محمدعلی کوشا
«راسخ» اسم فاعل از «رسخ» بهمعنی ثابت، استوار، مستحکم و پابرجا است و «رسوخ» نیز به معنی ثابت بودن، پابرجا ماندن و استوار بودن است. راسخ در علم، کسی است که تحت تأثیر شبهات واقع نشود و دچار تزلزل و تردید نگردد. این تعبیر در قرآن کریم فقط به صورت «راسخون» آمده است (مفردات راغب).
بنابراین، راسخ در علم، دانشمندی است که در دانش خویش به اندازه ای استوار و ثابت است که شبهه ای بر او عارض نمی شود.
ویژگی های راسخان در علم در قرآن کریم به صورت خلاصه چنین است:
1. راسخان در علم به درک ویژگی های آیات محکم و متشابه از سوی اولی الالباب اعتراف دارند. (آل عمران/ 3 ، 7).
2. راسخان در علم به نزول همه آیات محکم و متشابه از جانب خداوند ایمان دارند (آل عمران/3، 7).
3. راسخان در علم به وقوع حتمی قیامت براساس وعده تخلف ناپذیر الهی ایمان دارند. (آل عمران/3، 7 و9).
4. راسخان در علم، به وقوع قیامت که خواستگاه رحمت الهی است، ایمان دارند (آل عمران/3، 7-9).
5. راسخان در علم، به جمع شدن همه مردم در صحنه قیامت به اراده الهی، ایمان دارند (آل عمران/3، 7-9).
6. راسخان در علم، به بخشایش و بخشندگی خداوند در روز قیامت، ایمان دارند (آل عمران/3، 7-8).
7. راسخان در علم، معترف به جهل خویش در تفسیر متشابهات اند «و أخر متشابهات... و الراسخون فی العلم یقولون آمنّا به کلّ من عند ربّنا» (آل عمران/3،7) البته این تفسیر بنابراین است که «واو» در «والراسخون فی العلم» مستأنفه باشد نه عاطفه. چنان که شماری از مفسران از جمله صاحب المیزان چنین نظری را دارد، و سخن امیر المؤمنین (ع) در نهج البلاغة خطبه 91 مؤید چنین تفسیری است. « و بدان راسخان در علم کسانی هستند که اقرار به جمله رازهای پوشیده ای که تفسیرش را نمی دانند آنان را از گشودن درهای بسته غیب بی نیاز نموده، از این رو خدای بزرگ، اعترافشان را به عجز در پی نبردن به آنچه از حیطه دانش آنان بیرون است ستوده، و ترک تعمق آنان را در آنچه مکلف به بحث از حقیقت آن نیستند استوارگامیِ در علم نامیده است» (نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 91 (خطبه اشباح).
در آیه 7 از سوره آل عمران در جمله « و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم یقولون آمنا به کلّ من عند ربنا و ما یذّکر الا أولوا الالباب»، در اینکه آیا باید بر «الا الله» وقف کرد یا باید «و الراسخون فی العلم» را عطف بر «الا الله» کرد، اختلاف است. بعضی از کسانی که تشابه را مربوط به دلالت لفظ می دانند، راضی نمی شوند بر «الا الله» وقف کنند، چون لازمه اش این است که راسخون در علم، معانی متشابهات را ندانند.
از ابن تیمیه نقل شده است که او گفته است: «راسخون» عطف به «الا الله» است چون اگر عطف نباشد لازم می آید که معانی متشابهات را هیچ کس نفهمد و اگر چنین باشد، انزال متشابهات لغو خواهد بود» (تفسیر المنار، ج 3، ص 172-196).
علامه محمد جواد بلاغی نیز در تفسیر (آلاء الرحمن ص 256-258) همین نظر را دارد. اما علامه طباطبائی گوید: و اما قوله: والراسخون فی العلم، فظاهر الکلام أن الواو للاستیناف بمعنی کونه طرفا للتردید الذی یدلّ علیه قوله فی صدر الآیة ... یعنی و اما جمله «و الراسخون فی العلم» عطف به آن نیست، بلکه جمله ای نو است، و در حقیقت فراز دوم جمله « فأما الذین فی قلوبهم زیغ» است و معنای دو جمله این است که مردم نسبت به کتاب خدا دو گروه هستند، گروهی از آنها که بیمار دلند آیات متشابه را دنبال می کنند، و بعضی دیگر وقتی به آیات متشابه برمی خورند، می گویند: ما به همه قرآن ایمان داریم، چون همه اش از ناحیه پروردگار ما آمده است» (المیزان ج 3، ص 27). و سخن علامه طباطبائی با حدیث نهج البلاغة در این باره منطبق است، زیرا اولا در حدیث یاد شده از امیر المومنین (ع) اعتراف به عجز «راسخین در علم» از درک «تأویل» ذکر گردیده و جهل آنان به «تأویل» اثبات گشته است. پس معلوم می شود که در این آیه «راسخون در علم» در مقابل «زائغین» قرار داده شده است که در طلب و جست و جوی «تأویل» هستند. تأویلی که نمی توانند بفهمند. ولی «راسخون در علم» اقرار به جهل خود به «تأویل» دارند.
ثاینا: تأویل متشابه از سنخ غیب محجوب است، و چون غیب محجوب است، برای راسخین و غیر راسخین قابل درک نیست. پس تأویلی که در این آیه ذکر شده، از سنخ مفاهیم الفاظ عرفیه آیات نیست، بلکه از سنخ حقایق غیبی است که در پرده و استتار است و برای هیچ کس جز خدا معلوم نیست (تأثیر روایات در تفسیر و فهم قرآن، ص 76-77).
براساس سخن امیر المومنین در خطبه 91 نهج البلاغه که در کتاب التوحید شیخ صدوق، ص 55 و 56 نیز نقل شده است، راسخان در علم کسانی هستند که اعترافشان به نادانی درباره غیب پوشیده، آنان را از ورود به درهای بسته آن، بی نیاز ساخته است؛ و خداوند اعتراف آنان را به عجز و نادانی از احاطه بر آن امور، ستایش نموده و فرو نرفتن ایشان را در چیزهای که ادراک کنه آنها را از راسخان نخواسته، رسوخ در علم نامیده است.
چنان که روشن است، امام علی علیه السلام تصریح فرموده که راسخان در علم از شناخت تأویل متشابهات ناتوانند و این امر اختصاص به خدای تعالی دارد. در اینجا ممکن است گفته شود: در برخی از مأثورات ائمه علیهم السلام خلاف این معنی ملاحظه می گردد. پاسخ آن است که ما موظف هستیم به هنگام «تعارض آثار» خبری را بپذیریم که با قرآن مجید موافقت دارد، مانند همین خطبه 91 نهج البلاغه، و اخبار خلاف قرآن را ترک کنیم چنان که این دستور از ائمه هدی علیه السلام به گونه متواتر رسیده است و جای تردید نیست. باز ممکن است بگویند: چگونه می شود راسخان در دانش، معنای بخشی از کتاب خدا را ندانند؟! پاسخ آن است که : راسخان در علم البته معانی قرآن را در می یابند، آنچه را نمی دانند « تأویل متشابهات» است که با برخی از اسرار و رموز الهی پیوند دارد چنان که از شواهد قرآنی و خطبه امیرالمومنین علیه السلام برمی آید. اسراری که در لسان شرع، آنها را «علم مستأثر» می خوانند یعنی اموری که دانش آنها خاص خداوند است. در قرآن مجید هم بدین معنی تصریح شده که برخی از امور غیب را کسی جز خدا نمی داند و می فرماید: « فلا تعلم نفس ما أخفی لهم من قرة أعین، هیچ کس نمی داند که چه چیزهایی [در عالم غیب] برای ایشان پنهان شده که مایه روشنی دیدگان می شود» (سجده/32،17). در اینجا ممکن است گفته شود: هر چند پاره ای از امور الهی و اسرار آخرت را جز خدای سبحان نمی داند ولی چه مانعی دارد که خدای تعالی امور مزبور را به راسخان در علم آموخته باشد؟ چنان که صاحب المیزان گوید: ولی امر، منافی با ورود استثنا در آن نیست! «إن العلم بالتأویل مقصور فی الآیة علیه تعالی و لا ینافی ذلک ورود الاستثناء علیه» (المیزان، ج 3، ص 27).
ولی باید دانست که این احتمال با خطبه امام علیه السلام سازگاری ندارد، زیرا امام (ع) در آن خطبه، سئوال کننده را ترغیب می فرماید در اسرار پوشیده الهی وارد نشود و بدون اطلاع از آنها، اسرار مزبور را تصدیق می کند همان گونه که راسخان در علم آنها را تصدیق نموده اند. اینک اگر ادعا کنیم که راسخان در علم، اسرار غیب را می دانند و دانسته تصدیق می کنند، بیان امام (ع) نقصان می پذیرد و دیگر لزومی نداشته تا امیر مؤمنان علیه السلام ایمان راسخان علم را برای مسائل مطرح فرماید! (بازنگری در معانی قرآن، ص 61-65).
در اینجا تصوری هست که در معنای متشابه قابل طرح است و آن این است که بگوییم: همه آیات قرآن کریم دارای یک معنای عربی ساده و روشن است و چون به زبان «عربی مبین» نازل شده، برای همه کسانی که زبان عربی بدانند، قابل درک است. ولی در بعضی از آیه ها از جهت سنخ مطلبی که مورد بیان آن آیات است یک نوع ابهام و غموضی هست که برای هیچ بشری حتی رسول خدا (ص) قابل درک نیست، مثلا آیاتی که درباره خلقت فرشته، جن، جهنم، بهشت، قیامت، محاسبه مردم در قیامت، نامه اعمال و ثبت شدن اعمال بندگان در دفتر فرشته های نویسنده «کراما کاتبین» (انفطار/82،11) وارد شده است، اگر چه از نظر مفهوم عرفی و معنای لغوی برای همه قابل درک است ولی در خود معانی این آیات یک جهت غموض و ابهامی هست که برای غیر خدا قابل درک نیست. مثلا جنس فرشته و جنّ چیست؟ ماهیت بهشت دوزخ کدام است؟ نامه های اعمال مردم از چه جنسی درست شده؟ فرشته ها با چه قلمی می نویسند؟ قیامت چه وقت خواهد بود؟ درخت زقّوم جهنم چیست و چگونه است؟ از همه مهم تر چیستی ذات الله چگونه است؟! حقیقت علم و قدرت و حیات و درک و احاطه و حکمت خدا چیست و چگونه است؟ چرا نگهبانان دوزخ فقط 19 نفراند؟! حقیقت صراط چیست؟ کیفیت سنجش اعمال و ترازوی قیامت چگونه است؟! این معانی برای بشر قابل درک نیست.
پس روح این فرضیه و تصور این است که غموض و ابهام در آیات متشابه از ناحیه خود معانی و سنخ مطالبی است که در آیات متشابه بیان شده است نه از جهت دلالت لفظ بر مفهوم عرفی و مدلول عادی آنها که برای هر کسی که قواعد زبان عرب را بداند قابل فهم و درک است.
حدیثی از ابن عباس نقل شده که تا حدود زیادی می تواند مؤید این فرضیه باشد: عن ابن عباس قال : تفسیر القرآن علی أربعة وجوه: تفسیر یعلمه العلماء، و تفسیر لا یعذّر الناس بجهالته من حلال و حرام، و تفسیر تعرفه العرب بلغتها، و تفسیر لا یعلم تأویله الا الله، من ادّعی علمه فهو کاذب، یعنی تفسیر قرآن بر چهار گونه است:
1. تفسیری که عالمان با علمشان آن را می دانند؛
2. تفسیری که مردم از ندانستن حلال یا حرام آیات آن معذور نیستند؛
3. تفسیری که عرب از راه لغت و زبانش آن را به خوبی می شناسد و می فهمد؛
4. و تفسیری که تأویل آن را جز خدا نمی داند، و هر کس دانستن آن را ادّعا کند قطعا دروغگو است. (جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 7، ص 207-210 (چاپ جدید).
که قسم چهارم، همان تأویل آیات متشابه است که در آیه 7 سوره آل عمران بدان اشاره شده است.
مآخذ:
قرآن کریم.
1. راغب اصفهان، مفردات الفاظ القرآن، افست ذوی القربی، قم چاپ چهارم، 1383 ش.
2. طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، جامعه مدرسین، بی تا.
3. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تأویل آی القرآن، دار العلم، قاهره، چا 4 ، 1430/2009.
4. نهج البلاغه با تصحیح صبحی صالح.
5. صالحی نجف آبادی، نعمت الله، تأثیر روایات در تفسیر و فهم قرآن، به کوشش محمد علی کوشا، صحیفه فرد، قم، 1391 ش.
6. حسینی طباطبائی مصطفی، بازنگری در معانی قرآن، تهران، بی چا، 1390 ش/1432 ق.
7. بلاغی، محمد جواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، کنگره بلاغی، قم.
8. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، قاهره، المکتبة التوفیقیة، بی تا.
9. فرهنگ قرآن، گروه نویسندگاه، بوستان کتاب، قم، چاپ دوم، 1386 ش.
10. بیّنات، شماهر مسلسل 69، سال هجدهم، مقاله محمد علی کوشا، شماره 1، بهار 90، مؤسسه امام رضا، قم، 1390.