عبدالرحیم سلیمانی
ایجاد کشوری فلسطینی با مرکزیت قدس شریف کم ترین حق ملت ستمدیده فلسطین است و جهان و مجامع بین المللی وظیفه دارند که در راه بازگرداندن این حداقل حق، که چه بسا خود در تضییع آن نقش داشته اند، تلاش کنند. باید جهانیان توجه کنند که این حق ملت فلسطین است که برای بدست آوردن حقوق پایمال شده خود تلاش و مبارزه کند. البته این حداقل حق این ملت است و اگر مجامع بین المللی بخواهند عدالت را اجرا کنند باید گام های دیگری نیز بردارند
بیت المقدس سرزمینی است که از آن در متون مقدس سه دین بزرگ هم خانواده، که به ادیان ابراهیمی موسومند، یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام، با احترام یاد شده، و متفاوت با دیگر مناطق و مقدس شمرده شده است. بیت المقدس مکان و منزل انبیاء و محبط وحی الهی بوده است. سرزمین مقدس به گونه ای با خدا و عالم معنا ارتباط دارد و اگر متون این سه دین آن را مقدس می شمارند حتما باید پیروان آنها حرمت آن را حفظ کنند و از قداست آن محافظت نمایند. اگر مکانی خانه خداست، باید خانه خدا امن باشد و از تجاوز و قتل و غارت و تضییع حقوق انسان ها مبرا و پاک باشد. اما تاریخ این سرزمین نشان می دهد که همین ادعای تقدس اثر عکس داشته و به جای اینکه این اندیشه باعث پاکیزگی این سرزمین از ظلم و جور و تعدی شود باعث بدترین ستم ها و حق کشی ها شده است. این ادعای تقدس از یک سو باعث نوعی انحصارگرایی شده که نتیجه آن این بوده که پیروان هر دین آن را مخصوص و ویژه خود بینگارند و دیگران را به حساب نیاورند و دفاع از این حریم انحصاری را بر خود واجب و در نتیجه به جنگ و نزاع بپردازند، و از سوی دیگر شیادان و قدرت طلبان نیز، مانند هر امر مقدس دیگر، از این تقدس سوء استفاده کرده، از آن برای رسیدن به مطامع دنیوی خود بهره برده اند. این امور باعث گشته که سرزمین مقدس و امن الهی به میدان جنگ و خون ریزی و تجاوز تبدیل شود.
اگر پیروان این سه دین از انحصارگرایی دست برمی داشتند و همت خود را بر دفاع از تقدس این سرزمین معطوف می کردند و جلوی سوء استفاده سیاستمداران و قدرت طلبان را می گرفتند، تاریخ این سرزمین به گونه ای دیگر رقم می خورد. اگر مکانی و سرزمینی برای پیروان سه دین، مقدس است پس این امر یکی از مشترکات است و باید به جای اینکه باعث جنگ و نزاع و خون ریزی شود، به مکانی برای گفتگو و تفاهم تبدیل شود و همان طور که قرآن مجید پیروان این ادیان را به همگرایی حول اعتقاد به یگانگی خدا، که به فرموده قرآن از مشترکات این ادیان است، دعوت کرده، اعتقاد به تقدس و حرمت این سرزمین می توانست و می بایست به عنوان اعتقادی مشترک در نظر گرفته شود که باعث تفاهم و نزدیکی گردد و نه جنگ و نزاع. به هر حال ما، یعنی پیروان این سه دین که در جهان کنونی زندگی می کنیم، نمی توانیم تاریخ گذشته را عوض کنیم، اما می توانیم با سخن منطقی و درست و با بازگشت به مرزهای عدالت و انصاف و با دست برداشتن از ادعاهای انحصارگرایانه و با پذیرش دیگران و ادعاهای آنان، آینده را بسازیم و منطقه را از ظلم و تجاوز و خشونت بپیراییم.
برای ایجاد یک سرزمین مقدس امن، آن گونه که خدا می خواهد، باید پیروان هر یک از سه دین با توجه به متون و تعالیم خود و نیز قوانین و مقررات و هنجارهای جهانی که در آن زندگی می کنیم نگاه و اعتقاد خود نسبت به سرزمین مقدس را بازبینی کنند و نگاهی جدید به وجود آورند. در این نگاه جدید از انحصارگرایی، که باعث و عامل بسیاری از تضادها و نزاع ها شده و می شود، پرهیز کنند و تکثر را بپذیرند و همزیستی مسالمت آمیز را سرلوحه زندگی خود قرار دهند و در عین پایبندی به اعتقادات و اعمال دینی خود به دیگران احترام بگذارد.
در گذشته ها در زمان هایی این سرزمین میدان جنگ بین مسیحیان و مسلمانان بوده و امروز این نزاع و نبرد بیشتر بین یهودیان و مسلمانان است. و من به عنوان یک مسلمان به این مسأله نگاهی و نظری دارم که در چند محور آن را بیان می کنم.
۱٫ یهودیان قومی بوده اند که زمانی در این سرزمین می زیسته اند و نه تنها این سرزمین وطن و کشورشان بوده، بلکه این سرزمین با دیانت آنان ارتباط وثیقی داشته است. در کتاب تورات، خداوند وعده این سرزمین را برای قوم اسرائیل به ابراهیم خلیل داده و این وعده بعداً در زمان یوشع ابن نون، جانشین حضرت موسی(ع)، محقق شده است. از این زمان، یعنی حدود ۱۲۰۰ ق.م. تا سال ۷۰ م. این قوم در سرزمین فلسطین می زیسته و در بیشتر زمان ها در این دوره دارای حکومت مستقل و مقتدر بوده و در دوره هایی با اینکه این سرزمین در اشغال یهودیان بوده، اما حکومت مستقل نداشته اند. این امر تا سال ۷۰ م. پس از شورش یهودیان، امپراتوری روم شهر اورشلیم را محاصره کرده و بعد از سقوط شهر، آن را ویران کرد و معبد اورشلیم را با خاک یکسان نمود و بعد از چند دهه با شورش هایی که یهودیان کردند امپراتوری روم رفتن یهودیان به منطقه فلسطین را ممنوع کرد و این باعث آوارگی بزرگ یهود گردید که تا عصر حاضر ادامه داشته است. قرآن مجید نیز اصل وعده الهی و نیز سکنا داشتن یهودیان در این سرزمین را تایید کرده است. به هر حال آن سرزمین به مرور زمان ویران شده آثار شهرها از بین رفت و بعداً به تدریج انسان های دیگر آن سرزمین را آباد کرده شهرها ساختند. آن انسان ها مسیحی و بعداً مسلمان و یا احیاناً یهودی و یا دارای ادیان دیگری بودند. به هر حال بعداً با تغییر کیش جمعیت آن سرزمین، مسلمانان اکثریت را به دست آوردند که تا زمان حاضر ادامه داشته است.
حال سؤال این است که آیا یهودیان امروزی می توانند مدعی شوند که نیاکان ما زمانی نزدیک به دو هزار سال پیش ساکن این سرزمین بوده و بنابراین به ما تعلق دارد؟ از دو منظر می توان در پی پاسخ به این پرسش بود. می توان از منظر متون مقدس به این پرسش نگاه کرد. البته باید توجه داشت که هیچ قوم و ملتی نمی تواند بر اساس متون مقدس خود و اینکه خدا سرزمینی را به قومی داده با جهان به گفتگو بپردازد، چرا که دیگران متن او را مقدس و حجت نمی دانند. به هر حال اگر متون یهودی را در نظر بگیریم، باید بگوییم که درست است که در این متون این سرزمین از طرف خداوند به قوم اسرائیل داده شده است، اما در همین متون آمده که اختصاص این سرزمین به قوم تا زمانی است که آنان مطیع پروردگار باشند و در واقع آواره شدن قوم نتیجه گناهان آنان است و هنگامی که قوم توبه کند، خود خداوند زمینه بازگشت آنان را فراهم می کند. علاوه بر این، این سخن مطرح است که یهودیان کنونی همه فرزندان یعقوب نیستند و تنها در صد کمی از آنان هستند، چرا که ده سبط از اسباط بنی اسرائیل در حمله آشوریان هویت خود را از دست داده و در اقوام دیگر حل شده اند و از دو سبط باقی مانده بعداً عده زیادی مسیحی یا مسلمان شده اند. (ر.ک. فصلنامه هفت آسمان،ش۲۰، “ارض موعود و صهیونیسم”) از این ها که بگذریم امروزه هرگز این پذیرفته نیست که قومی ادعا کند که سرزمینی هزاران سال قبل به نیاکان ما تعلق داشته است. اگر این پذیرفته باشد همین سرزمین فلسطین قبل از یوشع ابن نون به اقوام دیگر تعلق داشته است.
پس یهودیان نمی توانند مدعی شوند که چون نزدیک به دو هزار سال پیش نیاکان ما در این سرزمین می زیسته اند، این سرزمین به ما تعلق دارد.
۲٫ یهودیان در طول تاریخ خود زجر و آزار فراوانی را تحمل کرده اند. عمده این فشارها در غرب مسیحی و در قرون وسطا و پس از آن بوده است. آنان در ممالک مسیحی مجبور بودند که در کنار شهرها در محیطی کوچک و محصور که “گتو” خوانده می شد زندگی کنند و عصرها قبل از غروب آفتاب به آن وارد شده و تا فردا صبح بعد از بالا آمدن آفتاب نمی توانستند از آن بیرون آیند. آنان مجبور بودند به شغل های پست جامعه تن دهند. آنان می بایست جلو لباس خود وصله زردی بدوزند تا هویت آنان آشکار باشد. همین امر باعث می شد که آنان از حجالت خمیده راه بروند. اموال آنان بارها به بهانه های مختلف مصادره می شد و بارها خود آنان قتل عام می شدند. در اواخر قرون وسطا که بیماری طاعون اروپا را فرا گرفت و ثلث مردم را به کام مرگ فرو برد، از آنجا که یهودیان در گتو بودند و آتش روشن می کردند و با بیرون ارتباط کمی داشتند، کم تر آسیب دیدند. پس از طاعون مسیحیان یهودیان را متهم کردند که بیماری کار یهودیان است و حتماً در آب شهر چیزی ریخته اند و خود نخورده اند که با بیماری نمرده اند. پس به همین بهانه یهودیان را قتل عام کردند.
در عصر حاضر نیز جنایات نازی ها و ماجرای هولوکاست مشهور است. قتل عام فجیع یهودیان به دست نازی ها از مسلمات تاریخ است و هرچند در آمار و ارقام آن ممکن است مبالغه شده باشد، اما در اصل وقوع آن شکی نیست.
ما به حکم دین و انسانیت خویش همه این جنایات را محکوم می کنیم و از آنها برائت می جوییم. در رابطه با ماجرای هولوکاست، که در زمان معاصر رخ داده و هنوز بازماندگان قربانیان آن در قید حیات هستند، هم جنایت را محکوم می کنیم و از این استقبال می کنیم که این حادثه بهانه ای برای مبارزه با نژاد پرستی باشد. همچنین با بازماندگان این جنایات هولناک همدردی می کنیم.
اما نکته ای که برای ما قابل قبول نیست این است که به بهانه جنایاتی که در گوشه ای از دنیا رخ داده ملت دیگری آواره شوند و خانه و کاشانه خود را از دست دهند. اگر غرب مسیحی، نژادپرستی کرده و جنایاتی علیه یهودیان انجام داده، محکوم است و باید مسیحیان از اعمال گذشتگان خود برائت بجویند، که معمولاً چنین می کنند. قتل عام یهودیان یا تجاوز به آنان در عصر حاضر به شدت محکوم است، اما این امر به هیچ وجه این را توجیه نمی کند که برای اینکه یهودیان از آوارگی در آیند ملتی دیگر آواره شوند.
۳٫ ما ظلم و ستم و تجاوز و نژادپرستی را هر جا که باشد و به وسیله هر کس که صورت گیرد محکوم می کنیم، اما آیا این صحیح است که ما نژاد پرستی نازی ها را محکوم کنیم، که باید چنین کنیم، اما در مقابل همین اعمال هنگامی که آنها را دولت اسرائیل انجام می دهد سکوت کنیم؟
سزاوار است که دنیا هولوکاست و هر نسل کشی دیگر و هر نژادپرستی دیگر را محکوم کند و البته بشریت عصر ما از این جهت قدم های ارزنده ای برداشته است. اما برخوردهایی که جهان مدرن و متمدن با نژادپرستی و ظلم و ستم دولت اسرائیل انجام می دهد به هیچ وجه کافی نیست. جهان باید با هر گونه نژادپرستی و نسل کشی مبارزه کند و از این جهت تبعیض قائل نشود. ما درست به همان دلیل که نژادپرستی و نسل کشی نازی ها را محکوم می کنیم، اعمال دولت اسرائیل را نیز محکوم می کنیم. نمونه های متعددی از نژادپرستی و تبعیض نژادی را آقای دکتر اسرائیل شاهاک، عضو هیأت علمی دانشگاه اورشلیم، که خود یهودی و ساکن اسرائیل است، در آثار خود نقل کرده است. به هر حال کسی حق ندارد همه یهودیان را متهم به نژادپرستی کند، اما کسانی در طول تاریخ این دین، برگزیدگی قوم اسرائیل را به گونه ای تفسیر و تعبیر کرده اند که از آن نژادپرستی در می آید و در عملکرد دولت اسرائیل این امر دیده می شود.(ر.ک.فصلنامه هفت آسمان، ش۲۲،”قوم یهود، ازبرگزیدگی تا نژادپرستی”) لازم است جهان و مجامع بین المللی برای جلوگیری از این امر تدبیری جدی تر بیاندیشند.
۴٫ اگر بخواهیم با توجه به تاریخ اسلام به آنچه امروز بر سر مسلمانان فلسطین می رود نگاه کنیم، ظلم و ستم به این ملت منفورتر و ناخوشایندتر از هر ظلم و ستمی، حتی ظلم و ستمی که نازی ها نسبت به یهودیان روا داشتند، جلوه می کند. ظلم و ستمی که صهیونیست ها به مسلمانان فلسطین می کنند از این جهت زشت تر و نارواتر از ظلم های دیگر است که اسلام و مسلمانان حق تاریخی بسیار مهمی به گردن یهودیان دارند. پیشتر در نوشتاری تحت عنوان “رعایت حقوق اقلیت های دینی در نخستین سده های اسلامی به روایت نویسندگان غیر مسلمان” از نویسندگان یهودی و مسیحی مطالبی در این باره نقل کردم که اسلام در واقع فرشته نجات یهودیت و یهودیان بوده است. در زمانی که در دو امپراتوری بزرگ آن زمان، یعنی روم مسیحی و ایران زرتشتی، یهودی بودن جرم و مجازاتش اعدام بود و نزدیک بود که این دین به خاموشی گراید، این اسلام بود که پس از فتح بخش بزرگی از این دو امپراتوری، آزادی دین و مذهب را اعلام کرد و یهودیت و یهودیان بار دیگر توانستند نفس بکشند و به زندگی بازگردند.
این آزادی دین تنها در سده های نخست اسلامی نبود بلکه در طول قرون وسطا و در زمانی که در کشورهای غربی یهودیان تحت نهایت فشار و شکنجه بودند در کشورهای اسلامی از حقوق شهروندی برخوردار بودند و آزادانه زندگی می کردند. حتی اگر تعدادی از یهودیان در قرن های قبل اجازه یافته اند که به سرزمین فلسطین وارد شوند در سایه حمایت مسلمانان بوده است. نویسنده ای یهودی می نویسد:
“محیط مهمان نواز و آرام ترکیه موجب شد که یهودیان اسپانیا و پرتغال که پس از تحمل رنج و آزار بسیار از آن کشورها تبعید شده بودند، در قرن پانزدهم به سوی ترکیه جذب شوند. مهمان نوازی و لطف و محبت فرمانروایان ترک، موهبت آسمانی بود که نصیب یهودیان رنجدیده اسپانیا و پرتغال گردید. در اواسط قرن شانزدهم میلادی، شهرهای قسطنطنیه [اسلامبول=استانبول] و سالونیک مرکز بزرگ ترین اجتماعات یهودیان در جهان شد. در شهر قسطنطنیه به تنهایی سی هزار نفر یهودی سکونت داشتند(کلاپرمن، تاریخ قوم یهود، ج۳،ص۱۵۵).
همین نویسنده درباره چگونگی سکنا یافتن دوباره برخی از یهودیان در سرزمین فلسطین می نویسد:
“در قرن شانزدهم میلادی مردی یهودی به نام یوسف ناسی…[پس از اینکه] سراسر اروپا را برای یافتن محلی برای اقامت گشته بود… در بلژیک مقیم گردید و … بانکی تأسیس کرد و طولی نکشید که یکی از متموّل ترین مردان آن کشور شد. ولی یوسف در بلژیک یک ناراحتی داشت و آن اینکه مجبور بود تظاهر کند مسیحی است… هنگامی که یوسف ناسی اطلاع پیدا کرد که سلاطین ترکیه به یهودیان آزادی می دهند، به سوی قسطنطنیه حرکت کرد… یوسف ناسی برای سلطان عثمانی مددکار بسیار با ارزشی بود. سلطان … به پاداش این خدمات، وی را به فرمانداری جزیره ناکسوس نیز منصوب نمود… تصمیم گرفت که بزرگ ترین پاداش را به او بدهد. در آن زمان فلسطین به دولت عثمانی تعلق داشت، از این رو سلطان بر آن شد تا قسمتی از سرزمین مزبور را به شخص یوسف ناسی اعطا نماید. بدین ترتیب سلطان، شهر طبریا را به یوسف بخشید. یوسف ناسی این هدیه را بیش از انتظار خود دید، چرا که بزرگ ترین رؤیای او صورت عمل به خود گرفته بود. وی از آن به بعد می توانست طبریا را محلی برای پناه دادن یهودیان فراری اروپا قرار دهد، تا آنان برای سکونت خود محل امنی داشته باشند… یهودیان با تمام مشکلات مسافرت، جنگ و رنج ها و سختی های بین راه، به مهاجرت به فلسطین ادامه می دادند. یهودیانی که در قرن شانزدهم و هفدهم به سبب آزار و شکنجه زیاد به فلسطین مهاجرت می کردند، به سوی شهر صفات روانه می شدند… یهودیان احساس آرامش و امنیت می نمودند. به هر روی، چون فلسطین زیر سلطه دولت عثمانی بود، یهودیان می توانستند بدون ترس و با آرامش خاطر به آنجا مهاجرت نمایند…”(همان، ص۱۵۶-۱۶۱).
پس اسلام و مسلمانان در طول تاریخ خود خدمات شایانی به یهودیان کرده اند و آنان را از نابودی نجات داده، در زمانی که جایی نداشته اند به آنان پناه داده و مهربانانه مهمان نوازی کرده اند. آیا پاداش این لطف و محبت، آن چیزی است که در فلسطین می گذرد؟ قرآن مجید می فرماید: “آیا پاداش احسان غیر از احسان است” (الرحمن/۴۰).
۵٫ گاهی در این رابطه مغالطه ای صورت می گیرد. سال ها پیش نزد استادی مسیحی اهل ایتالیا در مقطع کارشناسی ارشد درس مسیحیت می خواندم. دانشجویان در رابطه با وضعیت مسلمانان فلسطین و موضع غرب در این باره سؤال کردند و اشکالاتی را مطرح نمودند. پاسخ نهایی استاد این بود که مسلمانان فلسطین زمین های خود را فروخته و پول آن را گرفته اند و اکنون طلب کارند که چرا ما را آواره کرده اند.
اما در پاسخ گفته شد که اولاً همه مسلمانان فلسطین زمین های خود را با رضایت نفروخته و با زور و فریب و با زمینه سازی های قدرت های بزرگ، فروخته اند و بعداً تعداد زیادی از آنان از زمین های خود اخراج شده اند. بر فرض که از این بگذریم و بپذیریم که مسلمانان با طیب خاطر زمین های خود را به یهودیان فروخته اند و پول آن را به طور کامل دریافت کرده اند، سؤال این است که مگر حق وطن و حق شهروندی ربطی به داشتن زمین دارد؟ امروزه کسی که حتی یک متر زمین ندارد و زادگاه او ایران است، ایران وطن اوست و از حق شهروندی کامل برخوردار است و حق دارد در سرنوشت کشور دخالت کند و دولت موظف است برای او شغل و مسکن فراهم کندو… آیا در جهان متمدن کنونی حق شهروندی ارتباطی با داشتن زمین دارد؟ روشن و بدیهی است که اینگونه نیست.
۶٫ بدون تردید دموکراسی اصلی است که باید در همه جای دنیا حاکم گردد و بدون آن صلح و آرامش و پیشرفت ممکن نیست. اما باید توجه داشت که حق شهروندی، که از جمله حق تعیین سرنوشت کشور را شامل می شود، از حقوق اساسی و پایه است و هیچ کس حق سلب آن را ندارد و حتی رأی اکثریت نمی تواند حقوق اساسی و پایه کسی را سلب کند. همچنین حق شهروندی ارتباطی با دین و مذهب ندارد و هیچ نظامی حق ندارد حق شهروندی کسی را به خاطر دین و مذهب او سلب کند. پیشتر در نوشتارهایی تحت عناوین “رعایت حقوق اقلیت های دینی در کلام و مرام علی(ع)” و “حقوق اقلیت های دینی در سیره نبوی” بیان شد که مطابق متون اسلامی حق شهروندی ارتباطی با دین و مذهب افراد ندارد. حال سخن این است که در منطقه فلسطین نیز به همین معنا باید دموکراسی اجرا شود و همگان فارغ از دین و مذهب و قومیت در سرنوشت مملکت خود دخالت کنند.
۷٫ ما روز قدس را گرامی می داریم و در واقع ما در این روز عدالت را پاس می داریم و نفرت خود را نسبت به ظلم و ستم و نژادپرستی و تبعیض و تضییع حقوق انسان ها اعلام می کنیم. هر چند در این روز بیشتر توجه ما به حقوق انسان هایی است که در سرزمین فلسطین و قدس شریف تضییع شده و می شود، اما در واقع با اصل تضییع حق مبارزه می کنیم و نفرت خود را نسبت به آن اعلام می داریم. فرقی نمی کند که این ظلم و ستم و تضییع حق در فلسطین به نام دیانت یهودی و با سوء استفاده از آن صورت گیرد یا اینکه به هر شکل و با هر شعار دیگری صورت گیرد. ما به همان صورت که ظلم به ملت فلسطین را محکوم می کنیم ظلم نازی ها به یهودی ها و ظلم طالبان به نام اسلام را نیز محکوم می کنیم. و باز برای ما فرقی نمی کند که این ظلم و ستم از سوی دولت اسرائیل صورت گیرد یا از سوی دیکتاتوری سوریه که شعار مبارزه با اسرائیل را می دهد. و باز فرقی نمی کند که ظلم و ستم به نام یهودیت صورت گیرد یا مسیحیت و یا اسلام و یا هر دین دیگر. ظلم و ستم و تضییع حقوق ملت ها را توسط هر کس و با هر شعاری که صورت گیرد محکوم می کنیم.
۸٫ ایجاد کشوری فلسطینی با مرکزیت قدس شریف کم ترین حق ملت ستمدیده فلسطین است و جهان و مجامع بین المللی وظیفه دارند که در راه بازگرداندن این حداقل حق، که چه بسا خود در تضییع آن نقش داشته اند، تلاش کنند. باید جهانیان توجه کنند که این حق ملت فلسطین است که برای بدست آوردن حقوق پایمال شده خود تلاش و مبارزه کند. البته این حداقل حق این ملت است و اگر مجامع بین المللی بخواهند عدالت را اجرا کنند باید گام های دیگری نیز بردارند. البته در هر صورت باید قدس شریف محلی معنوی برای همه پیروان ادیان ابراهیمی باشد و همگان بتوانند آزادانه به آن محل مسافرت کرده اعمال دینی خود را انجام دهند