محمدعلی کوشا
پرسش: در آيه 11 سوره انعام مىگويد: (قُلْ سِيرُوا فِى الاَْرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبةُ الْمُكَذِّبينَ ). يعنى: «بگو: در زمين بگرديد، آنگاه بنگريد كه فرجام تكذيبكنندگان چگونه بوده است».
در اين آيه كه عينآ و يا مضمونآ بيش از سى بار در قرآن تكرار شده است خداوند مردم را دعوت به كارى لغو و بيهوده مىكند. زيرا جستجو در زمين و گردش در اقطار عالم ، به هيچ وجه نمىتواند نتيجهاى روشن و قطعى در مورد عاقبت كافران، مشركان و ملحدان و... داشته باشد. باور نمىكنيد؟! به اروپا و استراليا و نيوزلند و كانادا و ژاپن سفر كنيد و زندگى مردم آن كشورها را كه به اعتقاد مسلمانان، كافر و فاسقند با زندگى مردم عراق، پاكستان، ليبى، مصر، افغانستان، هند، سودان و... مقايسه كنيد. اگر به نتيجهاى رسيديد، به ما هم بگوييد! در همان شهر و ديارى كه زندگى مىكنيد، زندگى و مرگ مؤمنان و كافران را مقايسه كنيد (البته اگر تشخيص قطعى مؤمن و كافر امكانپذير باشد!) كدام نتيجه روشن و قطعى كه بتوان آن را به صورت قاعدهاى بيان كرد، عايدتان مىشود؟ كاوش در تاريخ ملل و اقوام گذشته نيز ما را به نتيجهاى روشن در اين مورد نمىرساند. تنها چيزى كه در اين جستجوها به دست مىآيد، كشف اين واقعيت است كه همه آدميان (پادشاه و رعيت، مؤمن و كافر، مسلمان و غيرمسلمان و...) روزى بايد تسليم مرگ شوند، همين و بس. پيداست كه رسيدن به چنين نتيجهاى به هيچوجه مستلزم گردش در زمين و زمان (تاريخ و جغرافيا) نيست. داستانهاى قرآن در مورد نزول عذاب الهى بر كافران و ملحدان و مشركان نيز در كاوشهاى باستانشناسى به عنوان مثال، معلوم شود كه فلان شهر يا روستا در اثر زلزلهاى سهمگين به زير خاك فرورفته است. اما هرگز معلوم نمىشود كه آيا مردم آن ديار اهل كفر و شرك و فسق و فجور بودهاند، يا انسانهايى مؤمن و نيكوكار و يا تركيبى از هر دو؛ و آيا اين زلزله عذابى الهى بوده است يا صرفآ حادثهاى طبيعى. فراموش نكنيم كه حوادث و فجايع طبيعى (مانند سيل و طوفان و زلزله) در تمام طول تاريخ و در همه مناطق زمين و براى همه اقوام و ملل از هر دين و مذهب و آيين رخ داده و مىدهد و در همه موارد نيز تر و خشك را با هم مىسوزاند. بنابراين براى رسيدن به نتيجهاى روشن و قطعى در مورد سرنوشت كافران و مشركان و مخالفان پيامبران راهى وجود ندارد و توصيه به گردش و سير و سفر در زمين و زمان (تاريخ و جغرافيا) براى يافتن پاسخ اين سؤال ، حواله كردن به ناكجا آباد است.
پاسخ به پرسش
مستشكل محترم چنين پنداشته كه امر ارشادى خداوند مبنى بر گردش و سير و سياحت در روى زمين هيچ ربطى به عبرت گرفتن از سرنوشت كافران، مشركان و ملحدان و... ندارد و چنين نتيجه مىگيرد كه چنين دستورى كارى لغو و بيهوده است! و چنين توصيهاى حوالهكردن به ناكجا آباد است! بايد گفت: تا با كدام عينك به طبيعت و سرزمينها و اقوام بنگرى؟ و با كدام فكر و انديشه به نتيجهگيرىبپردازى؟
قرآن كريم در شمارى از آيات، قانونمند بودن سير جامعه و حركت تاريخ را مطرح مىسازد و تصريح مىكند كه امّتها و جوامع بشرى از آن جهت كه امّت و جامعه هستند، سنّتها و قوانين، انحطاطها و اعتلاها و سرنوشت مشترك و نامه عمل جمعى خاصّ خود را دارند. بنابراين براى دريافت آن سنن و قوانين و آگاهى از حقيقت آنها، سير و سياحت و جستجوى حقيقتيابانه در زمين و زمان امرى لازم وضرورى است تا روشن شود كه تمدّنها چگونه شكل گرفته و حقستيزان چگونه و از چه راهى رشد تكاملى جامعه را به عقب انداخته و يا سبب كندى آن شده و مىشوند. «آيا در سرگذشت پيشينيان نينديشيده و در زمين نگرديدهاند تا بنگرند كه فرجام كار كسانى كه پيش از اين زيستهاند و از آنان پرتوانتر بودهاند، چگونه شد؟».[1] آرى، سير در زمين و مطالعه و انديشه در زندگانى امّتها اين واقعيت را بيان مىدارد كه همانگونه فرد، حيات، تعالى، كارنامه عملى، بينش و گرايش، اقبال و ادبار، طاعت و عصيان، قدرت و ضعف، عزّت و ذلّت، تحول مطلوب و نامطلوب، برپايى و ايستايى دارد، جامعه و تاريخ نيز براى خود ضوابط و نظامات و ملاكها و قانونمدارى ويژه خود را دارد.
بايد توجّه داشت كه حقيقت «سير فى الأرض» به انديشه و تفكّر و سپس تدبّر و ارزيابى و نتيجهگيرى است به گونهاى كه علم «جامعهشناسى» با همه ابعاد آن مصداقىاز مصاديق «سير فى الارض» است. امروزه رشتهها «علوم ارتباطات» و نتايج مترتّب بر آن نيز مصداقى ديگر از نتايج «سير فى الأرض» است. آيات قرآن در ضمن سفارش به سير در زمين پس از بيان عبرتانگيز از سرگذشت پيامبران و عملكرد تبهكارانه استبدادگران و حقستيزان، به اين حقيقت تصريح مىكند كه: جريان سنن و فرود عذاب يا كيفر طبيعى عملكرد آنها، ثمره تلخ ظلم و استبداد و بيدادگرى آنهاست و هشدار مىدهد كه: «چه بسيار شهر و ديارى را كه مردم آن ستمگر و بيداد پيشه بودند، آنها را به كيفر كردارشان درهم شكستيم و پس از آنان، نظام ديگرى را پديد آورديم ...».[2] و نيز از تمدّن درخشان قوم سبأ و فراوانى نعمت و وسعت بركات خدا بر آنان سخن به ميان مىآورد، آنگاه كه از دگرگونى نامطلوب فكرى و اخلاقى و گرفتار آمدن آنان به بلاى مستى قدرت، سرانجام راه انحطاط را پيمودند.[3]
بنابراين گردش و كاوش در زمين از جهات گوناگونى مىتواند مايه رشد و تعالى و عامل ارتباط انسانها و تمدّنها گردد. آرى، جهانگردىِ هدفدار و انديشه و پژوهش بر روى زمين و آگاهى از زمان، درسآموزى و عبرت فراوانى از برج و باروى بيدادگران و آرامگاههاى پرزرق و برق تبهكاران و اصلاحستيزان تاريخ به بار مىآورد؛ چرا كه با نگاه انديشمندانه بر سطرهاى تاريخ و نشانههاى گويا و برجاى مانده از آزادىخواهان و استبدادگران، روح و جان غبارگرفته انسان، نشئه ديگرى پيدا مىكند و وجدانهاى خفته، بيدار مىشوند. و به همين جهت است كه قرآن كريم انسانها را وا مىدارد تا هدفدارانه و متفكّرانه به جامعه و تاريخ بنگرند و در آثار گذشتگان نيك بينديشند و راز و رمز صعودها و سقوطها را دريابند.[4]
یادداشت ها:
[1] . سوره فاطر (35)، آيه 44.
[2] . سوره انبياء (21)، آيه 11.
[3] . سوره سبأ (34)، آيه 15 ـ 19.
[4] . سوره عنكبوت (29)، آيه 31 ـ 34؛ سوره حجّ (22)، آيه 45 ـ 46.