محمدتقی فاضل میبدی
بر اساس روايت امام صادق (ع) (اصول كافي، ج2، ص 348) آخرين سخنراني پيامبر(ص) در مسجد، در حضور مهاجرين و انصار راجع به چگونه حكومت كردن واليان پس از خود بود. يعني درآخرین نطق پیامبر(ص) سخن بر سرمسایل فرعی یاکلامی ،امثال جبرواختیار،حدوث وقدم قرآن نبودوسخن برسراین نیست كه چه كسي حكومت كند؛چرا که بر اساس پاره اي از روايات، و در اعتقاد شيعه اين مسئله را بارها در پيش متذكر شده بود. اما آن چه اهميت آن بيشتر مي نمود اين كه حاكمان مسلمان با چه شيوه اي بايد حكومت نمايند تا راه ورسم جاهليت قريش دگربار به جامعه اسلامي باز نگردد، مردم گرفتار جهل و جور حاكمان نشوند و كساني به نام اسلام و به عنوان خليفه پيامبرویا امیرالمومنین بساط سلطه و سيطره بر مردم نگسترانند. اين از دغدغه هاي مهم پيامبر اسلام در واپسين لحظات عمر شريفشان بود. رسول اكرم داستان احبار و رهبان در اديان يهوديت و مسيحيت نيك مي دانست كه چگونه آنان به نام دين، آدميان را اسير و بي اراده ساختندوبندگی خدارابه بندگی قدرت برگرداندند و در نهايت دين خداوند را به نفع طبقه حاكم به تحريف بردند . در هر صورت هنگامي كه پيامبر(ص) داستان مرگش برايش حتمي گشت ودر]تش تب می سوخت، لحظاتي احساس آرامش کرد وفرمود: مهاجر و انصار با سلاح براي نماز جمع شوند. مردم در مسجد گرد هم آمدند و حضرت بر فراز منبر قرار گرفت و سخن خود را چنين آغاز كرد: «اذكرالله الوالي من بعدي علي امتي؛ خدا را به ياد آن كس مي آورم كه پس از من والي مسلمين است»، «الايرحم علي جماعة المسلمين؛ اين كه –براي حفظ قدرت- بر ملت رحم نياورد.- و غضبش را بررحمتش چيره سازد.-برای جلوگیری ازاین بی رحمی می فرماید: « فاجل كبيرهم و رحم ضعيفهم؛ حاكم مسلمين بايد بر بزرگان و سالخوردگان حرمت گذارد».- در جامعه براي آنان نگاه و حقوق ويژه منظور بدارد- و نسبت به ناتوانان و درماندگان و كساني كه ضعف فكري و مالي دارند شفقت و مهرباني بورزد. «و وقر عالمهم و لم يضر بهم فيذلهم؛ دانشمندان و خردمندان را مورد كرامت و وقار قرار دهد». – به گونه اي نباشد كه به فرموده امام علي(ع): عالمان دهان بسته و جاهلان بر فراز نشسته باشند.
به تعبير مولوي:
جاهلان سرور شدستند و زبيم عالمان سرها كشيده در گليم
يا به قول فردوسي:
هنر خوار شد جادويي ارجمند نهان راستي آشكارا گزند
شده بر بدي دست ديوان دراز به نيكي نبودي سخن جز به راز
يا به قول حافظ:
فلك به مردم نادان دهد زمام مراد تو اهل فضلي و دانش همين گناهت بس
يا به قول عشقي:
به جاي اين كه نشينيد مرغهای قشنگ بر سر شاخه گل، خفته اند بر سر سنگ
و در نهايت به قول سعدي:
نفس خروس بگرفت كه تو بتي بخواند همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابي
دلسوزي پيامبر براي عالمان به گونه ای است كه به حاكمان پس از خودهشدار مي دهدکه مبادا آنان به ذلت و خواري بيفتند وجامعه مسلمین راترک گفته وبه جای دیگرپناه برند ،يا به خاطر استقلال انديشه آنان را راهي زندان ساخته يا به چوبه دار بسپارند.
«ولم يغفر هم فيكفرهم؛ روش حكومتها به گونهاي نباشند تا جامعه را گرفتار فقر و تهيدستي نمايند كه نتيجه آن كفر و الحاد خواهد بود.
پيامبر اسلام در جايي ديگر فرمودند: «كادالفقران يكون كفرا؛ زود باشد كه فقر ،كفر در پي داشته باشد» بعداً فرمودند: پرورداگارا از فقر و كفر به تو پناه مي برم. سخن افلاطون اين است: دو چيز جامعه را به نابودي ميكشاند؛ يكي ثروت انباشته و ديگري فقر. زيراتراکم ثروت باعث فساد است و فقر موجب جهالت. در جوامع استبدادزده همواره دو چيز حكومت مي كرده؛ يكي فساد اقليت و ديگري جهالت اكثريت و مهم ترين عامل جهالت فقر و ناداري مردم است.
حاكمان مستبد تلاش ميكرده اند تا مهمترين عامل جهالت را،یعنی فقر، براي تداوم سلطه خود حفظ كنند. لهذا اين دغدغه پيامبر اسلام است كه مبادا واليان پس از او جامعه رادراثرسوء تدبیریاسودجویی به فقر و تباهي بكشانند. امروز عالمان جرم شناس بر اين باورند كه درصد بالای جرايم اجتماعي زاييده فقر و ناداري است و عامل عمده آن سوء تدبيریاسودجویی حاكمان است. علت اين كه در اجراي حد سرقت گفته اند اگر سرقت در سال قحطي (عام المجاعة) صورت گرفت، نبايد اجرای حد شود؛ زيرا گرسنگي و فقر از شدت جرم ميكاهد. پيامبر اسلام نيك ميدانست كه اين فقر چه بلايي به سر جامعه ميآورد و مسئول آن را حاكمان دانست. لهذااین هشدارفراروی والیان گذاشت و فرمود: حاكم پس ازمن خدا را در نظر داشته باشد تا جامعه را به فقر نكشاند. در ادامه فرمودند: و لم يغلق با به دونهم فیاكل قويهم ضعيفهم. حاكمان خود را پشت پردههاي حفاظت نبردند تا مردم به آنان دسترسي نداشته باشند.- ممكن است معناي ديگري مراد باشد؛ يعني واليان خود را از انتقاد مردم دور ندارند و درهاي دارالحكومة را به روي مردم نبدند تا مظلومان و ستمديدگان سخن خود را به گوش آنان برسانند. نكته مهم واعجازگونه ای كه در اين سخنان آخرين پيامبر(ص) مورد توجه است، «چگونه حكومت كردن» است كه بسيار مهمتر است از اين كه «چه كسي حكومت كند»درفلسفه های سیاسی امروز کمتر بحث چه کسی حکومت کند مطرح است .آنچه مهم است باچه روشی حکومت شود تاجامعه گرفتاراستبداد ودرنتیجه ظلم نگردد. در باب حكومت کردن معيارها و شيوهها در صدر اهميت است. پيامبر اسلام اين پيش بيني را در حيات خود ميكرد كه اگر اسلام در سطح قدرت – نه درسطح فرهنگ و مذهب- بسط پيدا كند،وشیوه های انسانی وبشری معمول نگردد، بر سر آن قدرت چه جنگها و چه خونريزيها بروز خواهد كرد كه تماماً به عنوان دين است. انسانهاي پاك و خدادوست چون ابوذر، حجربن عدي و امثال آنان كه محبوب پيامبر بودند، مطرود خواهند شد و كساني چون طايفه ابي العاص كه مطرود پيامبر بودند محبوب حاكميت خواهند شد. به نظر ميرسد علت اين كه پيامبر اين سخنان را به عنوان آخرين خطابههاي خود قرار دادند، براي اين كه بيشتر در حافظه تاريخ بماند تا اين دينی كه براي نجات بشريت آمده، به دست حاكمان اشرار – بفرموده امام علي(ع)- طمع قدرت قرار نگيرد و منافع مردم به پاي منافع طبقه حاكم قرباني نشود. زيرا اگر حاكمان اسلامي، به عنوان اسلام، استبداد بورزند و تهديد و دروغ و پيمان شكني و هنجاركشي را وسيله حكومت كردن قرار دهند،-روش معاویه یاماکیاول- نتیجه آن بازگشت جاهليت و محو حقيقت اسلام خواهد بود. هر چند شعاير آن بماند.