سید محمد علی ایازی
انتظار فرج کشیدن یک عمل مثبت و همراه با تلاش جدی است و به کنار نشستن با انتظار قرآنی سازگار نیست. باید حرکت کرد، تلاش و مجاهده نمود، و گرنه ممکن است مسئله سرگردانی قوم موسی پیش بیاید. البته باید به آینده هم امیدوار بود که بدون امید کاری از پیش نمی رود و اگر اهداف متعالی به خوبی تحقق نیافت، باید در انتظار کسی بود که همه این آرمانها را به شکل خوبی تحقق می بخشد.
بحث از "سنت تاریخ درباره آینده جهان به طور کل" یکی از مباحث فلسفه تاریخ است. این بحث در آیاتی چند از قرآن کریم مطرح شده که از جمله آنها این دو آیه شریفه است:
1- «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ، وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ، وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي، لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً (نور: 55). خدا به كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، وعده داده كه بطور قطع ايشان را در زمين جانشين ساير اقوام كند، هم چنان كه قبل از ايشان را خليفه و جانشين كرد، براى هدفهايى ناگفتنى، و براى اين كه دينى را كه براى آنان پسنديده برايشان رونق دهد و مسلط كند، و باز براى اين كه بعد از عمرى ناامنى خوفشان را مبدل به امنيت سازد، تا به شكرانهاش مرا بپرستند و چيزى را شريك من نگيرند.
2- «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ» (قصص: 5). و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم، و ايشان را وارث [زمين] كنيم.
این آیه هر چند در سیاق آیات سوره قصص مربوط به داستان حضرت موسی و مبارزه او با فرعون آمده، اما شیوه بیان آن کلی و در مقام بیان یکی از سنت های الهی در تاریخ است، و اگر این آیه در کتاب های کلامی به امام زمان تطبیق داده شده، به این جهت است که ایشان یکی از مصادیق مستخلفین زمین و وارثان خواهند بود. کسانی که اشکال کرده اند، که این آیه را نباید به مسئله انتظار فرج آن حضرت تطبیق داد، توجه نکرده¬اند، که این فراز از آیات قرآن عام و شامل همه مواردی است که به آن تطبیق داده می شود، هر چند سبب نزول خاص داشته باشد، یا سیاق آن مربوط به موضوعات معین می باشد، باز نمی تواند آن را محدود به موضوع کند، به تعبیر قرآن پژوهان، سبب خاص موجب محدودیت دلالت نمی شود، بویژه آن که لحن آیه کلی است و خطاب آیه اگر به حضرت موسی است، اما به بنی اسرائیل نوید می دهد که اراده و سنت الهی بر این تعلق گرفته که پیروان حق را که در سرزمین فرو دست شده اند، کمک کند و آنان را پیشوایان مردم و وارث زمین گرداند. اکنون با این توضیح کوتاه به تفسیر این آیه از جهت مختلف اشاره می شود:
1- جمله "وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ ... هر چند ناظر به جمله: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ» دارد، که فرعون در حالی که برتری جویی و ستم می کرد و مردان را می کشت و زنان را نگه می داشت، و ظاهراً حکایت از گذشته دارد که چنین و چنان بود، اما با کلمه مضارع: «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ» می خواهد بیان کند که این اراده خدا اختصاصی به آنان ندارد و سنتی ابدی و قانونی اجتماعی و تاریخی است که در برابر هر ستمگری، اگر مردم آن بایستند و قیام کنند و با ظالم همراهی نکنند، خداوند آنانرا پیروز می کند.
2- تمكين مستضعفان در زمين، به اين است كه مكانى و جايى به ايشان دهد كه مالك آنجا شوند و در آن استقرار يابند. در این صورت قدرت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی پیدا خواهند کرد.
3- جمله: «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ ...» حال از كلمه" طائفة" است: و در حالی که ما اراده کردیم که به آنان منت نهیم و پیروزشان کنیم.
4- با جمله: «وَ نُرِيدُ» اراده الهى چنين بود كه تمام آن اسباب و نقشههايى را كه عليه بنى اسرائيل جريان مىيافت، همه را به نفع آنان گرداند و آنچه به نفع آل فرعون جريان مىيافت، به ضرر آنان تمام كند.
5- جمله: «وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً» عطف تفسيری است براى" نَمُنَّ" و همچنين جملات ديگرى كه بعد از آن پى در پى آمده، همه منت مذكور را تفسير مىكنند.
6- نکته دیگر هر چند جمله: «الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ»، عام و شامل هر مستضعفی می شود، اما به تناسب حکم و موضوع: «نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ». تخصیص می خورد به کسانی است که در مسیر حق باشند و ایمان به خدا و در مسیر انبیا قرار گرفته باشند، تا بتوانند امام و راهنمای مردم و وارث پیشینیان شوند، و گرنه مشغول شدن ظالمی با ظالم دیگر خواهد شد و مشمول وعده و نصرت حق نخواهد شد. جمله های آیات گذشته چون: وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ»، «لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ»، «إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ». برای بیان این نکته است که ظالم و مجرم و کافر بودن برای از بین رفتن کافی نیست و علل و شرایط دیگری هم لازم است.
علامه طباطبایی بدون اشاره به علل و شرایط تحقق این سنت الهی، پیروزی حق بر باطل را بر اساس قانون کلی نظام هستی حق بودن و نبودن تفسیر می کند. و گویی جمله: «الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ»، را عام و شامل هر مستضعفی کرده، چون می نویسد: این که فرعون بر خلاف حق است و با بنى اسرائيل معامله بردگان مىكند، و در تضعيف آنان بسيار مىكوشد، و در ستم کردن تا بدانجا پیش می رود که دستور می دهد هر چه فرزند پسر براى اين دودمان به دنيا مىآيد سر ببرند، و دختران آنان را باقى بگذارند، نتیجه ای که از سرانجام اين نقشه شوم به دست می دهد، بر عکس خواسته وی می شود. او در ادامه می گوید: فرعون مىخواست به كلى مردان بنى اسرائيل را نابود كند، كه در نتيجه نسل آنان به كلى منقرض شود. اما باعث آن می گردد که خودش نابود شود. از نظر ایشان علت اين كه فرعون چنين نقشهاى را طرح كرد، اين بود كه وى جزو مفسدين در زمين بود، خدا در بسط وجود فرق نگذاشته، و تمام قبايل و دودمانها را به طور مساوى از هستى بهره داده، آن گاه همه را به سوى حيات اجتماعى با بهره¬وری از حيات زمين، هدايت می كند، تا هر يك به قدر ارزش وجودى و وزن اجتماعى خود بهرهمند شوند. در حالی که این به تنهایی برای زوال حکومت کافی نیست، باید درکنار آن رهبری عاقل، خردمند، همراه با مردم باشد که این وعده را عملی کند.
7- همان¬طور که علل زوال باطل عام نیست، شرایط تحقق پیروزی هم مطلق نیست. اگر گفته شده که فرعون نابود شدنی است، تنها به این خاطر نیست که تنها فرعون تجاوز از اين سنت کرده و قومى را برده قومى ديگر کرده، و بهرهمندى قومى به قیمت محروم كردن قومى ديگر بوده و فرعون انسانيت را به سوى هلاكت و نابودى كشانده و در نتیجه، تمام اسباب و شرايط برای فنای خود را فراهم کرده است، خیر باید فردی دیگر با موقعیت رهبری موسی بیاید و بنی اسرائیل را متحد کند و زمینه های مبارزه را فراهم سازد و نقشههايى را كه عليه بنى اسرائيل جريان مىيافت، همه را به نفع خود تغییر دهد. در این صورت است که آنچه به نفع آل فرعون جريان مىيافت، به ضرر آنان تمام می شود.
بنابراین، تنها ستم کردن عامل بیرون آمدن و آشکار شدن این سنت نمی شود، چه بسیار از اقوامی بوده اند که مورد ستم قرار گفته و نابود شده و شاهد تحقق وعده الهی نبوده و ظالمی بعد از ظالمی رخ نموده است. حتماً باید در این قانون تبصره ای وجود داشته باشد که بیان کند در کجا این پیروزی به سراغ اهل حق می آید، چرا در گذشته های بسیار دور برخی از جریان های حق پیروز نشده اند و چرا در ظاهر اهل باطل موفق شده و برخی که در جبهه اهل حق بوده، یا در برابر جبهه باطل بوده اند، موفق نشده اند، در حالی که در باره این قوم می گوید: اراده پیروزی و پیشوایی آنان را کرده و می خواهد که آن قوم ستمگر را نابود و آنان را جانشین قرار دهد؟
به این دلیل گفته می شود، دلالت آیه نمی تواند مطلق باشد و پاسخ به این سئوال از آیه دیگری استفاده می شود که قانون دیگری را یاد آور می شود: «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم» (رعد: 11). خدا حال قومى را تغيير نمىدهد تا آنان حال خود را تغيير دهند. و چون خدا براى قومى آسيبى بخواهد، هيچ برگشتى براى آن نيست، و غير از او حمايتگرى براى آنان نخواهد بود. چنان که در جایی دیگر می فرماید: «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (انفال: 53). دلیل می آورد و قانون ذکر می کند، چون خداوند نعمتى را كه بر قومى ارزانى داشته تغيير نمىدهد، مگر آنكه آنان آنچه را در دل دارند تغيير دهند، و خدا شنواى داناست. در آیه نخست هم با قید مجاهدت آمده: «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا»، یعنی اگر تلاش و کوشش کردند، خدا راه بعدی مبارزه را نشان می دهد، نه این که در خانه بنشینند و بگویند انتظار می کشیم.
شاهد دیگر بر این که پیروزی موسی با فعلیت و تلاش بنی اسرائیل انجام گرفت، استفاده از صورت عکس مسئله است. در آنجا که پس از نابودی فرعون و سیطره بر مصر آنها از ادامه مبارزه باز ایستادند، و گفتند: «إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِيها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ (24). و موسی می دانست او و برادرش به تنهایی نمی توانند پیش ببرند، هر چند موسای کلیم الله با معجزات فراوان باشد، و چنین گفت: «قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسِي وَ أَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ» (25). در این صورت است که خداوند سنت دیگر خود را بیان می کند: «قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ» (مائده: 24- 26). خدا به موسى فرمود: ورود به آن سرزمين چهل سال بر ايشان حرام شد، كه در بيابان سرگردان خواهند بود. پس تو بر گروه نافرمانان اندوه مخور.
بنابراین سنت الهی بر پیروزی حق بر باطل است، اما یکی از این حق ها آن است که خود، طلب کننده حق باشند، تلاش و مجاهده کنند. بدون تردید آزادی دادنی نیست، آزادی گرفتنی است. ستم از بین می رود، در صورتی که خود مردم بخواهند و در این راه تلاش کنند، اما وقتی که خود ما بخواهیم این ستمکار از بین برود، اما با خود ستمکار با علم به باطل بودنش همکاری کردیم، دیگر نابود نمی شود، بلکه تقویت هم می شود.
بنابراین، تفسیر آیه در بافت جمله و قرینه خارجی چنین می شود: ما اراده کردیم و سنت قرار دادیم و خواستيم که بر همان ضعيف شدگانی که در برابر ستمکار ایستادند، از هر جهت، نعمتى ارزانى بداريم كه از سنگينى آن گرانبار شوند، خواستيم آنان را پيشوا كنيم، تا ديگران به ايشان اقتدا كنند و در نتيجه پيشرو ديگران باشند، در حالى كه سالها تابع ديگران بودند، و نيز خواستيم آنان را وارث ديگران در زمين كنيم، پس از آن كه زمين در دست ديگران بود، و خواستيم تا در زمين مكنتشان دهيم، تا در آن استقرار يابند، و مالك آن باشند، بعد از آن كه در زمين هيچ جايى نداشتند، جز همان جايى كه فرعون مىخواست آنان را در آن جا مستقر كند.
به همین دلیل انتظار فرج کشیدن یک عمل مثبت و همراه با تلاش جدی است و به کنار نشستن با انتظار قرآنی سازگار نیست. دلیل دیگرش از سخن قرآن در باره بنی اسرائیل استفاده می شود که می گفتند: «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ». تو و پروردگارت برويد و جنگ كنيد كه ما همين جا مىنشينيم. خیر باید حرکت کرد، تلاش و مجاهده نمود، و گرنه مسئله سرگردانی قوم موسی را خواهید داشت. اما باید به آینده هم امیدوار بود که بدون امید کاری از پیش نمی رود و اگر این اهداف به خوبی تحقق نیافت، باید در انتظار کسی بود که همه این آرمانها را به شکل خوبی تحقق می بخشد.
جمع بندی نکات استفاده شده از آیات امید به آینده:
1- از نظر قرآن مجيد، حرکت جامعه حرکتی تكاملی و در مجموع تخلف ناپذیر است. مردم مىتوانند با استفاده از سنن جاري الهي در تاريخ، سرنوشت خويش را نيك يا بد گردانند و مسئوليت تاریخى خود را ایفا نمايند.
2- از نظر قرآن مجيد، از آغاز جهان همواره نبردى پيگير ميان گروه اهل حق و گروه اهل باطل، برپا بوده و هیچ گاه این حرکت متوقف نمی شود.
3- هرچند در مجموع، حركت تاريخ حرکتی تكاملى و موفقیت حق مرحله به مرحله است، ولى این سير تكاملى در هر مرحله تاريخ جبرى و لايتخلف نيست، يعنى چنين نيست كه هر جامعه در هر مرحله تاريخى لزوماً نسبت به مرحله پیش از خود كاملتر بوده باشد. نظر به اين كه عامل اصلى اين حركت انسان است و انسان موجودى مختار و آزاد و انتخابگر است. يك جامعه همچنان كه تعالى مىيابد، اگر قوانین و سنت های خدا را رعایت نکند، انحطاط و سقوط پيدا مىكند.
3- عامل اصلى حركت تاريخ، فطرت تكاملجو و قناعتناپذير و تلاش و برنامه ریزی انسان است كه به هر مرحلهاى برسد مرحله بالاتر را آرزو و جستجو مىكند.
4- نبردهاى پيشبرنده كه تاريخ و انسانيت را به جلو برده و تكامل بخشيده، نبرد ميان انسان متعالىِ وارسته از خودخواهى و منفعتپرستى و وابسته به عقيده و ايمان، با انسان بىمسلك خودخواه منحطّ حيوانصفت و فاقد حيات عقلانى و آرمانى بوده است.
5- سنت الهی بر پیروزی حق بر باطل در صورتی است، که مردم، خود، طلب حق کنند، تلاش کنند و مجاهده نمایند. انتظار فرج کشیدن یک عمل مثبت و همراه با جدیت و تکاپو برای یافتن بهترین راه ها برای رسیدن به مقصد است.