Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

رحمانيت خدا، صفتي در جهت سعادت بشر

رحمانيت خدا، صفتي در جهت سعادت بشر

در گفت وگو با محمدعلي ايازي مطرح شد
نويسنده : حميد رضايي
سيد محمد علي ايازي، يکي از قرآن پژوه هان معاصر است که تاليفات متعددي هم در اين زمينه دارد. او بيشترين تلاش خود را به تحقيقات قرآني اختصاص داده است و برخي آثارش نيز مورد تقدير قرار گرفته اند. با او در مورد دين رحماني گفت وگويي انجام داده ايم که در ادامه مي آيد...
خداوند وقتي اديان را بر انسان ها نازل مي کرد، آيا هدفش فقط رحمت نازل کردن بر مردم بود يا اهداف ديگري هم داشت؟
اصولا اين لازمه صفت رحمانيت خداوند است که انسانها را به سعادت، تکامل و توسعه ارزش هاي انساني برساند. به همين دليل هم او پيامبران را به عنوان راهنمايان فرستاد. معلمان و راهنمايان کساني هستند که مي خواهند افراد را از باب دلسوزي به سمت سعادت و ارزشهاي والا راهنمايي کنند. بنابراين صفت رحمانيت خداوند هم يک صفت عام است که مي خواهد در جهت سعادت بشر باشد. پيامبران را هم با همين صفات مي فرستد. خداوند در توصيف پيامبر مي فرمايد «رحمتا و بشري للمومنين». بنابراين خداوند اديان را براي نزول رحمت بر مردم فرستاده است.
پس آيات و روايات در اديان الهي که به عقاب و عذاب و حدود اشاره مي کنند، تکليفشان چيست؟ آيا آنها هم در ذيل همين رحمت خداوندي است؟
به نظر من ابتدا بايد هندسه اي براي تعاليم دين در نظر گرفت و ديد جايگاه عقاب در آن کجاست و جايگاه رحمت کجاست. يکي از راههايي که مي توانيم اين هندسه را روشن کنيم، اين است که ببينيم حجم آياتي که ناظر به رحمت خداوندي هستند و آياتي که ناظر بر عقابند، چه تناسبي دارند. به عنوان مثال در قرآن کريم 113 سوره از 114 سوره با «بسم الله الرحمن الرحيم» و بروز صفات رحماني و مهرباني و عطوفت آغاز مي شود. در يک سوره فقط نامي از رحمانيت خداوند نيست، اما شگفت اين که در سوره ديگر بسم الله الرحمن الرحيم دو بار تکرار مي شود. مي دانيم که روش زباني مي تواند نشان دهنده سمت و جهت گيري شيوه عرضه دين باشد.
نکته ديگر اين که ما در تعاليم ديني خودمان داريم «وسعت کل شي » رحمته» يعني رحمت خداوند در همه عالم گسترده است يا «سبقت رحمته علي غضبه» يعني رحمت او بر غضبش پيشي گرفته است.
پس چرا در بعضي اديان بر جنبه هاي رحماني بيشتر تاکيد شده و حتي برخي اديان به دين رحمت معروف شده اند؟
تا جايي که سراغ دارم - جداي از عناوين و تبليغات- هيچ دين الهي وجود ندارد که در کنار رحمت، جايي براي انذار و عقاب پيش بيني نکرده باشد. به لحاظ تعليم و تربيت هم، انسان هم بايد خوف داشته باشد و هم رجا. اگر کلاس درس هم هميشه بر اساس تشويق باشد و ترس از نياوردن نمره و مردود شدن نباشد، براي افراد هشدار دهنده نيست. در کارهاي ديني هم همين طور است. در وضع قانون هم همين طور است. درست است که جنبه هاي تشويقي در نظر گرفته مي شود، اما اين هم در نظر گرفته مي شود که اگر کسي تخلفي کرد، به موضوع رسيدگي شود. اصولا قانون يک طرفه، ضمانت اجرايي ندارد. اگر به دزد بگوييم ما تو را تشويق نمي کنيم، او هم قبول مي کند و مي گويد که من تشويق نياز ندارم. اگر به ستمکاري بگويند که کسي نيست به کارهاي تو رسيدگي کند، او هم به کارهايش ادامه مي دهد. بنابراين حتما بايد در کنار تشويق، انذار و خوف هم وجود داشته باشد. بگذريم از اين که برخي اديان در شعار اين حرف ها را مي زنند و بر رحمت تاکيد دارند، اما جنگهاي صليبي و کشت و کشتارها و تفتيش عقايد و محاکمات ناشي از حوزه دين آنها و از متن کليسا، فراموش نشدني است. بنابراين دين يکي از ويژگيهايش اين است که بايد جامع باشد و به همه جنبه ها بپردازد، اما نکته مهم اين است که فصل مميز و نقطه برجسته آن کجاست. ما در آموزه هاي قرآني اين درک را داريم که آياتي که با رحمانيت، غفرانيت و مهرباني خدا و اوصافي که همه در جهت تشويق و بشارت دادن است، خيلي فراوان تر از آياتي است که بشارت دهنده نقمت و عذاب است.
حالا اگر فرض کنيم خداوند ديني را بر مردم نازل مي کرد که سرشار از «رحمت» بود، اما در آن اثري از عذاب و عقاب نبود، آيا اين دين مي توانست به سعادت بشر منجر شود؟
شما اگر فرض کنيد قانوني وضع شود که در آن هيچ پيش بيني براي ارتکاب اعمال زشت نشده باشد. خوب اين قانون ضمانت اجرايي نخواهد داشت و مطابق آن، هر کس هر کاري را انجام مي دهد. البته اصول روانشناسي تربيتي نشان مي دهد که بايد به سمت رحمانيت و تشويق و مهرباني رفت. اين تعبير قرآني که «سبقت رحمته علي غضبه» چنين جهان بيني را تبيين مي کند.
من در جايي مي خواندم که «هميشه انسانها طالب تشويق اند. بنابراين اگر جنبه رحماني دين را گسترش بدهيم و جنبه خشماني آن را بکاهيم، به تناسب، طرفداران دين هم بيشتر و مخالفان آن کاسته مي شوند». اين استدلال براي افزايش دين داران قابل قبول است؟
البته در اين که تشويق کارسازتر از تنبيه است، ترديدي نيست و در آموزه هاي ديني هم به اين موضوع توجه زيادي شده است، اما اين که هر چه مهرباني هاي دين بيشتر شود، شوق مردم براي گرايش به آن هم بيشتر مي شود، کمي محل ترديد است. تحقيقات علمي بايد ثابت کند که اگر تشويق باشد و تنبيه نباشد، انسان بيشتر علاقه مند مي شود. يک وقت ما در کميت دين داري بحث مي کنيم و زمان ديگر مي خواهيم اين کميت را به کيفيت تبديل کنيم. در اين زمان مي توان ديد که آموزه هاي ديني چقدر مي تواند تاثيرگذار باشد.
عده اي در طول تاريخ گفته اند که نبايد از جنبه هاي رحماني دين استفاده کرد و بيشتر به ترس از خدا مشغول شد، چون هر چه بيشتر خوف الهي داشته باشيم، خداوند در آخرت ما را از نعمات خود بهره مند خواهد کرد. به نظر شما اين تعبير درستي است؟
من فکر نمي کنم چنين چيزي درست باشد. خداوند بشارت هاي فراواني داده است. پيامبران هم «بشير» و «نذير» بوده اند. ديگر اين که ما بايد بين خواسته هاي داراي ارتباط بين «انسان و خدا» و خواسته هايي که داراي ارتباط بين «انسان و انسان» هستند، تمايز قايل شويم.
در مورد اتفاقاتي که بين انسان و خدا رخ مي دهد، خداوند بيشتر گذشت مي کند، اما در مورد موضوعات حقوقي بين انسانها، خداوند به سادگي نمي گذرد. وقتي کسي حقوق مردم را از بين مي برد، آبرو مي برد و مال را از بين مي برد، خداوند گذشت نمي کند. اصولا در حوزه تعليم، تشويق خيلي موثر است، اما در حوزه اجراي تعاليم دين و حقوق اجتماعي بايد هر دو جنبه تشويق و تنبيه در نظر گرفته شود و قانون بر مردم حکمراني کند.
به نظر شما در دنياي امروز، وقتي کلمه «دين» استفاده مي شود، بشر از آن برداشت رحماني دارد يا برداشت خشماني؟ يعني بشر تصور مي کند اگر متدين شود، رحمت شامل او مي شود و از اين پس او رفتاري رحماني خواهد داشت، يا اين که خشم و عذاب شامل او مي شود؟
در مورد اين سوال «دين» به مفهوم کلي را نمي توان در نظر گرفت. انسان مي تواند «معنويت»، «خداگرايي» يا «اخلاق گرايي» را در نظر بگيرد، اما وقتي صحبت از دين مي شود، حتما دين خاصي را در نظر دارد. حال بايد ديد که چه تلقي از آن دين خاص در آن جامعه وجود دارد. به عنوان مثال در غرب کار گسترده اي در سال هاي اخير براي توسعه «اسلام هراسي» انجام شده است. ايده گسترش «اسلام هراسي» به دليل اين که اسلام روزبه روز در آمريکا و اروپا در حال توسعه است، به ذهن مخالفان رسيده است. آنها هر روز جامعه را با يک بحران مواجه مي کنند تا نشان بدهند که اسلام يک دين خطرناک و رعب آور است. اما «دين» خاصيت مهمي که دارد، اين است که با همه مبارزاتي که عليه آن در طول تاريخ در جريان بوده است، در حال توسعه بوده است.
جوامعي هم که با دين مبارزه کرده اند، امروز به اين نتيجه رسيده اند که نمي توانند بي نياز از يک نوع معنويت و اخلاق ديني باشند. اين نشان مي دهد که تلقي عمومي از دين، اين نيست که دين «خشونت آميز» است. البته ممکن است نسبت به دين خاصي يا تفسير خاصي از يک دين، عکس العمل هايي وجود داشته باشد.
کسي مي گفت که به عنوان مثال دين اسلام «و اعدوا لهم ماستطعتم من قوه» و «ترهبون به عدوالله» دارد. با وجود اين جملات، ديگر نمي توان از رحمانيت دين سخني به ميان آورد. اين نظريه چگونه نقد مي شود؟
به نظر من ايشان سرنا را از ته مي زند! مرحوم طالقاني تعبيري دارد و مي گويد گل، خاري هم دارد. مهم اين است که کسي گلبرگ و بويش را ببيند يا خارش را. بايد گفت که آن چه به انسان آرامش مي دهد و به زندگي انسان معنا مي بخشد، دين است. بعضي چيزها البته در دين هست، اما برخي آن را بسيار زياد بزرگ کرده اند يا از آن تفسير غلطي ارائه داده اند.
در جهان امروز کساني هستند که بر جنبه هاي ترس آور دين تاکيد زيادي دارند. بنياد گرا هستند و با برداشت افراطي از دين عمل مي کنند. در همه اديان هم اين قبيل افراد ديده مي شوند. اين عده با استناد به چه چيزي در دين اين گونه عمل مي کنند؟
البته بايد بدانيد که بنيادگرايي الزاما به معناي خشونت گرايي نيست. بنيادگرايي يعني نوعي سنت گرايي و برگشت دادن به آموزه هاي صوري دين. در مسيحيت هم ارتودوکس ها از اين گونه اند. در حقيقت بخشي از بنيادگرايي امروز که به افراط گرايي رو آورده، صرف نظر از اين که چه مباني اي در دين پيدا کرده است، با رفتارش به مسائل جهان واکنش نشان مي دهد. به عنوان نمونه در برخورد با آمريکا و اسراييل يا برخورد با اشغالگران، چنين واکنش هايي بروز مي کند. نمونه اي از بنيادگرايي در مسيحيت، نحله اي است با عنوان «مسيحيت آزادي بخش» که واکنشي -در آمريکاي لاتين- در مقابل حکومت هاي استبدادي بوده و حرکات تندروانه اي هم داشته است. صرف نظر از اين که اين کارها بنيادگرايي است يا نه، نبايد فراموش کرد که بخشي از اين حرکات پيش از آن که مرتبط با دين باشد، مربوط به نوع برخوردهاي قدرت هاست. به عنوان مثال در فلسطين، جرياناتي هستند که ديني هم نيستند، ولي در عين حال نوع مبارزات و عمليات انتحاري آنها مانند القاعده است. ممکن است اين بنيادگرايي به برخي آيات و متون ديني هم استناد کند، اما اين آيات و روايات علت تامه اين انديشه نيستند. ما چنين رفتارهايي را در مارکسيست بي دين هم مي بينيم. بر عکس در عراق امروز، جريان مقتدي صدر بنيادگرا نيست، ولي نوع برخوردهايش مانند رفتار بنيادگراهاست. در مورد فلسطين، خيلي ها مي پرسند چرا عالمان اسلام در مقابل عمليات انتحاري، حرکت فتوايي انجام نمي دهند. سوال من اين است که آيا فتوا در اين مورد اثر مي کند؟ وقتي يک دختر18 ساله فلسطيني مي بيند که 400 کودک هموطن او کشته شده، در حالي که هيچ بنيه ديني هم ندارد، بمب را به خودش مي بندد و مي رود و کشته مي شود. اگر هم ما او را از نظر ديني تحريم بکنيم، تاثيري در کارش ندارد. او اصلا منتظر فتوا نيست. خيلي از اتفاقاتي که توسط بنيادگراها رخ مي دهد، در واکنش به اتفاقات جامعه است و آن را نبايد به دين ربط داد.
الان مساله اي که مطرح است، اين است که روي جنبه هاي رحماني زياد کار نشده، ولي در جهت عکس کارهاي فراواني شده است. عده اي مي گويند براي بهبود اين وضعيت، بياييم جنبه هاي عذاب و حدود دين را کنار بگذاريم و روي جنبه هاي رحماني کار کنيم تا بر تعداد متدينين افزوده شود. اين روش را مي پذيريد؟
تفسير من از حوزه دين دو محور دارد. من تعالي دين را در آزادي مي دانم و در «کتاب آزادي در قرآن» آن را مفصل توضيح داده ام. ديگر اين که ما روي مساله رحمانيت خدا خيلي جدي کار نکرده ايم. به نظر من جاي يک مطالعه جدي در اصل ايده ها و آرمانها و اجراي آن خالي است. ادبيات کتاب مثنوي، غزليات شمس و ديوان حافظ، همه ادبيات رحماني هستند. ادبيات عرفاني ما در حوزه ديني، رحماني است. ما مشکلي که داريم اين است که حوزه تفسير دين ما عطف به قدرت پيدا مي کند. الان مردم و متفکران ما تفسير غير رحماني از دين ندارند، اما اين قدرت است که احتياج مي بيند براي کارهايش از دين استفاده کند و لذا بعضي قسمت هاي آن را برجسته مي کند. قدرت هم خودش دنبال اين روش است و هم کساني که آن ادبيات را ترويج مي کنند، بزرگ مي کند. نبايد فکر کرد که چون قدرت مي خواهد کارهاي خودش را توجيه کند، دليل بر اين است که مفسران ديني ما همه روي جنبه هاي خشونت آميز کار کرده اند.
يعني شما معتقد به اين هستيد که براي پررنگ شدن جنبه هاي رحماني دين، بايد جنبه هاي شداد و عقاب و حدود را کم رنگ کنيم؟
نه! ما نبايد حدود را تعطيل کنيم، اما من مي گويم که با اين حدود الهي بد برخورد شده و از آنها تفسير بد ارائه شده است.

Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم