درباب «تئوري انقلاب در فقه شيعه» از حجتالاسلام سروش محلاتي
در نشستي كه در ادامه سلسله جلسههاي نظريهپردازي موسسه فهيم در قم برگزار شد حجتالاسلام سروش محلاتي درباره «تئوري انقلاب در فقه شيعه» سخنراني ارايه كرد. وي درباره اين نظريه معتقد است كه «انقلاب ذيل بحث امر به معروف و نهي از منكر مطرح ميشود و انقلاب ميتواند مصداقي از امر به معروف و نهي از منكر قرار بگيرد. يعني نظام جائر، نظام منكري است و نهي از ظلم آنها نهي از منكر است و معناي دوم اين است كه شخص حاكم رفتارهاي نامشروع دارد و بايد جلو ظلم او را گرفت». متن ذيل تقريري از سخنراني ايشان است.
بحث تئوري انقلاب در فقه شيعه را بايد در مباحث تئوريهاي انقلاب در جامعهشناسي سياسي مورد بحث قرار داد و مقصود جامعهشناسان از اين عنوان اين است كه وقوع انقلاب در اثر چه علل و عواملي بوده است؟ و تئوريهاي متعددي در اين زمينه وجود دارد. تئوري انقلاب در فقه معناي ديگري دارد؛ ما درباره علل انقلاب بحث نميكنيم، ميخواهيم موضع فقه شيعه را درباره انقلاب بحث كنيم؛ آيا فقه، ما را به انقلاب تشويق ميكند؟ يا اساسا احكام فقهي با انقلاب ميانهاي دارد؟ در عصر ما انقلاب از طرف امام (ره) كه رهبري اين نهضت را برعهده داشتند، مطرح شد. انقلاب از ديدگاه ايشان كه فقيه برجستهاي بود نميتوانست پايههاي فقهي و اجتهادي نداشته باشد؛ يعني امام براي ضرورت انقلاب استدلال فقهي ارايه كرد و ديدگاه فقهي امام پايههاي انقلاب را تثبيت كرد. ايشان ميگفت نظام حاكم فاقد مشروعيت است و با مباني خود اين مساله را توضيح ميداد و امام معتقد بود كه در دوره غيبت كه امام معصوم از دسترس ما بيرون است ميتوانيم يك نظام مشروع جايگزين داشته باشيم و فقه اين را طراحي كرده است. امام معتقد بود مقدمه پيشگري از ظلم و نهي از منكر به عنوان اقدام عملي، واجب است و اگر در اين اقدام افرادي آسيب ببينند تكليف امر به معروف و نهي از منكر ساقط نميشود و از تقيه هم نميتوان استفاده كرد، در اين شرايط تقيه حرام است و لو بلغ ما بلغ. امام در نظريه خود به تمام مسائل پاسخ داده است.
نظريه فقهي انقلاب در دوران مشروطه نيز طرح شده بود. در دوره مشروطه علمايي مثل آخوند خراساني مساله انقلاب را با تفاوتهايي كه در اصول و مباني داشت، مطرح كردند ولي نميتوان گفت كه نظرات آنان عيناً نظرات امام است و ما درصدد مقايسه نيستم. اما وقتي ما با تاريخ شيعه مواجه ميشويم ميبينيم علماي ما كمتر درصدد ارايه نظريه و رهبري انقلاب بودند. براي نمونه شيخ انصاري و صاحب جواهر چيزي در اين زمينه بحث نكردهاند. به طور مثال علمايي در جنگهاي ايران و روسيه فتوا دادند كه بايد در برابر اجنبي ايستاد و دفاع كرد؛ اما اينكه با رژيم حاكم چگونه بايد مقابله كرد كه منجر به سقوط حاكمان شود نظريهاي در ميان فقهاي گذشته شيعه وجود ندارد؛ البته جنبههاي استثنايي وجود دارد ولي اينها روال كلي نيستند. آنچه امروز بديهي و واضح است در نزد علماي گذشته واضح و بديهي نبوده و آنچه امروز قطعي و واجب است آنها نظر موافق و مساعدي نداشتند. اما اينكه انقلاب در چه بابي از ابواب فقه بحث ميشود بايد بگويم كه عنواني در فقه به نام انقلاب نداريم و بايد ببينيم انقلاب تحت چه عنوان فقهي قرار ميگيرد؟ در پاسخ به اين سوال بايد بگوييم كه انقلاب ذيل بحث امر به معروف و نهي از منكر مطرح ميشود و انقلاب ميتواند مصداقي از امر به معروف و نهي از منكر قرار بگيرد. يعني نظام جائر، نظام منكري است و نهي از ظلم آنها نهي از منكر است و معناي دوم اين است كه شخص حاكم رفتارهاي نامشروع دارد و بايد جلو ظلم او را گرفت.
از ديدگاه فقها شرط امر به معروف و نهي از منكر آن است كه مفسده و ضرر نداشته باشد يعني به آمر يا ناهي و خانواده او آسيب نرسد و آسيب هم اعم از جاني، مالي و حتي آبرو و حيثيت است؛ علماي گذشته به خاطر اين تلقي، به انقلاب نميرسيدند. اما از ديدگاه امام خميني (ره) امر به معروف و نهي از منكر اگر در امر مهمي باشد، تحمل ضرر مشكلي ندارد. به طور مثال در مورد ديدگاه علماي گذشته درباره عمل ابوذر كه اعتراض كرد و تبعيد شد بايد بگويم كه از ديدگاه علماي گذشته از اينها قاعده استفاده نميشود. صاحب جواهر در جلد ۲۱ جواهرالكلام ميگويد مومن آل فرعون و ابوذر جزو استثناها بودند و اينها را نبايد مبناي يك قاعدهاي قرار داد. غزالي در احياءالعلوم بابي در مورد امر به معروف و نهي از منكر سلاطين، امرا و حكام دارد كه چگونه صاحبان قدرت را امر به معروف كرد؟ وي ميگويد در امر به معروف و نهي از منكر سلاطين، مراتب بايد رعايت شود اول معروف و منكر را بايد به وي توضيح داد در مرحله دوم او را موعظه كرد در مرحله سوم با او تندي كرد تا دست از منكر بردارد. اگر تندي اثر نداشت در مرحله چهارم بايد اعمال قدرت كرد تا سلطان دست از ظلم، فساد و منكر بردارد.
غزالي معتقد است كه براي سلاطين مرحله اول و دوم جايز است ولي مرحله چهارم صحيح نيست چون اعمال قدرت بر عليه سلطان موجب فتنه و آشفتگي ميشود. در مرحله سوم يعني با خشونت سخن گفتن، اگر باعث فتنه شود جايز نيست ولي اگر تندي كردن به صورتي باشد كه ضرر آن به خود شخص برسد، شخص ميتواند تندي كند و اين كار، كارِ مستحبي است چون سيره سلف هم همين طور بوده است و سلف صالح از شهادت در اين راه هم استقبال ميكردند. در ادامه غزالي ٢٠ صفحه نمونههاي تاريخي را در اين زمينه آورده است؛ اين ديدگاه روزنهاي براي انقلاب باز ميكند.
مرحوم فيض در محجهالبيضاء درباره سخن غزالي معتقد است كه تندي كردن در مقابل سلطان درست نيست و با قرآن و روايات سازگار نيست چون ائمه(ع) از اينكه فرد خود را به هلاكت بيندازد، نهي كردهاند و غزالي مصاديقي كه در ٢٠ صفحه آورده، همه دروغ است و اينها انسانهاي گمراهي بوده و به خاطر قدرت اين كارها را ميكردهاند؛ دعوا به خاطر رياست بوده است يا افرادي به خاطر وجاهت در نزد مردم قيافه انقلابي بودن ميگرفتند. اينها احمق بودند و فكر ميكردند به شهادت ميرسند در حالي كه نميدانستند به هلاكت ميرسند. نراقي در معراجالسعاده كه كتابي اخلاقي و فقهي است آورده است: «امر به معروف و نهي از منكر زماني است كه متضمن مفسده نباشد.» مرحوم كليني در كافي كه روايات فتوايي خود را آورده است و روايتها روايتهاي معتبري هستند در روايتي ميگويد امر معروف و نهي از منكر براي كسي كه امر به معروف و نهي از منكر را قبول كند يا جائري كه خطاي خود را بپذيرد، صحيح است؛ اما كسي كه صاحب شلاق و شمشير است ـ يعني صاحب قدرت است ـ با آنها كاري نداشته باشيد. مرحوم كليني روايات ديگري نيز در اين باب آورده است و مقيد نميكند كه بعضي جاها امر مهم است و بايد امر به معروف و نهي از منكر باشد.
مشكل ديگر برداشت نظريه انقلاب اين بود كه در عصر غيبت در دوره تقيه هستيم و تا امام زمان(عج) نيايد مشكلات حكومت قابل حل نيست و در اين شرايط ما بايد با حاكمان ظالم مدارا كرده و بر طبق تقيه عمل كنيم. اينها تقيه را عام ميگرفتند ميگفتند كه دوره غيبت كلا دوره تقيه است. صاحب جواهر در جلد ۱۶ آورده است اينكه امام ظاهر نميشود نشاندهنده اين است كه شرايط، شرايط تقيه است. تقيه به ملاك امام تعريف ميشود و اينكه امام نيامده، دليل بر اين است كه فضا، فضاي تقيه است و تا زماني كه امام زمان(عج) بيايد بايد با اين شرايط بسازيم و تقيه پيشه كنيم. صاحب جواهر در جلد ۲۱ جواهرالكلام ميگويد ائمه (ع) به فقها در مورد اموري كه ميدانستند كه فقها به اين امور نيازي ندارند مثل جهاد ابتدايي، اجازه ندادند؛ چون شرايط جهاد ابتدايي هيچوقت براي فقيه به وجود نميآيد زيرا جهاد ابتدايي به نظام و ادوات جنگي نياز دارد و دسترسي به اين امور براي فقيه منتفي است. صاحب جواهر ميگويد اگر كفار، مملكت اسلامي را تصرف كردند و كاري به شعائر ديني نداشته باشند مقابله و مبارزه كردن با آنها حرام است؛ ميخواهيد از چه كسي دفاع كنيد؟ زيرا كسي كه در عصر غيبت به قدرت برسد هم باطل است و كمك كردن به دولت باطل، حرام است.
اما در مورد نظريه امام خميني (ره) درباره انقلاب بايد اذعان داشت كه امام مقدمات آمادهاي در فقه نداشت، ايشان زمينههاي تئوريك آن را فراهم كرد و عملا هم مردم را به صحنه آورد. كار امام، كار بسيار بزرگي بود. هنر امام اين بود كه همه مطالب گذشته را كه رسوبات فكري در حوزههاي علميه به وجود آورده بود به هم زد و گفت كه انسان در همه حال نبايد به نظام ظالمانه تن بدهد. اگر ما تئوري انقلاب داريم و در دنيا ميتوانيم عرضه كنيم از حضرت امام است. به نظر من جنبه سلبي انقلاب مهم نيست بلكه جنبه ايجابي يعني قيام مهم است. امام زمينههاي تئوريك انقلاب را آماده كرد و پشتيباني مردم از امام و همراهي حوزههاي علميه باعث قيام مردم شد و كار امام شبيه معجزه بود. امام ميفرمود ما نميخواهيم حكومت امام زمان(عج) تشكيل دهيم بلكه ميخواهيم حكومتي در حد خودمان تاسيس كنيم و ميتوان حكومت اسلامي داشته باشيم.
منبع: روزنامه اعتماد