گزارشی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین آقای کاملان 27 صفر برابر با 18 آذر 1394 در محل مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم
بسم الله الرحمن الرحیم
ارسال پیامبر برای چیزی جز رحمت برای همه مردم نبوده است. با وجود این اکنون عده ای به خشونت و تکفیر روی آورده و آن را به پیامبر و اسلام نسبت می دهند. اینان با این روش می خواهند اسلام را گسترش دهند. در حالی که این روش هیچ جایگاهی در دین ندارد.
یهودیان معتقدند تورات مختص بنی اسرائیل است، موسی پیامبر و منجی بنی اسرائیل بوده است و کلام خدا را نباید پیش سگان ریخت. بنابراین یهودیت را نباید تبلیغ کرد و به غیر بنی اسرائیل نباید اذن ورود به این دین داد. زرتشتیان نیز به تبلیغ دینشان اعتقادی ندارند. اما بقیه ادیان مثل مسیحیان (مخصوصا کاتولیک ها و پروتستانت ها)، بوداییان به تبلیغ دین اعتقاد دارند. اسلام نیز یک دین دعوتی است. خدا به پیامبر می گوید: بلغ ما انزل الیک من ربک. و از او می خواهد که ما انزل الله را برای مردم تبیین کند: لتبین ما نزل الیهم.
این تبلیغ با چه روشی باید صورت گیرد؟ دینی که مدعی هدایت انسان هاست آیا می تواند از راه شمشیر و خشونت تبلیغ شود؟ هدایت ریشه در تفکر انسان دارد و وقتی حاصل می شود که عقل انسان قانع شود و دلش آرام گیرد. قانع شدن عقل و آرام شدن دل تنها با آزادی و اختیار انسان صورت می گیرد. در موقعیت تهدید و خشونت ممکن است انسان سکوت کند ولی سکوت به معنای هدایت نیست. عقل با زور قانع نمی شود، با منطق و عقلانیت قانع می شود. دل نیز با مدارا و محبت و هماهنگی کلام با فطرت آرام می گیرد. خدا روش تبلیغی پیامبر را مبتنی بر بصیرت اعلام می کند: قُلْ هذِهِ سَبيلي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ (یوسف: 108). پیامبر نیز اخلاق بزرگ داشت: وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ (قلم: 4). و اگر اخلاق خشنی داشت مردم از اطراف او پراکنده می شدند: فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك... (آل عمران: 159). پس پیامبر باید اخلاق خوب و منطق مردم را به دین دعوت کند. علاوه بر این، باید با سطح فکر مردم با آنان سخن بگوید: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم (ابراهیم: 4). منظور از لسان قوم این نیست که برای عرب ها عربی حرف بزند، یعنی در سطح فکر مردم سخن بگوید. پیامبر هیچ وقت به اندازه عقل خودش با مردم حرف نزد. ائمه هم همین طور بوده اند: کسی از امام صادق (ع) پرسید: ما التوحید؟ به حسب روایت امام فرمود: ما انتم علیه. همان اعتقادی که دارید اعتقاد به توحید است. بیش از این چیزی نفرمود. اما وقتی هشام بن حکم نزد آن حضرت آمد خودش به او فرمود: صف لنا التوحید. هشام جواب داد. بعد امام اشکال هایش را گفت و معانی عالی تری از توحید برایش توضیح داد.
در دین آوری مردم اکراه ممکن نیست. لا اکراه فی الدین جمله اخباری است نه انشاء. یعنی اکراه منجر به دین داری نمی شود. خدا گاهی با پیامبر به تندی صحبت می کند که چرا این قدر برای ایمان آوردن مردم خودش را به زحمت می اندازد: ما انزلنا علیک القرآن لتشقی. و به پیامبر تذکر می دهد که اگر می خواست همه مردم را مومن می کرد: وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنين (یونس:99). جهاد ابتدایی نه برای کشورگشایی و توسعه قلمرو حکومت اسلامی درست است و نه برای مسلمان کردن کفار. مردم خود آن قدر آگاه شوند که قسط را در جامعه خودشان اقامه کنند: لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيز (حدید:25). پس برای اعلای کلمه حق و برقراری قسط نباید حمله کرد. مردم را نباید به اقامه قسط وادار کرد. پیامبر در مدتی که مکه بود نقشی در قدرت نداشت اما با این که می توانست علیه کفار حرکت های ایذایی انجام دهد ولی همه اقدام هایش مسالمت آمیز بود و به عیادت دشمنانش می رفت. وقتی هم به مدینه آمد پیمان نامه ای نوشت که مسلمان و کافر و مشرک آن را امضا کردند و مفادش این بود که همه در کنار هم زندگی مسالمت آمیز داشته باشند. همه از مدینه دفاع کنند، اگر کسی مالی را به زور از دیگری گرفت از او پس گیرند.
در اوج قدرت هم که بود به شاه حبشه نامه نوشت: "بسم الله الرحمن الرحيم هذا كتاب من محمد رسول الله إلى النجاشي الأصحم عظيم الحبشة، سلام على من اتبع الهدى، و آمن بالله و رسوله، و شهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له لم يتخذ صاحبة و لا ولدا، و أن محمدا عبده و رسوله، و أدعوك بدعاية الله فإني أنا رسوله، فأسلم تسلم يا أهل الكتاب تعالوا إلى كلمة سواء بيننا و بينكم ألا نعبد إلا الله و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون الله فإن تولوا فقولوا اشهدوا بأنا مسلمون، فان أبيت فعليك إثم النصارى من قومك" (مکاتیب الرسول، 2، 455).
پیامبر نامه دوم را به منذر بن ساوی شاه بحرین نوشت: "من محمد النبي إلى منذر بن ساوى: سلم أنت، فإني أحمد إليك الله الذي لاإله إلا هو، أما بعد، فإن كتابك جاءني و سمعت ما فيه، فمن صلى صلاتنا، و استقبل قبلتنا، و أكل ذبيحتنا فذلك المسلم، و من أبى ذلك فعليه الجزية" (مکاتیب الرسول، 2، 659).
نامه سوم را آن حضرت برای شاه ایران نوشت: ابْنُ الْمَهْدِيِّ الْمَامَطِيرِيُّ فِي مَجَالِسِهِ أَنَّ النَّبِيَّ ع كَتَبَ إِلَى كِسْرَى مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى كِسْرَى بْنِ هُرْمُزَ أَمَّا بَعْدُ فَأَسْلِمْ تَسْلَمْ وَ إِلَّا فَأْذَنْ بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى فَلَمَّا وَصَلَ إِلَيْهِ الْكِتَابُ مَزَّقَهُ وَ اسْتَخَفَّ بِهِ وَ قَالَ مَنْ هَذَا الَّذِي يَدْعُونِي إِلَى دِينِهِ وَ يَبْدَأُ بِاسْمِهِ قَبْلَ اسْمِي وَ بَعَثَ إِلَيْهِ بِتُرَابٍ فَقَالَ ع مَزَّقَ اللَّهُ مُلْكَهُ كَمَا مَزَّقَ كِتَابِي أَمَا إِنَّهُ سَتُمَزِّقُونَ مُلْكَهُ وَ بَعَثَ إِلَيَّ بِتُرَابٍ أَمَّا إِنَّكُمْ سَتَمْلِكُونَ أَرْضَهُ فَكَانَ كَمَا قَالَ (مناقب آل ابی طالب، 1، 79).
وی نامه ای به شاه... نیز نوشت: "بسم الله الرحمن الرحيم: من محمد رسول الله إلى هوذة بن علي، سلام على من اتبع الهدى، و اعلم أن ديني سيظهر إلى منتهى الخف و الحافر، فأسلم تسلم، و أجعل لك ما تحت يديك" (مکاتیب الرسول، 2، 343).
پیامبر آنان را به اسلام آوردن دستور می دهد ولی این اسلام را با این هدف بیان می کند که احساس امنیت کنند و مطمئن باشند از جانب مسلمانان به آنان آسیبی نمی رسد. تهدید نیست که اگر مسلمان نشوید با شمشیر به شما حمله می کنیم.