Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

سوره فتح برای صلح حدیبیه نازل شده است نه برای فتح مکه

سوره فتح برای صلح حدیبیه نازل شده است نه برای فتح مکه

آیت الله یوسفی غروی کارشناس تاریخ اسلام و استاد حوزه علمیه قم با بیان اینکه سوره فتح برای صلح حدیبیه نازل شده است نه برای فتح مکه گفت: سوره فتح برای صلح نازل شده است نه برای فتح مکه. برای فتح مکه سوره نصر نازل شده “اذا جاء نصرالله والفتح”، فتح اول “انا فتحنا لک فتح مبینا” سبب فتح است که همان صلح حدیبیه است که بعدا سبب فتح مکه شد.

آیت الله محمدهادی یوسفی غروی در گفت و گو با شفقنا اظهار کرد: پیغمبر اکرم (ص) در اواخر سال ششم بعد از هجرت از مکه مکرمه به مدینه منوره قاصد ادای مناسک حج شدند و در این راه آمده است که بین ۱۵۰۰ تا ۳۰۰۰ نفر به همراه آن حضرت رفتند و تا نزدیکی های مکه در جایی که به نام حدیبیه شناخته می شود رسیدند. مشرکین مکه متوجه شدند و دو گروه دویست نفره که البته باز اختلاف بین ۱۰۰ الی ۱۵۰ نفر است همراه دو نفر نامدار در تاریخ اسلام که قبل از مسلمان شدن جزو سران مشرکین  مکه بودند یکی خالدبن ولید مخزومی از قبیله ام سلمه دومین همسر پیامبر و عکرمه بن ابی جهل پسر ابوجهل معروف هم با ۲۰۰ نفر یعنی مجموعا ۴۰۰ نفر از پشت کوه پشت سر مسلمانان بر مسلمانان حمله کردند و مسلمانان در بین مشرکین از پس و پیش در محاصره قرار گرفتند.

او ادامه داد: البته اول مشرکین را گریزانده بودند اما وقتی که مشرکین متوجه شدند پرچم آنها از پشت سر مسلمانان برداشته شده متوجه شدند که موقعیت به نفع آنها چرخیده لذا برگشتند و نتیجه مسلمانان در میان مشرکین قرار گرفتند و بیشترشان پا به فرار نهادند و پیامبر(ص) با عده بسیار اندک و همراه با حضرت علی(ع) و چند نفر دیگر ثابت قدم ماندند تا از کوه احد بالا رفتند و از دست مشرکان نجات یافتند و مشرکان رو به بازگشت به مکه نهادند. پیامبر وقتی که به حدیبیه رسید باز همین دو سرکرده مشرکین یعنی خالدبن ولید و عکرمه بن ابی جهل هر کدام با ۱۰۰ الی ۱۵۰ نفز از مکه بیرون شدند و باز مسلمانان را در شبه محاصره قرار دادند و اطراف مسلمانان تاخت و تاز می کردند تا شاید مسلمانان به جوش آیند و دست به شمشیر ببرند و میان آنها جنگی واقع شود و بر مسلمانان پیروز شوند. اما پیامبر(ص) فرموده بود چون قاصد حرم امن الهی هستند هرگز دست به شمشیر نبرند و لذا آنها به ناچار متوقف شدند و دو نفر از نام آوران مشرکین به نام سهیل بن عمرو و شخصیت دیگری به نام بدیل بن ورقاء خزایی را به سوی آن حضرت فرستادند. این خبر در روضه کافی مرحوم شیخ کلینی آمده که رسول خدا دستور داد شترهای قربانی را در معرض دید آنها قرار دهند آنها سوال کردند برای چه آمده ای حضرت فرمود “آمده ام بر کعبه طواف کنم و میان صفا و مروه سعی به جای آورم و شترها را قربانی و گوشت آنها را برای شما رها کنم”.

یوسفی غروی گفت: آنها خطاب به پیامبر گفتند “همانا قریشیان تو را به خدا و حق خویشاوندی قسم می دهند که بدون اذن آنها وارد شهرشان نشوی، قطع رحم نکنی دشمنشان را بر آنها شاد نکنی” اما رسول خدا هیچ پیشنهادی را مگر اینکه داخل مکه شود نپذیرفت. مرحوم شیخ قمی در کتاب تفسیرش از حضرت امام صادق(ع) آورده است که نماینده قریشیان مکه به نام مکرز و سهیل بن عمرو به سوی آن حضرت آمدند آنها گفتند “ای محمد آیا امسال بر نمی گردی تا ببینیم که کار تو و عرب ها به کجا می انجامد، عرب ها متوجه حرکت تو به سوی مکه شده اند اگر تو امسال به شهر و حرم ما داخل شوی عرب ها ما را خار می شماند و بر ما مسلط می شوند ما در سال آینده در همین ماه ذی القعده به مدت سه روز شهر مکه را برای تو خالی می کنیم تا بیایی و مناسک عمره را انجام دهی و برگردی”. رسول خدا قبول کرد آنها گفتند شرط می کنیم که هر یک از افراد ما که به سوی تو بیایند آنها را به ما باز گردانی و ما هر یک از افراد تو را که به سوی ما بیایند باز گردانیم اما حضرت فرمود “هر یک از افراد ما مسلمانان که به سوی شما بیایند دیگر احتیاجی به آنها نداریم که شما آنها را به ما بازگردانید اما شما باید قول دهید که مسلمانان مکه را آزار ندهید، آنها را به کاری مجبور نکنید، از انجام احکام و شرایط اسلام به وسیله آنها جلوگیری نکنید”. آنها نیز این را پذیرفتند آنگاه آن دو نفر به سوی قریشیان بازگشتند و آنها را از غایت به عمل آمده مطلع ساختند.

کارشناس تاریخ اسلام  تصریح کرد: شیخ علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود نوشته است هنگامی که رسول خدا صلح را پذیرفت عده زیادی از اصحاب آن حضرت بر او اعتراض کردند کسی که از همه بیشتر اعتراض می کرد عمر بن خطاب عدی بود که گفت “ای رسول خدا آیا ما بر حق نیستیم و دشمن ما بر باطل نیست؟ حضرت فرمود آری عمر گفت پس چرا دین خودمان را خار و پست می کنیم؟ حضرت فرمود “خدا به من وعده فتح داده است و هرگز خلف وعده نمی کند” عمر گفت ای رسول خدا مگر شما نگفتید وارد مسجد الحرام می شویم و همراه دیگران حلق و تقصیر می کنیم حضرت فرمود “آیا وعده دادم که امسال وارد مکه می شویم؟ آیا گفتم خدا به من وعده داده است که امسال مکه را فتح می کنم؟ و همراه حاجیان طواف و سعی را به جای می آورم هنگامی که اعتراض ها زیاد شد رسول خدا فرمود “آیا شما همان اصحابی نیستید که خداوند در جنگ بدر در مورد شما فرمود هنگامی که از پروردگار یاری خواستید و او پذیرفت من با هزار فرشته ای که پیاپی آمدند یاریتان کردم شما همان اصحابی نیستید که در روز احد درباره شما فرمود به یاد آورید آنگاه که خود را به بالای کوه احد کشیدید و گردن بر ندای کسی بر نمی گردانیدید حال آنکه پیامبر خدا شما را از پشت سرتان فرا می خواند و به بالا می رفتید و به کسی توجه نمی کردید”. پس آنها از رسول خدا معذرت خواهی کردند و از کردار خود پشیمان شدند و گفتند خدا و رسولش بهتر می داند هر کاری که به نظرتان رسدیه اجام دهید.

او ادامه داد: مرحوم شیخ علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود می گوید نمایندگان مشرکین قریش مکه به سوی رسول خدا بازگشتند و گفتند ای محمد، قریشیان شرط شما را قبول کردند که کسی را به خاطر اظهار اسلام اذیت نکنند. سپس گفتند ای ابوالقاسم مکه حرم ما و باعث سربلندی ماست تمام عرب ها شنیدند که تو در پی جنگ ما آمده ای و هنگامی که بدون جنگ و خونریزی وارد مکه شوی بر ما طمع می کنند و ما از این می ترسیم. تو را به حق خویشاوندی قسم می دهیم که ما را خار و دشمن شاد نکنی زیرا مکه مورد علاقه توست که از آنجا برخاسته ای آنگاه گفتند می خواهیم صلح نامه ای را بنوسیم با این مضمون که ما مکه را در سال آینده برای شما خالی کنیم تا واردش شوید اما نه با ایجاد ترس و با سلاح، مگر با سلاح انفرادی آن هم در قلاف.

یوسفی غروی بیان کرد: شیخ مفید در کتاب ارشاد خود نوشته است هنگامی که سهیل بن امر در انعقاد صلح نامه پا فشاری کرد وحی بر پیامبر نازل شد که صلح نامه را قبول کند و امیرالمومنین (ع) را کاتب صلح نامه قرار دهد شیخ طبرسی نوشته است رسول خدا امام علی(ع) را فراخواند و آن حضرت، پوست قرمز دباغی شده را برداشت و بر زانوی خود گذاشت. پیامبر به علی(ع) فرمود “بنویس بسم الله الرحمن الرحیم” نماینده مشرکین گفت من نمی دانم رحمن کیست من گمان می کنم آن همان کسی است که در یمامه است. همانطور که ما می نویسیم بنویس “بسمک اللهم” و آن حضرت هم نوشت. پیامبر گفت “بنویس این مصالحه ای است که رسول خدا با سهیل بن امر منعقد کرده است”. اما سهیل گفت مگر بر سر چه چیزی با شما می جنگیدیم ای محمد، حضرت فرمود من رسول خدا و محمد بن عبدالله هستم او گفت من قبول نمی کنم در معاهده کلمه رسول الله باشد، اگر می دانستیم که تو رسول خدا هستی با تو نمی جنگیدیم، اگر تو رسول خدا باشی و من مانع از طواف تو شوم، ظلم بزرگی را مرتکب شدم. پس بنویس محمد عبدالله تا با تو به توافق برسیم. حضرت علی(ع) ناراحت شد و گفت به خدا قسم او فرستاده خداست، پیامبر فرمود من رسول خدا و محمد عبدالله هستم، نوشتن کلمه محمد بن عبدالله رسالت الهی مرا نفی نمی کند، پس بنویس محمد بن عبدالله”. به حقیقت نیز برای تو چنین روزی مقدر است. حضرت برای امام علی(ع) پیشگویی کرد که سال ها بعد از من تو نیز به این سرنوشت مشابه مبتلا خواهی شد و چنین خواهی نمود در حالی که مجبور و مظلوم خواهی بود.

یوسفی غروی مواد صلح نامه را برشمرد و گفت: پس از آن فرستادگان قریش بر این مواد مصالحه کردند: ده سال جنگی بین طرفین نباشد. هیچ کدام به دیگری تعرض نکند. از یکدیگر اسیری نگیرند. بین آنها جدایی همه جانبه باشد. هر کس بر طبق مصلحت خود می تواند با محمد یا قریشیان هم پیمان شود. هر یک از قریشیان که بدون اجازه ولی خود به سوی محمد برود او را باز گردانند و هر یک از اصحاب محمد که به سوی قریش برود او را باز نگردانند. اظهار اسلام در مکه آزاد باشد و هیچ کس به پذیرش دین مجبور نشود. کسی مورد اذیت و آزار قرار نگیرد. محمد امسال بر گردد و سال آینده بیاید و به مدت سه روز در مکه اقامت کند. هیچ سلاحی با خود برندارند مگر سلاح مسافر یا همان کمان و شمشیر قلاف شده باشد. بر این معاهده مهاجر و انصار شاهد هستند و علی آن را نوشته است. سپس رسول خدا به علی(ع) فرمود” ای علی اگر امروز از حذف کردن نام من به درخوست مشرکان مکه امتناع ورزیدی اما قسم به آنکه مرا به رسالت برگزیده است تو نیز در حالی که مجبور و مظلوم باشی درخواست فرزندان آنها را (اشاره به معاویه فرزندان ابوسفیان) در چنین امری خواهی پذیرفت. پس از آنکه صلح نامه نوشته شد قبیله خزاعه برخاستند و اعلام کردند با رسول خدا همپیمان هستند. در مقابل قبیله بنی بکر برخاستند و اعلام کردند ما نیز با قریشیان هم پیمان هستیم. این صلح نامه در دو نسخه تنظیم شد یک نزد رسول خدا دیگر نزد سهیل بن امر باقی ماند.

استاد حوزه علمیه قم بیان کرد: شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان خود آورده است وقتی که طرفین مشغول نوشتن صلح بودند ابو جندل بن سهیل بن عمرو در حالی که مسلمان شده بود اما پدرش پای او را به بند کشیده بود و پیش مسلمانان آمد و از مکه خارج شده بود و به سرعت خود را به مسلمانان رسانده بود او به دلیل اسلام آوردن به شدت از سوی پدرش شکنجه شده بود پدرش سهیل گفت این اولین مورد است که از تو می خواهم او را به ما باز گردانند پیامبر فرمود “ما هنوز صلح نامه را امضا نکردیم” و سهیل گفت “پس من بر سر چیزی با شما مصالحه نخواهم کرد”. پیامبر فرمود “او را در پناه من قرار ده”. گفت چنین کاری نمی کنم در این هنگام مکرز گفت “ما خودمان به او پناه می دهیم ابو جندل بن سهیل گفت “آیا به میان مشرکان باز گردانده شوم در حالی که من مسلمانم نمی بینید که چه بلایی بر سرم آروده اند؟. پیامبر برخواست و دست او را گرفت و دعا کرد “خدایا اگر میدانی ابو جندل در گفتارش راستگو است برای او راه گشایشی قرار ده و سپش رو به مردم کرد و فرمود آسیبی به او نمی رسد به سوی  پدر و ماردش باز می گردد من می خواهم به شروط قریش به طور کامل عمل کنم”.

او ادامه داد: پس از آن سهیل بن امر به همراه پسرش به سوی قریشیان باز گشت و آنها را از جریان امور مصالحه مطلع ساخت. قمی در تفسیر خود از امام صادق(ع) آورده است که فرمود “پس از امضای صلح نامه رسول خدا به اصحابش دستور دارد که همانجا شترهای خود را قربانی کنند و سر خود را بتراشند و از احرام خارج شوند عده ای از آنها از این کار امتناع کردند و گفتند چگونه قربانی کنیم در حالی که کعبه را طواف نکرده ایم و بین صفا و مروه سعی نکردیم. آن حضرت برخاست و یک طرف لباس احرام را زیر لباس راست و طرف دیگر را بر شانه چپ انداخت و کارد را برداشت و بیرون رفت شتر قربانی خود را به سویی راند در حالی که با صدای بلند بسم الله و الله اکبر می گفت شترش را نحر کرد. مسلمانان از گوشت شترهایی که نحر کردند مصرف کردن و به فقرا بخشیدند پس از آنکه رسول خدا از نحر کردن شتر فارغ شد وارد پادری از چرم قرمز که برای او بر پا شده بود شد و در آنجا سر خود را تراشید. سپس از چادرش خارج شد در حالی که سه مرتبه فرمود “خدا از کسی که سرهای خود را تراشیدند بیامرزد”. اصحاب گفتند رسول خدا در مورد کسان که سر نتراشیدند اما ناخن های انگشتان دستشان را تقصیر کردند چطور حضرت بار چهارم فرمود “و کسانی که تقصیر کردند نیز بیامرزد”. در آنجا عده ای سر خود را تراشیده و عده ای تقصیر کردند تمام زنان مراسم تقصیر را به جا آوردند. آن حضرت بیش از ده یا بیست روز در حدیبیه باقی ماند و بعد از ۱۰ روز به سوی مدینه باز گشت پس از اینکه به منزل تنعیم رسید بعضی از اصحاب آن حضرت که پذیرش صلح را اعتراض کرده بودند نزد حضرت آمده و عذرخواهی کردند.

این استاد تاریخ اسلام در پایان خاطرنشان کرد: پس از آن اوایل سوره فتح “انا فتحنا لک فتحا مبینا” ما برای تو فتحی آشکار کردیم، بر آن حضرت نازل شد. بنابراین سوره فتح برای همین صلح نازل شده است نه برای فتح مکه. برای فتح مکه سوره نصر نازل شده “اذا جا نصرالله والفتح”. فتح اول انا فتحنا لک، سبب فتح است که همان صلح حدیبیه است که بعدا سبب فتح مکه شد و فتح دوم در اذا جاء نصرالله وافتح منظور فتح مکه است در آخر سال ششم و موسم حج بود. در آخر سال ششم بعد از هجرت یعنی حدود سه الی چهار سال پیش از رحلت پیامبر انجام شد. صلح ماه ذی القعده واقع شده قبل از اینکه ذی القعده تمام شود یعنی از مدینه طوری حرکت کردند که پیش از به آخر رسیدن ماه ذی القعده به حدیبیه رسیدند حدیبیه نزدیک مکه است و این صلح در آنجا انجام شد.

Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم