استاد حوزه علمیه قم و کارشناس تاریخ اسلام، استواری شیعه در تاریخ را نتیجه فعالیت های پنهانی ائمه (ع) دانست و بیان کرد: امامان شیعه همگی بر لزوم رعایت تقیه پافشاری کرده و می کوشیدند تا تشکل شیعه و رهبری آنها را به طور پنهانی اداره کنند و رسالت حضرت نیز این بود تا در یک حرکت علمی توازن و تعادل فکری را میان شیعیان برقرار کند و طبعا عباسیان نمی توانستند تشکلی به نام شیعه را به رهبری امام بپذیرند بنابراین این مهمترین عاملی بود که آنها را وادار کرد تا امام را تحت فشار قرار دهند.
آیت الله محمدهادی یوسفی غروی در گفت وگو با خبرنگار شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) اظهار کرد: امام موسی بن جعفر(ع) مدت 20 سال از زندگانی پدرش امام صادق(ع) را درک کرده است. در آخرین بخش از زندگانی پدر، شاهد برخورد حکامی بود که تا دیروز نسبت به آنچه بر آل علی رفته و رنج و کشتارهایی که بر آنها روا شده بود تظاهر به همدردی می کردند اما برخورد آنها با امام صادق(ع) - که تنها به دفاع از اسلام و نشر تعالیم کمر همت بسته بود و نیز با علویانی که طاقت تحمل ستم و طغیانشان را نداشتند و تلخی، درد و رنج حوادث دردناکی که جان بسیاری از ایشان را گرفته بود - را حس کرده و پدرش را دیده بود که همواره در رویارویی با منصور و تهدیدهای وی قرار داشت.
او ادامه داد: این مراقبت ها به حدی بود که امام ناگزیر شد تا در مورد امامت، جریان را حتی از شیعیان نیز پنهان دارد و جز گروه اندکی از یاران خاص خود که به رازداری و برحذر بودن از جاسوسان منصور و اطرافیانش سفارش شده بودند کسی را در جریان آن قرار نداد. آن حضرت امامت خود را که به مدت 35 سال در این فضای سراپا کینه و دشمنی با اهل بیت(ع) به درازا کشید بدین گونه آغاز کرد و همواره مراقب بود و جز از نزدیکان انگشت شماری که دشواری اوضاع را درک می کردند و می دانستند که چگونه باید مردم را به وی فراخوانند از دیگران پنهان می داشت. دورانی که امام موسی کاظم در آن زندگی می کرد مصادف با نخستین مرحله ستمگری حکام عباسی بود. آنها تا چندی پس از آنکه زمام حکومت را به نام علویان در دست گرفتند با مردم به خصوص علویان برخورد نسبتا ملایمی داشتند اما به محض اینکه در حکومت استقرار یافته و پایه های سلطنت خود را مستحکم کردند و از طرف دیگر با بروز قیام های پراکنده که به طرفداری از علویان پدید آمد و آنها را سخت نگران کرد، بنا را بر ستمگری گذاشته و مخالفان خود را زیر شدیدترین فشارها قرار دادند.
این استاد حوزه تصریح کرد: آنها حتی نزدیکترین دوستان خود یعنی عبدالله بن علی عباسی را به خاطر تلاش های پنهانی برای به دست آوردن جانشینی صفاح کشتند. به همین ترتیب ابوسلمی خلال و ابومسلم خراسانی را نیز از سر راه خود برداشتند. منصور شمار فراوانی از علویان را به شهادت رساند و تعداد زیادی از آنها نیز در زندان های منصور از دنیا رفتند. این اعمال فشار از زمان امام صادق(ع) آغاز شد و تا زمان امام رضا(ع) که دوره خلافت مامون بود با شدت هر چه بیشتر ادامه یافت. مردم در زمان مامون اندکی احساس امنیت سیاسی کردند ولی دیری نپایید که دستگاه خلافت بدرفتاری و اعمال فشار بر مردم را دوباره از سر گرفت. فشار سیاسی عباسیان در دوره ای آغاز شد که پیش از آن امام باقر(ع) و امام صادق(ع) با تربیت شاگردان فراوان بنیه علمی و حدیثی شیعه را تقویت کرده و جنبشی عظیم در میان شیعه پدید آورده بودند و امام کاظم(ع) پس از این دوره در مرکز این فشارها قرار گرفت. در عین حال رسالت حضرت این بود که در این حرکت علمی توازن و تعادل فکری را میان شیعیان برقرار کند. طبعا عباسیان نمی توانستند تشکلی به نام شیعه را به رهبری امام بپذیرند بنابراین این مهمترین عاملی بود که آنها را وادار کرد تا امام را تحت فشار قرار دهند. امام کاظم پس از شهادت پدرش در سال 148 هجری امامت را عهده دار شد و منصور عباسی در سال 158 هجری در مکه مرد و جانشین وی در سال 169 هجری فرزندش مهدی عباسی بود.
استاد حوزه علمیه قم در خصوص فعالیت های امام موسی کاظم در زمان حیات خود گفت: عباسیان حتی حدیث " لولم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطوّل اللّه ذلك الیوم حتى یبعث رجلا صالحا من اهل بیتى یملاء الارض قسطاً وعدلاً كما مُلئت جورا و ظلماً" را تحریف کردند تا بر محمدبن عبدالله نفس زکیه تطبیق کند و گفتند که پیامبر فرموده است" اسمه اسمی و اسم ابیه" این جمله را اضافه کردند که نام او هم نام من است و نام پدر او هم نام پدر من است" نام امام زمان محمدبن عبدالله خواهد بود. این اولین تحریفی است که بر این حدیث نبوی که شیعه و سنی نقل کردند انجام شد. و منصور دوانیقی خلیفه عباسی نیز به طمع اینکه چون خود او به نام عبدالله است نام فرزند خود را محمد گذارد که البته بعدها به نام مهدی شناخته شد تا در واقع حدیث نبوی را در یک سعی و تلاش مذبوحانه ای تطبیق بر فرزندش کند که فرزندش محمد بن عبدالله می شود که این تحریف ها سوابق و اندیشه هایی را در پی داشت. تا سال 169 فرزندش مهدی عباسی خلافت کرد و پس از آن یک سال هادی عباسی خلافت کرد و بعد هارون الرشید به خلافت رسید و امام در سال 183 به شهادت رسید و در تمام این سال ها رهبری شیعیان امامی را عهده دار بود.
یوسفی غروی تلاش های پنهانی امامان را عامل استواری شیعه دانست و گفت: عصر امام کاظم(ع) دوران بسیار سختی بر شیعیان بود و در این دوران حرکت های اعتراض آمیز متعددی از ناحیه شیعیان و علویان نسبت به خلفای عباسی صورت گرفت که از مهمترین آنها قیام حسین بن علی مشهور به شهید فخ در زمان حکومت هادی عباسی و نیز جنبش یحیی و ادریس فرزندان عبدالله در زمان هارون بود. در واقع مهمترین رقیب عباسیان، علویان بودند و طبیعی بود که حکومت، آنها را سخت تحت نظارت خود بگیرد. کتب تاریخ و حدیث برخوردهای متعدد خلفای عباسی با امام موسی(ع) را نقل کردند که عمده ترین آنها برخوردهای هارون است در عین حال باید توجه داشت که امامان شیعه همگی بر لزوم رعایت تقیه پافشاری کرده و می کوشیدند تا تشکل شیعه و رهبری آنها را به طور پنهانی اداره کنند. طبعا این وضعیت سبب می شد تا تاریخ نتواند از حرکات سیاسی آنها ارزشیابی دقیقی داشته باشد با این حال نتیجه این تلاش های زیاد همان استوار ماندن شیعه است که نمی توانست بدون چنین تلاش هایی پا بر جا بماند و رهبری این حرکت و ظرافتی که در هدایت آن به کار برده شده عامل مهم استواری شیعه در تاریخ است.
او در ادامه افزود: مقطع زمانی 35 ساله از سال 148 هجری تا 183 هجری یعنی دوران امامت امام کاظم(ع) یکی از مهمترین مقاطع زندگی نامه ائمه است که دو تن از مقتدرترین سلاطین بنی عباس یعنی منصور و هارون و دو تن از جبارترین آنها یعنی مهدی و هادی در آن حکومت می کردند. برخی از قیام ها و شورش ها در خراسان، عراق، دیلمان و شام ... سرکوب گردیده و در ناحیه شرق و غرب و شمال قلمرو وسیع اسلامی فتوحات تازه و اموال بسیار بر قدرت استحکام تخت عباسیان افزوده بود. جریان های فکری و عقیدتی در این دوران برخی به اوج رسیده و برخی زاده شده و فضای ذهنی را از تعارضات انباشته و حربه ای در دست قدرتمندان و آفتی در هوشیاری اسلامی و سیاسی مردم گشته و میدان را بر علمداران صحنه معارف اصیل اسلامی و صاحبان دعوت علوی تنگ و دشوار ساخته بود.
این استاد تاریخ اظهار کرد: اینجا به یکی از بارزترین صحنه های سیاسی که امام موسی کاظم(ع) در آن صحنه لازم دید تا مشت فریبکاری هارون الرشید را در برابر مردم مسلمان باز کند اشاره می کنم که هارون الرشید همراه با اطرافیان به حضرت رسول(ص) اینگونه خطاب کرد که" السلام علیک یا ابن العم" در واقع قصد داشت به مردم بفهماند که خلفای بنی امیه و بنی مروان نسبتی با پیامبر نداشتند اما ما عباسیان از نزدیکان پیامبر هستیم در واقع مشروعیت خلافتی بنی عباس از جمله خود را حتی در برابر علویان فرزند امام علی(ع) یعنی فرزندان امام حسین(ع) از جمله امام کاظم(ع) با این جمله به رخ مردم بکشد که من پسر عموی پیامبر هستم من نوه عباسی که او عموی پیامبر بوده هستم و در مقابل، حضرت موسی دید که اینجا از مواردی است که برای بازکردن مشت فریبکاری هارون الرشید لازم است اقدامی کند و لذا حضرت پیش آمد و خطاب به پیامبر فرمود "اسلام علیک یا ابَ" که سلام بر تو ای پدر من" پس هارون الرشید بر حضرت اعتراض کرد که چگونه در جلو من به پیامبر خطاب به پدر می کنی و حضرت اینگونه استدلال کرد که اگر هم اکنون پیامبر سر از خاک بردارد و از تو دخترت را خواستگاری کند آیا قبول می کنی یا نه؟ هارون الرشید غافل از جنبه فقهی مساله گفت که با کمال افتخار قبول می کنم. امام موسی کاظم(ع) فرمود "اما من نمی توانم دختر خودم را به او بدهم چرا که من نوه او هستم و دختر موسی نوه دختری پیامبر می شود و کسی نمی تواند با نوه خودش که حکم فرزند خویش است ازدواج کند البته مشروعیت جانشینی پیامبر بر این پایه ها استوار نیست اما اگر بنا باشد مشروعیت ادعای خلافت و جانشینی پیامبر بر غرابت و نزدیکی فامیلی استوار باشد ما از تو نزدیکتر هستیم. ما فرزندان دخت او زهرا (س) هستیم و تو نهایتا پسرعموی او هستی و دختر تو دختر عموی آن حضرت است و حضرت با یک چنین مساله فقهی ساده ای نزدیک تر بودن خودش را ثابت کرد.
یوسفی غروی ادامه داد: سندی بن شاهک از عمال هارون الرشید و زندانبان حضرت بود که بر او سخت می گرفت. اما در همین دورانی که حضرت در خانه هارون الرشید زندانی بود موجب هدایت فرزندان او شد به طوری که حسین بن سندی بن شاهک شاعر معروفی شده که شعرهای فراوانی در مدح اهل بیت نوشت که نامش در کتب رجال آمده و از جمله آن ابن شهر آشوب در کتاب مناقب آل ابی طالب شعرهای متعددی به عربی از زبان حسین بن سندی بن شاهک در مدح ائمه نقل کرده است که این نتیجه زندان سه ساله امام موسی کاظم در خانه هارون الرشید بود.
او در پایان خاطر نشان کرد: در میان مردم اگر شیعیان جمعیتی را تشکیل نمی دادند که دستگاه خلافت عباسی از آنها ترسی داشته باشد به هیچ وجه متوسل به این وسایل نمی شدند که جنازه حضرت را در برابر 150 نفر از عمده های سرشناسان و نامداران بغداد قرار دهند و آنها را شاهد بگیرند که حضرت به فوت طبیعی از دنیا رفته است. این ناشی از خوف آنها بود و خوف آنها دلالت بر کثرت پایه اجتماعی شیعیان در کشورهای اسلامی و تحت خلافت بنی عباس به خصوص در بغداد داشت. بالاخره حضرت موسی بن جعفر متقابلا آنها را شاهد گرفت که شما هم بدانید اینها مرا مسموم کردند حضرت با چند دانه خرما و در زیر بار سنگین غل و زنجیر که به دست و پای او بسته بودند به شهادت رسید و زمانی که پیکر او را از زندان بیرون آوردند شعار می دادند که این کسی که امام رافضیان است و با این جمله می خواستند او را سرکرده نیروی مخالف و معارض معرفی کنند. این شعارها را سر می دادند تا شخصیت امام را تحت الشعاع قرار دهند چراکه جو بغداد برای دستگاه خلافت جو نامطمئنی بود پس یکی از عناصر دستگاه که سلیمان بن جعفر عباسی، پسر منصور عباسی نام داشت کفن قیمتی بر پیکر امام پوشاند و با احترام در مقابل قریش، کاظمین کنونی دفن کرد و امام زندگی سرا پا جهاد خود را به این ترتیب به پایان رساند