آیت الله یوسفی غروی
استاد حوزه علمیه قم و کارشناس تاریخ اسلام با توضیح مختصر درباره نحوه شکل گیری فرق مختلف اسلامی، این تعبیر که برخی از موسسان مذاهب اسلامی از جمله شاگردان امام صادق بودند را رد کرد و گفت: هیچ فرقه ای را نمی توان به شاگردان امام صادق(ع) نسبت داد.
آیت الله محمدهادی یوسفی غروی در گفت و گو با خبرنگار شفقنا با اشاره به اینکه شایع شده است که اصحاب مذاهب اسلامی، شاگردان امام صادق(ع) بوده اند، اظهار کرد: یکی از روسا یا پایه گذاران یکی از مذاهب فقهی اسلامی غیر از مذهب اهل بیت(ع) از کسانی بوده است که یکی دو سالی محضر امام صادق هم حاضر شده اند. او شخصی به نام «نعمان فرزند ثابت فرزند ذوطی» است. البته اصل اسم او در فارسی ذودی بوده که عرب ها با ضخامت بخشیدن به حرف دال، دال را منقلب به «طا» کرده اند و ذوطی از آن تعبیر کرده اند.
او ادامه داد: ذوطی شخصی اهل کابل افغانستان بوده است که گویا وقتی فتوحات اسلامی به حدود خراسان رسید، او که جزو لشکریان مقاوم فتوحات اسلامی بوده است، دستگیر و به عراق، حدود شهر کوفه برده می شود. در کوفه مسلمان شده و پس از ازدواج، فرزندی به نام ثابت پیدا می کند. فرزند او نیز پس از ازدواج فرزندی به نام نعمان آورده است که این نعمان از پایه گذارارن یکی از مذاهب فقهی اسلامی شده است. به دلیل اینکه نام فرزند او حنیفه بود، به «ابوحنیفه» معروف شده است. مذهب ابوحنیفه سر زبان ها شهرت دارد و در میان دیگر مذاهب فقهی اسلامی به عنوان مذهب پر پیرو شناخته شده است. این هم یک علت تاریخی متاخری دارد که بعد به آن اشاره می کنیم.
یوسفی غروی با بیان اینکه ابوحنیفه از اهالی کوفه بود که به مدینه مشرف شده بود، گفت: او یکی دو سال هم محضر امام صادق(ع) حاضر می شده است. جمله ای بر زبان او جاری شده و به طور مشهور از او نقل شده است که «لولا سنتان لهلک نعمان» به این معنا که اگر آن دوسالی که من به محضر امام صادق می رسیدم، نبود به هلاکت می رسیدم و به طور مثال منحرف می شدم. ابوحنیفه پایه گذار مذهب معروفی به نام مذهب «حنفی» شده است. معنای اینکه فلان شخص، پایه گذار، موسس یا رییس فلان مذهب فقهی است، به طور لزوم این نیست که حتما در زمان حیات خود او این مذهب پا گرفته و عده بسیاری پیرو پیدا کرده باشد بلکه در زمان خودش این پیروی و تقلید از او آغاز شده است که طبعا مثل هر حادثه دیگری حالت تدریجی به خود گرفته و به مرور زمان پیروان او بیشتر شده اند.
او تصریح کرد: البته شخص ابوحنیفه، دو شاگرد معروف به نام های «محمد بن حسن شیبانی» و «قاضی ابویوسف» یافت که این دو بعدها در دولت بنی عباس، منصب رسمی دولتی پیدا کردند و موجب رواج مذهب او شدند. صحبت در مورد این جمله معروف که گفته می شود روسای مذاهب اسلامی، شاگردان امام صادق(ع) بوده اند، در ابتدا باید منظور از مذاهب اسلام را مشخص کرد. مذاهب اسلامی به دو قسمت تقسیم می شوند چون اصولا دین به دو قسمت تقسیم می شود؛ دین به لحاظ پایه های اعتقادی و دین به لحاظ احکام فقهی. مخصوصا در اهل سنت به این شکل است که هر کدام یک مذهب هستند. به طور مثال غالبا سنی ها در اصول دین، اشعری هستند یعنی پیرو شخصی به نام «ابوالحسن اشعری بغدادی» که متوفای حدود 330 هجری یعنی اوایل سده چهارم هجری در بغداد است.
این استاد حوزه علمیه، اهل سنت را در احکام فقهی به چهار مذهب مشهور حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی تقسیم کرد و گفت: البته این چهار مذهب معروف، تنها مذاهب فقهی نبوده اند، بلکه مذاهب بیشتری بوده است اما در حدود نیمه های قرن هفتم هجری یعنی تقریبا همزمان با ورود هلاکو به بغداد و سقوط دولت بن العباس اتفاقاتی رخ داد که توضیح داده می شود. صلاح الدین ایوبی از سران لشکریان دولت فاطمیان اسماعیلی اما خود او شافعی بود و پسرعمویی داشت به نام «شیخ عثمان بن صلاح الدین شهر زوری». این افراد از شهری در شمال عراق به نام شهر زور بودند و به آنجا نسبت داده می شدند.
آقای صلاح الدین ایوبی بعد بر دولت خود یعنی دولت فاطمیان اسماعیلی کودتا کرد و آنها را ساقط کرد. در آن زمان شامات آن وقت یعنی سوریه، فلسطین، اردن و لبنان هم تابع حکومت فاطمیان اسماعیلی در قاهره بود. وی فاطمیان را از کار برکنار کرد، بیش از ده هزار نفر از آنها را از دم تیغ گذراند و بیش از ده هزار نفر از آنها را به زندان انداخت. بعد از آن منصب شیخ الاسلامی را به پسرعموی خود، شیخ عثمان بن صلاح الدین شهر زوری واگذار کرد و از او خواست حکمی صادر کند که مسلمان کسی است که پیرو یکی از این چهار مذهب باشد. البته غرض اصلی او این بود که مذهب شیعیان فاطمی اسماعیلی را ممنوع کند. این مذهب شیعیان اسماعیلی شش امامی تا امام صادق(ع) می آمدند و بعد به جای حضرت امام کاظم(ع) معتقد به امامت اسماعیل بن جعفر برادر امام کاظم، فرزند دیگر امام صادق بودند.
این کارشناس تاریخ اسلام با بیان اینکه بر این اساس به این مذهب، اسماعیلی گفته می شود، تصریح کرد: به تعبیر فارسی نیز به آنها شش امامی گفته می شود چون از دوازده امام تنها تا امام صادق را پذیرفته اند. صلاح الدین ایوبی می خواست این مذهب را ممنوع کند اما از آن شیخ الاسلام دست نشانده خود خواست تا حکمی که پیش از این گفته شد را صادر کند. هنوز هم مدرسه دارالحدیث آن شیخ الاسلام به عنوان یک اثر تاریخی در دمشق برپاست، همانجایی که هم خود شیخ عثمان صلاح الدین و هم صلاح الدین ایوبی دفن هستند. با صدور این حکم طبعا مذاهب منحصر شد به این چهار مذهبی که قبلا نام بردیم و متاسفانه معنی این حرف این بود که اگر مسلمانی پیرو یکی از این چهار مذهب نبود، مسلمان نیست و از دایره اسلام خارج است.
او تاریخ آغاز پرسش در مورد دین و مذهب از اشخاص در دادگاه ها را همان زمان دانست و افزود: این تاریخ حدود اواخر قرن هفتم هجری بوده است زیرا برای عمومیت بخشیدن به این حکم، بخصوص در زمان شخصی به نام بِیْبَرْسِ بُنْدُقْداری، که به عنوان پادشاه قاهره معین شده بود، این مساله بسیار شایع و الزامی شد. الزامی شد که در هر جا که هر کسی که می خواهد هر شهادت و گواهی بدهد، باید مشخصات او ثبت شود. از جمله مشخصات او نیز باید دین و مذهب باشد و اگر مذهب دیگری جز این چهار مذهب رسمی داشته باشد، او را اصلا مسلمان محسوب نمی کردند و شهادت و گواهی او را تصدیق نمی کردند. این حکم تا حدود شصت سال پیش باقی ماند که مرحوم آیت الله بروجردی، مرحوم شیخ محمدتقی قمی را به قاهره فرستاد و دارالتقریب میان مذاهب اسلامی را در قاهره برپا کرد.
یوسفی غروی ادامه داد: او توانست شیخ الاسلام اهل سنت به مرکزیت قاهره -به عنوان شیخ جامع ازهر- به نام دکتر شیخ محمود شلتوت را قانع کند به اینکه این حکم، ناشرعی است و تا کی بماند و باید این طوق شکسته شود. او پذیرفت و برای اولین بار حکمی صادر کرد که همچنانی که پیروی از این چهار مذهب در اسلام جایز است، پیروی از مذهب شیعه جعفری دوازده امامی نیز جایز است. شیعیان شش امامی هم به دنبال شیعیان جعفری دوازده امامی رفتند و از آقای شیخ محمود شلتوت، جواز پیروی مذهب خود را هم گرفتند. بعد از آنها باز شیعیان چهار امامی زیدیه یمنی هم رفتند و جواز پیروی مذهب خود را گرفتند. بعد هم دو مذهب دیگر از مذاهب اهل سنتی که ممنوع شده بود، یکی از آنها مذهب امام اوضاعی است که عمدتا شیخ الاسلام بیروت بوده و هنوز هم مذهبش در بیروت است و دم و دستگاه، مدارس و طلابی دارند. پیروان این مذهب هم این اجازه را دریافت کردند.
او با بیان اینکه مذهب دیگری نیز به نام مذهب «داوود ظاهری» وجود داشت که اصفهانی بود و مذهب فقهی دیگری داشت، گفت: این را هم شیخ ازهر، شیخ محمود شلتوت باز اجازه داد. همچنین حتی مذهب خوارج را که در مسقط، عمان، الجزایر و لیبی هنوز هم پیرو دارند؛ البته نه به نام خوارج که به نام مذهب «اباضی» اجازه تعبد داد. بر این اساس بعد از شکستن جواز تعبد از چهار مذهب و ملحق کردن مذاهب دیگری به تجویز، مذاهب از 4 به 9 تا رسید.
یوسفی غروی به توضیح چهار مذهبی که تا پیش از این اجازه ها چهار مذهب رسمی بودند، پرداخت و اظهار کرد: از این چهار مذهب رسمی فقط ابوحنیفه است که براساس جمله ای که گفته است که «اگر آن دو سال نبود که من محضر امام صادق را درک می کردم، به هلاکت می رسیم» می توان گفت شاگرد امام صادق بوده است. او متوفای سال 150 یا 151 هجری است. همزمان با او مذهب دیگری به نام مذهب مالکی وجود دارد و امام آن مذهب، مالک بن انس أصبحی از قریشیان و اهل مدینه بوده است. او از مدینه خارج نشده و در مدینه بوده تا فوت کرده است؛ قبر او نیز در بقیع مدینه است. مذهب مالکی عمدتا در کشور های آفریقایی گسترش دارد؛ از مصر شروع می شود و به ادامه دیگر کشورهای آفریقایی انتشار دارد.
او ادامه داد: مالک بن انس به محضر امام صادق(ع) می رسیده اما چنین مطلبی از او ثبت نشده که شاگردی وی نزد امام را نشان دهد. او احترام امام صادق را داشته و کلماتی را هم درباره امام صادق گفته است که «من هیچ وقت بر این شخص وارد نشدم، مگر اینکه او را در یکی از این سه حالت یافتم؛ یا در حال نماز بود یا در حال قرآن خواندن بود یا در حال حدیث گفتن از جدش رسول خدا(ص)» و کلمات سپاس گویی از امام صادق از او نقل شده اما مطلبی به عنوان شاگردی امام صادق از او نقل نشده است. این تعبیر که بیشتر آنها شاگردان امام صادق بوده اند، تعبیر دقیقی نیست. مالک بن انس اصبحی، امام مذهب مالکی متوفای قبل از صد و پنجاه هجری است.
این استاد حوزه در توضیح رییس مذهب دیگر رسمی و معروف اهل سنت یعنی مذهب شافعی گفت: امام مذهب شافعی به نام «محمد بن ادریس شافعی» مدعی بوده از نسل بنی عبدالمطلب یعنی از بنی هاشم و قریش بوده و در مدینه بوده است. او بعد از مدینه به عراق و بغداد آمده و در بغداد با مذهب ابوحنیفه آشنا شده است. در آنجا با اصول فقه قیاس، مصالح مرسله، سد ضرایع و این مبانی فکری رأی پذیری ابوحنیفه آشنا شده و بنابراین مذهب فقهی او دوگانه یعنی مذهب قدیم و جدید شده است. مذهب قدیم او قبل از آشنایی با مذهب فقهی ابوحنیفه و مذهب جدید او بعد از سفر به بغداد و آشنایی با مذهب ابوحنیفه بوده است. او به قاهره رفته که در آن زمان به نام فسطاط شناخته می شده است.
ایشان به قاهره رفته و قاهره، بیشتر پیرو او شده است. ایشان همانجا ماند تا وفات کرد. قبر او همچنان در قاهره هست و حتی گنبد و بارگاهی بر روی قبر این آقای محمد بن ادریس شافعی، امام مذهب شافعیان است. از جمله کردها در اطراف عراق، ایران و البته بخشی از آنها در ترکیه و سوریه عمدتا شافعی های هستند و این آقای محمد بن ادریس شافعی حدود 200 یا 204 هجری فوت کرده است. این در حالیست که وفات امام صادق(ع) سال 148 هجری است. به این معنا که ایشان مگر در جوانی عبوری بر امام صادق داشته باشد. آن هم اصلا ثبت نشده است که شافعی ملاقات و حتی دیداری با امام صادق داشته باشد، چه رسد که از شاگردان امام صادق شمرده شود.
یوسفی غروی تصریح کرد: آنهایی که تعبیر به شاگردان می کنند، شاید به این لحاظ است که آقای شافعی در مدینه شاگرد مالک بن انس و در بغداد شاگرد فقه ابوحنیفه بوده است و چون خود ابوحنیفه گفته است که من دو سال محضر امام صادق را درک کردم، تصور کرده اند که پس او شاگرد شاگرد امام صادق و شاگرد با واسطه امام صادق بوده است. چقدر مساله غیر دقیق است وقتی گفته می شود که روسای مذاهب اسلامی از شاگردان امام صادق(ع) هستند.
او در مورد آخرین مذهب از این مذاهب چهارگانه اهل سنت بیان کرد: رییس آخرین مذهب از این مذاهب چهارگانه، «احمد بن حنبل» شیبانی بود یعنی قبیله اش بنی شیبان بودند. البته ولادت این آقا در مرو بوده است و چون مادر او سر راه، او را زاییده است، بعضی ها از او به راهوی یعنی زاده سر راه تعبیر می کردند. او به بغداد رفت و عمده زندگی او در بغداد بوده است. او متوفای 240 هجری و مرجع تقلید خلیفه عباسی معروف به متوکل بوده و مدعی بوده است که بیشتر پیرو حدیث پیغمبر است. او کتابی معروف به مسند احمد بن حنبل یا مسند امام احمد بن حنبل شیبانی مروزی یعنی از اهل مرو در جمع آوری حدیث پیغمبر دارد. وفات این آقا در سال 240 هجری و معاصر متوکل عباسی است یعنی حدود صد سال بعد از امام صادق(ع) و هیچ ارتباطی با شاگردی امام صادق ندارد.
یوسفی غروی با تاکید بر اینکه هیچ فرقه ای را نمی توان به شاگردان امام صادق(ع) نسبت داد، گفت: بله! چند نفر از کسانی بودند که دنبال ریاست طلبی و دنیا طلبی بودند و چند صباحی را در محضر امام صادق حاضر شدند و بعد در کوفه غلو کردند. به این معنا که برای اینکه خود را پیغمبر حساب کنند، برای امام صادق مدعی خدایی شدند. به امام صادق(ع) خدایی را نسبت دادند تا بعد از آن برای خود ادعای پیغمبری کنند اما اینها دیری نپاییدند. این دسته همان فرقه غلات هستند. اگر از این قبیل مطلبی شنیده اید، اینها مذهب مستقل مستمری را تشکیل نداده اند چون ائمه(ع) چه خود امام صادق و چه امامان بعدی، همه اینگونه افراد را تکذیب و لعنت و از آنها اعلان بیزاری کردند. به همین دلیل کسی جرأت اینکه از اینها ادامه پیروی داشته باشند، نداشتند و در حد اینکه مذهب یا فرقه قابل اعتنایی باشند، نبوده است.