سؤال:1 آيا اسلام با آزادى اديان موافق است؟
سؤال:2 آيا مفهوم آيه 29 از سوره توبه با كرامت انسانى سازگار است كه مى گويد: (حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ) «اهل كتاب به خوارى جزيه بپردازند»؟
پاسخ از حجت الاسلام و المسلمین محمدعلی کوشا
پاسخ به سؤال 1
بايد توجّه داشت كه اصولِ همه دينهاى آسمانى يعنى توحيد، نبوّت و معاد بدون هيچ كم و زيادى يكى است و از مشتركات آنهاست. امّا «فروع» يعنى شرايع و به تعبير ديگر قوانينى كه پايبندى به آنها در مقام عمل براى رشد فردى و نظم و انتظام امور خانوادگى و اجتماعى لازم و ضرورى است، متناسب با شرايط اجتماعى و مراتب و درجات اجتماعى و مدنيّت جوامع تاحدودى متفاوت است. به تعبير ديگر «شريعتها» مانند كتابهاى درسى و آموزشى مدارس، دبيرستانها و دانشگاهها هستند كه به تناسب معلومات دانش آموختگان داراى مراتب و مراحل گوناگون از ابتدايى تا متوسطه و سپس مرحله عاليه مى باشند. پيامبران آسمانى هم همچون معلّمانِ مراتبِ گوناگونِ آن كتابها هستند. بنابراين هر دانش آموزى بايد مراحل ابتدايى و سپس متوسطه را به سوى مرحله عاليه تحصيلى طى كند، زيرا متوقّف ماندن بر يكى از آنها او را از مسير صعود به مراحل بالاتر باز مى دارد. حال به دلائلى كه درجاى خود ثابت است، ما اسلام را دين برتر و كاملتر مىدانيم، طبيعى است كه به حكم عقل و حتى براساس شرايع پيشين، هر انسانى دين كامل تر و برتر را برگزيند، و اسلام نيز دعوتگر چنين حقيقتى است . با توجّه به اين مقدّمه، انسان آزاد است كه در مرحل هاى از مراحل مذكور توقّف كند و يا صعود نمايد و مرحله دين برتر را برگزيند. امّا اگر توقّف كرد به حكم عقل و شرع (يعنى قانونِ خود دين) به جهت اينكه راه تكامل را بر خود بسته مورد مذمّت قرارمى گيرد و چه بسا حاصل اين عقب ماندگى در نهايت، منجر به سقوط او به گونه اى گردد كه به طور طبيعى در آخرت هم از نعمت جاودانگى بهشت محروم گردد و سزاوار دوزخ شود. بنابراين اگر در قرآن كريم مسئله تنذير و تبشيرى وجود دارد بر همين اساس است كه آدمى در غفلت نماند و آثار عقب ماندگى و يا پيشرفت خود را دريابد، وگرنه معلوم است كه آدمى آزاد است. مگر نه اين است كه اين همه آيه در آزادى و اختيار انسان نازل شده است، به عنوان نمونه :
1 ـ(لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنْ الغَيِّ)[1] «هيچ اكراهى در دين نيست، زيرا راه از بيراهه، آشكار شده است».
2 ـ(إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا) [2]«ما راه را بدو بنموديم، يا سپاسگزار باشد و يا ناسپاس».
3 ـ(وَقُلْ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ) [3] «و بگو: حق از پروردگارشماست، پس هر كه خواهد ايمان آورد و هر كه خواهد كفر ورزد».
اين آيات نمونهاى از كلام الهى است كه بيانگر آزادى آدمى در انتخاب همه جانبه اوست. اصولا آن كس كه بهشتى شده به اراده و اختيار خودش بهشتى شده و نيز آن كه دوزخى شده به اراده و اختيار خودش دوزخى شده است. پيامبران در اين ميان نقش راهنما دارند و بس، و در اين ميان عدّه اى به راهنما توجّه مى كنند و عدّه اى هم توجّه نمى كنند.
(فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْکَ إِلَّا الْبَلاَغُ )[4] «اگر رخ برتابند، ما تو رابرآنان نگاهبان نفرستادهايم، بر تو جز رساندن پيام نيست».
يك مثال گويا: آيا اگر پدرى از روى شفقت و دلسوزى به فرزندش كه در معرض اعتياد به دخانيات است او را ارشاد كند، آيا از او سلب اختيار كرده است؟ هرگز، پيامبران هم همين نقش را ايفا كرده اند كه انسانها را از مرحله «ايستا» برخذر داشته و به مرتبه «پويا» دعوت نموده اند و آثار هر يك از آن دو را به آنان گوشزد نموده اند. در اينجا انسانها به دو دسته تقسيم مى شوند: يا «حق پذيرند» يا «حق ناپذير»، كه دسته اوّل را «مؤمن» و دسته دوم را «كافر» مى نامند. كافران نيز به دو دسته تقسيم مى شوند: يا «جاهل قاصرند» و يا «جاهل مقصّر» كه دسته اوّل نه در دنيا معاقب اند و نه در آخرت (البته نتيجه وضعى و عارضى قاصر بودن آنها كه عامل عقب ماندگى آنها مى شود چيز ديگرى است). و دسته دوم هم در دنيا معاقب اند و هم در آخرت (به مفهوم مقصّر بودن توجه شود).
پاسخ به سؤال 2
مراد آيه شريفه اين است كه اهل كتابى كه در قلمرو حكومت و تحت حكومت اسلام به سر مى برند بايد نوعى از ماليات كه عنوان «جزيه» دارد به حكومت مركزى كه امنيت آنها را عهده دار است و نيز از مزاياى شهروندى نيز برخوردارند، پرداخت نمايند و پرداخت اين گونه ماليات هم نبايد از روى اشتلم و عُجب و غرور ـكه به نوعى حكومت را تضعيف مى كندـ باشد بلكه از سَرِ تواضع و فروتنى و گردن نهادن به قوانين حكومت باشد و اين لزومآ به معنى خوارى و ذلّت نيست كه بگوييم چنين چيزى با كرامت انسانى منافات دارد. كلمه «صاغر» به معنى «كوچكى » است «صاغرون » در اينجا در مقابل «مستكبرون » است. يعنى نحوه و شيوه پرداخت ماليات آنها مستكبرانه نباشد بلكه فروتنانه باشد.
ضمنآ در آيه مذكور ملاك كارزار و مبارزه با اهل كتاب، سركشى و استكبار و تجاوز و تعدّى آنهاست نه اينكه صِرفآ به جهت نداشتن ايمان به اسلام با آنها كارزار مى شود. تاريخ اسلام نيز گواه بر اين حقيقت است كه برخورد سپاه اسلام به رهبرى رسول خدا (ص) با آنان به جهت توطئه ها و سركشى هاى آنها بوده است نه داشتن عقيده خاصّ آنان .
اصلا براى دريافت فهم درستِ آيه، بايد مصبِّ نزول آيه را به درستى مورد مطالعه قرار داد و شرايط حاكم بر طوايفى كه در آن زمان زندگى مى كردند و چگونگى روابط اجتماعى و سابقه كار آنها را بايد درنظر گرفت. به هر حال شرايط زمانى و مكانى و بررسى جزئيات مسائل مربوط به آنها در فهم دقيق آيات بسيار مؤثر است. ضمنآ عنوان «جزيه» براى ماليات اهل كتاب هم با توجّه به استكبار آنان در زمان نزول آيه شريفه بوده است وگرنه در زمان ما و شرايط كنونى كه اهل كتاب در كشورهاى اسلامى به سر مى برند عنوان ماليات اهل كتاب با ديگر شهروندان مسلمان تقريبآ يكسان است. در پايان باز يادآور مى شوم كه تعبيرات به ظاهر تندى كه در قرآن درباره كافران (چه اهل كتاب و يا مشركان) آمده به خاطر لجاجتها و توطئه هاى آنان است كه در هيچ شرايطى پذيراى حقّ نبوده اند بلكه با حقّ و حقيقت سَرِ ستيز داشته اند نه صِرفآ به خاطر داشتن عقايد خاص آنان.
[1] سوره بقره (2)، آيه 256
[2] سوره انسان (76)، آيه 3
[3] سوره كهف (18)، آيه 29
[4] سوره شورى (43)، آيه 48