محمد علی کوشا
پرتوى ازسيره و سيماى امام على النّقى عليه السلام
حضرت امام على النّقى، ملقّب به هادى، فرزند امام جواد عليهالسلام در 15 ذىحجّه يا شوّال سال 212 يا 214 هجرى در مدينه به دنيا آمد. مادرش از مردم مغرب معروف به «سمانه مغربيّه» بوده است. امام هادى عليهالسلام درحين شهادت پدر بزرگوارش شش سال و پنج ماه داشتند و در مدينه بودند. سالهاى امامت آن حضرت مصادف بوده با قسمتى از خلافت معتصم و تمام خلافت متوكّل و منتصر و مستعين، و در زمان خلافت المعتزباللّه به شهادت رسيدند، و اينكه بعضى سال شهادت آن حضرت را در زمان خلافت المعتمد نوشتهاند اشتباه است، زيرا در سرتاسر سال 254 قمرى كه سال شهادت آن حضرت است المعتزباللّه خلافت داشته است نه المعتمد.(1) مرقد مطهّر آن حضرت در شهر سامرّا ازكشور عراق، زيارتگاه شيعيان جهان است .
ابن شهر آشوب در مناقب روايت كرده است كه آن حضرت پاكدلترين و راستگوترين خلق بود. از نزديك جذّاب ترين و ظريف ترين افراد، و از دور كاملترين خلق به چشم مىآمد. وقتى خاموش بود با هيبت و وقار جلوه مىكرد و در كلامش زيبايى و ملاحت موج مىزد. مانند پدران بزرگوارش در رفتار و مناظرات خود ثابت نمود كه عالمترين،خردمندترين، بردبارترين و كريمترين مردم زمان خويش است.(2)
امام هادى پس از شهادت پدر بزرگوارش در محيط پر از خفقان و وحشتى كه متوكّل عبّاسى به وجود آورده بود به سختى مىزيست. خليفه غاصب با حمله به ياران امام عليهالسلام و ويران ساختن قبر حضرت امام حسين عليهالسلام، شيعيان را بيش از پيش، دچار رعب و وحشت كرد و امام را از آنان دور ساخت و دستور داد تا آن بزرگوار را به سامرّا آوردند. متوكّل به وسيله يحيى بن هرثمه، يكى از فرماندهان ارتش خود، نامهاى براى امام فرستاد و سپاهى را با يحيى همراه كرد تا به مدينه روند و خانه امام هادى را بازرسى كنند، بلكه مدركى بجويند تا آن حضرت را محكوم به توطئه و اقدام عليه دولت كند. هرثمه گويد: سراى امام را بازرسى كردم و در آن جز قرآن و دعا و كتب علمى چيزى نيافتم.
هدف متوكّل از احضار امام عليهالسلام به سامرّا نزد خود و يارانش، محو كردن او در حاشيه دربار خلافت بود تا آن حضرت را زير نظر گيرد. امام عليهالسلامتوجّه داشت كه سياست ستمگرانه آنان به او، روز به روز، تندتر و بيشتر مىشود، تا جايى كه متوكّل در پايان حكومت خود، به علّت سعايتها و خبرچينىها بر ضدّ امام عليهالسلام، او را زندانى كرد.
يحيى بن اكثم به متوكّل گفت: دوست ندارم پس از پرسشهاى من از اين مرد چيزى پرسيده شود، زيرا وقتى آشكار گردد كه او دانشمند است رافضيان تقويت مىگردند.
امام عليهالسلام با كوشش خستگىناپذير و فراوان، پايگاههاى مردمى خود را تا سر حدّ امكان تقويت مىكرد تا در برابر مشكلات، نيرويى پايدار به دست آورد و مجهّز و آماده باشد. براى امام هادى عليهالسلام از راههاى پنهان و آشكار، مبالغى از بابت خمس و زكات و خراج مىرسيد كه آنها را در مصالح عمومى اسلام به مصرف مىرسانيد تا جنبش فرو ننشيند.
قيامهاى علويان
يكى از نگرانىهاى فرمانروايان عبّاسى در آن روز، شورش علويان بود، كه عبّاسيان در برابر آن موضعى قاطعانه مىگرفتند تا پيش از رشد و گسترش، آن را در نطفه خفّه كنند وبقاياى آن را تعقيب نموده و از بين ببرند.
در آن هنگام، دولت عبّاسيان به علّت سياست ظالمانه خود، دچار ناتوانى و گسيختگى شده بود و از اندك جنبش علويان به هراس مىافتاد. از اين روى، مقابل آنان روشى خشن پيش مىگرفتند و شورشيان را با بدترين شكنجهها آزار مىدادند.
شورشيان علوى اگر در خود احساس قدرتى مىكردند و پيروانى فراهم مىآوردند، درمىيافتند كه بايد برنامهاى تهيّه كنند و نقشهاى طرح نمايند تا بر ضدِّ حكمرانان فاسد و منحرف، قيام كنند. در بيشتر شورشها با شعار رضا از آل محمّد مردم را فرا مىخواندند ومنظورشان از آن شعار، بهترين شخص از آل محمّد صلىاللهعليهوآلهوسلم بود و به اعتقاد آنان در آن زمان كسى بهتر از حضرت امام هادى عليهالسلام وجود نداشت.(3)
موضع امام هادى درباره غاليان
تمامى ائمّه عليهالسلام و شيعيان آنها، برخوردى روشن و در عين حال قاطع با افراط و تفريطها داشته و از كسانى كه در باره اهل بيت غلو مىكرده و آنها را به مقام خدايى مىرساندند، به شدّت بيزارى مىجستند. امام هادى فرموده است: كفر بر چهار بنياد استوار يافته است: فسق، غلوّ، شكّ و شبهه.
ائمّه عليهمالسلام همواره پافشارى داشتند كه هيچ گونه رابطه و پيوند ميان ايشان و سران غُلات وجود ندارد و اِعلام مىداشتند كه اين سران، بر ايشان دروغ مىبندند. غاليان، احاديث را خود وضع مىكردند و آنها را در ميان گفتههاى امامان وارد مىكردند. جعل حديث و نسبت دادن آن به ائمّه، از يك سو باعث فراهم آمدن ياران و پيروانى براى آنها مىشد و از سوى ديگر كمكشان مىكرد تا در ويران كردن شرع و مشوّه كردن آن موفّقتر باشند و همين ويژگى در تبليغات غاليان، از همه نمايانتر بود. براى همين بود كه ائمّه عليهمالسلام همواره سعى مىكردند اين جنبهها را افشا كرده و نظر خود را در باره اهل غلوّ پخش كنند و روايات خويش را بشناسانند.
بر اثر برخورد حضرت امام صادق عليهالسلام با غاليان، مدتّى فعّاليّت آنها فروكش كرد، ولى آنان در زمان امام هادى عليهالسلام دوباره پا گرفتند. به نظر مىرسد كه آنان، محيط را در دوره امام هادى براى از سرگيرى و علنى ساختن تلاشهاى خود مناسب ديدند و اين دعوت آنها، در ميان دشمنان اسلام با استقبال روبه رو شد.
از جمله غاليان حسن بن محمّد معروف به ابن بابا و محمّد بن نُصَيْر و فارس بن حاتم قزوينى است كه امام هادى آنها را لعنت كرد و ياران خود و مسلمانان را از توطئه ها و نيرنگ هايشان برحذر داشت. محمّد بن نصير قائل به تناسخ و غلوّ دربارهآن حضرت گرديد و خود به عنوان فرستاده او، حرامها را حلال مىنمود! امام هادى عليهالسلام نيز طىّ نوشتهاى به ياران خود، مسلمانان را از وى برحذر داشتند.
آن حضرت پس از شهادت پدر، بيش از بيست سال در مدينه باقى ماند. مردم به او علاقه فراوان نشان مىدادند و به دورش گرد مىآمدند و علما و دانشطلبان در محضر ايشان جمع مىشدند. بريحه عبّاسى يكى از ياران متوكّل به او نوشت: اگر مىخواهى حرمين را از دست ندهى، على بن محمّد (امام هادى) را از آنجا بيرون كن، چرا كه او مردم را به خود فرا مىخواند و خلق بسيارى از او پيروى مىكنند.
مسعودى در مروج الذّهب مىنويسد: گروهى از درباريان متوكّل به سعايت امام هادى عليهالسلام نزد متوكّل پرداخته و به او گفتند كه درخانهاش اموال و سلاح و نامههايى از شيعيان اوست كه وى را به قيام دعوت كردهاند و او نيز در تدارك اين كار است. متوكّل نيز عدّهاى ترك و غير ترك را به سراغ حضرت فرستاد كه در دل شب به خانهاش يورش بردند، او را تنها در خانه يافتند، قبايى بافته از موى بز بر تن داشت و در خانهاش چيزى از اثاث و فرش يافت نمىشد، ملافهاى پشمى بر سر داشت و آيات قرآنى مربوط به وعد و وعيد الهى را زير لب تلاوت مىكرد. حضرت را به همان سان كه ديده بودند نزد متوكّل بردند و او در حالى به حضور متوكّل رسيد كه خليفه مشغول ميگسارى بود و جام مى به دست داشت. وقتى متوكّل حضرت را ديد گرامىاش داشت و كنار خود نشاند. در خانه امام هادى عليهالسلام چيزى از آنچه به او گفته بودند يافت نشده بود و هيچ بهانهاى هم نمىشد از امام گرفت. متوكّل جامى را كه در دست داشت به حضرت داد! حضرت فرمود: اى اميرالمؤمنين! تو را به خدا! گوشت و خون من هرگز با مى آلوده نشده است، مرا از آن معاف دار. متوكّل ايشان را معاف داشت. آنگاه گفت: برايم شعر بخوان. حضرت فرمود: إِنّى قَليلُ الرِّوايَةِ لِلشِّعْرِ؛ من چندان گوينده شعر نيستم. متوكّل گفت: چارهاى جز اين نيست.
حضرت چون چنين ديد اين اشعار را كه مشتمل بر ناپايدارى دنيا، مرگ سلاطين و ذلّت آنان در عالم برزخ است، در آن مجلس خواندند:
1 ـ باتُوا عَلى قُلَلِ الْأَجْبالِتَحْرِسُهُمْ غُلْبُ الرِّجالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ
2 ـ وَاسْتُنْزِلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ معاقِلِهِمْ وَأُسْكِنُوا حُفَرًا يا بِئْسَما نَزَلُوا
3 ـ ناداهُمُ صارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمُ أَيْنَ الْأَساوِرُ وَالتّيجانُ وَالْحُلَلُ
4 ـ أَيْنَ الْوُجُوهُ الَّتى كانَتْ مُنَعَّمَةً مِنْ دُونِها تُضْرَبُ الْأَسْتارُ وَالْكِلَلُ
5 ـ فَأَفْصَحُ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حينَ سائَلَهُمْ تِلْكَ الْوُجُوهُ عَلَيْها الدُّودُ تَنْتَقِلُ
6 ـ قَدْطالَ ما أَكَلُوا دَهْرًا وَقَدْ شَرِبُوا وَأَصْبَحُواالْيَوْمَ بَعْدَ الْأَكْلِ قَدْ أُكِلُوا (4)
ترجمه اين اشعار چنين است:
1 ـ بر قلّههاى كوهسار، شب را به روز آوردند و مردان نيرومند از آنان پاسدارى كردند، ولى قلّهها سودى به آنان نرساندند.
2 ـ پس از عزّت، از جايگاههاى امن پايين كشيده شدند، و در گودالهاى گور جايشان دادند، وه! چه منزلگاه ناپسندى!
3 ـ پس از آنكه به خاك سپرده شدند، فريادگرى فرياد برآورد: كجاست آن دستبندها و تاجهاو لباسهاى فاخر؟!
4 ـ كجاست آن چهرههاى به ناز و نعمت پرورده، كه به احترامشان پردهها و روپوشها مىآويختند؟!
5 ـ گور، به جاى ايشان پاسخ داد: بر آن چهرهها، هم اكنون كرمها راه مىروند!
6 ـ روزگارى دراز، خوردند و نوشيدند! ولى اكنون خود، طعمه [جانوران قبر ]شدهاند!
تأثير كلام امام عليهالسلام چندان بود كه متوكّل به سختى گريست، چندان كه ريشش خيس شد و ديگر مجلسيان نيز گريستند! متوكّل دستور داد بساط شراب را جمع كنند و امام را با احترام به منزل باز گردانند.
اين گونه برخوردها نمونهاى از صدها نوع آزارى است كه خليفه غاصب عبّاسى درباره امام هادى عليهالسلام روا مىداشت.
از آن حضرت فرزندانى چون امام حسن عسكرى عليهالسلام و حسين و محمّد و جعفر و دخترى به نام عايشه بر جاى ماند.
سخنان گهربار حضرت هادى عليهالسلام مشتمل بر نكات تربيتى فراوان است. از ميان آن كلمات نورانى، چهل حديث را برگزيدم كه، هر كدام در موضوع خود، مىتواند راهگشاى مشكلات و درسى حياتبخش براى انسانهاى هدفدار و كمالجو باشد. اميد است كه اين مجموعه، مورد استفاده شيفتگان مكتب حضرتش قرار گيرد.
* * *
قالَ الاْءِمامُ الْهادى عليهالسلام:
1-جبران نقص
لِبَعْضِ مَواليهِ: عاتِبْ فُلانًا وَ قُلْ لَهُ: إِنَّ اللّهَ إِذا أَرادَ بِعَبْدٍ خَيْرًا إِذا عُوتِبَ قَبِل.(5)
امام على النّقى عليهالسلام به يكى از دوستانش فرمود:
فلانى را توبيخ كن و به او بگو: خداوند چون خير بندهاى خواهد، هر گاه توبيخ شود، بپذيرد. (و در صدد جبران نقص خود برآيد).
2-جايگاه اجابت دعا
إِنَّ لِلّهِ بِقاعًا يُحِبُّ أَنْ يُدْعى فيها فَيَسْتَجيبَ لِمَنْ دَعاهُ وَ الْحَيْرُ مِنْها(6).
خدا را بقعههايىست كه دوست دارد در آنها دعا شود تا دعاى كسى را كه وىرا خوانده است به اجابت رساند، و بارگاه امام حسين عليهالسلام از آن جمله باشد.
3-خداترسى
مَنِ اتَّقَى اللّهَ يُتَّقى، وَ مَنْ أَطاعَ اللّهَ يُطاعُ، وَ مَنْ أَطاعَ الْخالِقَ لَمْ يُبالِ سَخَطَ الَمخْلُوقينَ، وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخالِقَ فَلْيَيْقَنَ أَنْ يَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الْمخْلُوقينَ. (7)
هر كس از خدا بترسد، مردم از او بترسند، و هر كه خدا را اطاعت كند، از او اطاعت كنند، و هر كه مطيع آفريدگار باشد، باكى از خشم آفريدگان ندارد، و هر كه خالق را به خشم آورد، بايد يقين كند كه به خشم مخلوق دچار مىشود.
4-اطاعت خيرخواه
مَنْ جَمَعَ لَكَ وُدَّهُ وَ رَأْيَهُ فَاجْمَعْ لَهُ طاعَتَكَ. (8)
هر كه دوستى و نظر نهايىاش را براى تو همه جانبه گرداند، طاعتت را براى او همه جانبه گردان.
5-اوصاف پروردگار
إِنَّ اللّهَ لا يُوصَفُ إِلاّ بِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ. وَ أَنّى يُوصَفُ الَّذى تَعْجِزُ الْحَواسُّ أَنْ تُدْرِكَهُ وَ الْأَوْهامُ أَنْ تَنالَهُ وَ الْخَطَراتُ أَنْ تَحُدَّهُ وَ الْأَبْصارُ عَنِ الاْءِحاطَةِ بِهِ؟! نَأى فى قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فى نَأْيِهِ. كَيَّفَ الْكَيْفَ بِغَيْرِ أَنْ يُقالَ: كَيْفَ. وَ أَيَّنَ الْأَيْنَ بِلا أَنْ يُقالَ: أَيْنَ. هُوَ مُنْقَطِعُ الْكَيْفِيَّةِ وَ الْأَيْنِيَّةِ، أَلْواحِدُ الْأَحَدُ، جَلَّ جَلالُهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْماؤُهُ. (9)
بى گمان كه خدا، جز بدانچه خودش را وصف كرده، وصف نشود. كجا وصف شود آنكه حواس از دركش عاجز است، و تصورّات به كُنه او پى نبرند، و در ديدهها نگنجد؟ او با همه نزديكىاش دور است و با همه دورىاش نزديك. كيفيّت و چگونگى را پديد كرده، بدون اينكه خود كيفيّت و چگونگى داشته باشد. مكان را آفريده بدون اينكه خود مكانى داشته باشد. او از چگونگى و مكان بر كنار است. يگانه يكتاست، شكوهش بزرگ و نامهايش پاكيزه است.
6-اثر بخش خداست، نه روزگار
لا تَعْدُ وَ لا تَجْعَلْ لِلْأَيّامِ صُنْعًا فى حُكْمِاللّهِ(10).
از حدّ خود تجاوز نكن و براى روزگار هيچ اثرى در حكم خدا قرار نده.
7-نتيجه بى اعتنايى به مكر خدا
مَنْ أَمِنَ مَكْرَ اللّهِ وَ أَليمَ أَخْذِهِ، تَكَبَّرَ حَتّى يَحِلَّ بِهِ قَضاؤُهُ وَ نافِذُ أَمْرِهِ، وَ مَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ هانَتْ عَلَيْهِ مَصائِبُ الدُّنْيا وَ لَوْ قُرِضَ وَ نُشِرَ. (11)
هر كه از مكر خدا و مؤاخذه دردناكش آسوده زِيَد، تكبّر پيشه كند تا قضاى خدا و امر نافذش او را فراگيرد، و هر كه بر طريق خداپرستى، محكم و استوار باشد، مصائب دنيا بر وى سبك آيد و اگر چه مقراض شود و ريز ريز گردد.
8-تقيّه
لَوْ قُلْتُ إِنَّ تارِكَ التَّقِيَّةِ كَتارِكِ الصَّلوةِ لَكُنْتُ صادِقًا(12).
اگر بگويم كسى كه تقيّه را ترك كند مانند كسى است كه نماز را ترك كرده، هر آينه راست گفتهام.
9-شكر و شاكر
الشّاكِرُ أَسْعَدُ بِالشُّكْرِ مِنْهُ بِالنِّعْمَةِ الَّتى أَوْجَبَتِ الشُّكْرَ لِأَنَّ النِّعَمَ مَتاعٌ وَالشُّكْرَ نِعَمٌ وَ عُقْبى.(13)
شخص شكرگزار، به سبب شكر، سعادتمندتر است تا به سبب نعمتى كه باعث شكر او شده است؛ زيرا نعمتها كالاى دنيايند ولى شكر، هم نعمت دنياست و هم نعمت آخرت.
10-دنيا جايگاه آزمايش
إِنَّ اللّهَ جَعَلَ الدُّنْيا دارَ بَلْوى وَ الاْخِرَةَ دارَ عُقبى وَ جَعَلَ بَلْوَى الدُّنْيا لِثَوابِ الاْخِرَةِ سَبَبًا وَ ثَوابَ الاْخِرَةِ مِنْ بَلْوَى الدُّنْيا عِوَضًا. (14)
همانا كه خداوند دنيا را سراى امتحان و آزمايش ساخته و آخرت را سراى رسيدگى قرار داده است، و بلاى دنيا را وسيله ثواب آخرت، و ثواب آخرت را عوض بلاى دنيا قرار داده است.
11-ستمكار بردبار
إِنَّ الظّالِمَ الْحالِمَ يَكادُ أَنْ يُعْفى عَلَيْهِ بِحِلْمِهِ. وَ إِنَّ الُْمحِقَّ السَّفيهَ يَكادُ أَنْ يُطْفِىءَ نُورَ حَقِّهِ بِسَفَهِهِ. (15)
به راستى ستمكار بردبار، بسا كه به وسيله حلم و بردبارى خود از ستمش گذشت شود، و حق دار نابخرد بسا كه به سفاهت خود نورِ حقِّ خويش را خاموش گرداند.
12-آدم بى شخصيّت
مَنْ هانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فَلا تَأْمَنْ شَرَّهُ. (16)
هر كه خود را سبك شمارد از گزند او ايمن مباش.
13-دنيا جايگاه سود و زيان
أَلدُّنْيا سُوقٌ رَبِحَ فيها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ. (17)
دنيا بازارى است كه گروهى در آن سود برند و دستهاى زيان ببينند.
14-حسد و خودخواهى
أَلْحَسَدُ ماحِقُ الْحَسَناتِ، وَ الزَّهْوُ جالِبُ الْمَقْتِ، وَ الْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ وَداعٍ إِلَى الْغَمْطِ وَ الْجَهْلِ، وَ الْبُخْلُ أَذَمُّ الْأَخْلاقِ وَ الطَّمَعُ سَجِيَّةٌ سَيِّئَةٌ(18).
حسد، نيكويىها را نابود سازد، و دروغ، دشمنى آوَرَد، و خودپسندى، مانع از طلب دانش و خواهنده خوارى و جهل گردد، و بخل، ناپسنديدهترين خُلق و خوى است، و طمع، خصلتى ناروا و ناشايست است.
15-پرهيز از تملّق
قالَ أَبُوالْحَسَنِالثّالِثِ عليهالسلام لِرَجُلٍ وَ قَدْ أَكْثَرَ مِنْ إِفْراطِ الثَّناءِ عَلَيْهِ: أَقْبِلْ عَلى شَأْنِكَ، فَإِنَّ كَثْرَةَ المَلَقِ يَهْجُمُ عَلَى الظِّنَّةِ وَ إِذا حَلَلْتَ مِنْ أَخيكَ فى مَحَلِّ الثِّقَةِ، فَاعْدِلْ عَنِ الْمَلَقِ إِلى حُسْنِ النِّيَّةِ. (19)
امام هادى عليهالسلام به كسى كه در ستايش از ايشان افراط كرده بود فرمودند: از اين كار خوددارى كن كه مدح و ثناى بسيار، بدگمانى به بار مىآورد و اگر اعتماد برادر مؤمنت از تو سلب شد از تملّق او دست بردار و حسن نيّت نشان ده.
16-جايگاه حُسنِ ظنّ و سوءظنّ
إِذا كانَ زَمانُ الْعَدْلِ فيهِ أَغْلَبَ مِنَ الْجَوْرِ فَحَرامٌ أَنْ يَظُنَّ بِأَحَدٍ سُوءً حَتّىيَعْلَمَ ذلِكَ مِنْهُ، وَ إِذا كانَ الْجَوْرُ أَغْلَبَ فيهِ مِنَ الْعَدْلِ فَلَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يَظُنَّبِأَحَدٍ خَيْرًا ما لَمْ يَعْلَمْ ذلِكَ مِنْهُ. (20)
هرگاه در زمانهاى عدل بيش از ظلم رايج باشد، بدگمانى به ديگرى حرام است، مگر آنكه [ آدمى ]بدى از كسى ببيند. و هر گاه در زمانهاى ظلم بيش از عدل باشد، تا وقتى كه [آدمى] خيرى از كسى نبيند، نبايد به او خوشبين باشد.
17-بهتر از نيكى و زيباتر از زيبايى
خَيْرٌ مِنَ الخَيْرِ فاعِلُهُ، وَ أَجْمَلُ مِنَ الْجَميلِ قائِلُهُ، وَ أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حامِلُهُ، وَ شَرٌّ مِنَ الشَّرِّ جالِبُهُ، وَ أَهْوَلُ مِنَ الْهَوْلِ راكِبُهُ. (21)
بهتر از نيكى، نيكوكار است، و زيباتر از زيبايى، گوينده آن است، و برتر از علم، حامل آن است، و بدتر از بدى، عامل آن است، و وحشتناكتر ازوحشت، آورنده آن است.
18-توقّع بيجا
لا تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ كَدَرْتَ عَلَيْهِ، وَ لاَالْوَفاءَ لِمَنْ غَدَرْتَ بِهِ، وَ لاَالنُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّكَ إِلَيْهِ، فَإِنَّما قَلْبُ غَيْرِكَ كَقَلْبِكَ لَهُ. (22)
از كسى كه بر او خشم گرفتهاى، صفا و صميميّت مخواه، و از كسى كه به وى خيانت كردهاى وفامطلب، و از كسىكه به او بدبين شدهاى انتظار خيرخواهى نداشته باش، كه دل ديگران براى تو همچون دل تو براى آنهاست.
19-برداشت نيكو از نعمتها
أَلْقُوا النِّعَمَ بِحُسْنِ مُجاوَرَتِها وَ الْتمِسُوا الزِّيادَةَ فيها بِالشُّكْرِ عَلَيْها، وَاعْلَمُوا أَنَّ النَّفْسَ أَقْبَلُ شَىْءٍ لِما أَعْطَيْتَ وَ أَمْنَعُ شَىْءٍ لِما مَنَعْتَ. (23)
نعمتها را با برداشت خوب از آنها به ديگران ارائه دهيد و با شكرگزارىافزون كنيد، و بدانيد كه نفس آدمى رو آورندهترين چيز است به آنچه به او بدهى، و بازدارندهترين چيز است از آنچه كه از او بازدارى.
20-خشم به زيردستان
الْغَضَبُ عَلى مَنْ تَمْلِكُ لُؤْمٌ. (24)
خشم بر زيردستان از پستى است.
21-عاقّ والدين
الْعُقوقُ ثَكْلُ مَنْ لَمْ يَثْكَلْ. (25)
نافرمانى فرزند از پدر و مادر، داغِ داغ ناديده است.
22-تأثير صله رحم در ازياد عمر
إِنَّ الرَّجُلَ لَيَكُونُ قَدْ بَقِىَ مِنْ أَجَلِهِ ثَلاثُونَ سَنَةً فَيَكُونُ وُصُولاً لِقَرابَتِهِ وُصُولاً لِرَحِمِهِ، فَيَجْعَلُهَا اللّهُ ثَلاثَةً وَ ثَلاثينَ سَنَةً، وَ إِنَّهُ لَيَكُونُ قَدْ بَقِىَ مِنْ أَجَلِهِ ثَلاثٌ وَ ثَلاثُونَ سَنَةً فَيَكُونُ عاقًّا لِقَرابَتِهِ قاطِعًا لِرَحِمِهِ، فَيَجْعَلُهَااللّهُ ثَلاثَ سِنينَ. (26)
چه بسا شخصى باقى مانده مدّت عمرش تا سى سال آينده مقدّر شده باشدولى به خاطر صله رحم و پيوند با خويشاوندانش، خداوند عمرش را به33 سال برساند. و چه بسا كسى كه باقى مانده مدّت عمرش تا 33 سال آينده مقدّر شده باشد، امّا به خاطر آزردن خويشاوندان و قطع رحمش، خداوند باقى مانده عمرش را به سه سال برساند!
23-نتيجه عاقّ والدين
أَلْعُقُوقُ يُعَقِّبُ الْقِلَّةَ وَ يُؤَدّى إِلَى الذِّلَّةِ. (27)
نارضايتى پدر و مادر، كمىِ روزى را به دنبال دارد و آدمى را به ذلّت مىكشاند.
24--بىطاقتى در مصيبت
أَلْمُصيبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَ لِلْجازِعِ إِثْنانِ. (28)
مصيبت براى صابر يكى است و براى كسى كه بىطاقتى مىكند دوتاست.
25-همراهان دنيا و آخرت
أَلنّاسُ فِى الدُّنْيا بِالاْمْوالِ وَ فِى الاْخِرَةِ بالْأَعْمالِ(29).
مردم در دنيا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان هستند.
26-شوخى بيهوده
أَلْهَزْلُ فَكاهَةُ السُّفَهاءِ وَ صَناعَةُ الْجُهّالِ. (30)
مسخرگى، تفريح سفيهان و كار جاهلان است.
27-زمان جان دادن
أُذْكُرْ مَصْرَعَكَ بَيْنَ يَدَىْ أَهْلِكَ، وَ لا طَبيبٌ يَمْنَعُكَ وَ لاحَبيبٌ يَنْفَعُكَ. (31)
هنگام جان دادنت را نزد خانوادهات به ياد آر در حالى كه نه طبيبى جلوگير مرگت شود و نه دوستى سودت رساند.
28-نتيجه جدال
الْمِراءُ يُفْسِدُ الْصِّداقَةَ القَديمَةَ وَ يُحَلِّلُ الْعُقْدَةَ الْوَثيقَةَ وَ أَقَلُّ ما فيهِ أَنْ تَكُونَ فيهِالْمُغالَبَةُ وَ الْمُغالَبَةُ أُسُّ أَسْبابِ الْقَطيعَةِ. (32)
جدال، دوستى قديمى را تباه مىكند و پيوندِ اعتماد را مىگشايد و كمترين چيزى كه در آن است غلبه بر ديگرى است، كه آن هم سبب جدايى مىشود.
29-حكمت ناپذيرى دل فاسد
الْحِكْمَةُ لا تَنْجَعُ فِى الطِّباعِ الْفاسِدَةِ. (33)
حكمت، اثرى در دلهاى فاسد نمىگذارد.
30-درك لذّت در قِلَّت
السَّهَرُ أَلَذُّ لِلْمَنامِ وَ الْجُوعُ يَزيدُ فى طيبِ الطَّعامِ. (34)
شب بيدارى، سبب لذّتبخشى خواب، و گرسنگى سبب خوش خوراكى در طعام ناب است.
31-اسير زبان
راكِبُ الْحَرُونِ أَسيرُ نَفْسِهِ، وَ الْجاهِلُ أَسيرُ لِسانِهِ. (35)
كسى كه بر اسب چموش سوار است اسير هواى نفس خويش، و نادان،اسير زبان خويش است.
32-تصميم قاطع
أُذْكُرْ حَسَراتِ التَّفْريطِ بِأَخْذِ تَقْديمِ الْحَزْمِ. (36)
افسوسِ كوتاهى در انجام كار را با گرفتن تصميم قاطع جبران كن.
33-خشم و كينهتوزى
الْعِتابُ مِفْتاحُ الثِّقالِ، وَ الْعِتابُ خَيْرٌ مِنَ الْحِقْدِ. (37)
خشم و تندى، گشاينده گرانبارى و سنگينى است ولى در عين حال، خشم بهتر از كينهتوزى است.
34-ظهور مقدَّرات
الْمَقاديرُ تَريكَ ما لا يَخْطُرُ بِبالِكَ. (38)
مقدَّرات، چيزهايى را بر تو نمايان مىسازد كه به فكرت خطور نكرده است.
35-خود خواهان مغضوب
مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَيْهِ. (39)
هر كه از خود راضى باشد، خشمگيران بر او زياد خواهند بود.
36-تباهى فقر
الْفَقْرُ شَرَهُ النَّفْسِ وَ شِدَّةُ الْقُنُوطِ. (40)
فقر، مايه آزمندىِ نفس و سببِ اوج نااميدى است.
37-راه پرستش
لَوْ سَلَكَ النّاسُ وادِيًا شُعَبًا لَسَلَكْتُ وادِىَ رَجُلٍ عَبَدَاللّهَ وَحْدَهُ خالِصًا. (41)
اگر مردم به راههاى گوناگونى روند، من به راه كسى كه تنها خدا راخالصانه مىپرستد خواهم رفت.
38-آثار گوشتخوارى
مَنْ تَرَكَ اللَّحْمَ أَرْبَعينَ صَباحًا ساءَ خُلْقُهُ وَ مَنْ أَكَلَ اللَّحْمَ أَرْبَعينَ صَباحًا ساءَ خُلْقُهُ.(42)
كسى كه چهل روز گوشت نخورد بد خُلقى پيدا كند، و كسى كه چهل روز پى در پى نيز گوشت بخورد اخلاقش بد شود.
39-يگانگى خدا
لَمْ يَزَلِ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَىءَ مَعَهُ، ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْياءَ بَديعًا وَ اخْتارَ لِنَفْسِهِ أَحْسَنَ الْأَسْماءِ. (43)
خداوند از ازل تنها بود و چيزى با او نبود، سپس اشياء را به صورت نوظهور آفريد و براى خودش بهترين نامها را برگزيد.
40-فروتنى
التَّواضُعُ أَنْ تُعْطِىَ النّاسَ ما تُحِبُّ أَنْ تُعْطاهُ. (44)
فروتنى آن است كه به مردم، آن بخشى، كه دوست دارى به تو چنان بخشند. (كنايه از اينكه: با مردم چنان كن كه دوست دارى با تو چنان كنند).
یادداشت ها:
1- دايرهالمعارف تشيّع، ج 2، ص 370.
2- همان.
3-پيشوايان ما، ص 260.
4-احقاق الحقّ، ج 12، ص 454. و نيز منتهى الآمال، ج 2، ص 676؛ ديوان امام على، ص 424 ـ 430، با ترجمه دكتر
ابوالقاسم امامى.
5-تحفالعقول، ص 481.
6- همان، ص 482.
7-همان ، ص 482.
8-تحف العقول ، ص 483.
9-همان، ص 482.
10-تحفالعقول، ص 483.
11-همان، ص 483.
12-همان، ص 483.
13-همان ، ص 483.
14-تحف العقول، ص 483.
15-همان، ص 483.
16-همان ، ص 483.
17-تحف العقول، ص 483.
18-مسند الامام الهادى، ص 302.
19-مسند الامام الهادى، ص 302.
20-مسند الامام الهادى، ص 304.
21-همان ، ص 304.
22-همان، ص 305.
23-مسند الامام الهادى، ص 305.
24-همان ، ص 304.
25-همان، ص 304.
26-همان، ص 303.
27-مسند الامام الهادى، ص 303.
28-همان، ص 304.
29-همان، ص 304.
30-همان، ص 304.
31-مسند الامام الهادى، ص 304.
32-همان ، ص 304.
33-همان ، ص 304.
34-همان، ص 304.
35-مسند الامام الهادى، ص 304.
36-همان ، ص 304.
37-همان، ص 304.
38-همان، ص 303.
39-همان، ص 303.
40بحارالانوار، ج 78 ، ص 368.
41-همان، ج 78 ، ص 245.
42-همان، ج 56 ، ص 326.
43-همان، ج 57 ، ص 83.
44-محجّة البيضاء، ج 5، ص 225.