متن پیش رو سخنی درمورد جایگاه زن درآیات قرآن می باشد که اشکال کننده آن را درقالب شبهه ای مطرح کرده است ،این شبهه توسط حجت الاسلام و المسلمین آقای محمد علي کوشا در کتاب «پاسخ به 180 شبهه اینترنتی پیرامون قرآن» پاسخ داده شده است.
اشکال و پرسش:
در مورد ديدگاه اسلام درباره زن و ارزش و مقام او در جامعه اسلامى گفتگوهاى بسيارى شده ، ولى بهترين روش براى درك اين مسئله ، جستجو كردن در منبع اصلى قوانين اسلامى ، يعنى «قرآن » است ، تا بدين وسيله بتوان ريشه تمام اين افكار و معيارهاى كوتهفكرانه بدوى را كه امروز در جامعه ما و همينطور ديگر جامعههاى اسلامى وجود دارد را پيدا كرد.
به طور كلى در جامعههايى كه مذهب بافت زيربنايى آنها را تشكيل مىدهد، ارزشها و معيارهاى آن مذهب هم به طور ناخودآگاه و به مرور زمان در فرهنگ آن جامعه و همچنين در بينشها و عملكردهاى افراد آن جامعه تأثير خواهند گذاشت و بعد از اندك زمانى يك امر طبيعى تلقّى خواهند شد.
چرا زن در يك جامعه اسلامى از حقّ و حقوق كافى و برابر برخوردار نيست ؟ «برابر» به معنى اينكه همان حقّ و حقوقى كه يك مرد مسلمان از آن بدون هيچ تأمّلى برخوردار است .
ـ آيا تا به حال به ما اينطور تلقّى نشده است كه اسلام دين برابرى و برادرى است و همه انسانها از نظر خدا برابر و يكسانند؟
ـ آيا داشتن «كنيز» يا «بنده » و يا «برده » نقطه متضادّ اين امر نيست ؟
به عقيده من مشكلات زنان در جامعه كنونى ايران ناشى از ايرانى بودن جامعه ما نيست بلكه ناشى از اسلامى بودن آن است . باشد كه با نگاهى كوتاه در كتاب رسالت اسلام «قرآن » بيشتر با معيارهاى اسلامى آشنا شويم .
در سوره بقره آيه 221 مىگويد: «با زنان مشرك ازدواج مكنيد مگر اينكه ايمان آورند و «كنيزكى » با ايمان بهتر از زن «آزاد مشرك » است هر چند از حسن و جمال او به شگفت آييد و زن به مشركان ندهيد مگر آنان كه ايمان آرند همانا «بنده مؤمن » بهتر از «آزاد مشرك » است ». اينجا مىتوان فرق «مؤمن آزاد» و «مؤمن كنيز» را به وضوح ديد. اگر بخواهيم به زبان ساده اين آيه را ترجمه كنيم ، اين طور خواهد بود كه ، حتّى اگر با يك كنيز هم ازدواج كنيد بهتر است از اينكه با يك مشرك ازدواج كنيد. اينجا مسئله ازدواج كردن يا نكردن با مشركان در ميان نيست بلكه مسئله بىارزش بودن «كنيزان » است . اين به همان معنى است كه در آيه بعدى مىبينيد كه ، اگر «زن آزاد» پيدا نكرديد مسئلهاى نيست كه با كنيزان خود ازدواج كنيد. مثلا خواسته «كنيزان » را مورد لطف قرار بدهد. آيا نبايد ارزش انسانها در پيش آفريدگار يكسان و برابر باشد؟ آيا ارزش آنها برحسب گرويدن آنها به اسلام و يا اينكه كنيز يا برده بودن آنها است ؟
پاسخ :
لازم است اشكال كننده محترم مفاهيم : «برابر»، «تفاوت » و «تبعيض » را قبل از عجله در اشكال كردن به درستى دريابد و حدّ و مرز هر يك از آنها را بشناسد، آنگاه با نگاه واقعبينانه به آيات قرآن نظر افكند. وگرنه بدون تأمّل و تدبّر، آسمان را به ريسمان بافتن و اشكال بافىهاى تكرارى آن هم با نگاهى بسيار ابتدايى به قرآنكريم و با ادبياتى بغضآلود و كينهتوزانه و طلبكارانه ، هرگز مشكلى را حلّ نخواهد كرد.
مستشكل مىنويسد: «به عقيده من مشكلات زنان در جامعه كنونى ايران ناشى از ايرانى بودن جامعه ما نيست بلكه ناشى از اسلامى بودن آن است »!
براساس اين فرمايش ، پس زنان غيرمسلمان نبايد مشكلى داشته باشند؛ آيا واقعآ مسئله چنين است ؟!
نويسنده مىنويسد: «آيا اسلام دين برابرى و برادرى است ؟ آيا داشتن كنيز يا بنده يا برده نقطه متضادّ اين امر نيست »؟
ما از جناب ايشان مىپرسيم امروزه در كدام يك از جوامع اسلامى پديدهاى به نام «كنيز» يا «برده » وجود دارد كه شما براى آنها دل مىسوزانيد؟! اگر نظام بردهدارى پيش از ظهور اسلام منظور شماست ، اسلام طى برنامههاى معقول و منطقى خود به تدريج به تعطيل عملى آن دست يازيد تا جايى كه امروزه در كشورهاى اسلامى پديدهاى به نام بردهدارى عملا منسوخ گرديده و وجود خارجى ندارد؛ و امّا و اگرهاى مربوط به عبد و امه از مقوله سالبه به انتقاع موضوع است؛ و آياتى هم كه در اين باره نازل گرديده احكام امورى را بيان كرده كه فعلا موضوعش منتفى است و فرضآ اگر همان شرايط پيشين هم پيش بيايد، اين گونه احكام با ساختار حكيمانهاى كه دارد به محو تدريجى آن مىپردازد نه اينكه بخواهد آن را احياء نمايد.
و امّا در مورد احكامى كه اسلام براى مردان و زنان وضع نموده است ، بايد گفت :
تفاوتهايى ميان زن و مرد در اين احكام ديده مىشود ولىتبعيض هرگز. چيزى كه عيان است و نيازى به بيان ندارد اينكه دست آفرينش به هر يك از مرد و زن ويژگىهايى داده و ميان آنها تفاوتهايى نهاده كه با اين تفاوتها نظام خانواده استحكام مىيابد و چرخ زندگى مشترك بهتر مىچرخد و در نهايت ، جامعه اسلامى نظم و انضباط طبيعى و واقعى پيدا مىكند و در نتيجه بهتر اداره مىشود. آيا شما منكر اين واقعيتها هستيد كه :
1 ـ زن مظهر رأفت و عاطفه است و مرد مظهر تعقّل و تدبير؛
2 ـ جسم و روح زن ظريف است و جسم و روح مرد زبر و درشت؛
3 ـ زن به سكون و آرامش بيشتر تمايل دارد و مرد به تحرّك و مجاهدت و كارهاىسخت؛
4 ـ زن زودتر به رشد و بلوغ مى رسد و مرد ديرتر؛
5 ـ زن زودتر يائسه مىشود و از قابليت توليدمثل مىافتد و مرد ديرتر؛
6 ـ زن به زينت و تجمّل بيشتر گرايش دارد و مرد كمتر؛
7 ـ زن از مرد انتظار حماسه و شجاعت دارد و مرد از زن انتظار زيبايى و جمال؛
8 ـ توجّه به پرورش فرزند و نظافت و اداره امور داخل منزل در زن بيشتر است و در مرد كمتر؛
9 ـ صداى زن نازك و ظريف است و صداى مرد زبر و درشت؛
10 در زن خوددارى از تهوّر غلبه دارد و در مرد اقدام به كارهاى متهوّرانه .
آيا اداره جبهههاى طاقتفرساى جنگ و يا استخراج معدن و كار در تونلهاى مرگبار زغالسنگ و امثال آنها متناسب با روحيه مردان است يا زنان ؟
با توجّه به اين گونه تفاوتها، طبيعى است كه به هر يك از آنها وظايفى محوّل شود كه متناسب با توان اوست .
در مورد تعدد زوجات هم ، نظام حكمى و اخلاقىاسلام شرايطى را لحاظ نموده كه اگر مورد به مورد، مورد بررسى قرار گيرد، حق زن و مرد و همه حقوق مسلّم آنها مورد توجّه قرار گرفته است و در اين باره مشكلى در قانونگذارى در اسلام نيست . مشكلات به رفتار و كردارهاى غيرانسانى بعضى از مسلمانها برمىگردد. نكته ديگرى كه مستشكل بدان بىتوجّه مانده است ، درنظر گرفتن ملاكهاى ارزشى در نگاه مكتب است . ايشان انتظار دارد «زن با ايمان » با «زن مشرك و كافر» در نگاه يك مسلمان مساوى باشد و به شمارى از آيات قرآن اعتراض مىكند كه چرا يك مسلمان در امر ازدواج ، زن با ايمان را بر زن مشرك كافر ترجيح دهد؟! غافل از آنكه هر صاحب مسلكى در هر جاى دنيا طبعآ هم مسلك خود را از بسيارى جهات بر ديگرى ترجيح مىدهد، و در اسلام هم يك مسلمان واقعى تابع دستورات دينى خويش است و براساس ضوابط دين و مذهب خود عمل مىكند و اينگونه مسائل هيچ ربطى به مفهوم «برابرى » آن هم با تفسيرى از آن كه در ذهن مستشكل است ندارد.
خلاصه كلام آنكه : بين زن و مرد در اصل خلقت و طبيعت و حالات روحى و جسمى تفاوتهايى وجود دارد و مقتضاى عدالت اين است كه به هر يك از زن و مرد مسئوليتهايى سپرده شود كه با طبيعت و آفرينش و توانايىهاى جسمى و روحى او تناسب دارد، و ملاك روشن در اين باره «لياقت و توانايى » است و اين يك اصل عقلى و فطرى است كه قابل تخصيص نيست