دکتر سیدمحمدرضا حسینی بهشتی، استاد فلسفه دانشگاه تهران در جلسه اول شرح دعای مکارم اخلاق در موسسه دین و اقتصاد گفت: پیوستگی ایمان و عمل به گونه ایست که گویی عمل داخل ایمان است و نمی تواند از آن منفک شود. ایمانی که در عمل انسان ظهور پیدا نکند، مشخص است که اصلا ایمان نیست.
به گزارش خبرنگار شفقنا، دکتر محمدرضا بهشتی در اولین جلسه از سلسله جلسات «شرح دعای مکارم الاخلاق» اظهار کرد: در بحث خود دعا جای سخن بسیار است که در این جلسات، فرصت چندانی برای پرداختن جدی به آنکه «دعا چیست؟» وجود ندارد. دعا به لحاظ واژه به معنای خواندن و فراخواندن است، اما در اصطلاح معمولا دعا آن نوع از خواندن است که از جانب فردی در مرتبه پایین تر به فردی در مرتبه بالاتر -از موضع دانی به عالی- صورت می گیرد؛ برخلاف امر که معمولا برعکس و از بالا به پایین است.
او ادامه داد: وقتی دعا در خصوص رابطه بین انسان و خدا طرح می شود، دو حالت مطرح است. رابطه ای که از جانب خدا به سوی انسان به شکل نزول وحی و سخن گفتنی از جانب خدا با انسان و به شکل خاص در تعبیر قرآنی، قرآن نازل است. در سمت مقابل رابطه انسان و خدا که در اینجا دعا بعنوان کلام سائل و حتی می تواند قرآن سائل باشد. جوانب بسیار جالبی در خود بحث دعا وجود دارد که پرداختن به آن فرصتی بیش از این می طلبد.
این استاد فلسفه با بیان اینکه در دعای مکارم اخلاق سخن از خَلق و خُلق است، گفت: خَلق، سامان و آفرینش ظاهری ما و همه موجودات است و خُلق، زمانی است که از این وجه آَشکار به سمت درون حرکت کردیم و تبدیل به سرشت و خوی شد. خُلق، خصوصیاتی در افراد است که نه تنها گذراست بلکه خصوصیاتی است که نوعی ماندگاری دارد و گفته می شود ملکه راسخه است. به این دلیل ملکه راسخه نامیده می شود که یک نوع داشتن و ویژگی ای را داشتن است و ثباتی در درون فرد پیدا کرده است. اخلاق نیز جمع این خُلق ها و خوی ها و سرشت هاست.
او با بیان اینکه درباره معنای اصلی خَلَقَ مطالب مختلفی گفته شده است، تصریح کرد: چه بسا معنای اصلی خَلَقَ، اندازه زدن باشد و نه به معنای پدیدآوردنی که بخصوص از هیچ باشد. به نظر می رسد در قرآن و در اغلب ادعیه بجز یک مورد، پدید آمدن خلق از عدم مشاهده نمی شود. در خود این موضوع، مباحث فراوانی مطرح است که اساسا پدیده ای می تواند از عدم محض پا به عرصه وجود بگذارد یا خیر! از هیچ، هیچ برمی آید؛ چه بسا باید در فهم خود از خَلق و حتی در رجوع به واژه های قرآن تأمل و شاید تجدیدنظری کنیم.
بهشتی مکارم الاخلاق را به معنای سرشت های بلندمرتبه دانست و افزود: با توجه به اینکه علی القاعده انسان باید سرشت های بلندمتربه را در خود ایجاد کند، جالب است که این عنوان، دعاست و با عنوان متعلقات دعا مطرح می شود یعنی از خداوند درخواست می شود که «خداوندا! چنین سرشت هایی بتواند در من پدید آید و جایگیر شود». خود این جالب است که چرا این درخواست از خدا می شود، مگر ملکه راسخه یک نوع داشتنی نیست که در اثر تمرین و ممارست من و شما باید در درون ما ایجاد شود؟ اینجا یکی از لطایف نگرش به افراد در عرصه دینی است.
او ادامه داد: در عرصه دینی، جایگزینی این سرشت و ثبات پیدا کردن آن از یک سو حتما نیاز به کوشش انسان دارد و بدون کوشش انسان حاصل نمی شود، اما این طرز تلقی نشان می دهد که گویی صرف کوشش انسان هم برای رسیدن به چنین رسوخی کفایت نمی کند. گویی امری دو جانبه است. بر این اساس دعا منافاتی با عمل انسان ندارد، بلکه اگر عمل مقدماتی و تمرین و کوشش ما از این سوی نباشد، چه بسا از طرف دیگر نتواند زمینه ای برای جایگزینی پیدا کند. در نهایت این جایگزینی حاصل در میانه انسان و آن مبدأ هستی و تمام ضرورات هستی قرار گرفتن این رسوخ سرشت در درون انسان است.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه از یکسو به نظر می رسد دعا و درخواست مکارم اخلاق از خداوند، ضروری است، ادامه داد: اما از سوی دیگر حداقل این است که مجال این را باید بتوانیم در درون خود فراهم کنیم. دعای مکارم اخلاق، درخواست است و از این رو دعاست که متوجه آن مبدأ و بنیانی است که هر آنچه می تواند ظهور کند، از ناحیه اوست پس بی جهت نیست که دعا را متوجه او می کند.
چرا هر فراز دعای مکارم اخلاق با صلوات بر محمد(ص) و خاندان او آغاز می شود؟
او با اشاره به اینکه دعای مکارم اخلاق، بند بند است و هر بند آن با صلوات بر پیامبر(ص) و خاندان او آغاز می شود، گفت: خود همین آغاز با صلوات جالب است. اگر در خود قرآن که کتاب وحی است، چنین دستوری برای درود فرستادن بر پیامبر(ص) و اهل او نیامده بود، ممکن بود بپرسند این چیست و از کجا آمده است.
بهشتی آیه «إن الله وملائكته يصلون على النبي يا أيها الذين آمنوا صلوا عليه وسلموا تسليما» را بسیار جالب دانست و افزود: «خداوند و ملائکه خدا بر پیامبر(ص) درود می فرستند، ای کسانی که ایمان آورده اید، بر او درود فرستید و در برابر این پیام او سر تسلیم فرود آورید». یک پرسش این است که چه نسبتی میان این صلوت بر پیامبر(ص) و خاندان او و این دعا وجود دارد؟
او با اشاره به روایتی از امام صادق(ع) در کتاب کافی اظهار کرد: دعا همچنان در حجاب می ماند، تا زمانی که بر پیامبر(ص) و خاندان او درود فرستاده شود. گویی این صلوات بمنزله یک نوع گشایش و باز شدن روزنه ای از جانب ما به سمت خداست. این کلام باید بتواند صعود کند، بنابراین گویی در اینجا باید اذن صعود و مجال فرارفتنی فراهم شود و این از دریچه درود فرستادن بر انسانی است که راه طی کرده و در مرحله چنان قربی با خداست که به تعبیر قرآن او نزدیک شد، چنان قربی که میان او و حق، فاصله ای به اندازه دو سر یک قوس باقی ماند. به معنای نزدیکترین جای ممکن برای موجود مخلوق؛ مخلوقی که در چنان مرتبه ای قرار گرفته که میان او و خداوند حجابی نیست، جز اینکه این عبد است و او ربّ.
این استاد فلسفه ادامه داد: از این طریق ما با درود فرستادن بر پیامبر(ص) گویی با او هم سخن می شویم، در نوعی از مواجهه که دیگر مواجهه مستقیم انسان و خداست، بنابراین صلوات به منزله نردبان صعود ماست.
او با اشاره به حدیثی از پیامبراکرم(ص) در کتاب کافی بیان کرد: صلوات باعث می شود نفاق و دوگانگی از میان برخیزد. از امام صادق نقل شده است که «هر که دعا می کند و خدا را فرامی خواند، این دعا بالای سر او می چرخد و وقتی که نام نبی را می آورد، گویی حالا اذن پیدا کرده است برای اینکه آن دعا بتواند صعود کند.
بهشتی با آغاز قرائت فراز اول از دعای مکارم الاخلاق که «و بلغ بایمانی اکمل الایمان...؛ و برسان ایمان من را به کامل ترین ایمان ها...» اظهار کرد: یک اینکه دوباره خطاب به خداوند است؛ خدایا درست که من باید ایمان را بیاورم، اما این هم دوجانبه است. در آیه ای به این تصریح دارد که حتی ایمان پدیده ای است که باید از جانب او گشایشی صورت گرفته باشد تا ایمان بتواند در دل ما ثابت شود. ایمان، ورود در یک حصن امن است.
او با بیان اینکه این پرسش که «آیا ایمان، امری صرفا درونی است؟» همواره محل گفت وگو بلکه مناقشه بوده است، گفت: در آن صورت حکم به ایمان و مومن یا غیر مومن بودن، حکمی است که خداوند می تواند صادر کند یا کسی که از جانب خداوند مطلع باشد یا خود فرد است که می تواند در مورد خود قضاوت کند. ایمان، امری درونی است.
بهشتی با بیان اینکه در نهایت در سنت امامیه برای تعریف ایمان به تعریفی سه رکنی می رسد، اظهار کرد: «الايمانُ معرفَةٌ بالقَلبِ و اقرارٌ باللِسانِ و عَمَلٌ بالأركانِ». ایمان یک شناخت و یک معرفت است. ایمان نه تنها در مرتبه درون و قلب و دل است، بلکه باید آَشکار شود و در لسان قرار بگیرد. فرد وقتی شهادت می دهد یعنی در زبان خود گواهی می دهد، آنچه را که در ضمیر و درون اوست. این آشکار شدن تنها در زبان کافی نیست، بلکه رکن سوم نیز لازم است یعنی عمل بالارکان؛ حضور یافتن ایمان در هر کدام از اندام های انسان، نشانه ای دارد. پیوستگی ایمان و عمل چنان بالاست که در غالب آیاتی که در قرآن کریم وجود دارد، بعد از تعبیر ایمان، بلافاصله عمل مطرح می شود.
او با تاکید بر اینکه پیوستگی ایمان و عمل به گونه ای است که گویی عمل داخل ایمان است و نمی تواند از آن منفک شود، گفت: ایمانی که در عمل انسان ظهور پیدا نکند، مشخص است که اصلا ایمان نیست. حضرت امام سجاد(ع) در فراز اول این دعا از صحیفه سجادیه از خداوند درخواست می کند که بلغ بایمانی اکمل الایمان؛ ایمانی که ریشه عمیقی در دل داشته باشد، فراتر از دل بر زبان آمده باشد و بعد در عمل انسان نیز بتواند ظهور پیدا کند. اتفاقا هر سه بخشی که اکنون به دنبال هم می آیند، مربوط به همین سه رکنی است که در ایمان سراغ داریم.
این استاد فلسفه ادامه داد: یک، شهادت و نفوذی از یک دریافت عمیق به سطح زبان ماست، آن هم شهادت صادقانه که فراتر از زبان باید وارد در عمل شود. همه کسانی که با دین و دینداری مواجه می شوند در یک نسبت با این دین و دینداری قرار دارند یا خیر؟ در قرآن کریم، خطاب به اعراب آورده است، وقتی اعراب گفته می شود، بمعنای اعراب بدو و بادیه است؛ آنهایی که در کمال بساطت اولیه زندگی و با خشونت معاشرت با طبیعت سخت زندگی می کنند. البته پیچیدگی های زندگی شهری را هنوز یاد نگرفته اند، اما از سوی دیگر این نسبت در سطح فرهنگ همان مواجهه اول با دین است. به این معنا که وضعی دوگانه وجود دارد؛ از یک سو می توان گفت صافی ای در آنها وجود دارد و چه بسا زمینه ای برای ایمان راسخ تری برای بعد شود و از سوی دیگر فرهنگ در سطح بدوی است.
او با بیان اینکه این اعراب با حالتی طلبکارانه به سراغ پیغمبر(ص) رفتند و به نوعی با منت بر سر پیامبر از ایمان آوردن و انتظارات خود گفتند، اظهار کند: آیه ای ازل شد که «شما هنوز ایمان نیاورده اید. بگویید ما اسلام آوردیم، هنوز ایمان در دل های شما ورود پیدا نکرده است» از اینجا مشخص می شود که اسلام آوردن با ایمان آوردن متفاوت است. به صرف اسلام، انسان حقوقی می یابد و مال و جان و ناموس او در حصن اسلام قرار می گیرد، اما حتی بین اسلام و ایمان فاصله وجود دارد. مرتبه بعد ورود به ایمان است؛ خود همین هم مراتب دارد که دعا درخواست می کند که ما را به کامل ترین ایمان ها برسان، در نتیجه مشخص می شود که ایمان، مراتبی دارد.
بهشتی تصریح کرد: ایمان حتی در میان کسانی که مخاطب وحی الهی قرار گرفتند نیز مراتب دارد. ورود به ایمان، اول ماجراست.
او با اشاره به روایاتی درخصوص بندگان با مضامین نزدیک به هم از امام صادق(ع)، امام سجاد(ع) که به تعبیری دیگر حتی از حضرت امیر نقل شده است، گفت: روایتی که اکنون نقل می کنم، در کافی آمده است. در این روایت، بندگان به سه دسته تقسیم می شوند. گروهی از آنها خداوند را عز و جل از روی ترس بندگی می کنند که این عبادت، عبادت بردگان است. دسته ای خداوند را عز و جل به طلب ثواب بندگی می کنند که این عبادت، عبادت تجار و بازرگانان است. گروهی دیگر خداوند را عز و جل از روی حب(دوست داشتن و محبت و عشق) بندگی می کنند که این عبادت، عبادت آزادگان است. در میان عبادت ها، این –گروه سوم- برترین عبادت ها است. نکته این است که هر سه این موارد را عبادت خواند و به این شکل نیست که تنها عبادت احرار، عبادت است.
دکتر محمدرضا بهشتی با اشاره به نگاه کانت درباره فعل اخلاقی، گفت: معیار کانت برای فعل اخلاقی بسیار سخت گیرانه است. فعل اخلاقی آنی است که فقط به خاطر خود صورت بگیرد و هیچ انگیزه دیگری برای انجام آن نباشد. به این معنا که اخلاق کانتی غیرنتیجه گرا است. بر این اساس انجام آن فعل از روی ترس و طمع ارزش اخلاقی نخواهد داشت. حتی اگر شما راست بگویید، اما به خاطر تبعیت از یک فرمان بیرونی این اقدام را انجام داده اید، باز هم ارزش اخلاقی ندارد، بلکه اگر آن سخن بر فرض ده فرمان را آوردید و خود برای خود و نه به قصد مطلب دیگری و تنها برای ارزش خود فعل انجام دادید، تازه ارزش اخلاقی پیدا می کند. بر این اساس فعل اخلاقی مراتبی ندارد و به محض ورود هر نوع جبر و ترس بیرونی و هر انگیزه ای بیرونی اخلاقی بودن آن نقض می شود.
او تصریح کرد: گرچه مورد متفاوت است، روایت گفته شده در باب عبادت و نگاه کانت در مور فعل اخلاقی، اما در قیاس این دو نگاه می توان گفت عبادت و ایمان در نگاه آن روایت مراتب دارد و نگاهی واقع بینانه به رابطه انسان و خدا و انسان و فعل اخلاقی دارد. در حالی که کانت نگاهی بسیار سخت گیرانه دارد.
بهشتی در ادامه تحلیل فراز اول از دعای مکارم اخلاق، با طرح این پرسش که «بالاترین مرتبه ایمان چیست؟» به کلامی از نهج البلاغه اشاره کرد و گفت: کمال ایمان، اخلاص است. حال اخلاص به چه معناست؟ اخلاص یعنی پاک شدن این فعل ما از هر آنچه که غیر است. اخلاص در معرفت، شناخت، سخن و در فعل است و در هر حوزه ای به شکلی خود را نشان می دهد. اخلاص در معرفت این است که انسان در بن تمامی آنچه با آن روبرو می شود، در نهایت، بنیان هستی -خدا- را ببیند.
او با اشاره به بخشی از دعای عرفه خاطرنشان کرد: در عرصه معرفت، رسیدن به مرتبه ای مطرح است که در هر چه می بینیم و می یابیم، او را می یابیم. اتفاقا شناخت وقتی شناخت است که به چنین مرتبه ای برسد. نه به این معنا که مراتب پایین تر شناخت، بی ارزش است، اما آن مراحل بین راه است و شناخت آن است که انسان را به بن برساند.
بهشتی در توضیح اخلاص در عرصه سخن گفت: سخن باید آنچنان اخلاص پیدا کند، پاکیزه و مبرا شود که گویی سخن فرد، سخن خداست. در سنت عرفانی این حالت را قرب فرایض می نامند. در قرب فرایض به گونه ایست که گویی خداوند با زبان انسان حرف می زند؛ سخن آنچنان خالص شده است که جز به اراده او و جز به رضای او باز نمی شود.
او ادامه داد: اخلاص در فعل این است که خداوند چنان در فعل انسان حضور و نفوذ پیدا کند که جز او در فعل دیده نشود. به مرحله ای می رسد که چیزی را نمی بیند، مگر اینکه خدا را قبل و بعد و همراه آن دیده است.
بهشتی با اشاره به وجود مرحله کمال اخلاص گفت: حضرت امیر در کمال اخلاص از این هم پیش تر می روند. در آنجا گفته شده است که وقتی شما به مرحله مواجهه با خداوند رسیدید، خداوند را حتی در حجاب نورانی صفت او نمی بینید، خدا را در صفت رازق و راحم و خالق و ... نیست که محصور می بینید. در آن زمان در حالت تعلیقی قرار می گیری و آن مرحله آخر جسارت و کندن می خواهد.
او با قرائت شعری از امام سجاد(ع) بیان کرد: «من آن گوهر ها از علمم را پنهان می کنم تا اینکه حق را کسی که هنوز در مرتبه نادانی و جهل است، نبیند و به آزمون و فتنه دربیفتد. پیش از من هم ابوالحسن -حضرت امیر(ع)- هم همین کار را می کرد و به حسن و حسین هم وصیت کرد که شما هم همین کار را انجام دهید. چه بسا گوهر علمی که اگر اباهه کنم آن را و در اختیار دیگران بریزم، به من می گویند تو از کسانی هستی که بت می پرستی. آن وقت مردمان مسلمانی خون من را حلال می شمارند و تازه با این کار خود فکر می کنند بهترین کار ممکن را هم انجام داده اند که مرا از میان برداشته اند». با این حال همانی که در اختیار ما قرار گرفته است بسیار جالب است و یکی از الطاف خدا و معصومان در اختیار ما قرار گرفتن مناجات این بزرگان با خداوند است.