سيد محمّدعلى ايازى
چکیده
مجالس يادبودى به نام حسين بن على عليه السلام و نهضت عاشورا زير نام «سوگوارى»و«عزادارى»و«مرثيه سرايى» در طول تاريخ پس از حادثه كربلا برگزار گرديده و مىگردد، و اين مجالس يكى از مظاهر بزرگ و يكى از سمبلهاى حيات مذهبى و معنوى علاقهمندان به اهل بيت عصمت عليهم السلام بوده است.
اما آيا تمام اين حركتها به خوبى انجام مى گيرد و عزادارى و مرثيه سرايى مطابق با روح و فلسفه قيام حسينى است و نيازمند ارزيابى نيست؟ آيا نتيجه مطلوب از همه اين مجالس گرفته مى شود و در جهت مطلوب به كار گرفته مىشود؟ و اگر به كار گرفته نمىشود آيا راه حلى و پيشنهادى موفق براى بهبود كار وجود دارد، و آيا مىتوان اين موضوع را به خوبى بررسى و تحليل كرد و راهكار مناسبى را ارائه داد، يا بايد این كار را رها كرد. اين نوشته كوتاه در پى تبيين اين موضوع است، و نويسنده آن درد و داعيه ضرورت ارزيابى نسبت به حركت را دارد و معتقد به لزوم اصلاح مجالس عزادارى حسينى است . اما اين نگرانى را هم دارد كه مبادا طرح، ارزيابى و اصلاح آن به كليت عزادارى و اقامه مجالس آسيب رساند و عظمت حركت شكوهنده و مثبت عزادارى حسينى را زير سؤال برد، لذا معتقد است كه بايد گام به گام حركت كرد و طرح مسائل را به گونهاى عنوان كرد كه اين شبهه پيش نيايد كه منظور از اين بحثها ترديد در بر پا كردن مجلس و محافل و دستهها و يا كمرنگ كردن آنها است. در حقيقت اين وجيزه تنها در جهت بهبود اين روند با زبان ارزيابى و بررسى در ابعاد مسئله، و يافتن راه حلى براى معقول و منطقى كردن اين حركت و اصلاح آن است. پيش از ورود در بحث به آهنگ تمهيد چند گفتارى از انديشمندان و مصلحان معاصر نقل خواهيم كرد، كرد و نگرانى آنان را نسبت به وضعيت موجود به عنوان مثال مىآوريم تا روشن شود كه اين نگرانى همگانى است، آنگاه اشارهاى خواهيم داشت به تاريخچه و چگونگى شكلگيرى مجالس عزادارى و اينكه چگونه شد كه عزادارى پس از قضيه عاشورا به تحقق پيوست، و اصولاً فلسفه عزادارى اباعبداللَّه چه بود و چه شد كه ائمّه معصومينعليهم السلام دستور به مرثيهسرايى دادند. سپس درباره فلسفه عزادارى ومنظور از عزادارى و مرثيهسرايى و ايجاد توجه به مصيبت اهل بيت واینکه این دستورات بدين دليل آمده كه جلب توجه به اهداف بلند آن حماسهسازان و راه آنان بشود، سخن خواهیم گفت.
دراین نوشته نشان خواهیم دادکه : عزادارى حسينعليه السلام بر دو پايه اساسى استوار است. استوانه بُعد عاطفى، و استوانه جهتگيرى عقلانى. آنچه موجب حيات و دوام نهضت مىگردد و موجب فراموش نشدن عاشورا مىشود، بعد عاطفى است و آنچه هويت نهضت را تشكيل مىدهد و روح و حقيقت قيام حسينى است و در فلسفه قيام اباعبداللَّه آمده و اصل و اساس آن ، در حفظ دين و عدالت و آزادگى و مبارزه با ستم و تنفر از آشتىپذيرى و هجوم به دشمن است ، در جهتگيرى عقلانى عزادارى خلاصه مىگردد. ودرپایان مقاله، نکاتی درباره معيارهاى صحيح و راه حل چگونگى برگزاری عزاداری، بيان خواهیم کرد.
کلید واژه : عزاداری، قیام حسینی، فلسفه عزاداری، بعد عقلانی ، بعد عاطفی .
نگاهى به عزادارىهاى حسينى
مقدمه
همه مىدانيم كه مجالس يادبودى به نام حسين بن علىعليه السلام و نهضت عاشورا زير نام »سوگوارى« و »عزادارى« و «مرثيهسرايى» در طول تاريخ پس از حادثه كربلا برگزار گرديده و مىگردد، و اين مجالس يكى از مظاهر بزرگ و يكى از سمبلهاى حيات مذهبى و معنوى علاقهمندان به اهل بيت عصمتعليهم السلام بوده است. و اين مجالس و اجتماعات در بيدارى و آگاهى و نشر فرهنگ اسلامى و توجه به حقايق دين تأثير بسزايى داشته و نقش حياتى و بزرگى را ايفا كرده است. زيرا حادثه كربلا حماسه جاودانهاى است كه در اعماق وجود ملت ما اثر گذاشته و با پوست و گوشت مردم ما عجين شده است، به گونهاى كه مردم در طول زندگى بارها و بارها آن را مىشنوند، تكرار مىكنند، مجالس برگزار مىكنند، ساعتها از وقت مردم صرف شنيدن همان حادثه با ذكر خصوصيات آن مىشود و دوست دارند براى برپايى چنين امرى روزهايى در سال وقت بگذارند و آنان از اين كار نه تنها خسته نمىشوند و احساس تكرار نمىكنند؛ بلكه با شنيدن آن، قلبها به تپش مىافتد، دلها به سوز مىآيد، و چشمها اشكبار مىشود.
از طرف ديگر، مردم به عشق حسين، چه مخارجى را هزينه مىكنند، ساختمانها به نام حسين مىسازند، مجالس كوچك و بزرگى به پا مىكنند، دستهها و هيئتها به راه مىاندازند، امكانات عظيمى را در ياد اين حادثه و تعظيم و تكريم آن به كار مىگيرند، حتى كسانى كه از امام حسينعليه السلام تجليل مىكنند و ذاكر و مداح و واعظ مىشوند به بركت آن حضرت مورد احترام خاصى قرار مىگيرند. همه اينها نشان از سترگى كار حسينى و عظمت تأثير آن در دلها و قلبها و عظمت تأثير اجتماعى آن در طول تاريخ است.
بحث و تبيين از همه ابعاد اين قضيه در اين وجيزه ممكن نيست، آنچه مطرح است و مناسب پيگيرى و ارائه بحثى را مىطلبد اين است كه آيا تمام اين حركتها به خوبى انجام مىگيرد و عزادارى و مرثيهسرايى مطابق با روح و فلسفه قيام حسينى است و نيازمند ارزيابى نيست؟ به تعبير ديگر، آيا نتيجه مطلوب از همه اين مجالس گرفته مىشود و اين امكانات عظيم و وصفناشدنى همه ساله و همه ماهه و همه روزه اين كشور و آن كشور، اين شهر و آن شهر، اين حسينيه و آن حسينيه و اين خانه و آن خانه، در جهت مطلوب به كار گرفته مىشود، و اگر به كار گرفته نمىشود آيا راه حلى و پيشنهادى موفق براى بهبود كار وجود دارد، و آيا مىتوان اين موضوع را به خوبى بررسى و تحليل كرد و راهكار مناسبى را ارائه داد، يا بايد اين كار را رها كرد و از اصلاح و بهبود و بازسازى و ارزيابى جديد آن دست كشيد و كار را همينطور رها كرد، و هر چه پيش آمد خوش آمد!
اين نوشته كوتاه در پى تبيين اين موضوع است، و نويسنده آن درد و داعيه ضرورت ارزيابى نسبت به حركت را دارد و معتقد به لزوم اصلاح مجالس عزادارى حسينى است. اما اين نگرانى را هم دارد كه مبادا طرح، ارزيابى و اصلاح آن به كليت عزادارى و اقامه مجالس آسيب رساند و عظمت حركت شكوهنده و مثبت عزادارى حسينى را زير سؤال برد، لذا معتقد است كه بايد گام به گام حركت كرد و طرح مسائل را به گونهاى عنوان كرد كه اين شبهه پيش نيايد كه منظور از اين بحثها ترديد در بر پا كردن مجلس و محافل و دستهها و يا كمرنگ كردن آنها است، يا اين مشكل همه جايى است و شامل همه محافل مىشود و يا گريستن و گرياندن كم شأنى در بزرگداشت حماسه كربلا دارد.
در حقيقت اين وجيزه تنها در جهت بهبود اين روند با زبان ارزيابى و بررسى در ابعاد مسئله، و يافتن راه حلى براى معقول و منطقى كردن اين حركت و اصلاح آن است. طبعاً اين حركت اگر به خوبى انجام گيرد و مقدمات آن مورد توجه قرار گيرد، موجب پيشگيرى از سوء استفاده دشمنان و شبههدار نشدن نيروهاى جوان و تحصيل كرده خواهد شد، و امكانات به كار رفته در جهت مطلوب صرف خواهد شد، بگذريم از اين نكته بسيار مهم كه حماسه عاشورا و عزادارى حسينى اختصاصى به شيعه ندارد و نبايد آن را منحصر در مذهبى خاص كرد، اما گاه حركت و رفتار ما به گونهاى است كه از توجيه منطقى آن عاجزيم و از تطبيق دادن عزادارى با فلسفه حماسه عاشورا غافل، و لذا نمىتوانيم آن را به همه ملتها گسترش دهيم.
گفتارى از مصلحان معاصر در باب اصلاح عزادارىها
پيش از ورود در بحث به آهنگ تمهيد چند گفتارى از انديشمندان و مصلحان معاصر نقل خواهيم كرد و نگرانى آنان را نسبت به وضعيت موجود به عنوان مثال مىآوريم تا روشن شود كه اين نگرانى همگانى است و مصلحان و بزرگان ما نسبت به اين وضعيت خشنود نبوده و نيستند و اگر كمتر سخن گفتهاند، دلايل ديگرى داشته است.
پيش از دوران ما مرحوم ميرزا حسين نورى - از دانشمندان قرن سيزدهم - از پيشگامان تصحيح مرثيهسرايى است. وى كتابى دارد به نام لؤلؤ و مرجان كه در اين كتاب به لزوم توجه به صحت نقل تاريخ و دقت در استناد صحيح عزادارىها تأكيد مىكند و نگران وضعيت روضهخوانىهاست.
پس از وى مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى بنيانگذار حوزه علميه قم و مرحوم آيتاللَّه بروجردى هستند كه در اين زمينه تلاش وافرى نشان دادند و نسبت به شكل برخى از عزادارىها و اداره مجالس اعتراض داشتند و در اين زمينه اقدامات عملى نيز انجام دادند.
حضرت امام خمينىرحمه الله در عصر ما از كسانى است كه نهضت خود را بسيار متأثر از قيام عاشورا مىدانست و نسبت به برگزارى مجالس و محافل مرثيهخوانى و حركت هيئتها و تحفظ بر آنها تأكيد بسيار مىكرد و در موارد گوناگون به اين موضوع سفارش مىنمود، تا آنجا كه مىفرمود:
مجالس بزرگداشت سيد مظلومان و سرور آزادگان كه مجالس غلبه سپاه عقل بر جهل و عدل بر ظلم و امانت بر خيانت و حكومت اسلامى بر حكومت طاغوت است هر چه باشكوهتر و فشردهتر بر پا شود و بيرق خونين عاشورا به علامت حلول روز انتقام مظلوم از ظالم، هر چه بيشتر افراشته شود.(1(
و نيز تأكيد مىكردند كه بايد جهت اين عزادارىها هم مشخص شود و ابعاد سياسى نهضت حسينى فراموش نشود:
مجلس عزا، نه براى اين است كه گريه بكنند براى سيد الشهداء و اجر ببرند - البته اين هم هست - و ديگران را اجر اخروى نصيب كنند؛ بلكه مهم آن جنبه سياسى است كه ائمّه ما در صدر اسلام نقشهاش را كشيدهاند كه تا آخر باشد و آن، اين اجتماع تحت يك بيرق، اجتماع تحت يك ايده، و هيچ چيز نمىتواند اين كار را به مقدارى كه عزاى حضرت سيد الشهداء در او تأثير دارد، تأثير بكند.(2)
اما همين امام بارها بر خطبا و وعاظ و ذاكرين سفارش مىكردند كه وضعيت مجالس را دگرگون كنند و مجالس را در جهت هدايت و ذكر احكام و بيان فلسفه قيام تغيير دهند و از كارهاى ناروا در هيئتها پرهيز كنند و قضاياى خلاف واقع را بازگو نكنند، و دست افراد بىاطلاع از مسائل اسلام را از اين مجالس كوتاه كنند، و لازم است جهات شرعى در دستجات محفوظ بماند، به نمونهاى از اين سخنان توجه شود:
اينجا بايد يك سخنى هم در خصوص عزادارى و مجالسى كه به نام حسين بن على به پا مىشود بگوييم: ما و هيچ يك از دينداران نمىگوييم كه با اين اسم هر كس هر كارى مىكند خوب است. چه بسا علماى بزرگ و دانشمندان، بسيارى از اين كارها را ناروا دانسته و به نوبت خود از آن جلوگيرى كردند، چنانچه مىدانيم كه در بيست و چند سال پيش از اين، عالم عامل بزرگوار مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى كه از بزرگترين روحانيون شيعه بود در قم شبيهخوانى را منع كرد و يكى از مجالس بسيار بزرگ را مبدل به روضهخوانى كرد، و روحانيون و دانشمندان ديگر هم چيزهايى كه برخلاف دستور دين بوده منع كرده و مىكنند.(3(
و در جايى ديگر تأكيد مىفرمايند كه چيزهاى ناروا بايد از نهضت حسينى تصفيه شود و دست افراد بىاطلاع از اسلام كوتاه شود:
بايد بدانيد كه اگر بخواهيد نهضت شما محفوظ بماند، بايد اين سنّتها را حفظ كنيد، البته اگر چنانچه چيزهاى ناروايى بوده است سابق، و دست اشخاص بىاطلاع از مسائل اسلام بوده، آنها بايد تصفيه بشود.(4(
مرحوم استاد شهيد مرتضى مطهرى از كسانى است كه چنين احساسى را داشته و از اصلاح و بازسازى مراسم و محافل عزادارى سخن مىگويد و در سخنرانىهاى خود بارها و بارها نسبت به دگرگونى مجالس و كنترل نقليات مرثيهها سخن گفته است، و در كتاب حماسه حسينى اين انديشه كاملاً مشهود است. ايشان در جايى مىگويد:
از طرف اولياء دين پيشنهاد شده كه اقامه عزاى حسين بن علىعليه السلام بشود و قبرش زيارت بشود و او به عنوان يك فداكار بزرگ، هميشه نامش زنده و پاينده باشد. اين موضوع تدريجاً سبب شد كه بعضى مرثيهخوانان حرفهاى پيدا شوند و كمكم مرثيهخوانى به صورت يك فن و هنر از يك طرف، و وسيله زندگى از طرف ديگر درآيد. از طرفى فكرى پيدا شود كه چون گرياندن براى اباعبداللَّه ثواب جزيل و اجر عظيم دارد، پس به حكم: »الغاياتُ تُبَرِّرُ الْمَبادِى« هدف وسيله را مباح مىكند، از هر وسيلهاى مىشود استفاده كرد. اينجاست كه جعل و دروغ در نظر عدهاى مشروع مىشود.(5(
در جايى ديگر ايشان مبارزه با دروغزنى را وظيفه علماى اسلام مىداند و برخورد با شيوههاى غلط و نامشروع را از نمونههاى امر به معروف و نهى از منكر و مبارزه با بدعتها مىداند.
وظيفه علماى امت در اين باب به طور عموم و در اين حادثه به طور خصوص اين است، كه:«إِذا ظَهَرَتِ الْبَدَعُ فَعَلَى الْعاِلِم اَنْ يُظْهِرَ عِلْمَهُ وَ اِلّا فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ»، هر آنگاه كه بدعتها در ميان مردم رواج پيدا كرد، بر علما و دانشمندان است كه علم خود را آشكار كنند و حق را بگويند، وگرنه به لعنت خدا گرفتار مىشوند[، « وِ اِنَّ لَنا فِى كُلِّ خَلَفٍ عُدُولاً يَنْفُونَ عَنّا تَحْريفَ الغالِينَ وَ انْتِحالِ الْمُبْطِلينَ» . (6) و وظيفه ملت مسلمان در اين باب به طور عموم و در اين حادثه به طور خصوص از نظر حرمت شركت در استماع و لزوم مبارزه عملى و نهى از منكر است.(7)
استاد محمّدرضا حكيمى با تأثرى شديد اين مشكل را مطرح كردهاند و از نابسامانى و بىمحتوا شدن مجالس عزادارى و در دست ناآگاهان افتادن اين محافل اظهار تأسف كردهاند:
با كمال تأسف و تأثر اشعار مرثيه و عزا راه انحطاط عجيبى پيموده است... اكنون كمتر اثرى از مفاهيم مقاومت و تعهد و پرخاشگرى عليه ستم و ستمگران و درگيرى با جباران و طاغوتان روزگار در اشعار و نوحههاى مذهبى به چشم مىخورد، كمتر در آن درس ايمان و اخلاق و روش زندگى ديده مىشود. اشعار با تكرار جملات مهمل و بىخاصيت و بىمعنا رونقبخش بسيارى از مجالس عزا و مصيبت شده است. عزادارى و سينهزنى و زنجيرزنى هيئتهاى مذهبى در خدمت كارهاى بىمحتوا و در دست افراد ناآگاه و غير دانا به امور دين و مذهب واقع شده است. در اينجا كسى نيست كه بگويد، عزادارى و مرثيهسرايى و ذكر حماسه حسينى براى هدف و فلسفهاى بوده است كه اگر آن هدف و فلسفه و محتوا نباشد، فايده و اثرى بر آن مترتب نخواهد بود. اگر مجالس در آن تعليم دين و بيان معارف اسلامى و درس اخلاق و انسانيت نباشد، خاصيت نخواهد داشت.(8(
استاد شهيد هاشمىنژاد نيز تأثر خود را نسبت به تشكيل برخى انجمنها و محافل مرثيهخوانى با شكل منحرف شده ابراز مىدارد و اين روند را غمانگيز و مبتذل و ذلتآور ياد مىكند، وى در كتاب خود مىنويسد:
در اين انجمنها كه به نام رهبر آزادگان جهان تشكيل مىگردد، متأسفانه گاهى نه تنها در راه نشر اصول و معارف اسلام و روشن ساختن هدف اصلى نهضت قدمى برداشته نمىشود، بلكه مطالب و سخنانى ايراد مىگردد كه با حقايق دين و واقعيات اسلام و مقصد اصلى حسين بن علىعليه السلام فرسنگها فاصله دارد و درست نقطه مخالف نهضت حسينى است.
آيا اين غمانگيز نيست كه خاطرههاى حياتبخش نينوا را كه بر كالبدهاى اجتماعات مرده و ملتهاى ستمديده روح آزادى و زندگى مىدهد و حوادثى كه در آن سرزمين عدل و آزادى واقع شد كه هر يك عالىترين درس عزت و آزادگى و فضيلت را به جهان انسانيت مىدهد، به صورت بسيار مبتذل و ذلتآورى ياد كنيم و مثلاً به بهانه زبان حال از قول سالار شهيدان بخوانيم: »شدم راضى كه زينب خوار گردد«. حسين كه خود در روز عاشورا ضمن گفتارهاى گرم و آتشين فرياد مىزد: هَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّة ... آيا با اين منطق سازش دارد كه ما به آن حضرت و ياران عزيزش نسبت خوارى و ذلت بدهيم.(9)
موارد تأثر و برخورد ارشادى نسبت به وضعيت موجود عزادارى از ناحيه انديشمندان و آگاهان كم نيستند، و نمىتوان در اين نوشته كوتاه يكايك آنان را نقل نمود و نگرانيشان را منعكس كرد، و ما تنها به چند مورد اشاره كرديم، تا پيشدرآمدى باشد براى ورود در بحث و تحليل و تفسير از چگونگى برگزارى مجالس و محافل عزادارى و تعظيم حماسه حسينى.
پيش از ورود در آن مباحث، در آغاز اشارهاى خواهيم داشت به تاريخچه و چگونگى شكلگيرى مجالس عزادارى و اينكه چگونه شد كه عزادارى پس از قضيه عاشورا به تحقق پيوست، و اصولاً فلسفه عزادارى اباعبداللَّه چه بود و چه شد كه ائمّه معصومينعليهم السلام دستور به مرثيهسرايى دادند، و استوانههاى تعظيم و تجليل در اين عزادارىها چيست؟ نقش گريه و توجه به احساسات چيست و ابعاد عقلانى و محتوا و هسته اصلى در عزادارىها كدام است؟ آنگاه به بحث خود يعنى چگونگى برگزارى عزادارى حسينى خواهيم پرداخت، زيرا در سايه فهم تاريخچه و فلسفه عزادارى، اين چگونگىها روشن مىگردد و نگرانىهاى موجود واضح مىشود.
-1 تاريخچه شكلگيرى مجالس عزادارى
حكومت بنىاميه پس از شهادت امامعليه السلام در تنگنايى دشوار قرار گرفته بود، از طرفى مىبايست نشان دهد كه با هر حركت انقلابى برخورد مىكند و آن را سركوب مىكند و از طرفى اعتراف به قتل فرزند رسول خداصلى الله عليه وآله دشوارىهايى را براى او به وجود مىآورد، بدين جهت سعى نمود تا نشان دهد كه آن حضرت يك فرد مهاجم و طغيانگر بوده است و يزيد براى حفظ نظم و به هم نخوردن نظم اجتماعى و حفظ كيان اسلام دست به چنين كارى زده است. بديهى است كه اين تبليغات دامنهدار و گسترده در كوفه و شام و ديگر بلاد اسلامى به وسيله دستگاههاى دولتى و با صرف مخارج هنگفت و بىحساب مملكت مىتوانست تا حدى كارساز باشد و در آغاز تأثير چشمگيرى در محيط خفقان و ترسآور آن زمان داشته باشد. افزون بر آن، حكومت گروهى از جاعلان اخبار و دنياپرستان قدرتمدار و ظاهرفريب را مأمور جعل حديث كرده بود تا روز عاشورا را روز عيد و بركت و شادى معرفى كنند و از زبان پيامبر چنين نقل كنند:
كسانى كه اين روز را روز عيد و جشن قرار دهند، پاداش نيكو به وى خواهند داد.(10(
هدف از اين تبليغات و جعل حديث اين بود كه مردم را از توجه به حادثه غمانگيز و حزنآور كربلا دور سازند و از آثار تخريبى كار زشت خود جلوگيرى كنند. و طبيعى بود كه با عيد شدن روز عاشورا ديرى نمىپاييد كه مسلمانان، ناآگاه از همه جا، روز عاشورا را روز عيد مذهبى بشناسند و آن روز را شادى كنند، و حوادث عاشورا را به فراموشى سپارند. در چنين محيط مسموم آكنده از تبليغات، اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله به روشن كردن افكار پرداختند و تبليغات و فريبكارى آنها را به شكلهاى گوناگون خنثى ساختند، كه يكى از آن روشها دستور برگزارى مجالس ذكر مصيبت اباعبداللَّه و مرثيهخوانى و ذكر اشعار و بيان وقايع روز عاشورا و معرفى كردن روز عاشورا به عنوان روز عزا و مصيبت و فضيلت گريه كردن و گرياندن بود.
اين روش كار خود را كرد و تأثير بسزايى در جامعه مسلمين آن زمان بويژه در ميان علاقهمندان به اهل بيت داشت، به گونهاى كه تبليغات يزيديان را بر باد داد و مجالس و محافل عزا در روز عاشورا بر آن شادىهاى دروغين و ساختگى چيرگى يافت و خود حماسهاى ديگر شد، زيرا مجالس عزادارى پايگاه نگهدارى از نهضت و قيام حسينى شد و آن نقشه شوم فراموشسپارى نهضت حسينى خنثى شد. اين حركت از دو جهت قابل توجه بود، يكى از آن جهت كه مىتوانست اين مشعل را هميشه پر فروغ و سوزان نگه دارد، و دوم، از اين جهت كه حسينعليه السلام الگو و سمبل مبارزه با ستمگران شود و محافل و مجالس حسينى كانون مبارزه و عدالتخواهى گردد، و علاقهمندان به اهل بيت را به طور طبيعى و هماهنگ دور هم جمع نمايد. در توصيف اين حركت گفته شده است:
ائمّه اطهار از اين جهت گفتند عاشورا زنده بماند كه اين مكتب زنده بماند. براى اينكه اگرچه شخص حسين بن علىعليه السلام نيست، ولى حسين بن علىعليه السلام بايد به قول امروز يك سمبل باشد، به صورت يك نيرو زنده باشد. حسين اگر خودش نيست، هر سال محرم كه طلوع مىكند، يك مرتبه مردم از تمام فضا بشنوند: «أَلا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْباطِلَ لا يُتَناهى عَنْه» ؛ براى اينكه از راستى و حقيقت، شور و حيات، شور امر به معروف، شور نهى از منكر، شور اصلاح مفاسد امور مسلمين در ميان مردم شيعه پيدا بشود.(11)
حضرت امام خمينى در توصيف اين حركت با نگاهى ديگر ريشه تاريخى عزادارى را تحليل كردهاند:
عمق ارزش مجلسهاى عزادارى كم معلوم شده است، و شايد پيش بعضى هيچ معلوم نشده است. اينكه در روايات ما براى يك قطره اشك براى مظلوم كربلا آنقدر ارزش قائلند، حتى براى تباكى )به صورت گريه درآمدن( ارزش قائلند، نه از باب اين است كه سيد مظلومان احتياج به اين كار دارد، به اين است كه فقط براى ثواب بردن شما و مسلمين باشد - گرچه همه ثوابها هست - لكن چرا اين ثواب را براى اين مجالس عزا آنقدر عظيم قرار داده شده است... كمكم اين مسئله از ديد سياسىاش معلوم مىشود ... آن روزى كه اين روايات صادر شده است، روزى بوده است كه اين فرقه ناجيه مبتلا بودند به حكومت اموى و بيشتر عباسى و يك جمعيت بسيار كمى، يك اقليت كمى در مقابل قدرتهاى بزرگ. در آن وقت براى سازمان دادن به فعاليت سياسى اين اقليت، يك راهى درست كردند كه اين راه خودش سازمانده است. و آن، نقل از منابع وحى، به اينكه براى اين مجالس اين قدر عظمت هست، و براى اين اشكها آنقدر، در حول و بر اين اشكها و عزادارىها: شيعيان با اقليت آن وقت اجتماع مىكردند، و شايد بسيارى از آنها نمىدانستند مطلب چه هست، ولى مطلب سازماندهى به يك گروه اقليت در مقابل آن اكثريتها، و در طول تاريخ، اين مجالس عزا كه يك سازماندهى سرتاسرى كشورها هست ... در مقابل حكومتهايى كه پيش مىآمدند و بناى بر اين داشتند كه اساس اسلام را از بين ببرند.(12)
آرى رفتهرفته اين محافل تبديل به كانون هماهنگى شد، پايگاه تبليغ شد، مجالسى شد كه در آن تفسير قرآن گفته مىشد، مسائل دين تعليم داده مىشد، اصول عقايد بيان مىگشت، پند و اندرز مىدادند، سيره علمى بزرگان توصيف مىشد، روح حمايت از مظلوم و دشمنى با ستمگر در بين مردم زنده مىشد. علو همت، احساس شخصيت، درس غيرت، مساوات و برابرى، عدالتخواهى، ظلمستيزى، روحيه ايثار و از خود گذشتگى، درس اقامه نماز، امر به معروف و نهى از منكر، عفت و عصمت براى زنان، مروت و مردانگى، درسهايى بودند كه از نهضت حسينى به جامعه دينى و محافل عزادارى انتقال مىيافت.
و خلاصه در جهان تشيع اگر احكام اسلام تبليغ مىشود، اگر اخلاق و عقايد دينى تشريح مىگردد، و اگر نداى قرآن تا دورترين روستاها و حتى در بين عشاير خانه به دوش طنين مىافكند همه اينها به بركت مجالس حسينى است، و زير لواى آن حضرت و به نام آن حضرت تشكيل مىگردد و اين جاذبه شخصيت با عظمت حسينى و مكتب انسانساز اوست كه علاقهمندان به اهل بيت را به سوى خود جلب كرده است. و به بركت اين دستور، محافل دينى را به صورتى پويا و پرتحرك و بانشاط درآورده است.
-2 فلسفه عزادارى
منظور از عزادارى و مرثيهسرايى و ايجاد توجه به مصيبت اهل بيت چيست؟ اينكه در روايات آمده است كه گريه بر اباعبداللَّه ثواب دارد، به چه معناست؟ آيا منظور از آن امر مخفى است و چون در روايات آمده است بايد گريه كرد و گرياند بدون چون و چرا و كارى به فايده و حكمت و هدف از عزادارى نداشت و در جستجوى ثواب بود و يا آن دستورات بدين دليل آمده است كه جلب توجه به عزادارى نداشت و در جستجوى ثواب بود و يا آن دستورات بدين دليل آمده است كه جلب توجه به اهداف بلند آن حماسهسازان و راه آنان بشود و ثوابش در سايه چنين توجهى حاصل مىگردد؟
به عبارت ديگر، ما در نماز دو مرحله داريم، مرحله »صحّت« و مرحله »قبول«، در مرحله صحت اگر كسى اركان و واجبات نماز را انجام داد نمازش صحيح است، اگرچه با حضور قلب و توجه به معبود نباشد، اما مرحله قبول و تأثير و جلوگيرى از گناه در آنجايى است كه افزون بر رعايت شرايط بايد نماز با حضور قلب باشد، تا «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» ، باشد.«الصَّلوةُ مِعْراجُ كُلِّ تَقِّىٍ» در جايى است كه مقدمات و مقارنات با صفاى دل انجام بگيرد و انسان با توجه به فلسفه نماز در پيشگاه خدا قرار گيرد، در اين مرحله است كه هم نماز صحيح است و هم مقبول. آيا گريستن و عزادارى بر اباعبداللَّه چنين است كه هر كسى قطرهاى اشك ريخت، هر كس كه بود و به هر شكل كه ريخت ثواب دارد و گناهانش بخشيده مىشود، يا چنين نيست و عزادارى مشروط به شرايطى است و عزادارى داراى حكمت و علتى است و غرض از اين دستور ثواب بردن نيست، گرچه كسى كه آگاهانه و با توجه اين محافل را ترتيب مىدهد و در اين مجالس شركت مىكند و از اين مجالس بهرهگيرى مىكند ثواب دارد و لذا بايد براى خدا انجام دهد و قصد قربت شرط است؟
براى پاسخ به اين سؤال، لازم است ما كنكاشى در فلسفه عزادارى داشته باشيم و در اين جهت به روح تعاليم اسلام توجه كنيم و دستگاه امام حسين را در راستاى دستگاه خدا و سنّتهاى او بدانيم. در آن صورت است كه پاسخ ياد شده روشن مىگردد.
بدون شك، فلسفه عزادارى حسين از فلسفه قيام حسينى جدا نيست، چنان كه شناخت سير تطور و تحول عزادارى و ريشهها و علل عزادارى در دوران ائمّه به ما چنين چيزى را مىآموزد. دقيقاً همان عاملى كه باعث شد حسين بن على قيام كند و شهادت را با افتخار بپذيرد، دليل و فلسفهاى است براى اقامه عزادارى او. اگر حسين به علىعليه السلام براى احياى اسلام و دفاع از قرآن و اقامه امر به معروف و نهى از منكر قيام كرد، عزادارى وى بايد وسيلهاى باشد براى ترويج اسلام و دفاع از قرآن واقامه عدل و ترويج امر به معروف و نهى از منكر. عزادارى كه روح و بطن آن، اين اهداف را به دنبال نداشته باشد و از محتوا و جهتگيرى صحيح خالى باشد، نمىتواند با اهداف حسينى منطبق باشد.
در جايى كه امام صادقعليه السلام در زيارتى كه خطاب به آن حضرت است، مىفرمايد: « لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلالَةِ وَ الْجَهَالَةِ وَ الْعَمَى وَ الشَّكِّ ؛(13) او كسى است كه با قيام خود سنّت بندگان خدا را از گمراهى و نادانى و كورى و شك نجات داد«.
بايد عزادارى او هم چنين اثرى داشته باشد و مرثيه او ما را از گمراهى و نادانى به هدايت رهنمون كند. امام باقرعليه السلام در بيانى در توصيف اين اجتماعات دقيقاً همين مسئله را بيان مىكند و فلسفه عزادارى را در راستاى احياى دين و اهل بيت و دستورات آنان مىداند: « فَاِنَّ فِى اجْتِمَاعِكُمْ وَ مُذَاكَرَتِكُمْ إِحْيَاؤُنا، وَ خَيْرُ النَّاسِ مِنْ بَعْدِنَا مَنْ ذاكَرَ بِأَمْرِنَا وَ عَادَ اِلَى ذِكْرِنَا» (14)
به درستى كه در گرد آمدن شما و سخن گفتن شما احياى ما است و بهترين مردم پس از ما كسى است كه ما را در يادها قرار دهد و امر ما را در آن محافل مطرح كند و مردم را به سوى اهل بيت بخواند.
بنابراين، محافل و مجالس عزادارى حسين احياى انديشه اهل بيت و يادكرد فرهنگ آنان است. بزرگداشت ارزشهاى آنها و ترويج فكر و راه آنهاست. ثواب مرثيهدارى و تحقق عزادارى با چنين فلسفه و مقصدى قابل حصول است.
در جملهاى ديگر امام صادق نيز به فضيل بن يسار مىفرمايد:
«اَ تَجْلِسُونَ وَ تَتَحَدَّثُونَ؟ فَقَالَ: نَعَمْ. فَقَالَعليه السلام: اَما اِنّى اُحبُّ تِلْكَ الْمَجَالِسَ فَأَحْيُوا أَمْرَنَا، فَاِنَّ مَنْ جَلَسَ مَجْلِسًا يُحْيى فيهِ اَمْرُنا لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ يَمُوتُ الْقُلُوبُ».(15)
آيا شما در اين مجالس مرثيهسرايى مىنشينيد و حديث مىكنيد؟ گفتم: بلى. حضرت فرمود: بدانيد كه من البته اين مجالس را دوست دارم. پس امر ما را زنده كنيد، زيرا كسى كه در اين مجالس مىنشيند ]و فرهنگ و شعار و ارزشها[ و امر ما را در آن زنده مىكند، هرگز قلب او نخواهد مرد در روزى كه قلبها مىميرند.
بنابراين، اين دو حديث - و ديگر احاديثى كه در بيان ترويج اين مجالس و محافل است - به ما ياد مىدهد كه احياى امر اهل بيت و زنده كردن نام آنها كه طبعاً ارزشها و دستورات و سيره و روش زندگى آنهاست به عنوان فلسفه برگزارى مجالس خواهد بود.
در جملهاى ديگر كه منسوب به خود سالار شهيدان و مشهور است: « أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ» ؛(16) من كشته عبرت هستم و در دعاى حضرت هم از قول معصومين وارد شده است و جمله در جايى اين طور نقل شده است: «أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ لا يَذْكُرُنِى مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَرَ؛(17) من كشته عبرت هستم، مؤمنى من را ياد نمىكند مگر آنكه از اين حادثه پند مىگيرد«. از اين جمله به خوبى استفاده مىشود كه ذكر مصيبت و ياد آن حضرت و مرثيهسرايى و گريه كردن و راه انداختن دستههاى عزادارى بايد با اين هدف باشد و چنين ثمرهاى داشته باشد، و يادكرد وى در صورتى ارزشمند و ستودنى است و در شأن مؤمن است كه مايه عبرت و درس گرفتن باشد.
مرحوم شهيد هاشمىنژاد در اين باره مىنويسد:
خون حسين ريخته شد و نهضت مقدس او انجام گرديد تا آن عباد گمراه، آن اجتماع سرگردان، آن ملت نادان و بىخبر از آن وضع دردناك خلاصى يابد، تا امت بصيرت پيدا كند و دانا شود، از گمراهى و ضلالت نجات يابد تا بداند چه مىكند و به كجا مىرود، به چه كسى بار مىدهد و نيروى انسانى خود را در اختيار چه قدرتى مىگذارد. آرى اينهاست آن هدفهايى كه امام صادق مىگويد خون حسينعليه السلام به خاطر اين هدفها ريخته شد: « لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرةِ الضَّلالَةِ» و بايد دوستان آن حضرت به اين هدفها آشنا گردند و براى رسيدن به آنها كوشش كنند.(18)
البته همين شيوه پس از دوران غيبت سيره علما و دانشمندان بوده است و مجالس و محافلى را كه برگزار مىكردهاند با چنين اهدافى دنبال مىشده است و عزادارى را براى عزادارى نمىخواستهاند، عزادارى را براى كسب فضيلت، احياى فرهنگ حسينى مىخواستهاند، اما در دورانهاى اخير انديشههاى انحرافى در ميان برخى از عوام و شبه عوام رسوخ كرده و اين فكر خواه ناخواه مرتبط به عزادارى و گريستن شده است. اين گروه گمان كردهاند كه امام حسينعليه السلام قيام كرد و كشته شد تا گناهان ما به وسيله گريه بخشوده شود و يا در مجموع چنين وانمود مىكنند كه هدف از كشته شدن اباعبداللَّه شفيع شدن امامعليه السلام براى ما انسانهاى بيچاره و معصيتكار است و ما با عزادارى زمينه اين شفاعت را فراهم مىسازيم. و يا گريستن براى خوشحال كردن دل حضرت زهراعليها السلام است و چيزهايى از اين قبيل كه توسط عدهاى بىسواد و كاسبكار و براى رونق تصنعى مجالس ترويج مىشود. در حقيقت اين انديشه، بيراهه بردن فلسفه عزادارى و فلسفه نهضت عاشورا است و چيزى است كه نه با عقل جور درمىآيد و نه با شرع، و نه هيچ يك از علما تفوه به اين كلمات كردهاند و دقيقاً بر خلاف آن چيزى است كه از معصومان رسيده است. مرحوم استاد شهيد مرتضى مطهرى در اين باره مىنويسد:
ما با اين سؤال مواجه هستيم كه چرا ائمّه دين دستور دادند كه عزاى امام حسينعليه السلام هميشه اقامه شود و در نتيجه ما وقتها و عمرها و پولها و نيروها و انرژىها هر سال در دو ماه محرم و صفر و بلكه در غير اين دو ماه صرف كنيم؟... دوستان نادان گفتهاند كشته شد كه گناهان امت بخشيده شود. جنبه آسمانى و خيالى به قضيه دادند، آن را گفتند كه نصارى درباره مسيح گفته بودند. حقيقت همان است كه خود امام حسينعليه السلام فرمود... بايد گفت تكاليف شرعى بدون حكمت نيست. منظور اين نبوده كه همدردى و تسليتى باشد براى خاندان پيغمبر، به قول روضهخوانها زهرا را خوشحال بكنيم. خيال مىكنيم هر اندازه ما گريه بكنيم، تسلى خاطر بيشترى براى حضرت رسول و حضرت زهرا هست. چقدر در اين صورت ما حضرت رسول و حضرت زهرا و حضرت امير را كه هميشه آرزوى شهادت مىكشيدند و فخر خود مىدانستد كوچك كرديم و خيال مىكنيم هنوز بعد از هزار و سيصد و بيست سال در حال جزع و فزع مىباشند، بلكه مقصود اين است كه داستان كربلا به صورت يك مكتب تعليمى و تربيتى هميشه زنده بماند.(19)
پس اين انحراف است كه ما هدف حسين را آنچنان كوچك كنيم كه او براى شفاعت افراد آلوده و گناهكار در قيامت قيام كرده است. اين تحريف نهضت حسينى است كه حسين را « فدايى امت گنهكار» معرفى كنيم و مقصد اصلى آن بزرگوار را در اين درجه تنزل دهيم كه مجالس سوگوارى براى بخشيده شدن گنهكاران برگزار شده است. اين بيراهه بردن مقصد بزرگ حسين است كه جمعى از بوالهوسان و بندگان هوى و شهوت هر كارى خواستند انجام دهند و هر گناهى را كه اراده كردند مرتكب شوند و با اين حال آسوده خاطر باشند كه با چند قطره اشك تمام گناهان آنان بخشيده شود، و تمام آن اعمال ننگين برطرف مىگردد. اگر كسانى در صراط حسين قرار گيرند و حسينى شوند، اميد است كه خداوند گناهان آنها را ببخشد، اما نه اينكه حسين براى اين امر به شهادت رسيده است و مجالس عزا براى چنين مقصدى به پا مىشود، و هدف از اقامه عزا براى چنين چيزهايى است.
-3 استوانههاى تعظيم و تجليل
در پيش گفتيم كه چگونه عزادارىها به پا شد و دليل و فلسفه آن عزادارىها چه بود. در اينجا بحث ديگرى را مطرح مىكنيم كه پايهها و اركان اصلى اين مجالس چيستند، و از چه استوانهاى تشكيل مىگردند. اگر اين بحث به خوبى تبيين شود، هم تا اندازهاى فلسفه عزادارى و گريستن بر اباعبداللَّه روشن مىشود، و هم جهتگيرى آن مشخص مىشود، و موضوع بحث ما را كه اصلاح وضعيت محافل و مجالس و هيئتهاى مرثيهخوانى باشد آشكار مىكند.
واقع آن است كه عزادارى حسينعليه السلام بر دو پايه اساسى استوار است. استوانه بعد عاطفى، و استوانه جهتگيرى عقلانى. آنچه موجب حيات و دوام نهضت مىگردد و موجب فراموش نشدن عاشورا مىشود و جنبه حماسه و پيام حسينعليه السلام را تضمين مىكند، روضهخوانى و عزادارى و ذكر مصيبت و بعد عاطفى است و آنچه هويت نهضت را تشكيل مىدهد و روح و حقيقت قيام حسينى است و در فلسفه قيام اباعبداللَّه آمده است و اصل و اساس آن است، حفظ دين و عدالت و آزادگى و مبارزه با ستم و تنفر از آشتىپذيرى و هجوم به دشمن است كه در مجموع در بعد عقلى و جهتگيرى عقلانى عزادارى خلاصه مىگردد.
اين دو مكمل يكديگرند و هيچكدام بدون يكديگر اين هدف را به مقصد نمىرساند. براى اينكه بتوانيم اين موضوع را بهتر بازگو كنيم به توضيح يكايك آنها مىپردازيم:
3.1. ابعاد عاطفى
از آنجا كه دستور رسيده است كه اقامه عزا شود، گريه بر مظلوميت حسين بشود، مرثيهسرايى و نوحهخوانى بشود، حتى اگر كسى نمىتواند گريه كند، خود را به گريه درآورد، فهميده مىشود كه بايد نسبت به قضيه كربلا احساسات و عواطف متوجه گردد. براى تعظيم، آگاهى و توجه به حماسه كافى نيست، تأثر و دل سوختن و تصوير كردن آن حوادث در دل لازم است.
اكنون اين سؤال مطرح است، چرا چنين دستور داده شده است و چرا از عاطفه بهرهگيرى شده است، و لازم شمرده شده و اصولاً چه نقش و اثرى در اين كار است؟
براى روشن شدن اين موضوع ناچاريم با مقدمهاى نقش عاطفه در زندگى انسان و اجتماع و رابطه عاطفه و انفعالات انسان از عاطفه را بيان كنيم، و نشان دهيم چگونه عاطفه راه را براى يك حركت عقلانى هدفمند فراهم مىسازد، در آن صورت نقش گريه و تأثير آن روشن مىگردد.
عاطفه از مهمترين عناصر شخصيت آدمى است. عاطفه است كه راه و روش و رفتار انسان را تعيين مىكند، از اين رو عواطف داراى نقش اساسى در طرز زندگى است.
به عبارت ديگر، عواطف چاشنى زندگى و نيروى محرك فعاليتهاى روانى انسان به شمار مىرود. اگر فرمان عاطفه و مهر و محبت نبود كمتر مادرى شبها را در جوار گاهواره فرزند تا صبح بيدار مىنشست. كمتر قهرمانى براى سرافرازى و نجات ملت خويش به فداكارى و جانبازى مبادرت مىورزيد. نيروى شديد و عظيم عواطف است كه كاشفين بزرگ را به قعر اقيانوسها و فراز آسمانها مىكشاند. انسان دوستان بزرگ و منجيان ناستوده بشريت، همه نيروى استقامت و بردبارى و فداكارى خويش را مديون نيروى شگرف »حيات عاطفى« و احساسات ارجمند خويشتناند.
عاطفه طبق تعريف روانشناسى جديد، عبارت از يك استعداد روانى است كه از تمركز يافتن گروهى از انفعالات پيرامون موضوع مشخصى در نتيجه تكرار برخورد و ارتباط فرد با موضوع پديد مىآيد. زيرا در گنجور آگاهىهاى فرد انگيزهاى براى تمايلات مختلف وجود دارد و فرد از رهگذر و تكرار اين انگيزش براى نشان دادن نوعى از واكنش و انفعال آمادگى مىيابد، كه اين واكنشها بر حسب اوضاع و شرايطى كه فرد در آن شرايط متولد مىشود، متفاوت مىباشد.(20)
عاطفه با چنين برداشتى عبارت است از روى آوردن وجدان به طرف موضوع معينى، كه اين روى آوردن از طريق آگاهىها و يادگيرى صورت مىگيرد. عاطفه يك توده به هم پيوسته روانى است كه انفعالات گوناگونى در آن تجمع مىيابند. مثلاً علاقه به دين يا كشور و يا قهرمان، يك توده پيوند يافته روانى است كه شمارى از حالات وجدانى در آن فراهم مىآيند و پىآمد تجمع اين حالات كه ما به دين و ميهن و يا قهرمان دينى و ملى خود مباهى هستيم و به خاطر آن مىجنگيم و خود را به كشتن مىدهيم، در خود نسبت به آن احساس دلبستگى مىنماييم و نسبت به آن در نگرانى به سر مىبريم، و در ايفاى وظايف مربوط به آن مىكوشيم. پس هسته مركزى عاطفه دين، ميهن يا قهرمان و يا هر چيزى كه مورد توجه ماست قرار مىگيرد، و بر اساس آن فعل و انفعالات به وجود مىآورد. همين طور در باب نوع دوستى و انسانيت كه عاطفه انسان نسبت به برادر انسانى و يا دينى خود به هم مىرسد. عاطفه انسانى، نوعى از علاقه انسان نسبت به انسانهاى ديگر است، كه در سطح مختلف به ثمر مىرسد و انسان در سايه آن به مشاركت و هميارى خود نسبت به وى در خوشى و ناخوشى و در مسائل و حوادث آنى و آتى استمرار مىبخشد.
چنين حالتى نسبت به »حب خدا« ايجاد مىشود و توابعى همچون مطيع و منقاد شدن، تحمل سختىها را كردن، ايثار و فداكارى نمودن و يكسرى لوازم را به دنبال خواهد داشت.
پس اين تمايلات است كه پايه و اساس عاطفه را پىريزى مىكند، زيرا عواطف آدمى را تحت تأثير تفكر و دقت و تجربههاى مختلف انفعالى رو به رشد مىگذارد. بدينسان علاقه و دلبستگى به افراد جامعه يا عشق به خدا و انس به او به عنوان اساس تمايلات قرار مىگيرد.
از جمله عواملى كه به تكوين عاطفه مدد مىرساند، تكرار و تلقين است، كه اين خود محرك فعاليتهاى عاطفى انسان مىگردد.
با توجه به اين مقدمه، اهميت عزادارى و فلسفه آن و جايگاهى كه مىتواند در زندگى انسان داشته باشد روشن مىشود. زيرا برگزارى عزادارى و استماع حوادث غمانگيز عاشورا و حماسه فداكارى حسين بن علىعليه السلام و ياران او چنين نقشى ايفا مىكند، و محرك فعاليتهاى شگرف و احساسات ستايشآميز مىشود، بويژه اگر اين داستان بارها و بارها تكرار و تلقين شود، در آن صورت در عاطفه انسان رسوخ مىكند و تمايلات و سرافرازى و شادمانى در گرايش به آن ارزشها در او ايجاد مىگردد و شجاعتها و شهامتهاى بازگو شده در او شهود عينى پيدا مىكند.
البته و صد البته اين تأثيرها بسته به اين است كه در بازگويى آن حوادث چه گفته شود، اگر از حماسه عاشورا و فداكارى و عزت نفس و ايثار و مناعت طبع وعدالتخواهى و ظلمستيزى گفته شود، عاطفه شنونده به همان سمت تمايل پيدا خواهد كرد و شنيدن و تصوير كردن آن حوادث، تمايلات آن ارزشها را در دل انسان به بار خواهد آورد، و اگر چيز ديگر گفته شود، مثل آنچه برخى نوحهسرايان ما از خود مىسازند و خواهش و تمناى حسين براى نوشيدن جرعهاى آب ذكر مىكنند و يا ذلت زينب و عجز و لابه وى را در برابر لشگريان دشمن ذكر مىكنند، همان در دل رسوخ مىكند.
اكنون كارى به اين بحث نداريم، فقط اشاره كرديم و آنچه مورد نظر ماست، تأثير شگرف عاطفه و شور و هيجانى است كه اين شكل از برخورد در زندگى انسان بجاى مىگذارد، چيزى كه از درك عقلى برنمىآيد و كارسازى ندارد، و امامان معصوم خواستهاند با تشكيل مجالس و محافل عزا اين حركت حسينى را بيمه كنند و براى هميشه در خاطرهها جاودان سازند.
در تأييد اين روش و به همين دليل علماى اخلاق اهتمام عظيمى دارند كه با بهرهگيرى از حيات عاطفى درس اخلاق و تزكيه نفس را در دلها جاى دهند و محيطى را فراهم مىآوردند كه در آن عواطف عالى و شايسته به وجود آيد، و خودسازى به ثمر رسد. در اين كانونها و مجالس وعظ، افزون بر ذكر تجربه خودسازى، ياد سالكان و عارفان گرمىبخش آن محافل است. سالكان و عارفان بزرگى كه در كار خود موفق بودهاند و با تصرفات غير طبيعى و كرامتها قدرت فوقالعاده خود را به منصه ظهور رساندهاند.
بنابراين، هر قدر شناخت و معرفت انسان نسبت به موضوعى افزايش يابد، و ذهنها به آن سمت تمركز داده شود، عواطف كه محور و هسته مركزى براى آن موضوع است، رو به شدت و فزونى مىگذارد، و نيرو بخش درك انسان مىگردد و گرمى و شادابى در كار به وجود مىآورد كه از توان عقل و استدلال چوبين برنمىآيد.
از نكات قابل توجه در حيات عاطفى، انتقال و جابجايى از يك موضوع به موضوع ديگر و از يك مرحله به مرحله ديگر در زندگى انسان است. مثلاً علاقه به قهرمانى، موجب محبت به متعلقات آن قهرمان مىگردد و اين انتقال و جابجايى را به همه جوانب آن به وجود مىآورد و عاطفه و دوستى را قوت مىبخشد و به عشق و دلباختگى مبدل مىشود. از اين رو كسى كه خداى متعال را دوست مىدارد، هر امرى را كه متعلق به اوست دوست مىدارد، و كسى كه قهرمانى را دوست مىدارد، تمام متعلقات او را دوست مىدارد.
نقش گريه در تحريك احساسات
با توجه به آنچه در باب حيات عاطفى گفته شد، و جايگاه حيات روانى وجدانى و عاطفى بيان شد، تأثير و نقش گريه در تحرك و زنده ماندن خاطره حماسهسازان عاشورا روشن مىگردد، زيرا تأكيد بر گريه (گريستن و گرياندن) و اقامه مجالس و مرثيهخوانى چنين نقشى ايفا مىكند، و حيات عاطفى را در چنين جامعهاى نهادينه مىكند و انتقال و جابجايى از موضوع به موضوعات وابسته به قيام اباعبداللَّهعليه السلام را فراهم مىسازد و علاقه و عشق به حسين، عشق به عزت، فداكارى، ستمستيزى، احياى دين و همه ارزشهاى منشور نهضت حسينى را به ارمغان مىآورد.
در اينجا مناسب است كه به اشكالى كه در باب گريه شده پرداخته شود:
برخى از مخالفان گريه، چنين گفتهاند: شيعه شده مذهب گريه، هر جا كه مىروى و هر محفل كه برگزار مىگردد، به گريه ختم مىشود! اگر حسين پيروز شد و يزيد مغلوب، بايد شادمانى و خوشحالى كرد، چنانچه مسيحيان پس از مرگ و صليب كشيدن عيسى )طبق عقيده خود( شادى و خوشحالى مىكنند و مرگ او را وسيله سعادت و شفاعت خود مىدانند. بنابراين، شهادت حسين وسيله سعادت و موجب خوشحالى ماست نه گريه و عزا.
از طرف ديگر مىگويند: گريه و زارى ما آرامبخش رنجها و مصيبتهاى آنها نخواهد شد، و سودى به آنان و ما نخواهد رسانيد و اگر در زمان خود آنان، گريه نوعى همدلى و همراهى با اهل بيت تلقى مىشده، در اين عصر ديگر اين معنا نتيجهاى ندارد و اعتراض بجايى ندارد.
در پاسخ بايد بگوييم: همانطورى كه در آغاز در بحث حيات عاطفى اشاره كرديم، زندگى عقلانى بدون عاطفه انسان را گرفتار جمود مىكند و از حالت پويندگى و حيات و نشاط و شادابى تبديل به جمود و افسردگى مىسازد، عاطفه بدون عقل و منطق انسان را دچار تعصب و خودسرى و چموشى و عصيان و حركتهاى كور و بىهدف و دچار كارهاى بىمحتوا و بىخاصيت مىكند. شيعه اگر بر حسين بن علىعليه السلام مىگريد، نشانه تأثر نسبت به مظلوميت حسين و خاندان نبوت و اعتراض به ستمى است كه به آنان روا شده است و اين اعتراض نه تنها بر يزيد است، بلكه بر يزيديان تاريخ است، و در حقيقت گريه بر حسين، اظهار محبت بر آرمان والا و ايده عالى حسين است، نوعى عشق و علاقه و پيوستگى با راه و هدف مقام ولايت و عصمت است.
اما اينكه گفته مىشود گريه روح ملتهاى مسلمان را خمود و شكسته بار مىآورد و آنها را افسردهخاطر و سرافكنده مىكند و زمينه تحمل ستم را فراهم مىسازد، چون اعصاب آنها با گريه و زارى تخدير شده؛ درست نيست، زيرا همه گريهها برخاسته از عجز و ذلت نيست. اشكها برخى نشانه محبت و جذبه و عشق و موالات و برخى نشانه شوق و خوشحالى است و در عزادارى امام حسينعليه السلام، نشانه همدلى و همراهى است نه سرافكندگى و افسردگى؛ اشكها و نالهها بيانگر محبت قلبى و عشق و جذبه و ارتباط قلبى با خاندان پيامبر است.
اما اينكه گفته شد زمينه تحمل ستم حكومتهاى ستمگر را فراهم مىكند، اين كلام به شهادت تاريخ خلاف واقعيت است. اگر عزادارىها درسى براى شهامت و فداكارى باشد، اگر دعوت براى رهايى از ستم ستمگران باشد، نه تنها زمينه پذيرش زورگويان را از بين مىبرد، بلكه كانون وحدت و هماهنگى براى مبارزه و قيام و معهد آموزش و هدايت دين است.
قبول داريم كه هميشه گريهها چنين نيستند و گريه مىتواند جهت خوب و بد داشته باشد، اما اتفاقاً آنچه در فلسفه قيام حسين و عزادارى حسين آمده است گريه لذتبخش و درسآموز و روشنگر دلهاست. فرق است بين مكتبى كه گمان مىكند عيسى براى بخشيدن گناهان مسيحيان به دار آويخته شده است، و عقيده بخشايش گناه با آن تراژدى توصيف شده را عنوان مىكند با مكتبى كه اهداف و فلسفه قيام حسينى را درس مبارزه و قيام مىداند و معتقد است با گريه هميشه شعله نهضت فروزانتر مىشود.
در باب گريه و جايگاه آن سخنان و اشعار بسيارى است، حافظ مىگويد:
دل سنگين تو را اشك من آورد به راه بياراى شمع اشك از چشم خونين
كه شد سوز دلت بر خلق روشن
يا شاعرى ديگر مىگويد:
گريه بر هر درد بىدرمان دواست چشم گريان چشمه فيض خداست
بنابراين، گرچه ما مسائل اصلى محافل عزادارى را گريه نمىدانيم و معتقديم بايد اين انجمنها، كانون فكر و انديشه و بيان احكام و هدايت جامعه و ذكر فلسفه قيام حسين باشد، اما محفل حسينى هم نمىتواند بدون گريه و اشك ريختن بر حسين باشد و گرنه قابل تداوم نخواهد بود، آن اثرات و نتايج هدايتى را به وجود نخواهد آورد. بدون شك، مظاهر و مناسك و اعمال دينى و روح معنوى در سايه مرثيهسرايى و حضور حيات عاطفى تداومبخش است، زيرا اگر علم و عقل نقشه مىكشند، و راهنمايى مىكنند، اما حركت و جوشش و خروش نخواهند داشت و درس ايستادگى و مقاومت نخواهند داد، آنچه حركت و جنبش مىدهد، عاطفه و احساس است و گريه انعكاسى از عاطفه انسان و بيانگر علاقه و تماس روحى فرد با حادثه غمانگيز و يا شورانگيز است. با نگاهى به اين مجامع و محافل و حجم انبوه حركتهاى انقلابى اين نكته كاملاً مشهود و نيازى به پيش از اين بيان نيست.
3.2. ابعاد عقلانى
آنچه تاكنون گفته شد در ابعاد عاطفى حماسه عاشورا بود، و گفتيم تعظيم و گرامىداشت عاشورا نوعى بهرهگيرى از عاطفه است و عاطفه از مهمترين عناصر شخصيت آدمى است، و عاطفه در طرز رفتار و ادراك و تفكر و يادآورى و تداعى افكار و ايجاد معتقدات و تعديل آنها ظاهر مىشود، حتى عواطف اثر خود را روى حكمى كه انسان صادر مىكند و روى داورىهاى او بجاى مىگذارد، به همين دليل عاطفه به تنهايى كافى نيست و اين عقل و شرع است كه همچون چراغ بايد راه را براى عاطفه روشن كند و او را با منطق سازگار كند.
به عبارت ديگر، سخن از برگزارى مجالس عزادارى حسينى و سخن از تعادل عواطف است. بحث از عقلانى كردن عزادارىها و جهت صحيح دادن و شرعپسند كردن نوع عزادارىها است. عواطف با همه فوائد و لزومى كه دارند، اگر از قاعده طلايى »حد وسط« خارج شوند و اعتدال خود را از دست بدهند و به سلاح عقل و شرح مسلح نشوند، دچار افراط و تفريط مىگردند و سخت زيانبخش و خطرناك خواهند شد. يا از آن طرف آنچنان مىشود كه منكر لزوم عزادارى مىشود، و يا براى تحقق عزادارى دست زدن به هر كارى را جايز مىشمارد. براى گرياندن خلق اللَّه هردروغى را جايز مىشمارد. آسيب رساندن به خود را نوعى عزادارى و تعظيم شعائر مىشمارد، پيروى كردن از سنّتهاى غلط فرهنگهاى ديگر براى نمايش عزادارى را نوعى ابراز عواطف مىداند.
در اينجا چه بكنيم كه از تسلط و حكومت مطلق عواطف به دور شويم و دچار عقايد و افكار آشفته و توأم با تعصب نشويم، دچار عقايد و رفتارى نشويم كه دليلى منطقى و شرعى بر آن نداريم كه هيچ، موجب سخريه و استهزاء ديگران مىگردد و سلاح برندهاى بر عليه شيعه و علاقهمندان به اهل بيت پيغمبر مىشود. آيا واقعاً چه مىشود كه گمان مىشود قمه زدن و خود را سراپا خونآلود كردن جزء عزادارى حسين است و از مظاهر شعائر دينى و اسلامى است. اين چه نوع احساساتى است كه نه با منطق جور درمىآيد و نه با شرع.
به گمان مىرسد، مشكل اصلى اين انحرافات و بها دادن بيش از اندازه به عواطف به هر قيمتى كه شده، تابع عوام شدن است. دور شدن از اهداف نهضت حسينى و ناآگاهى از روح اين حركت و بىتوجهى به پيامهاى حضرت اباعبداللَّهعليه السلام و ندانستن فلسفه عزادارى سلحشوران كربلاست.
آرى بىتوجهى به ابعاد عقلانى حماسه عاشورا است كه موجب دور افتادن از فلسفه قيام مىگردد و ما را گرفتار عواطف كور و بىمنطق و كردارهاى بىمحتوا و زيانآور مىسازد. و وسيلهاى براى تهاجم دشمنان عليه تشيع و عقايد راستين آن مىگردد.
از همينجا روشن مىشود كه گرچه بُعد عاطفى در مسئله عزادارى بسيار مهم است، اما استوانه عقلانى كردن جهت عزادارىها اصل و اساس است، و اگر اعمال و كارهاى ما در عزادارى مجموعاً منطبق با روح نهضت نباشد و با هدف و مقصد عزادارى سازگار نباشد، بعد عاطفى ارزش و فايدهاى ندارد، به همين دليل حضرت امام خمينىرحمه الله، با آن همه تأكيداتى كه روى عزادارى حسينى دارند و براى گريه نقش فوقالعادهاى قايلند، اما تأكيد دارند كه ما بايد جهت گريه را روشن كنيم و براى عزادارى حسين هدف و مقصدى داشته باشيم، و گريه هدف نيست:
شما انگيزه اين گريه و اين اجتماع در مجالس روضه را خيال نكنيد كه فقط اين است كه ما گريه كنيم براى سيدالشهدا، نه سيد الشهدا احتياج به اين گريهها دارد، و نه اين گريه خودش فىنفسه يك كارى از آن برمىآيد. لكن اين مجلسها مردم را همچون مجتمع مىكنند و يك وجهه مىدهند، سى ميليون، سى و پنج ميليون جمعيت در دو ماه محرم و صفر و خصوصاً دهه عاشورا يك وجهه، طرف يك راه مىروند. بىخود بعضى از ائمّه ما نمىفرمايند كه براى من در منابر روضه بخوانند. بيخود نمىگويند ائمّه ما به اينكه هر كس كه بگريد، بگرياند يا صورت گريه و گريه كردن به خودش بگيرد اجرش فلان و فلان است. مسئله، مسئله گريه نيست، مسئله، مسئله تباكى نيست، مسئله، مسئله سياسى است كه ائمّه ما با همان ديد الهى كه داشتند، مىخواستند كه اين ملتها را با هم بسيج كنند و يكپارچه كنند، از راههاى مختلف، اينها را يكپارچه كنند تا آسيبپذير نباشد.(21)
البته حضرت امام در اين سخنرانى به يكى از فوايد عزادارى اشاره كردهاند و گرنه جنبههاى ديگر عزادارى مانند بيان احكام، آگاهى سياسى، كسب فضيلتها و احياى اسلام از امورى هستند كه در فلسفه و فوايد عزادارى نهفته است. در هر صورت، آنچه مهم است و بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است كه گريه هدف نيست، گريه اصل و اساس نيست، اصل و اساس اهدافى است كه حسين به خاطر آن قيام كرد و شهيد شد و معيار و ملاك براى انطباق دادن عزادارى بر قواعد شرعى و عقلى است و به تعبير استاد محمّدرضا حكيمى:
روضهخوانى و عزادارى، مظهر بعد سوم عاشورا است، يعنى مصيبت جنبه احساسى و عاطفى دارد، و براى فراموش نشدن عاشوراست، تا جنبه حماسه و پيامش زنده بماند. پس اين بعد هنگامى ارزش دارد كه با منشأ اصلى آن، از هر حيث مطابق باشد، بنابراين، همانگونه كه مصيبت عاشورا در خدمت حماسه دين و عدالت بوده است، بايد مجالس ذكر مصيبت نيز در خدمت همان حقيقت والا باشد تا معنا دهد، و به مسخ ماهيت عاشورا نينجامد، و مورد رضاى خدا و قبول امام باشد.(22)
استاد شهيد مطهرى نيز به همين معنا اشاره مىكند و اصل و اساس را در عزادارى بهرهگيرى از حماسه حسينى مىداند:
اينكه من تأكيد مىكنم كه حماسه حسينى و حادثه كربلا و عاشورا بايد بيشتر از اين جنبه مورد استفاده قرار گيرد، به خاطر درسهاى بزرگى است كه اين قيام مىتواند به ما بياموزد. من مخالف رثا و مرثيه نيستم، ولى مىگويم اين رثا و مرثيه بايد به شكلى باشد كه در عين حال آن حس قهرمانى حسينى را در وجود ما تحريك و احيا بكند. حسين بن على يك سوژه بزرگ اجتماعى است. حسين بن على در آن زمان يك سوژه بزرگ بود. هر كسى كه مىخواست در مقابل ظلم قيام بكند، شعارش »يا لثارات الحسين« بود. امروز هم حسين بن علىعليه السلام يك سوژه بزرگ است، سوژهاى براى امر به معروف و نهى از منكر، براى اقامه نماز، براى زنده كردن اسلام، براى اينكه احساسات و عواطف عاليه اسلامى در وجود ما احيا بشود.(23)
4. چگونگى برگزارى عزادارىها و مشكلات آنها
منظور در اينجا برگزارى همه نوع محافل و مجالس، دستهها و هيآت و نمايشها و هر كارى است كه به نوعى يادآور خاطره غمانگيز و حماسهآور كربلا باشد.
پيش از آنكه معيارهاى صحيح و راه حل اين چگونگى را بيان كنيم، بايد جمعبندى نسبت به بحثهاى پيشين داشته باشيم. و نگرانى خود را از به انحراف كشيده شدن و وارونه جلوهگر شدن قضيه عاشورا در ابعاد مختلف را بازگو كنيم. تأكيد مىشود: اگر شهادت حسين بن علىعليه السلام صرفاً يك جريان تاريخى سوگمندانه و حزنآور بود، اگر اين حادثه، همانند ديگر حوادث تاريخى زندگى انسان بود، اين نگرانى نبود و بحث از وارونه شدن آن مطرح نبود، اما چون طبق تعاليم ائمّه اين حادثه وسيلهاى براى عبرت و درسآموزى است و نهضت حسينى مظهر يك حركت حماسى در روح انسانى و جولان و هيجان در جهت سلحشورى و مقاومت و ايستادگى و دفاع از عقيده است، نمىتوان انحراف از آن را ناديده گرفت، گرچه در بخش اندكى از جامعه باشد، گرچه در آغاز كوچك باشد. اما خواه ناخواه تأثير آن عمومى و ضايعه آن آفتخيز است.
حال اين وارونگى مىتواند در چند جهت انجام گيرد:
1. تحريف در شكل بيان حادثه و دگرگون كردن قضايا و مقدمات حادثه كربلا. يكى از مشكلات عزادارىها، توصيف غلط و ناصحيح از حادثه كربلا و مبتلا شدن به تحريفهاى لفظى و وارونه شدن حوادث است. به اين معنا كه مرثيهخوان براى اينكه مجلس را گرم كند و شور و ويلا در جلسه راه بيندازد و مردم را به گريه درآورد، چيزهاى ساختگى را از كتابهاى ضعيف و غير قابل اعتماد نقل مىكند، و يا اشعارى را به زبان حال مىخواند كه هرگز نمىتواند با شرايط و موقعيت امام و يارانش و قهرمان كربلا يعنى زينب كبرى سازش داشته باشد و گاهى اين تراژدى خيلى عجيب مىشود، گوينده از خواب استفاده مىكند و خوابهايى را نقل مىكند، كه هرگز با فرهنگ عاشورا سازگارى ندارد، در نتيجه حادثه كربلا شكلى مشوّش به خود مىگيرد، حوادث در شكل مبالغهآميز و اسطورهاى درمىآيد و قهراً چهره نورانى و باعظمت حسين و ياران گرانقدرش، تاريك و ظلمانى جلوهگر مىشود و حوادث و قضايا به شكل افسانهاى درمىآيد.
نمونه اين تحريفات را برخى از محققين و محدثين نقل كردهاند و مرحوم استاد شهيد مطهرى در كتاب حماسه حسينى در بحث مفصل »تحريفات عاشورا« آورده است و برخى از محققان معاصر نيز اين حركت را تكميل كرده و موارد ديگرى را به آن افزودهاند، كه اينجا جاى تفضيل و ذكر موارد آن نيست. 24
2. تحريف در تفسير اين حادثه. از مشكلات ديگر، تحريف در تفسير اين حادثه است، بدين گونه كه برخى آنچنان اين حادثه را توصيف مىكنند كه حضرت شخصى مظلوم و بىجهت كشته شد و برنامه و جهت معينى نداشت، و نفله شد و ضايع گشت و خونش به هدر رفت و يا مىگويند: از طرف خداوند مأمور بود و دستور خصوصى براى مبارزه داشت و ما چه مىدانيم براى چه مبارزه كرد، اين مربوط به علم امام است و به ما ربطى ندارد، در نتيجه قيام امام حسين جورى تفسير مىگردد كه از حوزه عمل بشرى و قابل اقتدا بودن خارج بشود و گريزگاهى باشد براى فرار از مسؤوليتهاى اجتماعى و تحليلى غلط از تفاوت صلح امام حسن و قيام امام حسين.
و يا در فلسفه قيام حسينى اين تحريف در تفسير را مواجه هستيم كه حركت آن سلاله نبوت را براى فدايى شدن امت گنهكار معرفى مىكنند و مقصد اصلى آن بزرگوار را شفاعت افراد آلوده و گناهكار در قيامت توضيح مىدهند.
طبعاً اين نوع تفسيرها كه حركت قيام ابا عبدللَّه را مبهم و غير قابل دسترسى مىداند و از آن نوعى اختصاصى بودن و غير قابل پيروى بودن استشمام مىشود و يا حركت قيام براى شفاعت، كفاره گناهان و يا رفع مشكلات شخصى و برآوردن حاجات مادى و مانند آن معرفى مىشود، بدآموزىهايى را به دنبال خواهد داشت و اثرات آن، حركت بزرگ نهضت را خنثى خواهد كرد.
البته اين نكته را هم بگوييم كه اين عقايد در دوران اخير بسيار كاهش يافته و بر اثر رشد فكرى جامعه ما جايگاهى ندارد، و كسانى كه ناخودآگاه اين تفسيرهاى باطل را بيان مىكنند اندكند و بيشتر در محيطهاى عوامزده و تابع خرافات مطرح مىشود، اما در هر صورت رسوبات اين افكار هنوز در برخى از مرثيهسرايان ما وجود دارد و ما نبايد به دليل اينكه اين انحرافات نادر و ضعيفاند، بىتفاوت باشيم و از مبارزه با كژىها غفلت كنيم، زيرا باطل، باطل است و بايد در هر صورت از آن پيشگيرى كرد و نگذاشت در جامعه ما رسوخ كند و يا وسيلهاى براى تبليغات دشمنان اسلام گردد.
3. يكى ديگر از كژىها كه وارونگى در توصيف اين حادثه را نشان مىدهد، جهت دادن به قضاياى جنبى و كمرنگ نشان دادن فلسفه حماسه كربلا و يا بىتوجهى به آموزههاى حادثه است.
ممكن است برخى از حوادثى كه مطرح مىشود درست باشد، حقيقت هم داشته باشد، جزو معتقدات هم باشد، اما «وضع الشىء فى موضعه» نباشد. هر چيزى در جايگاه خود نباشد.
اينكه حسينعليه السلام و دستگاه عزادارى او وسيلهاى براى قضاى حوائج و مشكلات ماست، اينكه گريه بر حسين حقاً داراى خواص و آثار گوناگون است، اينكه اطعام و انفاق در راه خدا و در مجالس عزادارى چنين و چنان مىكند، منكر ندارد، اما همه مسائل نهضت عاشورا اينها نيست و توصيف كردن نهضت عاشورا و محدود كردن آن به اين مسائل و غافل شدن از مسائل اصلى و درسهاى بزرگ نهضت، نوعى كژى و بىراهه رفتن و كمرنگ نشان دادن فلسفه حماسه كربلاست و طرح آن موجبات زدگى و بىاعتقادى را به بار آورد.
ممكن است محافلى و مجالسى كه برگزار مىشود، در جهت نفى آن حقايق بزرگ نباشد، اما غفلت و اهتمام فوقالعاده به مسائلى كه اشاره شد و از ياد بردن فلسفه عزادارى خود نوعى تحريف باشد، چون در توصيف واقعيت، اگر كسى بخشى از واقعيت را گفت و بقيه را نگفت و يكى را كمرنگ و ديگرى را پررنگ جلوه داد، خود نوعى تحريف است: «حَفِظْتَ شَيْئًا وَ غابَتْ عَنْكَ اَشْياءُ».
شايد - همان طورى كه اشاره شد - حجم كژىهاى دسته اول و دوم در زمان ما كم باشد و اهل اطلاع و فن، بيش از گذشته نسبت به تحريفات لفظى و معنوى حماسه حسينى حساسيت نشان داده باشند، امام سوگمندانه اين نگرانى سوم بيشتر است، گرچه تحريف در نقل حوادث و تحريف در تفسيرهاى تاريخى خود خطرناك است اما كمرنگ نشان دادن اصل و اساس فلسفه نهضت و توجه به جهت غمزايى حادثه و تمام داستان عاشورا را در قالب ناله و غم و اندوه و ضجه قرار دادن - به قول استاد شهيد مطهرى - نگرانكننده است:
اگر شهادت حسين بن علىعليه السلام صرفاً يك جريان حزنآور بود، اگر صرفاً يك مصيبت مىبود، اگر صرفاً اين مىبود كه خونى به ناحق ريخته شده است، و به تعبير ديگر صرفاً نفله شدن يك شخصيت مىبود ولو شخصيت بسيار بزرگى، هرگز چنين آثارى به دنبال خود نمىآورد. شهادت حسين بن على، از آن جهت اين آثار را به دنبال خود مىآورد ... كه نهضت او يك حماسه بزرگ اسلامى و الهى بود. از اين جهت كه اين داستان و تاريخچه تنها يك مصيبت و يك جنايت و ستمگرى از طرف يك عدهاى جنايتگر و ستمگر نبود، بلكه يك قهرمانى بسيار بسيار بزرگ از طرف همان كسى بود كه جنايتها را بر او وارد كردند. شهادت حسين بن على، حيات تازهاى در عالم اسلام دميد.(25)
و در جايى ديگر دقيقاً اين نگرانى را نسبت به محافل عزادارى مطرح مىكند و مىگويد:
شعارهاى ما در مجالس، در تكيهها و در دستهها بايد محيى باشد نه مخدر، بايد زندهكننده باشد نه بىحسكننده، اگر بىحسكننده باشد نه تنها اجر و پاداشى نخواهيم داشت، بلكه ما را از حسين دور مىكند. اين اشك براى حسين ريختن خيلى اجر دارد، اما به شرط اينكه حسين در دل ما وارد شود، آنچنان كه هست در دل ما وارد بشود: «اِنَّ لِلْحُسَيْنِ مَحَبَّةً مَكْنُونَةً فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ» اگر در دلى ايمان باشد، نمىتواند حسين را دوست نداشته باشد، چون حسين مجسمهاى است از ايمان.(26)
البته از آن طرف نگرانى هست، نگرانى از تفريط است، يعنى همان طورى كه گروهى از سر افراطكارى نسبت به عزادارى حسين به جنبههاى معنوى و هدايتى توجه نكنند، از آن طرف به مرثيهسرايى و گريه بىتوجه باشند و اهتمام به بيان احكام و ارشادات و مسائل روز آنها را از ذكر مصيبت غافل كند و شور و هيجان و اقامه عزا به دست فراموشى سپرده شود.
5. پيشنهادات عملى ونتیجه گیری
با توجه به آنچه در باب نگرانىها گفته شد، ضرورت عنايت خاص به چگونگى برگزارى مجالس و نقش علما و دانشمندان و افراد آگاه در اين ميان روشن مىگردد. زيرا اين فرزانگان هستند كه نبايد بگذارند عوام هر كارى كه مىخواهند بكنند، به گونهاى كه در قضيه عزادارى احياناً خواص تابع عوام گردند، نگذارند كه دروغ و داستانهاى ساختگى و بىمحتوا و مخالف با شأن ائمّه در مجالس و اشعار راه يابد و از حركات مخالف شريعت مانند قمهزنى، پريدن از آتش و ريخت و پاشهاى اسرافگونه، جلوگيرى شود.
در اين راستا چند حركت لازم است:
1. معرفى منابع معتبر و قابل استفاده در قيام حسينى. همچنين نقد و بررسى كتابهايى كه به نقل جعليات و خرافات پرداختهاند.
2. توجيه مردم از طريق بيانيهها و دستگاههاى ارتباط جمعى و ايجاد حساسيت لازم نسبت به وقايع دروغ و ساختگى. تا خود مردم نسبت به حركتهاى منفى حساسيت نشان دهند و از شركت در مجالس اين چنينى خوددارى كنند.
3. تأكيد بر حداكثر استفاده از مجالس عزادارى در جهت ارشاد و هدايت مردم بويژه در روزهاى تاسوعا و عاشورا كه اجتماعات بيشتر است و فرصت تبليغ ممكن و استثنايى است.
4. رعايت احكام و مقررات اسلام و توجه به اهميت آن در عزادارىها حتى دستورات مستحبى از قبيل: نماز اول وقت و نماز جماعت و نپوشيدن لباسهاى بدننما در مجامع عمومى، و رعايت حال فقرا و مستمندان در اطعامها.
5. مبارزه تبليغاتى نسبت به حركات مخالف شئون اسلام مانند قمهزنى و از آتش پريدن و يا برخى از شبيهخوانىها.
6. برگزارى جلسات و مجامع توجيهى در چند نوبت در سال براى مداحان و ذاكرين و روضهخوانها و آشنا ساختن آنان به اهداف و فلسفه حسينى و بازگو كردن خطرات انحراف از فلسفه عزادارى. همچنين دعوت از رؤساى هيئتها و دستههاى عزادارى در جهت تبيين اهداف و پيشگيرى از كارهاى دون شأن امام حسين وعزادارى.
7. برگزارى جلسات توجيهى براى طلاب حوزههاى علميه و يادآورى نكات ياد شده.
8. تشويق شاعران در ارائه اشعار سوزناك با معانى بلند و مطابق با روح نهضت حسينى.
بنابراين بهترين پيشنهاد براى اصلاح و بهبود وضعيت عزادارىها، افزون بر بهره گرفتن از صدا و سيما و دستگاههاى ارتباط جمعى و تأكيد بر آشنايى با فلسفه عزادارى، ارائه راهحلهاى صحيح به طور مثبت است. يعنى روش صحيح و درست به مردم و مداحان و ذاكرين و وعاظ ارائه شود و به طور هماهنگ در همه مجامع اهداف نهضت حماسه حسينى بازگو شود و اين حركت تدريجى و آرام و ارشادى باشد و به گونهاى نباشد كه خود اين مبارزه عكسالعمل منفى ايجاد كند و نتيجه زيانبار به بار آورد و يا ترديدهايى نسبت به اصل عزادارى به وجود آورد.
پاورقی ها:
1) صحيفه نور، ج 3، ص 226، پيام امام به ملت شجاع ايران به مناسبت فرا رسيدن ماه محرم.
2) همان مدرك، ج 16، ص 218، بيانات امام در جمع گروهى از علما، تهران، سازمان مدارك علمى و فرهنگى، 1367.
3) صحيفه نور، ج 15، ص 205، بيانات امام در جمع گويندگان، وعاظ و خطباى مذهبى.
-4) كشف الاسرار، ص 173، تهران، بىتا.
5) -حماسه حسينى، ج 3، ص 282، تهران، انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1363 ش .
6) -ما را در هر نسلى عادلانى است كه تحريف افراط گران و دروغزنى باطل گرايان را دور مىسازند.
-7) حماسه حسينى، ج 3، ص 277.
-8) تفسير آفتاب، ص 265، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلا مى ، بىتا.
-9) د رسى كه حسين به انسانها آموخت، ص 392 .
10) - بحارالانوار، ج 44، ص 270.
-11) حماسه حسينى، ج 3، ص 278.
12) -صحيفه نور، ج 16، ص 218، بيانات امام خمينى در جمع گروهى از علما و ائمّه جماعات...
-13) بحارالانوار، ج 98، ص 177، از چاپ بيروت.
14) -مقتل الحسين، عبد الرزاق مقّرم، ص 100، قم، انتشارات بصيرتى، بىتا.
-15) همان مدرك.
-16) عِبْرَت: به كسر عين به معنى پند و اندرز ، و به فتح عين به معنى اشك و اندوه است، لذا بعضى به گونه اوّل و بعضى به گونه دوم آن را معنى و توجيه كردهاند.
-17) همان مدرك، ج 103.
-18) درسى كه حسين به انسانها آموخت، ج 398.
-19) حماسه حسينى، ج 3، ص 90.
20) - روانشناسى از ديدگاه غزالى، سيد محمّد باقر حجتى، ج 2، ص 161.
-21) صحيفه نور، ج 13، ص 153، بيانات امام در جمع وعاظ و خطباى مذهبى.
- 22) تفسير آفتاب، 264.
23) - حماسه حسينى، ج 1، ص 175.
-24) نگاهى به حماسه حسينى، صالحى نجفآبادى، اين كتاب در ادامه و تكميل و تحليل نظرات و در برخى موارد نقد كتاب استاد شهيد مرتضى مطهرى نگاشته وتوسط نشر کویر منتشرشده است.
25) -حماسه حسينى، ج 1، ص 162.
26) - همان مدرك، ج 2، ص 210.