محمدعلی کوشا
مستند شمارة 6 (شایستهسالاری)
امام حسین(ع) در جواب دعوتنامههای کوفیان چنین نوشت: «فَلَعَمْرِي مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْعَامِلُ بِالْكِتَابِ، وّ الآخِذُ بِالْقِسْطِ، الدَّائِنُ بِالْحَقِّ، وَ الْحَابِسُ نَفْسَهُ فِي ذَاتِ اللَّه؛ به جان خودم سوگند، امام و پیشوای راستین کسی است که به کتاب خدا عمل کند، و راه قسط و عدل را در پیش گیرد، و تابع حق باشد، و وجود خویش را وقف فرمان خدا گرداند».[1]
امام حسین(ع) در برخورد با سپاه حرّ بن یزید در منزل «شراف» پس از اقامۀ نماز ظهر خطاب به سپاهیان حرّ فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّكُمْ إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ وَ تَعْرِفُوا الْحَقَّ لِأَهْلِهِ يَكُنْ أَرْضَى لِلَّهِ عَنْكُمْ وَ نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ مُحَمَّدٍ أَوْلَى بِوَلَايَةِ هَذَا الْأَمْرِ عَلَيْكُمْ مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُدَّعِينَ مَا لَيْسَ لَهُمْ وَ السَّائِرِينَ فِيكُمْ بِالْجَوْرِ وَ الْعُدْوَانِ ...؛ ای مردم، اگر پروای الهی داشته باشید و حق را برای اهلش به رسمیت بشناسید، این کار موجب خشنودی خدا خواهد شد. و ما اهلبیت محمّد| به ولایت و رهبری مردم شایسته و سزاوارتریم تا این مدّعیان ناحق که راه ستم و تجاوز را در پیش گرفتهاند».[2]
و نیز آن حضرت به استاندار مدینه فرمود: «أَيُّهَا الْأَمِيرُ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ ... وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ؛ ای امیر، ما اهلبیت پیامبریم ... در حالی که یزید کسی است که شراب مینوشد و انسان بیگناه را میکشد و آشکارا فسق میورزد و کسی مثل من هرگز با او بیعت نخواهد کرد».[3]
مستند شماره 7 (ظلمستیزی)
امام حسین(ع) پس از حرکت از منزل «شراف» در خطابی به سپاهیان حرّ فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ| قَالَ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَانِ وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ؛ ای مردم، همانا پیامبر خدا| فرموده است: «هرکه زمامدار ستمکاری را که حرامهای الهی را حلال کند، پیمان خدا را میشکند، با سنّت رسول خدا مخالفت میورزد، در میان بندگان خدا بر اساس گناه و تجاوز رفتار میکند، و آنگاه در قول و عمل بر ضدّ او موضعگیری نکند، بر خداست که او را به جایگاه [آتشین] همان ظالم بیندازد».
آگاه باشید و بدانید که این حکومت یزیدی پیرو شیطان شده و طاعت خدای رحمان را رها ساخته و فساد و تباهی را آشکار ساخته است».[4]
و باز آن حضرت فرموده است: «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُتَنٰاهیٰ عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا الْحَيَاةَ وَ لَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً؛ آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود؟ و از باطل نهی نمیگردد؟ در چنین فضایی، مؤمن حق دارد که آرزوی لقای الهی نماید (مبارزه کند اگرچه کشته گردد). بیگمان، من، مرگ را جز سعادت نمیبینم و زندگی با ستمکاران را جز تباهی نمیدانم».[5]
مستند شماره 8 (ذلّتناپذیری)
امام حسین در روز عاشورا خطاب به سپاه دشمن فرمود: «أَلَا إِنَّ الدَّعِيَّ بْنَ الدَّعِيَّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةِ أَبَى اللَّهُ ذَلِكَ وَ رَسُولُهُ وَ المُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ وَ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِيَّةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِيَّةٌ مُنْ أَنْ یُؤْثِرَ مَصَارِعَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَامِ؛ آگاه باشید که این فرد فرومایه (ابن زیاد) و فرزند فرومایهٰ مرا در بین دوراهی شمشیر و ذلّت قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلّت برویم! زیرا خدا و رسولش و مؤمنان از اینکه ما ذلّت را بپذیریم اِبا دارند و دامنهای پاک مادران ما و مغزهای با غیرت و نفوس با شرافت پدران ما روا نمیدارند که اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتلگاه کریمان و نیکمنشان مقدّم بداریم».[6]
تذکر: برخی از مترجمانِ «کتاب لهوف» واژۀ «دَعِیّ» را «زنازاده» ترجمه کردهاند که قطعاً صحیح نیست بلکه به معنای فرومایه است. امّا مرحوم شیخ محمّد صادق نجمی که عالمی محقّق و فقیه است در کتاب خود به نام «سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا» به «فرومایه» ترجمه کرده که کاملاً صحیح است.
امام(ع) به برادرش به نام «عمر اَطْرَف» در مدینه فرمود:
«وَ اللَّهِ لَا أُعْطِي الدَّنِيَّةَ مِنْ نَفْسِي أَبَداً؛ به خدا سوگند من هرگز زیر بار ذلت نخواهم رفت ...»[7]
و نیز در مقام دیگر فرموده است:
«وَ اللَّهِ لا اُعْطِيهِمْ بِيَدِى اِعْطاءَ الذَّلِيلِ وَ لا اَفِرُّ فِرارَ الْعَبيدِ؛ نه، به خدا سوگند، دست ذلّت را به سوی آنان دراز نمیکنم و همچون بردگان، از آنان فرار نخواهم کرد».[8]
مستند 9 و 10 (صبر و مقاومت و در نهایت رسیدن به شهادت)
امام(ع) در صبح عاشورا آنگاه که نماز صبح را خواندٰ خطاب به یارانش فرمود: «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِيمِ الدَّائِمَةِ فَأَيُّكُمْ يَكْرَهُ أَنْ يَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلَى قَصْرٍ ...؛ ای بزرگزادگان، صبر و شکیبایی پیش گیرید که مرگ چیزی جز یک پل نیست که شما را از رنج و سختی عبور داده به بهشت برین و نعمتهای همیشگی آن میرساند. چه کسی است که نخواهد از یک زندان به کاخی انتقال یابد ...».[9]
نتایج قیام حسینی
قیام امام حسین(ع) دو نوع نتیجه اصلی به بار آورد: اوّل: نتیجهای کوتاهمدّت، دوم: نتیجهای درازمدّت. نتیجۀ کوتاهمدّت آن عبارت است از:
1. محکوم ساختن ارکان مخوف دین سالاری دروغین دستگاه اموی و درهم شکستن آن.
2. بیدار کردن وجدانهای خفتۀ مردمی که تن به راحت طلبی و دنیاداری داده بودند.
3. بیرون آوردن بسیاری از مردم به ویژه نسل جوانتر از حالت رکود و خُمودو جُمود که پس از آن، قیام مختار و توّابین در سال 66 و قیام زید بن علی بن حسین در سال 122 و دیگر انقلابهایی که عرصه را بر امویان تنگ گردانید تا به سقوط نهایی آنان منجر گردید.
امّا نتیجۀ درازمدّت قیام حسینی هم میتوان در چند چیز خلاصه کرد:
الف. ارائۀ اخلاقی جدید برای همگان در طول زمان و مکان که در آن فرهنگ ایثار و فداکاری به گونهای عینیّت یافت که بزرگترین پشتوانه برای تمامی انقلابیون و آزادیخواهان و استقلالطلبان گردید.
ب. اسلام تشیّع با شهادت امام و یاران باوفایش در کربلا در عین محدودیتها و حصر و حبسها و زجرهای فراوان طرفدارانش، بروز و نمودی پیدا کرد که سبب شد شیعیان از آن حالت انزوای فرهنگی و سیاسی خارج گردند و در زمینه های گوناگون، موجودیتِ خود را به اثبات رسانند و جایگاه تاریخ خویش را بازیابند، و ثبات و پایداری خود را در هدفمندی رسالت خویش به دیگران نشان دهند.
ج. شاید مهمترین نتیجۀ قیام حسینی را در درازمدّت «حضور عقلانی و عاطفی» این قیام بینظیر باشد. حادثۀ کربلا با منطق عقلانیاش استقرار مکتب «قرآن و عترت» را در سیستم فرهنگی خویش، درسآموز و پندآموز همۀ اندیشمندان قرون و اعصار ساخت و حوزههای شیعی را گرمی و جانی تازه بخشید تا به راستی و درستی بتوانند با پرورش عالمانی بزرگ، دانش دینی و فرهنگ استوار آن را رونقی به سزا بخشند که از آن زمان تاکنون دامنۀ این سیر تحوّل بزرگ را بالعیان مشاهده میکنیم.
امّا از جهت «عاطفی»، عاشورا پتکی گران بر سر تمام مستکبران از آن روز تا دامنه قیامت خواهد بود که به شکل معجزهآسایی سیلِ جمعیتهای انقلابی ایجاد میکند و روز به روز شور و شعف و احساسی دیگر میآفریند و همچون سیل خروشان، همه خاک و خاشاکهای بیپایه و اساس زر و روز و تزویر را از سر راه خود برمیدارد و به تودهها مسلمان شیعی طرفدار اهلبیت جانی تازه می بخشد تا با هر ستمگر گستاخی به مبارزه برخیزند و با قهر انقلابی خویش به نام حسین و یاد حسین و یارانش، ریشههای ستم را به تدریج بسوزانند که از پیامبر اکرم| نقل شده: «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً؛ در شهادت حسین(ع) شور و حرارتی در دلهای مؤمنان است که هرگز به سردی نخواهد گرایید».[10]
یک نکتة قابل توجّه
کسانی که فلسفۀ قیام امام حسین(ع) را تشکیل حکومت میدانند، قطعاً مراد آنان حکومتی از سنخ حکومت پیامبر| و علی(ع) است نه حکومتی صِرفاً برای دستیابی به قدرت و سلطه بر مردم، چنانکه در حکومتهای از نوع سلطنتی و شاهنشاهی یا انواع دیگر آن در دنیا معمول بوده و هست. بلکه مراد، حکومت عدل اسلامی است که پایههای اصلی آن با خواست و بیعت مردم بر اساس معیارهای کتاب و سنّت است.
به راستی کسانی که پس از رحلت رسول خدا| حقّ حکومت و زمامداری سیاسی دیگران را خلاف واقع و غصبی میدانند، چرا همین حقّ را برای امام حسین(ع) لازم و واجب نمیدانند؟ و شگفتآورتر اینکه برخی قائلان به انگیزۀ قیام امام(ع) برای تشکیل حکومت اسلامی را متّهم به انحراف از امامت میکنند! با این بهانه که مگر امام به دنبال قدرت و ریاست و یا دنیاطلب بوده است که بگوییم او برای تشکیل حکومت قیام کرده است؟!
در حالی که قطعاً اگر امام حسین(ع) بر اساس بیعتستانیاش توسّط مسلم بن عقیل از مردم کوفه به حکومت میرسید، حکومت را وسیلهای برای اجرای عدل و داد قرار میداد و جامعه را به سوی قسط و عدل پیش میبرد، چون انگیزۀ او اصلاح امور و عمل به سیرۀ پیامبر| و علی(ع) بود.
معلوم میشود کسانی که با این تحلیل که امام(ع) برای تشکیل حکومت اسلامی قیام کرده، مخالفت میورزند، یا مراد از «حکومت اسلامی» به رهبری امام حسین(ع) را به درستی درنیافتهاند، و یا اینکه فرقی میان حکومت اسلامی و سلطنت مطلقۀ شاهنشاهی و دیگر حکومتهای خودکامه نمیگذارند.
و یا اصلاً دین را از سیاست جدا میدانند و شأن امام را بالاتر و فراتر از دستیابی به قدرت و حکومت برای اجرای عدل و دادگری میدانند و او را تنها مسألهگوی شریعت به حساب میآورند!
اینگونه افراد در درجۀ نخست باید تکلیف خود را با حکومت دینیِ پیامبرانی چون سلیمان و داود نبی و حکومت دهسالۀ پیامبر اسلام و نیز حاکمیت حدوداً پنجسالۀ امیرمؤمنان علی(ع) روشن سازند و آنگاه دربارۀ حکومت و یا عدم حکومت امام حسین(ع) بحث کنند.
البته عدّهای پیش از انقلاب اسلامی ایران، با نگاه جدایی دین از سیاست و یا محدود نمودن امامت به مرجعیت دینی چنین نظر و دیدگاهی داشتند، ولی عدّهای هم پس از انقلاب اسلامی به خاطر مواردی از ناکامیهای جمهوری اسلامی، تغییر نگاه دادند تا جایی که لغزشهای احتمالی حاکمان دینی را کم و بیش به حساب ناکارآمدی دین و حکومت دینی تلقّی کرده و میکنند.
کتاب نامه
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه، گردآوری سیّد رضیّ، تصحیح صبحی صالح.
3. اثبات الوصیة، منسوب به مسعودی، نشر انصاریان، قم، 1417ق.
4. انساب الاشراف، احمد بن یحیی بلاذری، تصحیح محمدباقر محمودی، مؤسسه اعلمی بیروت، 1394ق.
5. الباب الحادیعشر مع شرحه النافع لیوم الحشر، فاضل مقدار، نشر علّامه، قم، 1413ق.
6. تاریخ الطبری (تاریخ الامم و الملوک)، محمد بن جرير طبرى، دار ابن حزم.
7. تحف العقول، ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تصحیح علیاکبر غفاری، چاپ اسلامی جامعۀ مدرسین قم، 1404ق.
8. جامع الترمذی، الحافظ ابیعیسی محمّد بن عیسی بن سورة بن موسی، دار السّلام للنشر و التوزیع، ریاض، چاپ اول، 1420ق.
9. سخنان حسین از مدینه تا کربلا، محمّدصادق نجمی، بوستان کتاب قم، چاپ نهم، 1381ش.
10. مستدرک الوسائل، میرزاحسین نوری، مؤسسه آلالبیت، قم، 1429ق.
11. مسند احمد بن حنبل، احمد بن حنبل، بیت الافکار الدولیّة، اردن، چاپ چهارم، بیتا.
12. مقتل خوارزمی، ابوالمؤیّد الموفّق بن احمد المکّی اخطب خوارزم، چاپ انوار الهدی، قم، تحقیق شیخ محمّد سماوی، 1418ق.
13. الملهوف (لهوف)، سید بن طاووس، انتشارات نبوغ، قم، چاپ چهارم، 1380.
یادداشت ها:
[1] . تاریخ الطبری – تاریخ الامم و الملوک -، چاپ 2 جلدی دار ابن حزم، بیروت، ج 1، ص 1624، حوادث سال 60.
[2] . تاریخ الطبری، چاپ 2 جلدی، ج 1، ص 1652، حوادث سال 61.
[3] . مقتل الحسین خوارزمی، ج 1، ص 267.
[4] . تاریخ الطبری، ج 1، ص 1653، چاپ دو جلدی، دار ابن حزم، بیروت.
[5] . تحف العقول، ص 245، با تصحیح علیاکبر غفاری، چاپ اسلامی مربوط به جامعه مدرسین قم.
[6] . لهوف (الملهوف) سید بن طاووس، ص 134، انتشارات نبوغ، قم، چاپ چهارم؛ تحف العقول، با تصحیح غفاری، ص 241، چاپ اسلامی جامعه مدرسین؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 10، دار الهدی، قم، 1418ق.
[7] . لهوف، ص 23، سخنان حسین بن علی، ص 46 از محمّد صادق نجمی.
[8] . انساب الاشراف بلاذری، ج 3، ص 188.
[9] . اثبات الوصیة مسعودی، ص 139؛ سخنان حسین بن علی از محمّدصادق نجمی، ص 213.
[10] . مستدرک الوسائل، ج 10، ص 318.