) فرمود : بنشنید! « فإن الطيش لا تقوم به حجج الله، و لا تظهر به براهين الله» . این شخص سئوالی دارد و از من پاسخ میخواهد، شما خشم گرفتید؟ میخواهید خشونت به خرج دهید ... با عصبانیت نمیشود دین خدا را قائم و راست کرد، با عصبانیت برهان خدا ظاهر نمیشود. بعد رو کرد به آن مرد و فرمود : آنچه سئوال داری بپرس. چندین سوال کرد و حضرت جواب دادند یک مرتبه دیدند آن شخص گفت : «اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله» .[10]
در اثر همین آزادی فکر و عقیدهای که در سایه اسلام به وجود آمده بود، علمای مذاهب و دانشمندان مادی که عقاید آنها بر خلاف عقاید اسلامی بود، میتوانستند آزادانه و فارغ از هر رعب و هراسی، با پیشوایان دینی، علما و دانشمندان مسلمان به بحث و مناظره بپردازند. در محیط اسلامی میتوانستند کتاب بنویسند یا اشعاری بگویند که در ضمن آن از عقاید خود دفاع کنند.[11] میزان این آزادی را می توان از کتاب ارزشمند «الاحتجاج» مرحوم طبرسی، حدس زد، طبق نقل احتجاج، علمای مذاهب و دانشمندان مادی میتوانستند حتی با پیامبر اکرم و امیرمؤمنان و امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) و سایر بزرگان اسلام، بحث و گفتگو نمایند و آزادانه عقاید و افکار خود را بیان نمایند.
نقل شده است: سید رضی که در ردیف مراجع تقلید و برادر سید مرتضی است، وقتی که دانشمند معاصرش «ابواسحاق صائبی» غیر مسلمان وفات یافت، قصیده ای در مدح او گفت:
أرأیت من حملوا علی الاعواد أرأیت کیف خباء ضیاء الناری
دیدی این چه کسی بود که روی این چوبهای تابوت حملش کردند؟ ! آیا فهمیدی که چراغ محفل ما را خاموش کرد؟ این یک کوه بود که فرو ریخت ... .
برخی به او عیب گرفتند که آیا یک سید اولاد پیامبر، یک عالم بزرگ اسلامی، یک مرد کافر را این طور مدح می کند؟! گفت: بله! من علمش را مرثیه گفتم. مرد عالمی بود، من او را به خاطر علمش مرثیه گفتم. شهید مطهری پس از نقل این قضیه میگوید: « در این زمان اگر کسی چنین کاری کند از شهر بیرونش میکند».[12] لذا وی نحوه برخورد با افکار مخالف را فقط با منطق و دلیل توصیه میکند و میفرماید: «من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار میدهم که خیال نکنند راه حفظ معتقدات اسلامی، جلوگیری از ابراز عقیده دیگران است. از اسلام فقط با یک نیرو میشود پاسداری کرد و آن علم است و آزادی دادن به افکار مخالف و مواجهه صریح و روشن با آنها».[13]وی فوایدی را بر این آزادی بر شمرده که قابل توجه است: « این مساله آزادی فکر به مساله آزادی بیان نیز میانجامد، برای تداوم انقلاب اسلامی، هرکس باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد و اتفاقا تجربههای گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از آزادی فکری – ولو از روی سوء نیت – برخوردار بوده، درنهایت به سود اسلام تمام شده است. اگر در جامعه ما محیط آزاد برخورد آراء و نظریات پدید آید و صاحبان افکار مختلف بتوانند حرف خود را مطرح کنند، ما هم بتوانیم حرف خود را مطرح کنیم، تنها در چنین زمینه سالمی است که اسلام رشد میکند، من مکرر گفتهام که هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلام سخنرانی میکند، مقاله مینویسند، نه تنها متاثر نمیشوم که خوشحال هم میشوم زیرا کار اینها باعث میشود چهره اسلام بیشتر نمایان شود. در سالهای اخیر، کسروی، تودهایها و ... علیه اسلام و واقعا به طور غیر مستقیم به اسلام خدمت کردند، زیرا مسایلی که سالها در اثر عدم اعتراض و تشکیک در پرده ابهام قرار گرفته بود، دوباره مطرح شد و علما به آشکار ساختن حقایق پرداختند. یک دین زنده، هرگز از این حرفها بیمی ندارد آن وقت بیم است که حامیان دین آن قدر مرده باشند که عکس العمل نشان ندهند».[14]
غیرت دینی و خشونت
پیامبر اکرم (ص) به عنوان شخصیتی که هم وظیفه هدایت جامعه را به عهده داشت و هم عاقبت گمراهی و کژ اندیشی را میدانست، از هر کس برای نجات مردم بیشتر دلسوزی مینمود. به تعبیر علی (ع) طبیب دوّاری بود که متعهدانه در پی علاج دردهای جامعه بود. در این راه کوشش و تلاش آن حضرت به حدی بود که خداوند فرمود: « فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً ( کهف/ 6)، پس چرا به خاطر آنان به خودت رنج و مشقت روا میداری؟ و بر ایمان نیاوردن آنان به این کلام وحی، تأسف میخوری»؟ و از تعبیر دیگر خداوند چنین بر میآید که پیامبر در راه هدایت مردم، از جان مایه میگذاشت: « فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ ( فاطر/ 8)، ای پیامبر ! جان خود را در حسرت آنان [گمراهان] تباه مساز» .
غیرت دینی در سطح عالی، موجب تلاش و دلسوزی برای هدایت میشد. اگر پیامر میتوانست کسی را از گمراهی نجات دهد، خود را موفق میدانست: «مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً ( المائده/ 32)، هر کس بتواند فردی را حیات بخشد و زنده کند، گویا همه را زنده کرده است». قرآن علت موفقیت پیامبر را در هدایت، رأفت و رحمت آن حضرت میداند لذا میفرماید : «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ (آل عمران/ 159)، بخاطر آن رحمت الهی بود که با مردم به نرمی بر خورد نمودی و اگر با تندی و خشونت بر خورد مینمودی از اطرافت پراکنده می شدند». آیا این کلمات وحی برای کسانی که دل درگرو هدایت مردم دارند و تشویق به غیرت دینی میکند کافی نیست، از این روش برای هدایت استفاده کنند نه از خشونت که به تعبیر قرآن موجب پراکنده شدن مردم خواهد شد. شهید مطهری نتیجه خشونت را به نفع مادیگری میداند: « مذهب میبایست دلیل هدایت و پیام آور محبت باشد، در اروپا به این صورت درآمد که مشاهده میکنیم. تصور هرکسی از دین و خداوند و مذهب، خشونت بود و اختناق و استبداد، بدیهی است که عکسالعمل مردم در مقابل چنین روشی جز نفی مذهب از اساس و نفی آن چیزی که پایه اولی مذهب است؛ یعنی خدا، نمیتوانست باشد. هر وقت و هر زمان پیشوایان مذهبی مردم، که مردم در هر حال آنها را نماینده واقعی مذهب تصور میکند، پوست پلنگ میپوشند و دندان ببر نشان میدهند و متوسل به تکفیر و تفسیق میشوند – مخصوصا هنگامی که اغراض خصوصی به این صورت در میآید – بزرگترین ضربه بر پیکر دین و مذهب به سود مادیگری وارد می شود».[15]
در این باره اشاره به نمونههایی از توصیههای خداوند مفید خواهد بود:
1 ـ در سوره طه، آیه 43 – 44 آمده است: «اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى؛ به سوی فرعون بروید که او طغیان کرده با او با نرمی سخن بگوئید شاید پند گیرد و یا خاشع شود». خداوند در این آیات به موسی و هارون میگوید که به سوی فرعون طغیانگر بروید اما نه با تیر و تبر، بلکه با سخن نرم، با او برخورد کنید، باشد که پند گیرد و خاشع شود. از این آیات دانسته میشود شرط پندگرفتن کسی، نه به بند کردن او، بلکه با نرمی سخن گفتن با اوست. ثانیا هنگامی که پیامبر معصوم خداوند مأمور به نرم سخن گفتن، آن هم با فرعون طغیانگراست، تکلیف ما که معصوم نیستیم با دیگران که فرعون نیستند آشکار است. شگفتا فرعون که میگفت: انا ربکم الاعلی، خداوند به پیامبرش فرمود: با او نرم سخن بگو؛ اما ما مسلمانان میگوییم: سبحان ربی الاعلی و با یکدیگر درشت سخن میگوییم. گویند واعظی با تندی و خشونت به مأمون پند میگفت: مأمون او را گفت : ای مرد! رفق و مهربانی کن زیرا خدا بهتر از تو را به سوی بدتر از من برانگیخت ولی او را به رفق و مدارا فرمان داد و گفت: با فرعون به نرمی سخن بگویید.[16]
2 – توصیه قرآن درباره شیوه برخورد با دیگران چنین است: «وَلاَ تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلاَ الْسَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ( فصلت/ 34)، خوبی و بدی برابر و یکسان نیست همواره به گونهای که خوبتر است مجادله کن تا کسی که میان تو و او دشمنی است چون دوست مهربان شود».
برخورد امام صادق (ع) با ابن ابی العوجاء مادیگرا، درسی است برای همه پیروان صدیق آن حضرت. از مفضل بن عمر – از یاران امام صادق (ع) بود – نقل شده است: « روزی ابن ابی العوجاء با یکی از دوستانش در مسجد النبی در این باره صحبت میکردند که جهان بدون آفریدگار است. من خشگمین شدم و گفتم: ای دشمن خدا به دین خدا کافر شدی و خدا را انکار کردی .... پس ابن ابن العوجاء گفت: اگر تو از متکلمانی و ما با تو بحث میکنیم و اگر دلیلت را ثابت کردی از تو پیروی میکنیم اما اگر از ایشان نیستی پس حرف نزن و اگر از اصحاب جعفر بن محمد صادق(ص) هستی که او بدین گونه مانند تو با ما سخن و جدل نمیکند. او بیش از تو سخنان ما را میشیند ولی هیچگاه دشنام نمیداد و در پاسخ به ما تعدی نمیکرد، بردبار، باوقار، خردمند و متین بود، درشتی و سبکسری و خفت دامنگیرش نبود، گوش میداد و سخنان ما را میشنید و طالب دانستن دلیلمان بود، ما آنچه را در توان داشتیم میگفتیم و میپنداشتیم که حجت خود، بر او تمام کردهایم. آنگاه او با چند جمله و سخن کوتاه دلیل ما را باطل و حجت را تمام میکرد، راه بهانهجویی را میبست و ما نمیتوانستیم پاسخ او را رد کنیم پس اگر تو از اصحاب او هستی با ما مانند او بحث کن».[17]
مفضل خدمت امام صادق (ع) رسید و ماجرا را تعریف کرد، حضرت فرمودند: غصه نخور ، از فردا نزد من بیا، یک سلسله درس توحید برایت شروع میکنم تا بتوانی پاسخگوی آنان باشی. کتابی که اکنون به نام« توحید مفضل» و از جامعترین بیانها در حکمت آفرینش است، محصول این جریان است.
امر به معروف و نهی از منکر و خشونت
یکی از مواردی که موجب شائبه خشونت شده و بعضا به آن استناد شده، مراتب امر به معروف و نهی از منکر است. فقها در مورد این وظیفه قائل به مراتب شدهاند و چنین فرمودهاند:« امر به معروف و نهی از منکر چند مرحله دارد، قلبی، زبانی و عملی که به ترتیب باید اجرا شود. چنانچه مخالفت قلبی سودی نبخشید باید با زبان به نهی پرداخت و چنانچه با زبان نیز مؤثر نبود، باید عملا شخص را از کار بد بازداشت».[18]
نکاتی که باید در اجرای این وظیفه مد نظر باشد عبارتند از:
1. آمر به معروف و ناهی از منکر باید معروف و منکر را بشناسد و به صرف احتمال و یا استحسان نمیتوان به این وظیفه عمل کند. این مراتب را باید کاملا مراعات نماید یعنی تا امکان جذب از طریق راهنمایی وجود دارد ، متوسل به کار دیگری نشود. برای انجام این مرحله باید راههای جذب را بشناسد، عوامل انحراف را بداند به خصوص در دوران ما که تربیت از پیچیدگی خاصی برخوردار است.
2. عامل به این وظیفه، دلسوز جامعه و در راستای هدایت افراد گام بردارد نه از سر عقده و انتقام و ... اقدام به این عمل نماید. همچون پدری که درصدد اصلاح فرزند است از روشهای مختلف برای نجات او استفاده کند و لذا پیامبر (ص) فرمود: «لایامر بالمعروف ولا ینهی عن المنکر الا رفیق فیما یأمر به و رفیق فیما ینهی عنه، فقیه فیما یأمر به، فقیه فیما ینهی عنه.[19] به معروف امر و از منکر نهی نمیکند مگر کسی که صاحب رفق و مدارا باشد و نیز در آنچه بدان امر و در آنچه از آن نهی میکند حلیم و بردبار و آگاه باشد». لذا گفته شده است:« باید همچون طبیب با مریض باشد، زیرا طبیب حاذق با بیمار خود نهایت رفق و مدارا به کار میبرد و حسن خلق نشان میدهد».[20]
نقل کردهاند: شخص مستی را کشان کشان پیش مرحوم شیخ هادی نجم آبادی بردند و گفتند: این آدم تظاهر به مستی کرده است، او را آوردهایم که دستور بفرمایید حد بر او جاری شود. شیخ فرمود: من در عمر خود شراب نخوردهام و نمیتوانم بوی آن تشخیص دهم اگر در میان شما کسی شراب خورده است دهان او را بو کند و شهادت بدهد. احدی نگفت من شراب خوردهام، مردم که بیرون رفتند، مرحوم نجم آبادی با نرمی و مهربانی او را نصیحت کرد و آن شخص فسق و فجور را یکسره ترک گفت.[21]
امام خمینی (ره) در این باره چنین توجه مینماید: «اگر میخواهید نصیحت کنید، نصیحت باشد. آدم ممکن است نصیحت را قبول کند، اما تند گویی را نمیتواند تحمل کند. ما باید از بزرگان یاد بگیریم، شخصی به مالک اشتر فحش داد و بعد که آن مرد فهمید این مالک اشتر بوده، رفت دنبالش{تا از وی عذر خواهی کند} ایشان مسجد رفته و مشغول نماز بود، رفت و عذر خواهی کرد، مالک اشتر گفت: من نیامدم در مسجد مگر اینکه برای تو طلب مغفرت کنم. ببینید به چطور تربیت میکند.کسی به خواجه نصیرالدین(ره) کاغذی نوشته بود و مسائلی را مطرح نموده و در ضمنآن به ایشان جسارت کرده و اسمکلب(سگ( روی ایشان گذاشته بود. ایشان وقتی جواب نوشتند، مسایلی که او اشکال داشت را یکی یکی به طور حکیمانه رفع کرده بودند. بعد رسیده بود اینجایی که به ایشان گفته بود تو سگ هستی.ایشان پاسخ داده بود اوضاع و خواص آثار من با اوصاف و خواص و آثار سگ دو تاست؛کلب فلان صفت را داردو من آن صفت را ندارم؛ من فلان صفت را دارم و سگ ندارد. اینطور حکیمانه قضیه را حل کرده بودخیلیها خیال میکنند این حرفی که میزنند، ضد فلانی است و فلانی سرکوب میشود؛ اینها توجه ندارند که اول خودشان سرکوب میشوند»[22].
3 - ازدیگر شرایط، آن است که منکر بدون تجسس برای آمر به معروف و ناهی از منکر ظاهر باشد. از اینرو کسی که معصیت خود را پنهان و پوشیده دارد و درب خانه اش را ببندد،تجسس از کار او جایز نیست و خدای تعالی از آن نهی کرده است:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلاَ تَجَسَّسُوا (حجرات/12) ای کسانیکه ایمان آوردهاید از بسیاری از گمانها بپرهیزید که بیتردید پارهای از گمانها گناه است و خبرجویی نکنید» .مفسران آوردهاند که شبی عمر خلیفه مسلمانان، در مدینهبه پاسبانی میگشت که در خانهای رسید و آواز مردی شنیدکه سرود میخواند عمر اثر فساد در آن خانه مشاهده کردچون به در خانه رفت، در بسته بود. گفت اگر در بزنم باشد که مرد بگریزد و چون به بام رفت، مردی را دید با زنی نشسته و قدری شراب پیش نهاده. بانگ بر وی زد و گفت: ای دشمن خدا، پنداشتی که معصیتی به این بزرگی بر تو پوشیده دارد؟ مرد برخاستو گفت: اگر رأیعالی مصلحت ببیندکلمتیبشنودودرتأدیبو تعذیبمنتعجیلنکند. چه اگر من ارتکاب معصیتی میکردم تو سه نافرمانی کردی! عمر گفت: چرا؟ گفت: برای آنکه خدای تعالی میفرماید:«وَ لا تَجَسّسُّوا»، جستجو مکنید و تو تجسس کردی و ناجستنی جستی! دوم فرموده است: « وَ آتُوا البُیوتَ مِن اَبوابِها»، به خانه از در داخل شوید و به خانه ما از راه پشت بام درآمدی! سوم فرموده است:« وَاِذادَخلتُمبُیوتاًفَسِّلمُواعَلیأهلِها»،هرگاه به خانهای درآمدید در آن خانه سلام کنید و تو بر ماسلام نکردی!عمر گفت: توراستگفتیومن سه خطا کردم، اگر توبه کنی تو را عفو کنم. مرد توبه کرد و شراب بریخت و عمر از او گذشت».[23]
نقل شده است که در زمان ریاست مرحوم آقا نجفی اصفهانی، یک روز عدهای از همین اشخاص که نام طلبه روی خود گذاشته بودند ولی طلبه واقعی نبودند ـ طلاب واقعی همیشه از خشونت دوری میگزینند -در حالی که نفس میزدند و یک دایره و دمبک شکسته دردست داشتندبه منزل مرحوم آقا نجفی آمدند، ایشان پرسید چه خبر است؟ از کجا میآیید؟ اینها چیست در دست شما؟! گفتند در مدرسه بودیم که به ما اطلاع دادند در چندین خانه آن طرف مدرسه، مجلس عروسی است و در آنجا دایره و دمبک میزنند. از پشت بام مدرسه از روی بامهای خانهها؛ و از این پشتبام به آن پشت بام رفتیم تا آن خانه رسیدیم، داخل آن خانه شدیم و مردم را زدیم و دایره و دمبکها را شکستیم، یکی از آنها جلو آمد و گفت: من خودم رفتم جلو و سیلی محکمی بر صورت عروس زدم؛ مرحوم آقا نجفی گفت: حقیقتاً نهی از منکر همین است که شما کردید؟! چندین منکر به نام نهی از منکر مرتکب شدید، اولاً مجلس عروسی بود.[24] ثانیاً شما حق تجسس نداشتهاید .ثالثاً شما چه حق داشتهاید از پشت بامهای مردم بروید.رابعاًکی به شما اجازه داده بود که بروید زد و خورد کنید؟![25]
4 - گرچه در کتب فقهی یکی از مراتب امر به معروف و نهی از منکر را اقدام عملی گفتهاند اما از آنجا که احکام فردی و اجتماعی در کتب فقهی از هم تفکیک نشده است بعضاً این شائبه را ایجاد نموده که هر کسی میتواند رأساً اقدام نماید. در حالی که انجام این مراحل نیاز به قدرت و حکومت دارد و مسلماً حکومت طبق ضوابط و قوانینی که دارد، اقدامخواهد کرد. این بحث در مباحث آتی (حدود و تعزیرات) خواهد آمد.اجرای مقررات و برخورد با متخلفان از طرف حکومت طبق قوانین مدون، عنوان خشونت ندارد.
در عین حال مرحوم امام در رساله عملیهآنگاه که انجام این وظیفه به اقدامات تند عملی منجر گردد فرمودهاند: « اگر جلوگیری از منکرات و اقامه واجبات موقوفبر جرح و قتل باشد، جایز نیست مگر با اذن مجتهد جامع الشرایط وباحصولشرایطآن».
در این مسئله همانطور که ملاحظه شد، انجام این گونه اقدامات در دست مجتهد جامعالشرایط که همان حاکم است، میباشد و هر کسی نمیتواند خودسرانه اقدام کند. ادلهای که هرجومرج را از جامعه نفی میکند و حتی حکومتهای جور را از بیقانونی و هرج و مرج بهتر میداند:«والظلومغشومخیرمنفتنةتدوم[26]، حاکم ظالمی که بر مردم حکومت میکند از آشوب مداوم بهتر است»، گواه بر است که در نظام اسلامی اگر هر کس بخواهد خود، اقدام نماید، سنگروی سنگ بند نمیشود و مفاسد بیشتری از جمله از بین رفتن امنیت در جامعه، پدید میآورد و لذا این نکته نیز در رسالههای عملیه قابل تأمل است که اگر امر به معروف و نهی از منکر مفسدهای به دنبال داشته باشد موجب سقوط تکلیف میشود[27].
حکومت و خشونت
اجرای حدود و مقررات در جامعه اسلامی نباید آن چنان خشک و خشن باشد که اگر افرادی مرتکب تخلفات به صورت اشتباهی شده باشند و یا بدون قصد از آنان عملی سرزده باشد، با آنان بدون چشمپوشی و اغماض برخورد گردد.در آیه شریفه 158سوره آلعمرانپس از دستوراتی به پیامبر، یکی از وظایف آن حضرت را عفو و بخشش از مردم و حتی طلب استغفار برای آنان دانسته است: »فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ «. به تعبیر علامه طباطبایی این دستور صرفاً یک دستور اخلاقی نیست بلکه بعد سیاسی دارد.[28]
امیرالمؤمنین (ع) در نامه به مالک توصیه میفرماید :«فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلَ الَّذِي تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ؛ و تو باید از گذشت و چشمپوشی چندان بهرهمندشان کنی که چشمپوشی و گذشت خدا را در مورد [خطاهای] خود چشم داری» و در ادامه عدم بخشش و برخورد با مردم را نوعی جنگ با خدا تلقی نمود و میفرماید:« وَ لَا تَنْصِبَنَّ نَفْسَكَ لِحَرْبِ اللَّهِ فَإِنَّهُ لَا يَدَىْ لَكَ بِنِقْمَتِهِ وَ لَا غِنَى بِكَ عَنْ عَفْوِهِ وَ رَحْمَتِهِ؛ هرگز مباد که خویش را در جایگاه ستیز با خدا قرار دهی،که تو را نه در برابر خشم او یارای برابری است و نه از بخشایش رحمتش بینیاز باشی» .سپس به نتیجه اغماض و چشمپوشی از خطاهای دیگران میپردازد و میفرماید: پشیمان مباش و از کیفر کردن شاد مباش و در هیچ اقدام تندی، که شایدگریز گاهی بیابی شتاب مکنو در انتهای این فراز عاقبت زشت خشونت و تندی را، انفجار جامعه بیان میکند.[29]
امام زینالعابدین(ع) نیز به این وظیفهحاکم چنین پرداخته است:«وَ تَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ وَ تَغْفِرَ لَهُمْ جَهْلَهُمْ وَ لَا تُعَاجِلَهُمْ بِالْعُقُوبَةِ.[30] باید حاکم مانند پدری مهربان برای مردم باشد، از نادانی آنها درگذرد و در کیفر نمودن آنها عجله به خرج ندهد».
علی (ع) در مورد خلیفه دوم این ایراد را بیان نموده که: «فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا[31]؛ او خلافت را در مسیر خشونت قرار داد، در فضایی که گفتگوهادرشتآهنگ و برخوردها خشک و سخت بود». مسلماً مراد حضرت از برخوردهای خشونت آمیز، اجرای حدود نبوده است زیرا اجرای حدود، وظیفه حاکم است و آن حضرت نیز در دوره حکومت خود، بدان پرداخته است لذا سخن بر سر حکومتداری و نحوه برخورد مأموران حکومت با مردم است.
امام صادق(ع)، تفاوت حکومت علوی و اموی را در همین نکته بیان میکند: «فَلَا تَخْرَقُوا بِهِمْ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ إِمَارَةَ بَنِي أُمَيَّةَ كَانَتْ بِالسَّيْفِ وَ الْعَسْفِ وَ الْجَوْرِ وَ أَنَّ إِمَامَتَنَا بِالرِّفْقِ وَ التَّأَلُّفِ وَ الْوَقَارِ وَ التَّقِيَّةِ وَ حُسْنِ الْخِلْطَةِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ فَرَغِّبُوا النَّاسَ فِي دِينِكُمْ وَ فِي مَا أَنْتُمْ فِيهِ.»[32]، به مردم فشار نیاورید آیا نمیدانی که حکومت داریو روش اداره امور بنیامیه با زور و شمشیر و فشار و ستم بود ولی حکومت داری ما با مهربانی، نرمی، متانت، نگهداری،حسن معاشرت، پاکدامنی و کوشش است پس کاری کنید که مردم به دین شما علاقه پیدا کنند».
موریسدوروژهسیاست را بهژانوس دوچهره اساطیری تشبیه کرده است که یک چهره نشان دهنده نظم و همگونگی و چهره دیگر نمایشگر مبارزه، پیکار، تعارض و تضاد است؛وهرچند این دوگانگی در ماهیت قدرت نهفته است و اما با رشد فرهنگ تساهل میتوان بُعد نظم، همگونی و همنشینی را در زندگی مدنی افزایش داد و سیمای سلطهجویی که چهره دیگر سیاست است را کاهش داد. وظیفه مهم سیاست، سازمان دادن و اداره جامعه سیاسی و تأمین نوعی نظم اجتماعی و همگونگی کلیه افراد در اجتماع در جهت مصلحت عمومی است و این امر در سایه تساهل سیاسی عینیت و فعلیت مییابد[33].
علی (ع) با خوارج که دشمنان داخلی او محسوب میشدند در منتهای درجه آزادی و دمکراسی رفتار میکرد. او خلیفه، و آنهامردمش بودند و هر گونه اعمال سیاستی برایش مقدور بود اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیتالمال قطع نکرد و به آنها همچون سایر افراد مینگریست[34].
خشونت و اجرای حدود
انسان از هنگامی که زندگی اجتماعی داشته است، برای اینکه اصطکاکی بین خواستههای افراد به وجود نیاید که موجب اختلاف و کشمکش گردد و شیرازه اجتماع، بلکه رشته بقاء و حیات پاره و از هم گسیختهنگردد، حد و مرز و میزان وضابطهایمشخص نموده است و تجاوز از آن حدود و مقررات، مجازاتهایی در پی خواهد داشت. اساساً نظام، امنیت و بهبود جامعه، به تشویق و پاداش نیکوکاران و تنبیه و کیفر خائنان و متخلفان از قانون نیازمند است.اسلام برای درمان جامعه، گذشته از مجازات و عقاب شدید اخروی ـ که بازدارنده معنوی انسان از جرم میشود ـ در همین دنیا نیز قوانین کیفری مقرر داشته استتا این عدهازبیمکیفرومجازات، مرتکب جرائم و جنایاتو اعمال خلاف قانون نشوند و در نتیجه، در جامعه تجاوزها ریشه کن و نظم و آرامش برقرار شود. اسلام در برابر اعمال خلاف عفت و اخلاق و تجاوز به مال و شرف مردم و سایر حقوق عمومی»حدود»و در برابر مجازاتهایی که تعیین مقدار و خصوصیت آنها بستگی به اهمیت جرم دارد و در قانون مشخص میشود »تعزیرات« و در برابر صدمات و لطمات بدنیکه بزهکار بر کسی وارد میآورد «قصاص» یا خونبها که مجرم در برابر جرم خود باید بپردازد »دیات»، را قرار داده است. این گونه مجازاتها با شدت وضعفی که دارد در همه جوامع معمول میباشد. از نظر روانشناسی، وضع مجازاتهای شدید و سنگینموجب بیم و هراس افراد فاسد میگردد و جرأت و جسارتشان را در انجام کارهای خلاف از بین میبرد. »جرمی بنتام« فیلسوف معروف انگلیسی میگوید:« قوانین کیفری بر عزم و اراده انسان تأثیر روانی به جای میگذارد و موجب میشود انسان دانسته و سنجیده در اعمال و رفتار خود گام بردارد و از پیش، پیامد آن را پیشبینی کند بنابراین شدت مجازاتها و عبرتانگیزی آنها، اثر بازدارندگی در بر دارد»[35].
اسلام در عین حال که مجازاتهای سنگینی را برای افراد خاطی و مجرم در نظر گرفته است اما از سویی راههای اثبات جرم را بسیار دشوار نموده است.در اکثر موارد داشتن دو شاهد عادل شرط میباشد، در بعضی موارد تعداد شهود را به چهار نفر افزایش داده است و در صورت فقدان آن، حدود اجرا نخواهد شد و از سوی دیگر با بوجود آمدن کمترین شبهه در مورد اجرای حد، دستور برداشتن آن را داده است:« تُدرَءُالحُدُودبِالشُبَهاتِ».و در صورتی که حقوق الناس باشد، عفو و بخشش را توصیه نموده است .
و بالاخره یکی از شرایط اجرای حدود اینست که حاکم و قاضی مجتهد جامع الشرایط باشد.صاحب جواهرمعتقد است:مشهور امامیه برآنند که اشخاص واجد شرایط عدالت و اجتهاد در سطح بالا؛ در حد داشتن توان استنباط فروع از منابع اولیه، میتوانند در زمان غیبت بر مجرمین حدود شرعی را اجرا سازد.
امام خمینی در کتاب امر به معروف و نهی از منکر در تحریر الوسیله چنین نظر دادهاند:هیچ کس نمیتواند متکفل امور سیاسی مانند اجرای حدود قضاوت و امور مالی نظیر گرفتن خراج و مالیاتهای شرعی گردد مگرامام معصوم و کسی که از سوی او منصوب است.سپس در مسأله دیگری این گونه میفرمایند:در عصر غیبت ولی امر و سلطان عصر (عج)نواب عامه آن حضرت که عبارتند از فقهای جامعالشرایط فتوا و قضا،قائممقام او میباشندو تمام امور سیاسی را اجرا میسازند مگر جهاد ابتدایی. آیتالله خوییدر »درمبانیتکلمهالمنهاج»قول جواز اجرای حدود را در زمان غیبتاظهردانسته و آن را تنها برای مجتهد جامعالشرایط روا دانستهاند. ایشان برای اثبات نظریه خود میفرمایند:از برخی روایات به دست میآید که اقامه حد شرعی برای هر کس جایز نیست از جمله روایت صحیح»داودبنفرقد»است که میگوید: از امام صادق (ع) شنیدم که میفرمود:اصحاب پیامبربهسعدبنعبادهگفتند:اگر تو مردی را در حال زنا میدیدی با او چه میکردی، گفت با شمشیر او را میکشم.امام فرمود: پس پیغمبر خدارسید و فرمود: سعد چه میگویی؟! با چهار شاهد چه میکنی؟! سعد پاسخ داد که: ای پیامبر خدا آیا بعد از اینکه با دو چشم خود دیدم و خدا هم میداند او چه کرده است؟ فرمود: آری! سوگند به خدا، بعد از اینکه خودت با دو چشمانت دیدی و خدا نیز نسبتبهآنعمل آگاهبود، باز هم شاهد احتیاج داری. خداوند برای هر چیزیحدّی و برای هر کسی که از آن حدود تجاوز کند، نیز حدی قرار داده است .
پس باید توجه داشت،قدرمتقینباید در نظر گرفته شود و آن نیز به دست کسی است که امور به او محول شده و او «حاکم شرع» است.از جمله مؤیدات این مطلب روایت»حفصبنغیاث»است که میگوید: از امام صادق (ع) سؤال کردم چه کسی حدود را اجرا میکند،سلطان یا قاضی؟ امام فرمود: اقامه حدوددردست کسی است که حکومت در دست اوست.[36]
نکاتی چند در اجرای حدود:
1ـگناه و خلاف علنی صورت گرفته باشد که افراد عادی ناظر آن بوده، تا بتوانند در دادگاه شهادت دهند. بنابراین اگر گناه به طور مخفی انجام پذیرد گرچه به حال مجرم،مضر خواهد بود[37] ولی حاکم اسلامی نسبت به آن وظیفهای ندارد. اسلام احتمال گناه را در زندگی انسانها پذیرفته و لذا باب توبه را با عناوینی ازقبیل: «اناللهیحبالتوابین»،خداتوبهکنندگانرادوستدارد؛ باز گذاشتهو یا خود را «غفار»بخشندهو«تواب»یعنیتوبهپذیر،معرفینمودهاست. برخلاف مسیحیت که یکی از راههای آموزش را اقرار و اعتراف میداند، در اسلام افزون بر اینکه نیازی به اقرار و اعتراف نیست و فرد گناهکار میتواند مستقیماً از پیشگاه الهی عذر بخواهد و در صدد جبرانآن عمل درآید.در مواردی اساساً بازگو کردن حتی نسبت به عمل خلاف دیگران، خود جرمی است که عذاب دنیوی و اخروی در پی خواهد داشت.خداوند میفرماید: «إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالاْخِرَةِ وَاللهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ)سورهنور/ 19)، آنان که دوست دارند اعمال ناشایستدر بین مؤمنان شیوع پیدا کرده و انتشار یابد در دنیا و آخرت عذابی بس دردناک در انتظار آنان است و خدا میداند و شما نمیدانید» .
در عین حال اگر کسیدر نزد حاکم به گناه خود اعتراف نمود البته نه با تهدید و ارعاب و امثال آن به دلیل تهذیب نفس و یا عدم اعتماد به ارتکاب مجدد و نظایر آن، و خواستار اجرای حدود گردید، دست حاکم باز استدر اجرا و عدم آن، و میتواند وی را مورد عفو و بخشش و تخفیف در مجازات قرار دهد .در دوران خلافت (ع) زنی به آن حضرت مراجعه و اقرار به زنا نمود و از حضرت خواست او را تطهیر کند. امام پس از سؤالاتی فرمود آیا حامله ای؟ گفت: بلی. فرمود برو تا فرزندت به دنیا بیاید وپس از آن بیا. نه دستور زندان برای وی صادر شد و نه آدرس و مشخصات او را گرفتند .پس از زایمان خدمت امام رسیدو دوباره اعتراف به گناه نمود و خواستار تطهیر گردید. باز امام سؤالاتی از او نمود و فرمود فرزندت را تا دو سال شیر بده. پسازدوسالمراجعه کرد.مجدداً امام سؤالات را تکرار کردند و بعد فرمودند: فرزندت را تربیت کن تابزرگشود. در بین راه فردی با آن زن برخورد میکند و از حال او جویا میشود، ماجرا را تعریف میکند و از اینکه حکم اجرا نشده است ابراز ناراحتی میکند.آنفردمتقبل تربیت فرزند او میشود.لذا به خدمت حضرت میرسند و آمادگی او را برای تربیت فرزندش اعلام مینماید. امام از این که آن فرد حاضر به این امر شده است و در نتیجه حد اجرا گردد، بسیار ناراحت میشود و آن فرد را مواخذه میکند که مگر من خود نمیتوانستم سرپرستی برای او پیدا کنم.[38]
2ـاز آنجا که شرع مقدس اصل را بر تربیت انسانها نهاده نه مجازات، شرایط سختی را برای شهود قرار داده استتا هرچه دیرتر جرمی ثابت شود و حرمت اشخاص در جامعه اسلامی محفوظ بماند. از جمله اینکه در مورد زنا، چهار شاهد عادل لازم استکه در یک جلسه حاضر باشند و شهادت بدهند.حتی طبق صریحآیه: «وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُـحَصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً» (سوره نور آیه 4)،کسانی که نسبت زنای محصنه میدهندو چهار شاهد اقامه نمیکنند،به هر کدام 80 ضربه تازیانه بزنید و در ادامه میفرماید::«وَ لاَ تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَداً وَ أُولئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ »، هرگز شهادت آنان را نپذیریدوآنانفاسقند.
3ـاگر گناه و معصیت پوشیده باشد و یا شهودی که شارع برای اثبات جرم تعیین نموده،وجود ندارد، اجازه تجسس و کنجکاوی برای پیدا کردن آن جرم ـ مگر به امینت جامعه برگردد ـ داده نشده است.قرآن در سوره حجرات آیه 12،این عمل را منع کرده است. توضیح بیشتر دراینباره در بحث امر به معروف و نهی از منکر آمده است.
بنابر این، اگر خداوند میفرماید: در اجرای حدود دلسوزی و ترحم نکنید:«وَلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ») نور/آیه 2)، در صورتی است که همه شرایط فوق رعایت شده باشدآری در آن صورت اگر مجازات صورت نگیرد موجب جرأت افراد ضعیف النفس و جریحهدار شدن وجدان عمومی جامعه و ضایع شدن حقوق دیگران و…میشود و فساد و انحطاط جامعه را فرا میگیرد.
جهاد و خشونت
یکی از مواردی که شائبه خشونت دارد، جهاد استاما با توجه به روند شکلگیری این حکم و مقرراتی که شارع برای آن قرار داده است معلوم میگردد که این حکم، یک حکم فطری و عقلایی است و هرگز خشونت در آن راه ندارد.از ابتدای بعثت پیامبر (ص)با این که به شدت مورد هجوم قریش قرار گرفت؛ حتی در اولین سالها دو تن از صحابه یعنی سمیه و یاسر را شهید کردند و چندین سال پیامبر را با سختترین شرایط به شعب ابیطالب تبعید نمودندو به اذیت آزار و شکنجه مسلمانان مشغول شدند. شکنجههای که عمار، بلال، ابوذر و …در راه اسلام دیدندو آنچنان امر را بر مسلمانان تنگ گرفتند که پیامبر (ص) دستور هجرت مسلمانان به حبشه را داد و پس از مدتی هم به دلیل توطئهای که دشمنان علیه جان رسول خدا کردند، آن حضرت مجبور به ترک وطن و هجرت به مدینه شد.در طول این 13 سال پیامبر دستور جهاد نداد و هیچ گونه مقابلهبهمثلیهم ننمود اما از هنگامی که پیامبروارد مدینه شد و حکومت تشکیل داد و اسلام قدرت گرفتبه دفاع از خود پرداختند.آیات قرآن صریحاً بیان میکند کهاصل اولیدر اسلام بر صلح و آرامش است. مثل آیات:
«وَإِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ (الانفال/61)، واگر آنان درخواست صلح کنند باآنها مصالحه کند و بر خداوند توکل نما».« فَلاَ تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنتُمُ الاَْعْلَوْنَ (محمد/35)، سست نشوید و به صلح دعوت کنید. شما برتر هستید».
« فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً) النساء/90)، پس اگرکنارهگیری کردند و با شما پیکار ننمودندو خواستار صلح بودند خداوند به شما اجازه تعرض به آنان را نداده است».
اما از آنجا که دشمندست به جنگمیزند و مسلمانان را به خاک و خون میکشد دفاع که از فطرت انسانی سرچشمه میگیرد وظیفه بر دوش انسان میگذارد تا از خود ودین و آیین خود دفاع کند و این یک استثنا است.بر این اساس آیات قتال در قرآن جهاد را مترتب بر برخورد و نبردطرف مقابل قرارداده است:
«وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً (التوبه/36)، با مشرکان بجنگید همانگونه که با شما میجنگند».
«فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ (البقره/191)، پس اگر با شما جنگید با آن بجنگید».
«وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ البقره/ 191)، بجنگید در راه خدا با کسانی که با شما میجنگند ولی تجاوز نکنید که خداوند متجاوزین را دوست ندارد».
« وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ (البقره/193)، با ایشان بجنگید تا فتنه از بین برود».
همانگونه که ملاحظه شد آغازگر جنگ در این آیات، مشرکین هستند. مورخین یک یک غزوههاو سریرهایپیامبر را بررسی نمودهاند و حالت دفاعی آن را توضیح دادهانددر عین حال چون اصل بر جهاد نیست و هدف ساختن انسانهاست، به شدت از یک سلسله امور که با اسلام سازگار نیستاحتراز شده است. ازجمله این که احتمال پیوند دوستی را حتی نسبت به مخالفین به طور کلی مردود ندانسته و میفرماید: « عَسَى اللهُ أَن يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُم مِنْهُم مَوَدَّةً وَاللهُ قَدِيرٌ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (الممتحنه/7(شاید میان شما و کسانی که آنان را دشمن دانستهاید، پیوند دوستی برقرار کند خداوند توانا و خداوند آموزنده و مهربان است».
لذا پیامبر توصیههایی برای اینکه راه را برای صلح و آشتی مساعد کند به مسلمانان داشتهاندمثلاً قبل از هر چیز مسلمانان از پیامبر گرامی این ندای عطوفت آفرین را شنیدهاندکه میفرمود: «استوصوا بالأسارى خيراً»؛ درباره اسیران به خیر و نیکی سفارش کنید.[39]و یا آنجا که مشاهده فرمودیکی از اصحاب بر خلاف عواطف انسانی با اسیری برخورد نموده،او را مورد سرزنش قرار داد.نقل شده است پیامبر در جنگ خیبر بلال را به خاطرکار دور از عاطفه انسانی که مرتکب شده بود توبیخ کرد.زیرا در ایننبرد«حیبناخطب»کشته شد و دختر او صفیه بهاسارت سپاه اسلام درآمدوقتی بنا شد که اسیران جنگیبه پشت جبهه منتقل شوند بلالکهصفیهرااسیر کرده بود او را با زن دیگری از یهوداز کنار کشته پدر عبور دادبدیهی است این عمل چه اثر ناگواری در وضع روحی صفیهمیگذارد.وقتی او را به حضور پیامبر آوردند و او از کار بلال مطلع گردیدنهیبی بر او زد و گفت:آیا عطوفت و مهر انسانی از دل تو کنده شده است که دو زن را از کنار کشتگان آنها عبور میدهید؟! آنگاه برخاسته صفیه را در عقب خیمه خود جای داد وردایی که بر تن داشت بر سر اوافکندتا قدری احساس آرامش و ایمنی کند[40].
پیامبر (ص) هرگاه بر دشمنی فائق میآمد، بنارابرانتقامگیرینمیگذاشت بلکه عفورا سرلوحه کار خود قرار میداد.با اینکه بیشترین ضربات را در دوره رسالت از قریش خورده بودو یاران او زیر شکنجههای دژخیمانقریش جان سپرده بودندبا این وجود در فتح مکه آنگاه که فرمانده سپاه به نام سعد بن عباده در هنگام ورود به مکه این شعار را سر داد که«الیومیومالملحمه،الیومتسحتلالحرمةالیوماذلاللهقریشا؛امروز روز نبرد در پیکار با قریش است امروز روز اسارت زنان است و امروز روز ذلت و خواری قریش است»؛پیامبر پس از اطلاع از این ماجرا فوراً سعد را از فرماندهی عزلو پرچم را به دست فرزندش قیس بن سعد دادوامرفرمود:کهشعاراینچنینباشد«الیومیومالمرحمهالیوماعزَّ اللهقریشا؛امروز روز رحمت است روزی است که خدا قریش را عزیز کرده است».[41]
ترور
ترور و غافلگیرانهکسی را کشتن، ممکناستتوسط اشخاص خودسر در جامعه رخ دهد .این عمل به هر انگیزه صورت پذیرد مسلماً مصداق آیه محاربه خواهد بود در این آیه میخوانیم: « إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الاَْرْضِ فَسَاداً أَن يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا ...(المائده/33)، کیفر کسانی که با خدا و پیامبر او به ستیز برخیزند و در زمین فتنه و فساد بر پا کنند کشته شدناستیابه دار مجازات آویخته شوند و یا...، این آیه بر قطاع الطریق و کسانی که اسلحه میکشند و در جامعه ناامنی ایجاد میکنند تطبیق داده شده است.[42]
محاربه در آیه به معنای جنگ اصطلاحی نیست و نباید تصور شود که آیه محاربه درباره میدان جنگ بحث میکند.کلمه«یحاربون»با«یقاتلون»مرادفنیست.[43]هرچه امنیت جامعه را به خطر اندازد از نظر اسلام مردود است.کمترین توجیه هر حکومت فاجری همین است که بتواند امنیت جامعه را تأمین کند[44]چه رسد به حکومت عدل.علی(ع) آنجا که امنیت مرزهای کشورش توسط عوامل جنایتکار معاویه به خطر میافتد و خلخالی از پای یک زن یهودیبه ناحق بیرون کشیده میشود میفرماید:«فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيراً. کسی از این غصه بمیرد که چنین ظلمی شده او را ملامت و سرزنش نمیکنمبلکه مورد ستایش و تقدیر است» .
اما در باره ترور به دو صورت ممکن می توان اشاره است:1ـ اینکه فردی در دادگاه صالح محکوم قطعی شده اما فراری است.در این صورت حکومت میتواند مامورانی را در پی اجرای این حکم به مخفیگاههایاو اعزام کند تا او را در هر جا یافتند، به جزای اعمالش برسانند. این مورد، همانند اجرای حدود که قبلاً به آن اشاره شد میباشد و بعید است بتوان آن را ترور دانست.
2 ـ مورد دیگر اینکه بدون حکم قاضی و محاکمه علنی اقدام به ترور نمایند.اسلام به شدت با این گونه اقدامات مخالفت کرده است.از امام صادق نقل شده است که کسی به امام علی (ع) ناسزا میگفت و توهینها راوا میداشت. بهامام عرض شد:اجازه میدهید که این شخص را ترور کنیم؟فرمود:خیر،خداوند این فرد را جزا میدهد. مگر نمیدانی که پیامبر(ص) فرمود: « الایمانقیدالفتک، یعنی ایمان مانع ترور است»[45].و در ماجرای ملاقات ابنزیاد از هانی بن عروهکه هانی نقشه ترور ابنزیاد را کشیده بودمسلم بن عقیل حاضر به ترور نشد و علت آن را شنیدن همین حدیث از پیامبر(ص) اعلام نمود.
یادداشت ها:
[1]. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج18 ، ص360.
[2]. گوستاولوون، تمدن اسلام و عرب ، ترجمه فخر داعی گیلانی ، ص 154 تا 157.
[3] . همان .
[4] . ....
[5] . جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، ج1، ص 462 – 463 .
[6]. علامه طباطبائی ، المیزان، ج23، ص 251 .
[7] .ر.ک : سوره توبه ، آیه 5 .
[8]. تفسیر تبیان ، ج 5 ، ص 435 .
[9]. نامه فرهنگ ، ش 28 ، ص 66 .
[10]. شهید مطهری ، پیرامون جمهوری اسلامی ، ص129 .
[11]. فهرست ابن ندیم ، ص 486 .
[12]. شهید مطهری مجموعه آثار، حخ18 (سیری در سیره ائمه) ، ص 82 و همان، ص 334 به نقل از وفیات الاعیان ، ابن خلکان ج1، ص 36 .
[13]. شهید مطهری ، پیرامون جمهوری اسلامی ، ص 15 .
[14]. شهید مطهری ، همان ، ص 134 – 135 .
[15]. شهید مطهری ، مجموعه آثار ، ج 1، علل گرایش به مادیگری ص 491 .
[16]. غزالی . احیاء العلوم ، ج2، ص 329 .
[17]. مجلسی ، بحار الانوار، ج3 ، ص 58 .
[18]. امام خمینی، تحریر الوسیله ، ج1 ، ص 473 .
[19]. غزالی ، احیاء العلوم، ج2 ، ص328 .
[20]. روز بهان اصفهانی ، سلوک الملوک ، ص 168 .
[21]. کیهان اندیشه ، شماره مهر و آبان 65 ، ص 44 .
[22]. امام خمینی، 4/11/59.
[23] .عوفی، منتخب جوامع الحکایات، ص 257.
[24] .در مواردی که فقها حرمت غنا را استثنا کرده اند، مجلس عروسی است.
[25] .شهید مطهری، ده گفتار، ص62.
[26] .غرر و درر، چاپ دانشگاه تهران، ج6، ص236.
[27] .امام خمینی، تحریر الوسیله، ج1، ص472.
[28] .تفسیر المیزان، ج4، ص56
[29] .ر.ک: نهج البلاغه، نامه53
[30] .صدوق، الخصال، ج2، ص 567.
[31] .نهج البلاغه، خطبه 3.
[32]. وسائل الشيعة؛ ج16، ص: 165
[33] .موریس دوروژه، اصول علم سیاست، ترجمه ابولفضل قاضی، تهران، امیرکبیر، 1365، ص 8و9.
[34] .شهید مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص 114.
[35] .سزار بکاریا، رساله جرایم و مجازاتها، ترجمه دکتر محمد اردبیلی، چاپ اول، تهران، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، 1368، ص46.
[36] .مبانی تکمله المنهاج، ج1، ص 224.
[37] .از پیامبر (ص) نقل شده است: « إِنَّ الْمَعْصِيَةَ إِذَا عَمِلَ بِهَا الْعَبْدُ سِرّاً لَمْ تَضُرَّ إِلَّا عَامِلَهَا، وَ إِذَا عَمِلَ بِهَا عَلَانِيَةً وَ لَمْ يُغَيَّرْ عَلَيْهِ أَضَرَّتْ بِالْعَامَّةِ» گناه اگر در پشت پرده و پنهانی انجام گیرد، ضرر آن تنها به گنهکار بر میگردد ولی اگر آشکارا و در انظار مردم انجام گیرد و کسی هم از او ایراد نگیرد، ضرر آن به همه می رسد. وسایل الشیعه، ج11، ص 407.
[38] .وسایل الشیعه، ج18، ص 378و379.
[39] . سیره ابن هشام 2/99
[40] . جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص 621
[41] . مغازی، واقدی، ج2، 821.
[42] .وسایل الشیعه ج18، ص 534، ح5 و ص 535، ح8.
[43] .ر.ک: نامه مفید، ش9، ص61.
[44] .نهج البلاغه، خطبه 40.
[45] .کافی. ج7، ص 375؛ تهذیب، ص 246؛ فقیه، ج4، ص76؛ بحارالانوار، ج 44، ص 344.
[46] .در مواردی که فقها حرمت غنا را استثنا کرده اند، مجلس عروسی است.