Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

بررسی دیدگاه متکلمان در حقیقت ایمان و ثمرات آن

بررسی دیدگاه متکلمان در حقیقت ایمان و ثمرات آن

باسمه تعالی

بررسی دیدگاه متکلمان در حقیقت ایمان و ثمرات آن

علی اله بداشتی

چکیده

یکی از مباحث درازدامن تاریخ کلام اسلامی حقیقت ایمان است. و دیدگاه‌های متفاوتی درباره‌ی آن بیان کرده‌اند. برخی آن را تنها عمل دانسته‌ و زیر پا گذاشتن اعمال دینی را موجب خروج از جرگه‌ی ایمان می‌دانند و برخی دیگر آن را تنها امر قلبی و در نهایت اقرار زبانی دانسته آنگاه هر فاسق و فاجری را نیز در جرگه‌ی مومنان داخل می‌کنند . برخی دیگر حقیقت ایمان را مرکب از ایمان، اقرار و عمل دانسته و برخی دیگر حقیقت ایمان را تصدیق آگاهانه و انتخاب‌گرانه‌ی قلبی دانسته و اقرار و عمل را از لوازم ایمان بر می‌شمارند. نگاه نگارنده تاکید بر قول آخر است که در این مقاله پردازش خواهد شد.

کلید واژه: ایمان، اقرار، عمل، تصدیق

مقدمه:

یکی از مباحث درازآهنگ کلام اسلامی، بحث در حقیقت ایمان است. از سوی دیگر مباحث نطری در اثبات ذات حق تعالی و شناخت صفات الهی آنگاه مفید و پرثمر خواهد بود كه منتهی به ایمان و عشق الهی شود، چرا كه معرفت نردبان ایمان، و ایمان غایت معرفت است و آنچه در قرآن و سنت، علم كلام و فلسفة اسلامی در معرفت خدای سبحان آمده است برای این مقصد شریف است چنان كه از رسول مكرم اسلام گزارش شده است: «افضلكم ایماناً افضلكم معرفةً؛ ایمان كسی بیشتر است كه معرفتش افزون‌تر است.[1] خدای سبحان در دفعات پرشماری در کتاب مکرمش ما را دعوت به ایمان کرده است. [2] پس چه زیباست اندکی در حقیقت ایمان تأمل کنیم.

ایمان در لغت : ايمان از مادة أمن به معناي سكون قلب و ضدّ خوف و تصديق آمده است.[3] راغب نيز در فرهنگ نامه قرآني خويش در معناي أمن ، طمأنينة نفس و زوال خوف را آورده است و مأمن ، جايگاه امن را نامند قرآن كريم مي‌فرمايد «أبلغهُ مَأمنه» او را به منزل او كه جاي امن اوست برسان.[4]

ايمان گاه به معناي اصل شريعت و گاه در مقام مدح مؤمنان آمده است. و آن باور قلبي حق همراه با تصديق است كه در آن سه چيز جمع‌ مي‌شود استواري عقيده در قلب ، اقرار به زبان و عمل به جوارح ، گاه هر يك از اينها نيز ايمان گفته مي‌شود،[5]

ايمان در اصطلاح متكلمان : متكلمان گذشته در معناي ايمان چند نظر داشته‌اند:

 الف) ديدگاه عمل گرايان

برخي از فرقه‌هاي كلامي مانند خوارج و معتزله اساس ايمان را عمل مي‌دانند با اين تفاوت كه خوارج تارك عمل را كافر مي‌نامند و معتقدند كسي كه يك گناه كبيره انجام دهد (خواه انجام معصيت باشد يا ترك واجب ديني) از حوزة ايمان و اسلام خارج است[6] اما معتزله برخي مانند ابوعلي جبايي و ابوهاشم جبايي ايمان را تنها انجام واجبات و ترك محرمات، اما برخي ديگر مانند ابوالهذيل علاّف و عبدالجبار معتزلي آن را انجام فرائض و مستحبات و ترك محرمات مي‌دانند.[7]

از نگاه معتزله كسي كه گناه كبيره انجام مي‌دهد كافر نيست اگر چه شايسته نام ايمان هم نيست بلكه وضعيتي بين كفر و ايمان دارد[8] ؛ او را فاسق مي‌نامند[9].

ب- معرفت‌گرايان

- برخي ديگر از فرقه‌هاي كلامي مانند جهميه[10] و نجاريه[11] ايمان را تنها معرفت قلبي[12] و مرجئه نيز آن را تنها شناخت و باور قلبي و شهادت زباني مي‌دانستند و اعمال ديني را جزء ايمان نمي‌دانند و آن را امري ثابت تصور مي‌كنند كه قابل زيادت و نقصان نيست.[13]

ابوالحسن اشعري نيز ايمان را تصديق قلبي و اقرار زباني مي‌داند اما عمل به اركان را از فروع ايمان به شمار مي‌آورد و مي‌گويد كسي كه به وحدانيت خداي تعالي اقرار نمايد و به رسالت رسولان اعتراف نموده و آنچه از جانب خدا براي آنان آمده تصديق قلبي نمايد ايمانش صحيح است و مرتكبان گناه كبيره كه بدون توبه از دنيا مي‌روند حكمشان با خداست ... و جايز نيست همچون كفار در آتش جاودانه بماند.[14]

ايمان به وسيله اطاعت كمال مي‌پذيرد و با معصيت نقصان؛ و مراد از نقصان ايمان شك در آنچه كه تصديق كرده يا جهل به آن نيست زيرا آن كفر است و مراد از نقصان در مرتبة علم و طاعت است.[15]

صاحب مواقف از متكلمان قرن هشتم نيز مي‌نويسد:

ايمان از نظر ما (پيروان ابوالحسن اشعري) تصديق به اموري است كه معلوم است  پيامبر به جهت آنها فرستاده شده است....»[16]

از علماي اماميه ، ابن ميثم بحراني[17] و خواجه نصير طوسي در فصول العقايد[18] و زين الدين عاملي[19] ايمان را تصديق قلبي مي‌دانند ابن ميثم با استناد به آيه شريفه « كتب في قلوبهم الايمان» خداوند ايمان را در قلبشان استوار ساخت»[20]مي‌نويسد : «آنچه بر قلب نشسته و استوار گرديد نمي‌تواند ذكر زباني يا عمل ساير اعضاي بدن باشد»[21] .

زين الدين عاملي(ره) ضمن پذيرش اينكه ايمان تصديق قلبي است مراد از تصديق را شناخت يقيني جازم و ثابت مي‌داند تا علم ظني و شك را از تعريف خارج كند.

خواجه نصير طوسي در تجريد الاعتقاد مي‌نويسد ايمان تصديق به قلب و زبان است و معرفت قلبي تنها يا اقرار لساني تنها كافي نيست و كسي كه از اطاعت خدا سر باز مي‌زند فاسق است و فاسق اگر تصديق قلبي و اقرار لساني داشته باشد مؤمن است، چون تعريف ايمان او را دربرمي‌گيرد.

ج- ديدگاه سوم (تركيب علم و اقرار و عمل ) ، اهل حديث و شيخ مفيد در اوائل المقالات و سلفيه بيشتر اين ديدگاه را پذيرفتند چنان كه احمد بن حنبل مي‌نويسد:

«ايمان شهادت زباني ، اعمال بدني و اعتقاد قلبي است و ايمان با فرمانبرداري افزايش و با معصيت كاهش مي‌يابد با علم تقويت مي‌شود و با ناداني به ضعف مي‌گرايد.»[22]

شيخ مفيد در فرق اسلام و ايمان مي‌نويسد: «هر مؤمني مسلمان است اما هر مسلماني مؤمن نيست و مرجئه و اصحاب حديث نيز بر اين نظرند».[23]

از اين سخن هماهنگي ايشان با اهل حديث در مسأله ايمان فهميده مي‌شود. ابن قيم جوزيه شاگرد ابن تيميه نيز ايمان را قول (قلبي و لساني ) و فعل (فعل قلبي يعني نيت و اخلاص؛ و اعمال بدني مي‌داند» [24] و مي‌گويد : اگر تصديقي قلبي زايل شود بقية اجزاء نفعي ندارد البته تصديق تنها كافي نيست بلكه تصديق مستلزم اطاعت و فرمانبرداري است [25] . ابن قدامه مقدسي سلفي نيز ايمان را قول ، عمل و نيت مي‌داند»[26]

حقيقت ايمان : در سطور گذشته آراي متكلمان در باب حقيقت ايمان بيان شد، اينكه حقيقت ايمان چيست؟ آيا علم است ، اقرار زباني است ، عمل است يا تركيبي از علم و اقرار زباني است ، تركيبي از علم و عمل يا اقرار و عمل، يا مجموعه‌اي از علم ، اقرار و عمل است؟ آنگاه اگر ايمان علم است چه نوع علمي است تصوري يا تصديقي و آيا تصديق صرف است يا يك نوع اعتقاد و اذعان و انقياد يعني تسليم، قبول و سرسپردگي را لازم دارد؟ پس از بيان موارد مذكور اين سؤال قابل طرح است كه آيا ايمان امري بسيط است يا ذو مراتب ؟ و آيا مفهوم ايمان بين مراتب ايمان مشترك معنوي است يا مشترك لفظي ؟ و ديگر مسائلي كه در حد مجال لازم است بحث شود.  از مجموع آرايي كه در باب ايمان ذكر شده و با توجه به آيات و روايات و در باب ايمان مي‌توان گفت:

1-   ايمان اقرار زباني تنها نيست چون منافقان عصر رسول خدا به گزارش قرآن كريم به زبانشان شهادت به رسالت رسول خدا دادند اما خداوند آنان را دروغ گويان ناميد[27] چون اقرار زباني آنان با اعتقاد دروني همراه نبود، گفتني است كه اقرار زباني براي مسلمان شدن كافي است چنان كه اعراب گفته ايمان آورديم خداي سبحان فرمود بگوييد اسلام آورديم اما هنوز ايمان در قلبتان داخل نشده است[28] و كسي كه مسلمان شد از حقوق اجتماعي ساير مسلمانان بهره‌مند است.

2-   ايمان علم تنها نيز نيست ، چنان كه در مورد فرعون و پيروانش مي‌فرمايد: «(#r߉ysy_ur $pkÍ5 !$yg÷FoYs)ø‹oKó™$#ur öNåkߦàÿRr& $VJù=àß #vqè=ãæur ؛ آنان آيات الهي را از سر ظلم و برتري جويي انكار كردند در حالي كه در درونشان يقين داشتند كه حق است».

در اينجا خداي سبحان «جحد» يعني انكار را در مقابل ايمان آورد است نه جهل و ناداني را كه در مقابل علم است پس علم و حتي يقين به درستي چيزي ايمان نيست. و ما مي‌دانيم كه فرعون ايمان ندارد و يا ابليس علم دارد و در عين حال مؤمن نيست.

3-   ايمان عمل تنها هم نيست چون منافقين در نماز مسلمانان شركت مي‌كردند اگر چه با كسالت به نماز مي‌ايستادند اما اعمال نماز را انجام مي‌دادند و اذكار آن را به زبان مي‌آورند اما چون به قصد خدعه و فريب مؤمنان بود از آنان پذيرفته نشد[29] ، حتي در امور اجتماعي از دارايي خويش هزينه مي‌كردند اما چون در درونشان به خدا و رسولش كافر بودند و با كراهت هزينه مي‌كردند از آنان پذيرفته نشد.[30]

پس حقيقت ايمان نه علم تنهاست و نه عمل تنها و نه اقرار زباني صرف، حقيقت ايمان جمع کردن اقرار زباني و عمل هم نيست چون منافقين اين دو را داشتند حتي علم و اقرار يا علم و اقرار و عمل هم نيست چون منافقين علم داشتند كه هستي را خدايي هست و محمد(ص) پيامبر خداست و به زبان هم اقرار كرده بودند و در نماز مسلمانان هم شركت مي‌كردند و انفاق هم مي‌كردند (اگر چه نمازشان با كسالت و انفاقشان با كراهت بود ) اما خداوند آنان را از صف كساني كه ايمان آورده بودند خارج كرد و مؤمن نناميد. پس ايمان چيست؟

ايمان در لغت همان گونه كه اشاره شد تصديق است تصديق از باب تفعيل است و به معناي حكم به درستي چيزي است و اين حكم فعل اختياري نفس است و ايمان در اصطلاح شرعي ، باور يقيني به درستي يك خبر است و هر خبري موضوع و محمولي دارد كه  قبل از حكم به درستي تصور موضوع و محمول و رابطه موضوع و محمول را لازم دارد مثلاً وقتي به رسالت رسول اكرم ايمان مي‌آوريم: يعني رسالت او را از روي اختيار نه اضطرار ، نه اجبار يا ريا تصديق مي‌كنيم يعني شخص پيامبر و رسول بودن او از طرف خدا را ابتدا تصور مي‌كنيم بعد اين رابطه بين شخص پيامبر و رسالت را مي‌پذيريم، چون تصديق فعل اختياري نفس است يعني به آزادي اراده و اختيار خودت تصميم بگيري كه خبري كه به تو رسيده و اجزاي آن را تصور كرده‌اي حكم به صدق و درستي آن نمايي ، پس اگر بدون اختيار و اراده آزاد خبري را تصور كردي و بعد به زبان آوري در حاليكه خودت درستي آن را باور نداشته باشي، ايمان نيست شايد از اين جهت است كه علماي اماميه گفته‌اند اصول دين يعني اعتقاد و ايمان به خدا و رسول و آنچه رسول آورده است نمي‌تواند تقليدي باشد يا همراه با شك و ظن وگمان باشد چون اينها با باور و يقين جمع نمي‌شوند. از آنچه گفته شد چند نكته به دست مي‌آيد:

1.      حقيقت ايمان ، نه اقرار زباني است نه علم تنها است و نه عمل تنها.

2.      ايمان علم و معرفت به چيزي همراه با تصديق و باور دروني يعني پذيرش قلبي است، پذيرشي كه همراه با آزادي و اختيار است.

3.      ايمان امري اختياري است يعني با آزادي اراده بايد پذيرفته شود چنان كه قرآن كريم مي‌فرمايد لا اكراه في الدّين در پذيرش دين اكراه نيست چون ايماني كه از روي اضطرار باشد پذيرفته نيست چنان كه فرعون در هنگام غرق شدن گفت: «ايمان آوردم كه خدايي جز آنچه كه بني‌اسرائيل ايمان آوردند  نيست[31] اما از او پذيرفته نشد. و نيز ايماني كه از روي محذورات اجتماعي يا ترس يا طمع دنيا يا ريا باشد ايمان نيست»[32] چنان كه منافقان ايمان‌شان پذيرفته نشد.

4.      نشانه ايمان در نزد مردم اقرار است و عمل و در نزد خدا اخلاص، چنان كه كليني از امام باقر (ع) گزارش مي‌كند كه خداوند انبياء را به سوي قومشان فرستاد تا به يگانگي خدا شهادت دهند و به آنچه انبياء از جانب خدا آورده‌اند اقرار نمايند ، پس كسي كه به خدا از روي اخلاص ايمان آورد و بر اين ايمان بميرد خدا او را وارد بهشت مي‌كند[33] در ادامه مي‌فرمايد:

پيامبر مدت ده سالي كه در مكه بود هر كسي در آن ده سال در مكه مرد در حالي كه شهادت به يگانگي خدا و رسالت محمد بن عبدالله داد داخل بهشت شد چون به توحيد و رسالت رسول‌الله اقرار كرد و اين ايمان تصديقي است »[34]

از روايات فوق نتيجه مي‌شود كه ايمان در مكه در آن شرايط سخت ايماني از روي اختيار و عشق بود نه ترس و اضطرار و ... ، چنين ايماني ايمان خالصانه است و در اين راستا بعضي متفكران گفته اند «ايمان [تنها] عقيده نيست مثلاً به اين كه جهان خداوندي دارد ايمان يقين نيست ايمان علم و فلسفه هم نيست ... ايمان يك «عمل كردن است» جوهر و اساس اين «عمل كردن» اين است كه انسان با مجذوب خداوند شدن خود محدودش را در مقابل خداوند از دست مي‌دهد تا به خود واقعي ... برسد . ايمان با عنصر «اعتماد» ، «عشق» احساس امنيت » و اميد همراه است رويارويي مجذوبانه انسان با خداوند است».[35]و[36]

حال اگر كسي چنين ايماني در قلب او راه يافت اما قبل از آن كه به زبان در حضور مردم اقرار كند بميرد آيا مؤمن مرده است يا خير؟

زين الدين عاملي (ره) مي‌فرمايد:

«فهو مؤمن عندالله تعالي اذ لم يكن تركه لِلاقرار عن جحدٍ» چنين شخصي در نزد خدا مؤمن است چون عدم اقرار زباني‌اش از روي انكار نبوده است.»[37]

5.      حقيقت و ماهيت ايمان همان تصديق آگاهانه است اما مصداق ايمان امري تشكيكي و ذو مراتب است.

متعلّق ايمان : متعلق ايمان در اولين مرتبه توحيد يعني ايمان به يگانگي خداست در مرتبة بعد ايمان ديني است كه ايمان به نبوت پيامبري كه براي او فرستاده شده است مرتبة سوم ايمان به آنچه كه بر پيامبر نازل شده و پيامبر ايمان به آن را از مردم خواسته است چنان كه خداي سبحان مي‌فرمايد:

z`tB#uä ãAqߙ§9$# !$yJÎ/ tA̓Ré& Ïmø‹s9Î) `ÏB ¾ÏmÎn/§‘ tbqãZÏB÷sßJø9$#ur 4 <@ä. z`tB#uä «!$$Î/ ¾ÏmÏFs3Í´¯»n=tBur ¾ÏmÎ7çFä.ur ¾Ï&Î#ߙâ‘ur Ÿw ä-ÌhxÿçR šú÷üt/ 7‰ymr& `ÏiB ¾Ï&Î#ߙ•‘ » رسول خدا(ص) به آنچه كه از جانب پروردگارش بر او نازل شده ايمان آورده، و مؤمنان [نيز] همه به خدا و فرشتگان و كتاب‌ها و فرستادگانش ايمان آوردند [مي‌گويند:] ميان هيچ يك از پيامبران فرق نمي‌گذاريم...»[38]

- مراتب ايمان : يكي از مباحث در كلام اسلامي در باب ايمان اين است كه آيا ايمان زيادت و نقصان مي‌پذيرد يا امري ثابت است بسياري از متكلمان امامي و اهل حديث و اشاعره زيادت و نقصان در ايمان را پذيرفته‌اند و برخي چون اصل ايمان را امري ثابت مي‌دانند زيادت را در كمال ايمان قائلند نه در اصل ايمان چنان كه صاحب حقائق الايمان در تبيين آياتي كه در باب زيادت ايمان آمده[39] مي‌فرمايد: آنچه در قرآن در باب زيادت ايمان آمده حمل بر افزايش كمال ايمان دارد و آن امري خارج از اصل حقيقت ايماني است كه محل بحث است[40]. اما حقيقت اين است كه ايمان از نظر مفهومي مشترك معنوي و از نظر مصداقي وجودي علمي نوري[41] و تشكيكي است: علمي است چون از سنخ تصديق است و نوري است چون منافقان در قيامت به كساني كه ايمان آوردند مي‌گويند توجهي به ما نماييد تا از نور شما بهره گيريم[42]؛ اين نور همان نور ايمان و عمل صالح است كه منافقان از آن بي‌بهره بودند. و تشكيكي است چون متصف به زيادت شده است : «مؤمنان كساني هستند كه چون ... آيات الهي بر آنان تلاوت شود بر ايمانشان افزوده گردد.»[43]

در جاي ديگر مي‌فرمايد؛ خدا بر دلهاي مؤمنين آرامشي فرود مي‌آورد تا ايماني بر ايمان خود بيفزايند»[44]

در روايات نيز بر ذو مراتب بودن ايمان تاكيد شده است چنان كه از امام صادق(ع) گزارش شده كه براي ايمان درجات و مراتبي است كه مؤمنان نسبت به آنها نزد خدا بر يكديگر برتري دارند...»[45] در روايتي ديگر از آن حضرت ايمان به هفت سهم تقسيم شده است كه عبارتند از برّ (نيكوكاري) ، راستگويي، يقين، رضا ، وفا، علم و حلم؛ سپس اين بين مردم تقسيم شده برخي تمام هفت قسم را بهره بردند كه او كامل است و برخي يك قسم و ...[46]

پس ايمان داراي مراتبي است اولين مرتبه آن بر اساس اين روايت «برّ » است كه قرآن مي‌فرمايد «برّ » ايمان به خدا و روز قيامت و ملائكه و كتاب و پيامبران و بخشش مال به نزديكان و يتيمان و مسكينان و ... و اقامه نماز و دادن زكات و وفاي به عهد و صبر در رنج‌ها و سختي‌ها و هنگام كارزار است اينان در ادعاي نيكوكاري صادق و اينان تقوا پيشه‌گانند[47] .

دوم اينكه ايمان از سنخ علم است پس هر قدر معرفت انسان به حق تعالي كمال پيدا كند ايمان نيز كمال پيدا مي‌كند ، چنان كه خداي سبحان مي‌فرمايد : «Æìsùötƒ ª!$# tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä öNä3ZÏB tûïÏ%©!$#ur (#qè?ré& zOù=Ïèø9$# ;M»y_u‘yŠ؛ خداوند كساني كه ايمان آوردند بالا مي‌برد اما كساني را كه صاحبان علمند درجاتي بالا مي‌برد.[48] از سوي ديگر علم نور است[49] پس هر قدر بر ايمان افزوده گردد بر اين نور افزوده مي‌شود، و قلب نوراني مي‌گردد و اين همان معناي «يخرجهم من الظلمات الي النور» است كه اشاره شد و همان نوري است كه مؤمنين در روز قيامت از آن بهره‌مندند اما منافقان را از آن نصيبي نيست[50] و در سطور گذشته به سخن پيامبر اشاره كرديم كه فرمود كسي از شما ايمانش برتر است كه علمش افزونتر است.

ثمره دلايل عقلي و نقلي ذكر شده اين است كه ايمان امر تشكيكي و ذو مراتب است. - رابطه ايمان با اقرار و عمل ؛ عمل لازمة ايمان است چون گفتيم ايمان يك نوع انتخاب آگاهانه است و اين انتخاب آگاهانه متوجه انسان خردمند است[51]  و انسان خردمند وقتي چيزي را آگاهانه مي‌پذيرد به لوازم آن هم پايبند است اولين لازمة ايمان اقرار زباني است و بعد از آن استقامت بر ايمان است و لازمة استقامت در ايمان دل كندن از ماسواي الهي و غير خدا را در حريم دل راه ندادن است، سومين لازمه ايمان اطاعت است و اين اطاعت پاره‌اي از آنها در حوزة فرائض عبادي و پاره‌اي ديگر در حوزة اخلاق و پاره‌اي ديگر در حوزه آداب اجتماعي و پاره‌اي ديگر در حوزة تعامل اجتماعي و غيره است پس حوزة عمل بسيار گسترده است و ترك لوازم عملي ايمان به معناي عصيان و سركشي است از سوي ديگر بعضي از لوازم ايمان از نظر شارع مقدس واجب و برخي مستحب است. و سركشي از فرامين الهي كه در اصطلاح گناه و معصيت ناميده مي‌شود اگر در حوزة واجبات باشد گناه كبيره ناميده مي شود و آن گناهي است كه آثار سوءش بزرگ است[52] و كسي كه مرتكب گناهان كبيره شود فاسق ناميده مي‌شود.[53]

پس كارهاي شايسته كه در اصطلاح قرآن اعمال صالح ناميده مي شود موجب كمال و رشد ايمان و نشانة صداقت در ايمان است چنان كه خداي سبحان مي‌فرمايد: «مومنان كساني هستند كه به خدا و رسولش ايمان آوردند سپس شكي در دل راه ندادند و با مال و جان خويش در راه خدا تلاش كردند اينها در ايمانشان صادق هستند.»[54]

در روايات ما نيز بر اعمال تاكيد شده است چنانكه مجلسي مي‌نويسد «الايمان هو ادائُ الفرائض و اجتناب الكبائر و الايمان هو معرفة بالقلب و اقرار بالسان و عمل باركان...»

ايمان انجام واجبات و دوري جستن از گناهان كبيره است و ايمان ، شناخت قلبي و اقرار زباني و عمل جوارحي است.»[55]

پس اگر چه در حد منطقي ايمان عمل و اقرار زباني داخل نيستند اما اين حقيقت وقتي در قلب مستقر شد لوازمي دارد كه همان اقرار زباني و عمل صالح است، التزام به اين لوازم نشانه صدق و راستي ايمان است.

-ثمرات ايمان: فوائد ايمان را از جهات مختلف مي‌توان بررسي كرد يكي از جهت فردي و ديگري از جهت اجتماعي و به اعتباري ديگر يكي از جهت دنيوي و ديگري از جهت اخروي و ...

1.      ثمرات ايمان از جنبة فردي

1-1-      ايجاد آرامش دروني : اولين ثمرة ايمان آرامش دروني است انسان مؤمن خود را به يك معشوقي كه علم و قدرت و رحمت بي‌پايان دارد متصل مي‌كند به خدايي كه همه افعالش بر مبناي حكمت و عدالت است، خدايي كه جهان از آن اوست و هيچ حادثه‌‌اي در جهان رخ نمي دهد مگر به اذن او، به خدايي دلبسته و وابسته است كه مي‌داند دوستي با او طرفيني است(يحبّهُم و يُحبّونه)[56] اين چنين انساني وقتي به چنان خدايي وابسته است احساس آرامش مي‌كند آن‌گونه كه كودك در دامان مادر مي‌آسايد ، اين انسان از حوادث روزگار مأيوس ، نااميد و افسرده و سرخورده نمي‌شود.

شعار او سخن امام مؤمنان راستين حسين بن علي است كه مي‌فرمايد:«صبراً علي قضائك يا ربّ لا اله سواك» اي پروردگار من بر قضاي تو صابرم، مرا معبودي جز تو نيست»[57]

اين اتصال به انسان نيرو و قدرت كار ، تلاش و صبر ، تحمل و استقامت در مشكلات مي‌دهد ، همواره در تلاش براي تكامل معنوي خويش است چون هستي را محدود نمي‌بيند ، حركت او تا الي الله المنتهي است يعني حركتي كه مبدأ آن انسان اما منتهاي آن الله يعني بي نهايت است.

قرآن كريم در آرامش رواني اهل ايمان مي‌فرمايد: tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä óOs9ur (#þqÝ¡Î6ù=tƒ OßguZ»yJƒÎ) AOù=ÝàÎ/ y7Í´¯»s9'ré& ãNßgs9 ß`øBF{$# Nèdur tbr߉tGôg•B  ؛ آنان كه ايمان آوردند و ايمانشان را به ستمي نيالودند برايشان امنيت و آرامش است و اينان هدايت يافتگانند».[58]

در جاي ديگر مي‌فرمايد : «uqèd ü“Ï%©!$# tAt“Rr& spoY‹Å3¡¡9$# ’Îû É>qè=è% tûüÏZÏB÷sßJø9$# (#ÿrߊ#yŠ÷”zÏ9 $YZ»yJƒÎ) yì¨B öNÍkÈ]»yJƒÎ) ؛اوست آنكه بر دل‌هاي مؤمنان آرامش مي‌افكند تا ايماني بر ايمانشان بيفزايند»[59]

از اين آيه شريفه دو نتيجه حاصل مي‌شود يكي اينكه خداوند بر دل‌هاي مؤمنان آرامش مي‌فرستد ديگر اينكه اين آرامش خود نيز موجب فزوني ايمانشان است.

1-2-      ايمان پايه‌هاي اخلاق جاودان: انسان‌ها براساس انگيزه‌هاي گوناگون فعل اخلاقي انجام مي‌دهند گروهي مبناي افعال اخلاقي آنان سودگرايي است، كمك مي‌كند تا كمك بشود نيكي مي‌كند تا نيكي ببيند و ... گروهي ديگر فضيلت گرا هستند ، افعال اخلاقي را به جهت خوب بودن خود فعل انجام مي‌دهند و به عبارت ديگر مبناي اخلاق را حسن و قبح عقلي مي‌دانند يعني فعلي را انجام مي‌دهند كه عقلا مدح كنند و از فعلي اجتناب مي‌كنند كه مورد مذمت عقلاست و گروهي ديگر بر اساس جلب منافع اخروي يا دفع مضار اخروي كارهاي نيكو مي‌كنند، اگر چه كارهاي اخلاقي با هر نيتي باشد خوب است اما آن فعل اخلاقي جاودانه‌تر است كه بر اساس ايمان و به عشق الهي باشد نه معامله دنيوي يا اخروي ، در نظام ارزشي توحيدي انگيزه و محرك فعل بايد حبّ الهي باشد و اين حبّ در انساني ايجاد نمي‌شود مگر آن‌كه مؤمن بالله باشد، چنان كه علي‌بن ابي ‌طالب و خانواده‌اش سه روز افطار خويش را به يتيم و مسكين و اسير دادند و گفتند : «$oÿ©VÎ) ö/ä3ãKÏèôÜçR Ïmô_uqÏ9 «!$# Ÿw ߉ƒÌçR óOä3ZÏB [ä!#t“y_ Ÿwur #·‘qä3ä© ؛[60] ما شما را تنها به خاطر خدا غذا داده ‌ايم و هيچ پاداش و تشكري هم از شما نمي خواهيم » اين فعل ، فعل اخلاقي است چون فعلي است كه نه از روي منفعت يا احساس است بلكه تنها از روي وظيفة ايماني است ، اما اخلاقي كه بر پايه منفعت است تا زماني پايدار است كه اميد منفعت يا تشكر و سپاس‌گزاري و تحسين عقلا پشتوانه آن باشد اگر نبود انسان انگيزه خود را از دست مي‌دهد اما كسي كه با انگيزه ايماني و تنها براي خدا فعل اخلاقي انجام مي‌دهد و در حق ديگران احسان مي‌كند هيچگاه نيكي نديدن از ديگران يا ناسپاسي ديگران او را مأيوس و نااميد نمي‌كند. پس ايمان است كه مي‌تواند پايه‌هاي يك اخلاق جاودانه باشد.

1-3-      حيات طيب( زندگي شايسته) ؛ حيات آدمي دو جنبه دارد يكي جنبة جسمي و بدني و ديگري حيات معنوي ، انسان با پيشرفت علم هر روز بر طبيعت غلبه بيشتري پيدا كرده و آن را به استخدام خويش درآورده و نيروهاي نهفته در طبيعت رابه نفع حيات خويش به كار گرفته و هر روز اختراعي كرده و زندگي را هر روز ماشيني‌تر كرده تا آسايش جسمي بيشتري پيدا كند اما جنبة ديگر حيات انسان كه حيات روحي اوست با ابراز علوم تجربي بيگانه است، اينجاست كه بشر قرن بيستم احساس پوچي و بي‌معنايي در زندگي مي‌كند چنان كه آيزايا برلين از متفكران به نام معاصر غرب مي‌نويسد:

«مردم اين زمان از فروپاشي و كمبود رهنمود در وحشتند و مانند انسان‌هايي بي‌صاحب در اقليم طبيعت دنبال ديوارهايي مي‌‌گردند كه آنها را در برابر امواج خروشان اقيانو‌س‌ها محفوظ بدارد در پي نظم ، امنيت ، سازمان و مرجعيتي روشن و قابل شناسايي هستند و از چشم انداز افراط در آزادي كه آنان را در برهوتي وسيع و بي‌كس در بياباني بي‌سرانجام و بي‌نشان و بي‌اراده سردرگم كند به هراس اندرند.»[61]

اين اعتراف مهم نشان از ناتواني علم تجربي در تأمين آرامش روحي بشر و ايجاد معنايي معقول براي زندگي بشر است اما ايمان به خدا به زندگي انسان معنا مي‌دهد چنان كه قرآن كريم مي‌فرمايد: «$pkš‰r'¯»tƒ z`ƒÏ%©!$# (#qãZtB#uä (#qç7ŠÉftGó™$# ¬! ÉAqߙ§=Ï9ur #sŒÎ) öNä.$tãyŠ $yJÏ9 öNà6‹ÍŠøtä†...؛ اي كساني كه ايمان آورديد خدا و رسولش را اجابت كنيد آنگاه كه شما را به زندگي فرا مي‌خواند»[62]

طبيعي است كه اين زندگي غير از زندگي مادي و جسماني است اين زندگي در آيه ديگر توصيف به حيات طيب شده است مي‌فرمايد: «ô`tB Ÿ@ÏJtã $[sÎ=»|¹ `ÏiB @Ÿ2sŒ ÷rr& 4Ós\Ré& uqèdur Ö`ÏB÷sãB ¼çm¨ZtÍ‹ósãZn=sù Zo4qu‹ym Zpt6ÍhŠsÛ...؛ هر كس خواه مرد باشد يا زن عمل صالح انجام دهد در حالي كه مؤمن است او را به زندگي شايسته‌اي زنده مي‌كنيم...[63]»

اين همان زندگي است كه بشر غربي بعد از رنسانس و برخوردار از رفاه مادي و آزادي‌هاي جنسي و اقتصادي از دست داده و اينك احساس نياز مي‌كند و در دوران پست مدرنيسم به دنبال معنويت مي‌‌گردد. و اين زندگي در پرتو سرمايه ايمان به دست مي‌آيد نه سرمايه مادي ، چنان كه استاد مطهري  مي‌فرمايد: «چه بسيار اشخاصي ... عمري در رنج و ترديد و خودخوري و ترس و دلهره به سر مي‌برند ... [اما] نمي‌توانند بفهمند علت اصلي همه اينها اين بود كه سرمايه بزرگي از سرمايه‌هاي زندگي را از كف داده‌اند، اين توجه از راه توجه به آثار ايمان بايد رسيدگي شود».[64]

2- آثار اجتماعي ايمان : جامعه‌اي كه بر اساس ايمان به خدا باشد ، جامعه‌اي است كه برادري و عدالت و مهرورزي و مدارا و گذشت مبناي رفتارها و معاملات اجتماعي است خداي سبحان مي‌فرمايد:

«(#rãä.øŒ$#ur |MyJ÷èÏR «!$# öNä3ø‹n=tæ øŒÎ) ÷LäêZä. [ä!#y‰ôãr& y#©9r'sù tû÷üt/ öNä3Î/qè=è% Läêóst7ô¹r'sù ÿ¾ÏmÏFuK÷èÏZÎ/ $ZRºuq÷zÎ)؛ نعمت خدا را برخو يشتن به ياد آوريد، شما با يكديگر دشمن بوديد در دلهاي شما الفت و مهرباني نسبت به يكديگر قرار داد و بواسطه اين نعمت با يكديگر برادر شديد.[65]

آيه شريفه اشاره به كينه‌ها و نزاع‌هاي اجتماعي بين اعراب قبل از اسلام دارد از جمله جنگ‌هاي بين دو قبيله اوس و خزرج كه 120 سال طول كشيد بعد به نعمت ايمان و اسلام برادر شدند ، [66]

استاد مطهري مي‌فرمايد:

آدم با ايمان روحي مطمئن‌تر و اعصابي آرامتر و قلبي سالم تر دارد ... اگر ديگران به نوايي رسيدند از حسادت آتش نمي‌گيرد و حرص و بخل و طمع آتش به جانش نمي‌افكند ».[67]

جامعه‌اي كه از اين رذايل اجتماعي به دور بوده و فضايل ايمان همچون تقوا، گذشت ، ايثار ، انفاق در آن حكمفرما باشد مدينة فاضله‌اي خواهد شد كه انسان از زندگي در آن لذت مي‌برد. اميرمؤمنان در صفات اجتماعي مؤمنان مي‌فرمايد« انّ المؤمنين مشفقون» مؤمنان اهل شفقت و دلسوزي نسبت به ديگران هستند.[68] و در كلام زيباي ديگر مي‌فرمايد: «المؤمن اخو المؤمن فلا يغشُّهُ و لا يعيبُه و لا يَدَع نصرَته؛ مؤمن برادر مؤمن است به او خيانت نمي‌كند از او عيب‌جويي نمي‌كند و در ياري رساندن به او كوتاهي نمي‌كند.»[69]

در جامعه مؤمنان ، رباخواري جايي ندارد[70] كم‌فروشي و فساد نيست[71] در جامعة مؤمنان فقر نيست چون از نشانه‌هاي ايمان انفاق‌هاي واجب و مستحب است ، در روايتي از اميرمؤمنان آمده است : «لا يكلّف المؤمن اخاهُ الطلب اليه اذا علم حاجته» مؤمن وقتي نياز برادر ديني خويش را آگاه است رنج طلب كردن را بر دوش او نمي‌گذارد.»[72]

پيامبر اكرم (ص) در صفات مؤمن مي‌فرمايد: المؤمن لا يظلم الاعداء و لا يتحامل علي الاصدقاء بدنه منه في تعب و الناس منه راحةٍ؛ مؤمن در [اجتماع اينگونه مي‌زيد] بر دشمن ستم روا نمي‌دارد و بار بر دوش دوستان نيست بدنش از او در زحمت و ديگران از او در آسايشند»[73] و امام صادق (ع) مي‌فرمايند «اكرام مؤمن اكرام خداي عزيز و بلند مرتبه است»[74].

نتیجه سخن:

حقیقت ایمان، اعتقاد راسخی استکه بر اثر تصدیق آگاهانه و از روی اختیار و اراده‌ی در قلب ایجاد می‌شود و صرف علم و آگاهی از یک حقیقت یا اقرار  یک حقیقت که از روی باور قلبی نباشد و اعمالی که به تقلید از مومنان انجام شود در حقیقت ایمان دخلی ندارد، اما هرگاه آن باور حقیقی که بیان کرده‌ایم در قلب ایجاد شود اقرار و عمل از لوازم ضروری آن هستند. این ایمان امنیت قلبی و آرامش روحی به ارمغان می‌آورد و پایه‌های اخلاق جاودان قرار می‌گیرد و انسان را به حیات طیب و زندگی معنادار می‌رساند و بذر برادری و مهربانی و ایثار در جامعه‌ی مومنان می‌افشاند. و جامعه‌ی مومنان را به مدینه‌ی فاضله‌ای که آرمان انبیاء و حکیمان بوده است بدل می‌کند.

 

منابع

1.         قرآن

2.         آنتونی آربلاستر، ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، عباس فجر، نشر مرکز، تهران، بی‌تا

3.         ابن ميثم بحراني، کمال الدين ميثم بن علي بن ميثم(م 699)، قواعد المرام في علم الکلام، سيد احمد حسيني، قم، کتابخانه عمومي آيت الله مرعشي، 1406 ق

4.         اشعري ابوالحسن، رسالة الي اهل الثغر، المدينة المنوره، مکتبه العلوم و الحکم، بيروت، موسسه علوم القرآن، 1409 ق 1998 م

5.         ابن قیم، الاقتصاد،

6.         جرجاني سيد شريف علي بن محمد، شرح المواقف، قاضي عضدالدين ايجي با حواشي السيالکوتي و الچلبي، قم، منشورات الشريف الرضي، بي­تا

7.         جوهري اسماعيل بن حماد، الصحاح، احمدعبدالغفور عطار، بيروت، دار العلم، اميري، 1368ش

8.         حسینی طهرانی، لمعات الحسین،

9.         خرمشاهي بهاء الدين، انصاري مسعود، پيام پيامبر، تهران، نشر منفرد، بي­تا

10.      راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، صفوان عدنان داودي، دمشق، دارالقلم، بيروت، الدار الساميه، 1412ق 1992 م

11.      زمرلی، فواز احمد، عقائد ائمة السلف، بیروت، دارالکتب العربی، 1415 ق

12.      شهرستاني عبدالکريم، الملل و النحل، اميرعلي مهنا، علي حسن فاعور، بيروت، دار المعرفة، 1421 ق 2001م

13.      صابري حسين، تاريخ فرق اسلامي، تهران، سمت، 1384ش

14.      طباطبايي سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1417 ق1997 م

15.      طوسي نصيرالدين، تجريد الاعتقاد، تحقيق محمد جواد حسيني جلالي، مکتب الاعلام الاسلامي، 1407 ق

16.      العاملی، زین الدین، حقایق الایمان، مکتبه آیت الله مرعشی، قم، 1409 ق

17.      عبدالجبار معتزلی، شرح اصول خمسه، مکتبة الذهبه، قاهره، 1416ق، 1496م

18.      عبده، محمد، نهج البلاغه، بيروت، دارالبلاغه، 1413 ق 1993م

19.      کليني محمدبن يعقوب، اصول کافي (4 جلدي)، سيد جواد مصطفوي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت عليهم السلام بي­تا

20.      کليني محمدبن يعقوب، کافي (8 جلدي)، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1365ش

21.      کوفی اهوازی، حسین بن سعید، المومن، عبدالله صالحی، انتشارات نورالسجاد، قم، 1386 ش

22.      مجتهد شبستری، ایمان و آزادی، انتشارات طرح نو، تهران، 1382 ش

23.      مشکيني علي، تحرير المواعظ العدديه، قم، الهادي، بي­تا

24.      مطهري مرتضي، مجموعه آثار، ج 23، قم، انتشارات صدرا، 1383ش

25.      مقدسي عبدالغني، الاقتصاد في الاعتقاد، احمدبن عطيه الغامدي، مدينه منوره، مکتبة العلوم و الحکم، 1422 ق 2001م

26.      ناظم زاده قمي سيد اصغر، جلوه­هاي حکمت، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1375ش


یادداشت ها:
[1] . مجلسی ، بحار ، ج3، ص14.
[2] . غافر، 51، فصلت، 8، الفتح، 29 و ...
[3] . جوهري ، الصحاح ، ج4، ص2071 . ، ابن فارس ، احمد ترتيب ، مقاييس اللغه ، ص49.
[4] . توبه/6 .
[5] . راغب ، مفردات ، ص91.
[6] . صابري ، حسين ، تاريخ فرق اسلامي ، ج1، ص339.
[7] . عبدالجبار معتزلي ، شرح اصول خمسه ، ص707.
[8] . اشاره به اصل كلامي معتزليان يعني منزله بين المنزلتين است.
[9] . همان ، ص137-138.
[10] . پيروان جهم بن صفوان(د- 128ه‍ ق) را نامند (حسين صابري ، ص75).
[11] . پيروان حسين بن محمد نجار، (د- 230 ه‍ ق) را نامند همان ص79.
[12] . عبدالجبار ، همان ، ص707.
[13] . صابري ، همان ، ص102و103.
[14] . شهرستاني ملل و نحل ، ص 114.
[15] . ابوالحسن اشعري ، رساله الي اهل الثغر، ص272.
[16] . جرجاني ، سيد شريف ، شرح المواقف ، ج8، ص322، 323.
[17] . ابن ميثم ، قواعد المرام ، ص170.
[18] . العاملي ، زين الدين حقائق الايمان ، ص53، به نقل از فصول العقائد، ص48.
[19] . همان ، ص56.
[20] . همان ، ص56و57.
[21] . طوسي ، تجريد الاعتقاد ، ص309.
[22] . فواز احمد زمرلي ، عقائد ائمه السلف، ص117.
[23] . مفيد ، اوائل المقالات، ص54.
[24] . ابن قيم ، الاقتصاد في ان الكفر يكون بالقول او الفعل او الاعتقاد، ص52.
[25] . همان .
[26] . مقدسي ، ابن قدامه ، الاقتصاد في الاعتقاد ، ص181-182.
[27] . منافقين/ 1.
[28] . حجرات / 14.
[29] . نساء/142.
[30] . توبه / 54.
[31] . يونس، 90.
[32] . همان.
[33] . كليني، كافي ، ج2، (8جلدي) ص3.
[34] . همان.
[35] . مجتهد شبستري ، محمد ، ايمان و آزادي.
[36] . روشن است كه مراد از عمل در اينجا افعال بدني (جوارحي ) نيست بلكه فعل قلبي (جوانحي) است كه همراه با معرفت باور و پذيرش ارادي و اختياري است.
[37] . العاملي ، زين الدين بن علي ، حقائق الايمان ، ص90.
[38] . بقره ، 285.
[39] . سوره انفال ، 2، فتح / 4.
[40] . العاملي ، حقائق الايمان ، ص97.
[41] . قرآن كريم مي‌فرمايد: خدا ولي كساني است كه ايمان آوردند و آنها را از ظلمت خارج به نور داخل مي‌كند.(بقره / 257)
[42] . حديد ، 13.
[43] . انفال/2.
[44] . فتح / 4.
[45] . كليني، كافي ، ج 3، ص67.
[46] همان ، ص70،
[47] . مجادله، 11.
[48] . مجادله / 11.
[49] . العلم نورٌ يقذفه الله في قلب من يشاء.
[50] . نك حديد /13.
[51] . چون كودكان و بي‌عقلان مكلف نيستند.
[52] . طباطبايي، الميزان ، ج18، ص63.
[53] . مجلسي در بحار (ج10، ص228) مي‌نويسد : اصحاب الحدود مسلمون ... و اصحاب الحدود فساق لا مومنون و لا كافرون كساني كه بر اثر گناه كبيره مستحق حدّ شرعي شده‌اند مسلمانند ... اينها فاسقند نه مؤمنند و نه كافر...
[54] . حجرات/15.
[55] . مجلسي ، محمد باقر ، بحار الانوار ، ج10، ص228.
[56] . مائده ، 54.
[57] . حسيني طهراني ، سيد محمد حسين، لمعات الحسين، ص92.
[58] . انعام /82.
[59] . فتح /4.
[60] . انسان / 9.
[61] . آنتوني آريلاستر ، ظهور و سقوط ليبراليسم، عباس مخبر، ص329.
[62] . انفال / 24.
[63] . نحل /97.
[64] . مجموعه آثار ، ج23، ص761.
[65] . آل عمران / 103.
[66] . نك
[67] . مجموعه آثار ، ج23، ص767.
[68] . عبده ، نهج البلاغه ، خ153، ص334.
[69] . ناظم زاده ، سيد اصغر، جلوه‌هاي حكمت ، ص77.
[70] . بقره/ 278.
[71] . اعراف، 85.
[72] . مشكيني ، علي ، تحرير مواعظ العدويه (400حديث از اميرمؤمنان ) ص701.
[73] . بهاء الدين خرمشاهي ، پيام پيامبر ، ص116.
[74] . كوفي اهوازي ، حسين بن سعيد، المؤمن ، ص114.

Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم