Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

جلسه سوم/ حفظ عزت مومن واجب است

جلسه سوم/ حفظ عزت مومن واجب است

دکتر سیدمحمدرضا بهشتی، استاد فلسفه دانشگاه تهران در جلسه سوم شرح دعای مکارم اخلاق موسسه دین و اقتصاد با اشاره به اینکه خداوند عزّت را در شب زنده داری و مناجات قرار داده و مردم در مصاحبت با سلاطین جستجو می کنند، گفت: در ابواب سلاطین چیزی نصیب نمی شود و اگر هم شود، دوام ندارد. حفظ عزت مومن واجب است و حق ندارید خود را جایی خوار کنید.

به گزارش خبرنگار شفقنا، دکتر محمدرضا بهشتی در سومین جلسه از سلسله جلسات «شرح دعای مکارم الاخلاق» با قرائت بخش دوم فراز اول از این دعا «اَللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتى، وَصَحِّحْ بِما عِنْدَكَ يَقينى، وَاسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِكَ ما فَسَدَ مِنّى» در توضیح معنا و تفسیر آن اظهار کرد: بارالها، نيّت مرا به لطف خود وافر-تام و کامل شدن- کن به نحوی که این نیت من خالص و بی نقص و بی شائبه به اغراض دیگر باشد.

مدد خداوند به بنده به اندازه نیت اوست

او با اشاره به روایتی از بحارالانوار –جلد 70، ص211، حدیث 34- تصریح کرد: خداوند مددکار بنده می شود، اما به همان اندازه که نیت بنده، نیت کامل تر و بیشتر به دور از نقص و شائبه باشد، مدد خدا نیز بیشتر است. به این معنا که کمک و مدد خداوند به بنده به اندازه نیت اوست؛ کسی که نیتی تام داشته باشد، مدد خدا هم برای او تام است.

بهشتی در شرح وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتى، معنای دیگری نیز برای وفور نیت یادآوری کرد و گفت: وفر نیتی یعنی نه تنها نیت من در آغاز نیتی بی شائبه و بی نقص باشد، بلکه ثبات داشته باشد. به این معنا که نیت مرا به لطف خود مصون بدار، پایدار بدار و نگه دار. ممکن است فعلی در آغاز با نیت خوبی آغاز شود، اما مشخص نیست که دوام آن با همان نیت باشد.

او با بیان اینکه در اینجا لطف دارای دو معنا است، اظهار کرد: یکی معنای عام است که خدایا به لطف خود نیت مرا وافر و کامل کن به گونه ای که ثبات و پایداری داشته باشد. معنای دیگر این است که خدایا تو سبب ساز هستی و می توانی اسبابی مهیا کنی که زمینه برای اینکه فیض تو بتواند شامل حال این نیت و فعل من شود را فراهم کند.

این استاد فلسفه با اشاره به جمله بعدی دعا که «وَصَحِّحْ بِما عِنْدَكَ يَقينى؛ خدایا یقین مرا تصحیح کن» گفت: خدایا یقین مرا یقین صحیح پایدار عاری از شک قرار بده! یقین دو دانش است؛ دانستن به پدیده ای و دانستن به اینکه مخالف آن پدیده محال است. «بماعندک» گاهی به معنای این است که خدایا به رحمت، قدرت، عنایت و هر آنچه نزد توست تو را می خوانم که یقین مرا تصحیح کن. وقتی نیز به این معناست که یقین مرا تصحیح کن به اینکه اساسا جز به آنچه نزد توست، دانستنی پایدار و جازم پیدا نکنم و اصلا جز این چیزی نخواهم. به این معنا که هر آنچه که خدایی است و نزد خداست، شایسته آن است که یقین و دانشی به آن حاصل شود.

او به روایتی از امام صادق(ع) در کافی اشاره کرد و گفت: از جمله صحت های یقین یک انسان مسلمان این است که به جایی رسیده باشد که رضایت مردم را به ناخرسندی خدا نخواهد. از سوی دیگر مردم را بی جهت ملامت نکند به آنچه خدا نگفته و امر نکرده است و پسند من و روزگار من و فرهنگ و آداب و رسوم است.

بهشتی با اشاره به روایتی دیگر از امام صادق(ع) در کافی اظهار کرد: هر چه حدی دارد و بالاترین حد یقین آن است که به جایی برسی که همراه با خدا از هیچ چیز نترسی؛ توحید این است. «موحد چه در پای ریزی زرش/ چه شمشیر هندی نهی بر سرش/ امید و هراسش نباشد ز کس/بر این است بنیاد توحید و بس». به همان درجه که در خود احساس عدم اطمینان و تزلزل می کنیم، می گوییم خدا، اما نمی توانیم چشم از غیر خدا و بنده خدا دور بداریم و به همان اندازه که این موارد در ذهن ما وجود دارد، از توحید فاصله داریم. صحت یقین به این است که انسان به ثبات نفس برسد. تمامی زمام های امور به دست اوست و همه چیز از مدد او استمداد می کند.

او با قرائت جمله بعدی از دعا که «وَاسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِكَ ما فَسَدَ مِنّى؛ آنچه را که از من تباه شده است، به قدرت خودت اصلاح کن» گفت: استصلح از باب استفعال است و باب استفعال در غالب موارد معنای طلب می دهد، اما همیشه این معنا را ندارد. در اینجا به احتمال قوی به همان معنای أصلح می توان گرفت، اما می توان به گونه ای دیگر هم آن را در باب استفعال نگاه داشت و اینگونه معنا کرد که «تو کاری کن که اصلاح شود، تو لطفی کن تا اصلاح شود». من معنای اصلاح را برای آن می گیرم یعنی به قدرت خودت اصلاح کن آنچه را که از ما تباه شده است.

این استاد فلسفه ادامه داد: شاید در هیچ نظام اخلاقی اینگونه نباشد که انسان بخواهد نسبت به فعلی در گذشته کاری انجام دهد و همواره رو به سمت آینده دارد. هر کاری در گذشته انجام شده، انجام شده است. در حقیقت آزادی انسان بین دو جبر است. از یک سو طیفی از امکان ها پیش روی انسان است و بین آنها بر می گزیند. متاسفانه چون موجودی متناهی هستیم، نمی توانیم همه این امکان ها را با هم داشته باشیم و وقتی یکی از آنها را انتخاب می کنیم به این معناست که دیگر امکان ها را انتخاب نکرده ایم. از سوی دیگر ما در برابر یک سلسله از امکان ها پرتاب شده ایم و در اختیار ما نبوده است. ما در این منطقه جغرافیایی از جهان، در این شهر، در این فرهنگ، در این خانواده، این شرایط اقتصادی و اجتماعی و ... پرت شده ایم و با این پرتاب شدگی یک سلسله امکانات در برابر ما باز شد.

او با اشاره به بیت «رضا به داده بده وزجبین گره بگشا/ که بر من و تو در اختیار نگشوده است» گفت: این شعر حافظ معنای بسیار دارد، در حالی که گاهی وقت ها بر معنی می شود. در اینجا گفته می شود که رضا به داده بده؛ داده های ما متفاوت است و این هیچ منافاتی هم با عدل خداوند ندارد. اصلا نقطه شروع و پایان این میدان مسابقه برای ما یکسان نیست؛ هر که نقطه شروع و توقع یک نقطه پایانی دارد و بر همین اساس انتظار از افراد نیز متفاوت است.

بهشتی با بیان اینکه همه انتخاب های ما به سمت آینده است، اظهار کرد: بر این اساس آنچه پشت سر داریم دیگر انتخاب نمی شود، این هم از خصوصیات فعل انسانی است. یک ویژگی در عرصه امید انسان دیندار وجود دارد و آنکه بتواند چنین چیزی بخواهد که وَاسْتَصْلِحْ بِقُآدْرَتِكَ ما فَسَدَ مِنّى. زمانی که انسان حرفی زد، کاری انجام داد، پلکی زد، اثری در جهان دارد و آثار افعال انسان نیز از اختیار او خارج است و معلوم نیست تا کجا رود. گاهی افعالی تبدیل به سنتی پایدار می شود و دیگرانی از آن تقلید می کنند و حتی وقتی خود آن فرد زنده نباشد، بطور میان نسلی هم منتقل شود. سنت اگر حسنه باشد، هر پیامد آن برای آن فرد است و اگر سیئه باشد نیز همانطور است. باید توجه کرد که حتی به فکر خود مسوول هستیم، حتی گمان بد ما ممکن است پیامدهایی داشته باشد. امکان ها نسبت به پدیده های تحقق نیافته است، مگر اینجا که می گوید خدایا کاری کن که پیامدهای بعدی آن را به قدرت خود متوقف کن.

او با اشاره به زیبایی دعاهای ایام هفته، دعای روز دوشنبه را که از صحیفه سجادیه نقل شده است و می توان گفت در آن نمونه هایی از ما فَسَدَ مِنّى را به دنبال هم ذکر می کند، خواند و افزود: در اینجا هم در بخش آخر دعا به این مضمون گفته می شود که می دانم چیز عجیبی می خواهم، حاجتی که از هیچ کس جز تو نمی توان خواست، مگر اراده تو به آن تعلق بگیرد و مستجاب شود؛ اگر هم بخواهد انجام بگیرد با اراده توست که با یک شتاب می تواند انجام بگیرد. خدایا! کاری کن او از دست من راضی باشد، هر طور خودت می دانی چون من نمی دانم این اصلا چگونه قابل جبران است و چه باید کرد. اگر چنین کاری کنی، لطف و مرحمتی به من کرده ای که از هیچ کس در زندگی ام بر نمی آمده است.

بهشتی با تاکید بر اینکه این دعا نیز فوق العاده زیباست و گویی درست انگشت بر بخش ما فَسَدَ مِنّى می گذارد، به شرح فراز دوم از دعای مکارم اخلاق پرداخت و گفت: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَالِهِ، وَاكْفِنى ما يَشْغَلُنِى الاْهْتِمامُ بِهِ؛ بارالهاها! بر محمد و خاندانش درود فرست و آنچه اهتمام مرا به خود مشغول می دارد، کفایت کن». کفایت در زمانی گفته می شود که مربوط به قیام شخصی به جای شخص دیگر در برآوردن نیاز است. به گونه ای که تمام هم و غم من متوجه برآوردن این نیازها نباشد. اهتمام یعنی اعتنا به چیزی و کوشش و تلاش برای به دست آوردن چیزی و دغدغه چیزی. اصلا این انسان است و دغدغه. خوف با اینها متفاوت است و معمولا از پدیده معینی است و متعلق آن هم معلوم است که از چه پدیده ای. گاهی از پدیده ای نیست اما دغدغه است؛ دغدغه نسبت به اصل بود و نبود.

او ادامه داد: جهان من و شما به این بازمی گردد که هر کدام به چه اموری اهتمام داریم. هر کدام از ما نیز جهان خود را دارد و حداکثر جهان های ما به گونه ای با هم همپوشانی پیدا می کند. خدایا مرا کفایت کن، به این معنا که تمام هم و غم من متوجه این اموری که جلوی چشم من و معمولا اهتمام من متوجه آن است، مصروف این نشده باشد.

بهشتی ادامه داد: «وَاسْتَعْمِلْنى بِما تَسْئَلُنى غَداً عَنْهُ؛ خدایا من را به کاری وادار به آنچه که در فردا از من خواهی پرسید».

او در توضیح این بخش از دعا به آیات «و لتسئلن عما كنتم تعملون» و «ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم» اشاره کرد و گفت: در آن روز از شما از هر کاری که انجام دادی و از نعمت هایی در اختیار داشته اید، پرسیده می شود. ما همواره از فرط توجه به آنچه نداریم، از آنچه داریم غافل هستیم و نعمت هایی داریم که چه بسا از آن آگاه نباشیم. «وَاسْتَفْرِغْ اَيّامى فيما خَلَقْتَنى لَهُ؛ به من فراغت ایام بده! همه ایام مرا قراربده در حالی که صرف آنچه شود که مرا به خاطر آن خلق کرده ای». در آیه 56 سوره ذاریات که «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» که یعنی جن و انس را خلق نکردیم مگر برای عبودیت.

این استاد فلسفه با اشاره به روایتی دیگر از امام صادق(ع) بیان کرد: از جمله مسایلی که لقمان به فرزند خود پند می داد، این بود که «بدان که فردا هنگامی که ایستاده ای در پیشگاه خداوند عز و جل از چهار چیز مورد سوال قرار خواهی گرفت». مورد یکم سوال را جوانی نام می برد و اینکه چگونه سپری شده است. مورد دوم سوال از عمر است که عمر را در چه فنا کرده است. مورد سوم و چهارم آن است که مالت را از کجا آورده ای و در کجا صرف کرده ای.

او با قرائت ادامه فراز دوم از دعای مکارم الاخلاق که «وَاَغْنِنى وَ اَوْسِعْ عَلَىَّ فى رِزْقِكَ؛ خدایا مرا بی نیاز کن و روزی مرا گشاده قرار بده» بیان کرد: به این معنی که برای به دست آوردن روزی به تنگنا و مشقت نیفتم، نه به این معنا که فرد تلاش نکند.

بهشتی با اشاره به اهمیت توجه به کسب حلال، روایتی دیگر خواند و گفت: خداوند به موسی وحی کرد و گفت که ای موسی شش پدیده در شش موضع قرار دارد و مردم به جای اینکه در همان مواضع به دنبال آنها بگردند، در مواضع دیگر می گردند و نمی یابند. اول آن آسایشی که می خواهید هیچ تعب و رنجی در آن نباشد، اصلا متعلق به این دنیا نیست و تمام امکانات هم که فراهم شود، آن آسایش فراهم نمی شود. اگر همه چیز هم فراهم باشد، باز هم مرگ است و آن آسایش در جنت است.

او ادامه داد: دومین مورد آن است که «من علم را در گرسنگی قرار دادم آنها در شکم سیر می جویند». علم، زحمت دادن و از تن پروری دست کشیدن می خواهد و با سیری به دست نمی آید. سوم این است که «من عزّت را در شب زنده داری و مناجات قرار دادم  و مردم در مصاحبت با سلاطین جستجو می کنند».این در حالیست که در ابواب سلاطین چیزی نصیب نمی شود و اگر هم شود، دوام ندارد. عزت زمانی است که شما به غنایی برسید که شما را بی نیاز کند و مومن، عزیز است. حفظ عزت مومن واجب است و حق ندارید خود را جایی خوار کنید.

بهشتی در پایان تصریح کرد: «من بلندمرتبگی و بزرگی را در تواضع قرار دادم و مردم در تکبّر خواهان آن هستند». کسی که به خاطر خدا تواضع کرد، خدا او را بلند می کند. بخشی که مربوط به بحث ماست، مورد پنجم است که «من اجابت دعا را در لقمه حلال قرار دادم و مردم در پرحرفی و قیل و قال به دنبال آن می گردند». در آخر نیز اینکه «من بی نیازی را در قناعت قرار دادم و مردم این را در کثرت بریزوبپاش طلب می کنند و هرگز آن را نمی یابند».

 

 

Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم