سید محمدعلی ایازی
بررسی آیات٬ روایات و احکام معارض با احترام به عقاید دیگر ادیان (3)
پرسش: بالوجدان هر انسانی در مییابد که عقیده هر شخصی برای معتقد به آن ارزشمند و توهین و دشنام به آن عقیده را غیر قابل پذیرش و شخص اهانت کننده را هرچند که بر مدار حق و عدالت هم باشند، محکوم مینمایند و اهانت کننده را فاقد منطق و استدلال تصور میکنند. پس از حصول حکم عقل ما با نمونههای در آیات و روایات اسلامی مواجه میشویم که در نگاه نخستین با این حکم در تعارض میباشد. در روایت صحیحه ای از پیامبر (ص) به این صورت وارد شده است: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّٰهِ عليه السلام، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّٰهِ صلى الله عليه و آله: إِذَا رَأَيْتُمْ أَهْلَ الرَّيْبِ وَ الْبِدَعِ مِنْ بَعْدِي، فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ، وَ أَكْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ، وَ الْقَوْلَ فِيهِمْ وَ الْوَقِيعَةَ، وَ بَاهِتُوهُمْ كَيْلَا يَطْمَعُوا فِي الْفَسَادِ فِي الْإِسْلَامِ، وَ يَحْذَرَهُمُ النَّاسُ، وَ لَايَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ؛ يَكْتُبِ اللّٰهُ لَكُمْ بِذٰلِكَ الْحَسَنَاتِ، وَ يَرْفَعْ لَكُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِي الْآخِرَةِ ». هرگاه بعد از من اهل شک و بدعت را دیدید، نفرت و انزجار از آنها را نمایان کنید و سب آنها و حرف و طعن در مورد آنها را زیاد کنید. با آنها این طور معامله کنید تا به فساد در اسلام طمع نکنند و مردم از آنها پرهیز کنند و از بدعتهای آنان چیزی نیاموزند.
پاسخ
به عنوان مقدمه در پاسخ به روایات، لازم است به این نکته اشاره شود که معیار صحت روایات عرضه بر کتاب و موافق با معارف قرآن است و اگر دستور مخالف با کتاب بود، هر چند حدیث صحیحه هم باشد، قابل قبول نیست. از طرف دیگر دانستن حقیقت معارف دین و فهمیدن شیوه بر خورد با مخالف، در صورتی ممکن است که شرایط و احوال مخاطبان عصر صدور روایات شناخته شود. مرز میان حقیقت و واقعیت معارف و تعصبها و عکس العملها و حرکتهای آزار دهنده و تحریک آمیز مذهبی در همه ملل و نحل روشن شود. از این راه است که دانسته میشود، چه چیزهایی از دین و گوهر تعالیم دینی است و چه چیزهایی بر ساخته تعصبات و خرافات و در فضای نزاعهای مذهبی و احیاناً سیاسی و یا ستم قدرتها بر مردم بوده و در واکنش به نزاعها ساخته شده و در قالب روایات به متون حدیثی و کلامی و تفسیری وارد شده است. اگر پذیرفته شود که اخلاق و ادب در دین اصل است، و فحاشی در دین نه جایگاهی دارد و نه تأثیری، این اصل در باره افراط و تفریطهای زبانی طرفین روشن میشود و معیاری برای تشخیص و پالایش؛ میگردد. از این رو، میتوان به دنبال کشف عوارضی رفت که در طول تاریخ به اسم دین وارد جوامع مذهبی شده و زمینههای تقابل را فراهم کرده و جبهه بندیهای مخرب را حتی در قالب شهر و منطقه و زبان در روایات و تفسیر آیات به وجود آورده است.
از سوی دیگر اگر چنین باشد که عدهای لازمه دین ورزی و دفاع از عقاید خود را این میدانند که با مخالفان برخورد کنند و از بین بردن مخالف را شعار خود قرار میدهند، و بر طبل دشنام و فحاشی و هر گونه سخن ناشایست بکوبند، گمان میکنند، این نزاع تمام میشود، در آن صورت هر یک از ادیان و مذاهب به خود حق میدهند که با دیگران همان کنند که دیگری در جبهه مخالف میکند.
آیا لازمه دین ورزی و حمیت دینی، این است که دیگران را طرد و نفی کند؟ آیا حق دارند که آنان را طرد و نفرین کنند؟ آیا حق دارند که به مقدسات آنان توهین کند. آیا میتوان با این روشها ایمان مذهبی جامعه را تقویت کرد. اگر کسی خود را در جبهه مقابل فرض کند، و خود را حق و دیگری را باطل میداند و میخواهد که مخالف خود را طرد و بسا نابود کند. نتیجه چنین برداشتی این میشود که هر یک از طریق با فحاشی به مقابله بر خیزد و آن وقت است که جنگ پایان نا پذیر مذهبی جوامع را تهدید میکند. تعبیری در وصیت امام علی به فرزندش حسن آمده که مؤید این ارزش است که فرمود: يَا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا. (نهج البلاغه، نامه 31، ص310). و از سفارش اوست به حسن بن على عليهما السلام: پسركم! خود را ميان خويش و ديگرى ميزانى بشمار، پس آنچه براى خود دوست مىدارى براى جز خود دوست بدار. و آنچه تو را خوش نيايد براى او ناخوش بشمار.
حساب لعن و نفرين و برائت، از حساب دشنام و ناسزا جداست. لعن و برائت كه در آيات ديگر قرآن از سوى خداوند اعلام شده، در واقع بيانگر اظهار موضعِ ما در برابر ستمگران و مشرکین و نوعی دعا و ابراز موضع مخالف است كه بيزارى خود را از راه آنان اعلام مىكنيم. مانند: «لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ»، «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ». پاسخ خاص به این روایت، ابراز برائت از اهل ریب و صاحبان بدعت طبیعی است. اما تعبیر: «و اکثروا مِن سبهّم» اگر به معنای ناسزا گفتن و دشنام دادن باشد، اشکال وارد است، اما به قرینه و سیاق جملههای بعدی، به این معنا نیست و به معنای بیان استدلال و اقناع و اسکات این گروه و ابراز برائت است، زیرا در جمله بعد آمده: «وَ بَاهِتُوهُمْ» که برخی از مفسران حدیث، آن را به بهتان و نسبت خلاف معنا کردهاند، در صورتی که لغت: و بَهَته بَهْتاً: گرفتن و أخذ بغتةً آمده است. و بُهِت: به معنای دَهَشَ و تَحيّر است. بدین جهت گفته میشود: تَحَيّر؛ لانقطاع حجّته. والبُهتان: الكذب يَبْهَت سامعه لفظاعته. دروغ شنونده خود را به شگفتی وا میدارد، به دلیل زشتی آن.
بنابراین «باهتوهم»: به معنای تهمت در معنای متأخر و مصطلح در زبان امروز نیست، بلکه کاری بکنید که موجب مبهوت و مات شدن آنان بشود: چنانکه باز در لغت آمده: «جادلوهم وأسكتوهم واقطعوا الكلام عليهم». با آنان چنان جدال و به سکوت وادارشان کنید که کلام آنان قطع شود، که دیگر جایی برای ترویج بدعت باقی نگذارد. یا چنانکه برخی از اهل لغت گفتهاند، مراد: «إلزامهم بالحجج البالغة؛ لينقطعوا ويبهتوا وجعلهم متحيّرين»، که با بیان برهان آشکار چنان ملزم کنند که نتوانند جواب بدهند: لا يحيرون جواباً، همانطور که این کلمه در قرآن در محاجّة حضرت ابراهیم علیهالسلام اتفاق افتاد: ِفَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ. (بقره:258). این معنا در نزد مجلسي در تفسیر روایت بهتر و ظاهرتر است. پس از این که احتمال میدهد مراد از آن، به معنای تهمت زدن به معنای عامیانه آن باشد به خاطر وجود مصلحت؛ زیرا بسیاری از زشتیهای را بیشتر مردم محاسن میدانند، خصوصاً عقائد باطلة.
از این رو، موضوع طرح اشکال و اقناع و ابراز مخالفت و جبهه گیری در برابر اهل بدعت در کنار سب نمیتواند به معنای دشنام دادن باشد، زیرا این کلمه در کنار بیان قاطع و براهین متقن، آمده که هیچ سنخیتی با فحاشی ندارد. وانگهی اگر گفته شود که منظور از سب، به معنای دشنام دادن است، با بسیاری از آیات قرآن سازگار نیست از آن جمله آیه: «َو لاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ» که در قرآن به صراحت سب کفار و مشرکین، منع شده است، تا چه رسد به اهل بدعت (انعام: 108) و اگر چنین معنایی مراد باشد، مخالف با قرآن و حدیث و از دلالت و اعتبار خارج میشود. زیرا حدیث در صورتی معتبر است که مخالف با قرآن نباشد. اما این که برخی گفتهاند، در سب و بهتان بسا مطابق با مصلحت است، به دو جهت دارای اشکال است.
اولاً، در ترویج دین و دعوت مردم به معنویت و اخلاق هیچگاه خلاف واقع و دروغ که بعد احتمال آشکار شدن آن میرود، مصلحت نیست و لذا نه تنها مصلحت نیست که مفسده است و با چنین کاری تبلیغ دین نشده و با توجه مردم آن باطل محبوب و بهتان زننده مغبوض میشود . در عالم سیاست و منکوب کردن مخالف در نظامهایی که اخلاق جایی ندارد و یا دین وسیله مقاصد آنان قرار میگیرد، از این روش استفاده میکنند، اما در نظامهای اخلاقی جایی برای این روشها نیست.
ثانیاً، منطق و دلیل با راستگویی و صداقت در بیان است. دروغ و تهمت از آن انسانهای ضعیف و بی منطق است. چه مصلحتی در بهتان زدن و دروغ بستن به مخالف است که جای احتمال آن داده بشود و چگونه این چنین رفتاری اخلاقی و سازگار با فرهنگ قرآن خواهد بود که به وسیله خلاف، هدف توجیه و انجام بگیرد و مسلماً در فرهنگ اخلاقی قرآن هدف وسیله باطل را توجیه نمیکند و با آیات روشن الهی که دعوت به بیان حکمت میکند (نحل: 125) همخوانی ندارد. بنا بر این اولاً روایات مخالف قرآن حتی در صورت صحیحه بودن، قابل قبول نیستند. همچنین دشنام دادن نه تنها موجب دفاع از دین نمیگردد، بلکه مجوزی برای دشمنان میشود که آنها هم به دشنام روی بیاورند! همچنین عبارت «اکثروا من سبهم» و «باهتوهم» به قرینه قبل و بعد به معنای بیان استدلال قوی به نحوی که قانع و ساکت شوند میباشد.