سید محمد علی ایازی
بررسی آیات ، روایات و احکام معارض با احترام به عقاید دیگر ادیان (1)
پرسش: بالوجدان هر انسانی در مییابد که عقیده هر شخصی برای معتقد به آن ارزشمند و توهین و دشنام به آن عقیده را غیر قابل پذیرش و شخص اهانت کننده را هرچند که بر مدار حق و عدالت هم باشند، محکوم مینمایند و اهانت کننده را فاقد منطق و استدلال تصور میکنند. پس از حصول حکم عقل ما با نمونههای در آیات و روایات اسلامی مواجه میشویم که در نگاه نخستین با این حکم در تعارض میباشد.
آیه نخست) در داستان حضرت ابراهیم(ع) که در سوره انبیاء آمده است«به خدا سوگند پس از آنكه پشت كنيد و برويد، در كار بتهایتان حيلهاى مىكنم و بتان را قطعه قطعه كرده، مگر بزرگشان را شايد به او مراجعه كنند، گفتند: چه كسى با خدايان ما چنين كرده كه هر كه بوده از ستمگران بوده است. گفتند شنيديم جوانى هست كه ابراهيمش نامند و او بتها را به بدى ياد مىكند.» در این آیه از قرآن کریم تنها حضرت ابراهیم خلیل اقدام به اهانت عملی به عقیده مشرکین میکنند که شدیداً هم مورد اعتراض مشرکین قرار گرفت.
پاسخ:
در پاسخ به این اشکال که حضرت ابراهیم خلیل چرا اقدام به اهانت عملی به عقیده مشرکین میکند که شدیداً هم مورد اعتراض مشرکین قرار گرفت٬ باید گفته شود، سخن این است که اهانت چیست؟ آیا شکستن چوب و سنگ اهانت به انسان و بر خلاف کرامت است؟ و آیا چه چیزی اهانت است و آیا سخن زشت و فحاشی با رفتاری که به بیداری آنان منجر میشود، تفاوت نمیکند؟
در باره این داستان به دو گونه میتوان تحلیل کرد. یکی این که ابراهیم به مقدسات بت پرستان توهین کرد. یکی آنکه به خود آنان اهانت کرد. تردیدی نیست که ابراهیم به آنان اهانت کرد و آنان هم چنین تلقی از کار ابراهیم پیدا نکردند. آنچه در آن عصر برای ابراهيم اهمیت دارد آگاه ساختن مردم است که تبر بر دوش آن بت نهاد تا بار ديگر آنها را به تفكر وادارد و دريابند كه خداى سنگى نه سودى در بردارد و نه زيانى. و در آن عصر البته مخالفت با بتها سخت و سنگین بود، اما تخریب بتها توهین تلقی نمیشود.
تعبیر «تاللّه» «تا» بدل از «واو» است كه آن نيز، عوض از «با» مىباشد و در «تا» معناى تعجّب نيز وجود دارد، گويا ابراهيم، از اين كه درهم شكستن بتها به دست او واقع شود، تعجّب مىكند، زيرا اين كار در زمان حكومت نمرودِ مستكبرِ سركش، بسيار سخت بلكه غير ممكن شمرده مىشد.
ابراهيم آن بت را باقى گذاشت و تبر بر دوش آن نهاد تا چون به او بازگردند و از او يارى جويند و بدو پناه برند، ضعف و ناتوانى آن بتها روشن شود و بت پرستان را حجتى در دست نماند. چنانچه حضرت موسى (ع) گوساله طلايى را آتش زد و پيامبر گرامى اسلام مسجد ضرار پايگاه منافقان را تخريب كرد.
احتمال آنست كه اين سخن را ابراهیم علنی نگفته باشد، زيرا اولاً چنين خطابى بر آنها در آن روز، مشكل و دور از احتياط بود و ثانیاً، از عبارت: «سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ» نيز استفاده مىشود که پنهانی بوده، با قرائن حدس میزنند کسی که از بتها مذمت میکرده، شکننده این بتها باشد و گرنه چنین تعبیری معنا ندارد.
همچنین تعبیر: «لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُون»، فلسفه کار ابراهیم را بیان میکند که با این روش میخواست بفهماند که بتان حتی قدرت دفاع از خود را ندارند، تا چه برسد به این که حاجت دیگران را اجابت کنند. لفظ «لَعَل» به معنى «تا» است، نه به معناى «شايد». ضمير «إِلَيْهِ» راجع به «كبيرهم» است، نه به ابراهيم، منظور آن حضرت اين بود كه بت بزرگ را متهم كنند كه او اینها را تكه پاره كرده است. شاهد بر این معنا که هدف، ایجاد بیداری بوده، واکنش منفعلانه مردم در برابر این کار بود و نه تحریک احساسات: فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ» ؛ زیرا اين فراز اشاره به تأثر آنها از جواب آن حضرت است و اين كلام در درون آنها بوده که گفتهاند، ابراهيم در این کارش ظالم نيست، بلكه ستمگر مائيم كه اين موجودات بي جان را پرستش مىكنيم.
تعبیر به ظلم و ظالم از سوی مردم آن عصر، نسبت به ابراهیم به این دلیل است كه به خدايان توهين و حق آنها را كه همان تعظيم است پامال، و هم به مردم ظلم كرده و حرمت خدايان ايشان را رعايت ننموده و هم به مقدسات آنان و هم به خودش ظلم كرده، چون به كسانى تعدى كرده كه نبايد مىكرد، و عملى مرتكب شده كه نبايد مىشد. اما توهین عملی در آن عصر که تحریک احساسات را به دنبال دارد، اتفاق نیفتاده است. بنا بر این توهینی نسبت به مردم صورت نگرفته و هدف بیداری مردم بوده است کما اینکه مردم در مواجهه با این حرکت، خود را مقصر دانستند و گفتند: «انکم انتم الظالمون»!