سید محمدعلی ایازی
اسوه يكي از كلماتي است كه در قرآن براي حضرت محمد (صليالله عليه و آله) به كار رفته است. در سوره احزاب، آيه 21 آمده است كه: لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ... در بحث اسوه چند مساله را ميتوان مطرح كرد. نخست: معنا و مفهوم اسوه. دوم: جايگاه اسوه. سوم: فلسفه اسوه و چهارم اين كه چه ابعادي ميتواند به اسوه بودن پيامبر مفهوم ببخشد.
معنا و مفهوم اسوه
در مورد اول كه معنا و مفهوم اسوه است، بهترين معادلي كه براي كلمه اسوه در فارسي در اختيار داريم، کلمه «الگو» است. وقتي انسان ميخواهد كاري را انجام دهد، داشتن الگو يا نمونه ميتواند به او كمك كند تا كار مورد نظرش را درست مطابق ايده و آرمانش انجام دهد. زیرا الگو نمونه عینی ایده تعریف شده است. مثلا اگر بخواهيم لباسي بدوزيم، و الگو در اختيار داشته باشيم، راحتتر ميتوانيم لباس مورد نظرمان را آماده كنيم. اين مساله در كارهاي مختلف مانند: ساختمان سازي، نوشتن كتاب و انجام تحقيقات و ... نيز كارامد است. داشتن نمونه اثر كافي و روشن از ايده برايمان ايجاد ميكند تا بتوانيم هدفمان را اجرا كنيم. بنابراین مفهوم اسوه این است که نمونه عینی از موضوع و ایده و یا ارزش و آرمان برای انجام و تحقق بخشیدن است.
جايگاه اسوه
درباره جايگاه اسوه لازم است نخست مقدمهاي را طرح كنم. اگر ما بخواهيم، آموزههاي ديني را ترسيم كنيم، در قرآن با دو دسته مسائل مواجه ميشويم: اول مسائل و دستوراتي كه به صورت كلي و طرح هستند مانند: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ، نماز بخوانيد، عدالت برقرار كنيد، اگر كسي بدي كرد، از او بگذريد و...
دوم، آموزه ها و ايدهآلهايي كه به صورت داستان بيان شده و ميتواند الگوهاي خوبي براي افراد باشد. و هم چنين اتفاقات تاريخي مشخصي كه قرآن از آنها صحبت ميكند و ما ميتوانيم از آنها پند بگيريم. در چنين داستانهايي ايدهها عينيت بخشيده شدهاند و به همين جهت ميتوان از آنها براي زندگي سازنده استفاده كرد. يك چهارم قرآن ذكر داستانهايي است كه گزارشي از تجربهها و نمونههايي از زندگيهاي موفق يا شكستخورده است. اين داستانها ما را در درك مفهوم اسوه به شكل عملي در زندگي ياري ميرساند. جایگاه اسوه در تبیین موضوع و تعیین حدود و قلمرو معیارها و ارزش های وجودی است. انسان در زندگی خود بسته به ارزشها دارای الگو هستند و هیچ انسانی نمی تواند الگو نداشته باشد. یکی برایش یک هنرمند و بازیگر الگو است. یکی فوتبالیستی الگو است. یکی دانشمند و محقق الگو است. یکی یک مصلح اجتماعی و یا شخصیتی فرزانه الگو است و یکی پیامبری بزرگ وارسته و تأثیر گذار در تاریخ بشریت.
فلسفه اسوه
و اما سومين مورد را كه فلسفه اسوه داشتن و الگو گرفتن است. منظور این است که ما چه نیازی به داشتن الگو داریم. این بحث را، از چند جهت ميتوان بررسي كرد.
یکم: گاهي فردي ايده و آرماني را ميشناسد ولي نميداند كه چطور آن ايده را در عالم خارج تحقق به بخشد. براي مثال، كسي از يك ليوان صحبت ميكند. اين طرحي كلي است. وقتي همان ليوان را نشان ميدهند، متوجه ميشويم كه اين دقيقا همان چيزي است كه خواستهايم و برايمان به اندازهاي خوشايند است كه ميل داريم در آن آب گوارا بنوشيم. بدین جهت پس اولين فلسفه لزوم الگو داشتن، اين است كه انسان را در فهم ايدهها و روشن کردن آرمانهايش كمك ميكند و از ابهام در ميآورد.
دوم: ولي گاهي از ايده ها تصويرهاي مختلفي ايجاد ميشود. مثلا ميگويند: اسلام. ولي از اسلام تصورات مختلفي وجود دارد. اسلام در ايران، اسلام در پاکستان، در افغانستان و یا خارج از ايران با تمدنی بزرگ و رواداری و آزادی، اسلام شهري، اسلام روستايي، اسلام عوام و. اسلام منطقی و علمی.. در بعضي از اينها، گاه الگوی اسلام سراسر غلو و بدعت هم ديده ميشود. اگر ما بخواهيم اسلام را به آن شكل اصلياش برگردانيم، راهش چيست؟ راه آن است كه بگوييم: الگوي اسلام را که در قرآن معارفش بیان شده، به طور عینی مشخص کنیم تا معلوم شود که از کدام اسلام سخن گفته می شود. اسلام رحمت یا اسلام خشونت. اسلام آزادی، یا اسلام کینه و دشمنی. اسلام گذشت و یا اسلام اختلاف و نزاع. انسان در حال پیشرفت و توسعه، یا اسلام در حال عقب ماندگی. فقر یا بی نیازی. در اینجا قران پیشنهاد الگو گرفتن از شخص پيامبر را می دهد که دارای خلق عظیم و با لینت و نرمی و گذشت و بردباری و سعه صدر و بنیانگذار تمدن بزرگ کتاب بوده است. پيامبري كه رفتار او در جامعه عينيت پيدا كرده و باید مسلمانان او را الگوی خود بدانند و نه اسلام طالبانی و استبداد و عقب ماندگی و خشونت و انحطاط اخلاقی.
سوم: نکته دیگر فلسفه الگو گرفتن، امکان عملی ارزش ها و آرمانها است. همان طور كه گاهي وقتي درباره اسلام صحبت ميكنيم، ميپرسيم كه آيا اين اسلام اجراپذير هم هست؟ آيا كسي ميتواند اسلام را عمل كند؟، در باره اسوه نيز اين سوال طرح ميشود. آيا جنبه هاي اسوه بودن پيامبر را ميتوانيم در زندگي پياده كنيم يا خير؟
مثالي ميزنم: كسي ميگويد من ميخواهم ساختماني با فلان ابعاد و استاندارد و... بسازم. وقتي درباره عملي بودن ساخت اين بنا از او ميپرسند، فرد آدرس مشخصي ميدهد و ميگويد: در فلان محل ساختماني شبيه به ايده من ساخته ام. پس امكان ساختش براي من هم وجود دارد. برو ببین و بدان که اجرا پذیر است. این مسئله در باره ارزش ها و تحقق عینی آن قابل پیاده شدن است.
پيامبر اسلام، ايدهآلهايي را به ما ارمغان ميدهد كه در قرآن در وصفش در آيه 24 سوره انفال ميفرمايد: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ... رسول خدا با چه چيز قرار است كه ما را زنده گرداند؟ با حیات و زندگی معنا بخش.
يا در آيه 97 سوره نحل ميفرمايد: مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً...
يافتن حيات طيبه به الگو نيازمند است. الگو و نمونه اين حيات طيبه شخص پيامبر است. يعني كسي كه خود حيات طيبه را در زندگياش تجربه كرده است.
عوامل موثر در عينيتبخشي اسوه
ما از پيامبري صحبت ميكنيم كه ابعاد گوناگون سياسي و اجتماعي و فرهنگي دارد. و ميخواهيم بدانيم كه ايشان به عنوان مدير و رهبر و فرزانه اخلاق چه زيستي از حيات را داشتهاند.
براي مثال بايد به روحيه مدارا، مدارا با موافق و مخالف و حتي كساني كه با انسان بدرفتاري ميكنند، اشاره كنم. پيامبر اسلام را در دوران تبليغ بسيار اذيت ميكردند. بعضي روي سر ايشان آشغال و كثافت ميريختند. تا حدي كه پيامبر به ديدن چنين رفتارهايي عادت كرده بودند. امروز مي گوييم: شرطي شده بودند. يك روز پيامبر از جايي كه هميشه فرد بر سرشان آشغال ميريخت رد شدند و ديدند كه اين بار خبري از آن فرد و آشغالها نيست. پيامبر از ديگران سراغ شخص را گرفتند و متوجه بيماري او شدند. به عيادتش رفتند و همين رفتار چنان در فرد اثر گذاشت و او را منقلب كرد كه مسلمان شد. اين نمونه عملي الگو گرفتن از پيامبر براي زندگي امروز است.
پيامبر معصومي كه با موقعيتهاي ناب شخصيتي در امور مختلف با اطرافيانش مشورت ميكرد، و در اين مشورتها گاهي نظر مخالفان خود را بر نظر خود ترجیح می داد و ميپذيرفت، پيامبري كه هرگاه در جمعي مينشست، افراد غريبه ايشان را از ديگران تشخيص نميدادند و بايد ميپرسيدند كه بين شما محمد كدام است؟، پيامبري كه براي موقعيت اجتماعي و زندگي خودش و دخترش تفاوت قائل ميشود و مراقب كم و زياد شدن اموال و داراييهايشان بود، و بسيار بيش از اينها همه و همه در جمله كوتاه ولي پرمعناي وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ (سوره قمر، آيه 4) بيان شده است. رفتار پيامبر تجسمبخش حيات انسان است. پیامبری که نرمی و لینت سخن او چنان بود که وسیله جاذبه او در تبلیغ و ترویج اخلاق و معنویت بود. این فلسفه اخلاق است.