محمدتقی فاضل میبدی
مبنا و منشأ دیکتاتوری و اعمال قدرت فردی، باورهایی است که ازراههای نادرست در ضمیر افراد نفوذ پیدا می کند و این باورها بیشتر ثمره تملقات و چاپلوسی هایی است که عمدتاً در فرهنگ جوامع وجود دارد. شخصی در برابر پیامبر(ص) ایستاد و حضرت را بازبان تملق ستایش کرد؛ پیامبر(ص) با اعتراض به او گفت: آنچه که درباره من گفتی دیگر تکرار نکن. و در جای دیگر فرمود: در دهان متملقان و مداحان خاک بپاشید.(احثواالتراب فی وجوه المداحین) شاید در میان آسیب های فرهنگی، پدیده ای شوم تر از تملق در برابر صاحبان قدرت نباشد. مولوی در مثنوی بر این نکته توجه داشته، می گوید:
از وفور مدح ها فرعون شد لطف و سالوس جهان خوش لقمه ایست
آتشش پنهان و ذوقش آشکار کن ذلیل النفس هوناً لاتسد
کمترش خور کان پرآتش لقمه ایست دود او ظاهر شود پایان کار
فرعونیت فرعون آنگاه رشد کرد که مردم با فرعون از راه تملق و تعریف و مداهنه روبرو می شدند. و اگر به جای فرهنگ تملق و تعارف، فرهنگ نقد و چون وچرا می نشست، پدیده ای به نام فرعون در عالم پیدا نمی شد. و این همه جنایت نمی کرد. به بیان مولوی، تعریف و تمجیداز چیزهایی است که خوش آیند هرکس خواهد بود؛ لکن در نهایت به آتشی تبدیل خواهد شد که دود و دمای مهلک آن همه جا را فراخواهد گرفت. توصیه مولوی به صاحبان قدرت این است:
تا توانی بنده شو سلطان مباش زخم کش چون گوی باش چوگان مباش
فرق میان گوی و چوگان این است که چوگان، ضربه وارد می کند و گوی ضربه می خورد. یعنی اگر حاکمی در جایی ضربه ای به او وارد شود بهتر از این است که ضربه ای را بر کسی وارد کند.
از چیزهایی که درتاریخ ،پایه های ستم را تقویت می کرده، ستایش جباران بوده است؛ برخی یا از راه ترس و یا به خاطر حفظ منافع، زبان را به تملق می گشوده اند. ازکسانی که دردربار شاهان همواره حضورداشته شاعران ستایشگر بوده است.اسلام می گوید :اگر ستایشی درباره کسی صادق هم باشد، نباید آن را بیان کرد. امام علی(ع) فرمود: اقبح الصدق ثناءالرجل علی نفسه؛ زشت ترین صداقت ها این است که کسی خود را ستایش کند. خوشبختانه در دنیای امروز، تملق گفتن به حاکمان به مانند گذشته، از بین رفته است. و به جای آن فرهنگ نقادی و چون وچرا نشسته است. چه شایسته است که سخنوران به جای تملق و مداحی، زبان خود را به نقد و بیان دردهای مردم بگشایند و به جای تقویت نفس ممدوحان در مقام تقویت جایگاه محرومان برآیند. تاریخ ادبیات ما گویای این است که برخی شاعران و سخن¬سرایان چه اندازه ستم کرده اند، زیرا با زبان تملق پایه های حکومت ستمگران را تقویت نموده اند. در مقابل، کسی به مانند ناصرخسرو قبادیانی برخلاف برخی شاعران پیشین گفت:
من آنم که در پای خوکان نریزم مر این قیمتی در لفظ دری را
انسان تا آنجا خود را فریب می دهد که با اتکاء بر باورهای خود می گوید: انا ربکم الاعلی؛ یعنی من فرعون پررورش دهنده برتر شما هستم. به این معنا که کسی برتر از من وجود ندارد. و هر چه من گفتم باید بدون چون وچرا عمل شود. غالب کسانی که تملق می گویند در دل چیز دیگری را باور دارند. کسی علی(ع) را تملق گفت. حضرت در اعتراض فرمود: من از آنچه زبان تومی گوید کمترم و از آنچه در دل داری، برتر. یعنی ذهن و زبان متملقان یکی نیست؛ منافع خود را می جویند و فرعون می پرورند.
به نظر مولوی اگرحاکمی ضربه ای وارد کرد ،نشانه وجود فرعونیت اوست که برآمده ازتملق دیگران است .و اگر جلوی چنین صفت نکو هیده ای از طریق نقد و انتقاد نگیرند، خطر آن فراگیر خواهد شد. خداوند به پیامبر(ص) می گوید: لا تحسبن الذین یفرحون بما اتو و یحبون ان یحمدوا بما لم یفعلوا...؛ یعنی کسانی که به چیزهایی شادمان می شوند و همواره دوست دارند کسی آنان را ستایش کند، جایگاه اینها عذاب جهنم است (اعراف/188)
امام علی(ع) سخنان تکان¬دهنده¬ای در این باب دارد؛ می¬فرماید: ان من استخف حالات الولات عند صالح الناس، این يظن بهم حب الفخر و یوضع امرهم علی الکبر و قدکرهت این یکون جال فی ظنکم انی احب الاطراء و استماع الثناء و لست بحمدالله کذلک؛ یعنی بدترین حالت برای زمامداران نزد صالحان این است ک گمان برده شود آنها فریفته تفاخر گشته و کارشان شکل برتری¬جویی به خود گرفته است. از این تا راحت هستم که بپندارید که تملق و ستایش را دوست دارم و از شنیدن آن لذت می برم. خدا را سپاس که چنین نیستم... (نهج-البلاغه، خطبه 216).
تمام پیشوایان دین در مقام مذمت و نکوهش تملق برآمدند. و اگر کسی درباره آنان سخنان غلوآمیز می گفت، با بدترین وجه برخورد میکردند. با این همه، فرهنگ تملق و چاپلوسی در فرهنگ ما رخت برنبست و گاهی شاعران دربار اشعاری در مدح حاکمان می سرودند که از نظر اسلام گناه بزرگی شمرده می شود. پیامبر (ص) فرمود: اذا مدح الفاجر اهتز العرش؛ هرگاه فاجری ستایش شود، عرش خداوند به لرزش درمی آید. این کنایه از بزرگی گناه است.
شاید هیچ حاکمی بمانند علی(ع) با گفتار و کردار تملق آمیز مبارزه نکرده است. اگر در شهری به استقبال او می رفتند، با آنان می گفت چرا مانند شاهان با من برخورد می کنید و اگر سخنان ستایش گونه با او می گفتند، می فرمود: اللهم لاتؤاخذنی بمایقولون و اجعلنی افضل بمایظنون و اغفرلی مالایعلمون؛ یعنی خداوندا! مرا به آنچه می گویند مؤاخذه مکن، و از آنچه که گمان می برند، فراتر بنشان و آنچه را که نمی دانند بر من ببخش.
حضرت می داند که تهاجم مداحان و ستایشگران بر ذهن و روح انسان اثر می گذارد و آدمی را از طریق حق به سوی باطل می برد. لهذا با مردم می گفت: و لاتظنوا بی استثقالاً فی حق قیل لی؛ درباره من چنین گمان مبرید که شنیدن سخن حق برای من سخت و سنگین است. از گفتن سخن حق یا مشورتی به عدل و راستی بر من دریغ نکنید که من برتر از خطا نیستم (نهج البلاغه، خطبه 216).
در هر صورت یکی از ناهنجاریهایی که باید با آن مبارزه شود، وصاحبان قلم آن رانکوهش نمایند،فرهنگ تملق و ستایش های افراد در برابر هم، بويژه دربرابرحاکمان است. تملق گویی در تاریخ تأثیرات زیانباری داشته است. باید به جای فرهنگ تملق، زبان نقد و حق¬گویی و حق-گیری رواج یابد. پیامبر فرمود: هیچ ملتی به قداست و پاکی نمی رسد مگر این که حقوق خود را بی لکنت زبان از صاحبان قدرت بستاند.
لیک ننماید چو شیرینست مدح بد نماید زانکه تلخ افتاد قدح