محمد حسن موحدی ساوجی
چکیده
انتقاد به عنوان یکی از مهمترین مظاهر آزادی بیان، محک مناسبی برای سنجش مردمی بودن نظامهای سیاسی است. در نظام اسلامی که در دو مرحلة حدوث و بقاء نیازمند رضایت عمومی است، نقد حاکمان یا رفتار ایشان، حق شهروندان و از جهتی دیگر تکلیف آنان به شمار میآید. این حق و تکلیف که مستفاد از آموزههای دینی است، توسط افراد به صورت مستقل، یا در قالب تشکلهای مدنی و احزاب سیاسی و یا در ساختار نهادهای سیاسی قابل اعمال است؛ و نظام اسلامی موظف به تأمین و تضمین به کارگیری این حق از سوی شهروندان است. این مقاله، با بهرهگیری از آیات قرآن کریم، و سخن و سیرة پیشوایان معصوم (علیهمالسلام) به تبیین جایگاه و مبانی این حق پرداخته؛ به این پرسش پاسخ داده است که آیا برای انتقاد در نظام سیاسی اسلام حدّ و مرزی شناخته شده است؛ و در صورت ترسیم چنین مرزی، چنانچه منتقد از مرزهای انتقاد تجاوز نماید، برخورد حکومت با وی چگونه تعریف شده است؟.
اهمیت انتقاد و پذیرش آن در آموزههای دینی، در قالب واژههایی چون: نصیحت، تذکر، موعظه، استماع قول، اتّباع احسن، تواصی به حق، دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر، بیان شده است. حضرت امام علی (علیهالسلام) نصیحت حاکمان را از جمله حقوق حاکم اسلامی بر مردم میدانند. حضرت امام سجاد (علیهالسلام) در حدیثی زیان بیتوجهی به انتقاد سازنده را اینگونه گوشزد میکنند: «كَمْ مِنْ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ؛ وَ كَمْ مِنْ مَغْرُورٍ بِحُسْنِ السَّتْرِ عَلَيْه» : «چه بسيار افرادى كه چون به خوبى تعريف شدند فریفته شدند، و چه بسيار افرادى كه به خاطر پردهپوشى مغرور شدند.» حضرت امام صادق (علیهالسلام) نیز علیرغم برخورداری از مقام عصمت، بهترین برادران خویش را کسانی معرفی میکنند که عیبهای وی را به ایشان هدیه دهند.
نیز از حضرت علی (علیهالسلام) نقل شده است که فرمودند: «شَرُّ إِخْوَانِكَ مَنْ دَاهَنَكَ فِي نَفْسِكَ وَ سَاتَرَكَ عَيْبَكَ»؛ «بدترین برادرانت کسی است که منافقانه با تو مسامحه کرده، عیبهایت را از تو بپوشاند.»
همچنین حضرت امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) توصیه میفرمایند که در ساعات زندگی خود بخشی را برای رفت و آمد با اشخاص مورد اعتمادی كه شما را از عيبهايتان آگاه نمايند و از دل با شما خالص و يك رو باشند، قرار دهید.
انتقاد از حاکمیت را میتوان هم از حقوق شهروندان، و هم وظیفه و تکلیف آنان در جامعة دینی به شمار آورد. «حق» از این حیثیت که شریعت آن را به رسمیت شناخته و حاکمان دینی را موظف به تضمین آن کرده است؛ و «تکلیف» به این دلیل که آنان در مواردی موظف به انتقادند و در صورت کوتاهی، مورد مؤاخذه و مذمت شارع قرار میگیرند. تلازم حق و تکلیف را در گزارههای دیگر فقه و حقوق نیز میتوان مشاهده نمود؛ مانند: حق حضانت، حق حیات و حق کرامت انسانی که علیرغم حق بودن، از حیثیتی دیگر، صاحب حق موظف به رعایت آن است.
پارهای از منابع دینی به خوبی بر حق شرعی مردم در انتقاد و نظارت بر حاکمیت گواه است. از جمله:
1. در سورة بقره میفرماید: «وَ إِذَا تَوَلىَ سَعَى فىِ الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لَا يحُِبُّ الْفَسَادَ. وَ إِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْاثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهَاد.» : «و آنگاه که رياستى يابد (یا منصرف گردد) تلاش كند در زمين که در آن فساد نمايد و كشت و نسل را نابود سازد؛ و خداوند فساد را دوست ندارد. و زمانی که به او گفته شود: از خدا پروا كن، غرور وى را به گناه فراگیرد. پس جهنم او را بس است، و چه بد بسترى است.»
در معنای «تولی» در آیة 205 دو نظر ارائه شده است؛ برخی از مفسران آن را به معنای انصراف و رویگرداندن دانستهاند، و برخی دیگر آن را ولایت و ریاستیافتن معنا کردهاند. دلایل زیر مؤید قول اخیر است:
الف: فعل «تولى» هنگامی که با حرف «عن» متعدی شود با معنای انصراف و رویگردانی تناسب دارد. هرچند این معنا در مواردی هم که این فعل با حرف «الی» متعدی شده، آمده است؛ چنانکه در آیة: «ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ» این واژه به معنای انصراف است. اما در غیر این دو مورد هنگامی که این فعل به صورت مطلق بیان میگردد، با ولایت و ریاست تناسب بیشتری دارد؛ چنانکه در آیة: «فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ» در این معنا متناسب است.
ب: عبارت: «سَعَى فىِ الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ» قرینه بر آن است که مقصود از «تولی» همان ریاست و ولایت است. زیرا بدون سلطه و قدرت، فساد در زمین و اهلاک حرث و نسل میسر نیست. و ممکن است گفته شود هرگونه سلطهای را که مقتضی افساد باشد را شامل میشود، اعم از اینکه در محیط کوچک و یا در جامعه باشد؛ هرچند «يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ» بر فراگیری آن دلالت دارد.
ج: آیة 206 نیز مؤید این نظر است؛ كلمة «بالاثم» در این آیه به کلمة: «اخذته» متعلق نیست، بلکه به «العزة» تعلق دارد؛ یعنی: او وقتى مأمور به تقوا مىشود و كسى نصيحتش مىكند كه از خدا بترس، در اثر آن عزتى كه با اثم و نفاق كسب كرده، و دل خود را بيمار ساخته، دچار نخوت و غرور مىشود.
بر این اساس، دلالت آیة شریفه بر حق انتقاد بر حاکمیت روشن است.
2. پیامبر اکرم (صلی علیه وآله و سلم) و حضرت امیر (علیهالسلام) در دوران حاکمیت ظاهری خود، همواره مردم را به نظارت بر خود ترغیب میفرمود؛ از پيامبر اكرم (صلياللهعليهوآلهوسلم) نقل شده است که فرمودند: «آشیروا علیّ ». توجه به این نکته حایز اهمیت است که کلمة: «علی» در لغت عرب برای استعلاء و اشراف است؛ بنابراین بسا بتوان گفت که مقصود حضرت این بوده است که بر من و کارهای من اشراف داشته باشید و راهنمایی کنید.
حضرت امير (عليهالسلام) نيز در فرازی فرمودهاند: «وَ لاتخالطونى بالمصانعه، و لاتظنوا بى استثقالاً فى حق قيل لى، و لاالتماس اعظام لنفسى، فانّه من استثقل الحق ان يقال له او العدل ان يعرض عليه كان العمل بهما اثقل عليه فلاتكفوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل، فإنى لست فى نفسى بفوق ان اخطىء و لا آمن ذلك من فعلى الا ان يكفى اللّه من نفسى ما هو املك به منى.»: «به طور منافقانه و سازش با من رفتار نكنيد و گمان نكنيد در مورد حقى كه به من پيشنهاد مىشود كندى ورزم، يا در پى بزرگساختن خويش باشم؛ زيرا كسى كه شنيدن حق و يا عرضة عدالت به او برايش مشكل باشد عمل به آن دو برايش مشكلتر است؛ پس از گفتن سخن حق و يا مشورت عدالتآميز خوددارى نكنيد، زيرا من (شخصاً به عنوان يك انسان) خويش را فوق اشتباه و خطا نمىپندارم و از آن در كارم ايمن نيستم، مگر اينكه خدا مرا به قدرت خويش حفظ نمايد.»
3. حق شهروندان جامعة اسلامی در انتقاد و نظارت به حاکمان را میتوان از نگاهی دیگر شناسایی کرد. همانگونه که در جای خود به تفصیل بیان شده است نظریة انتخاب در حاکمیت دینی در زمان غیبت معصوم (علیهالسلام) نظریهای است که شرع و عقل بر آن تأکید کرده، نیز بر نفی نظریة نصب دلالت کرده است. ارائه و تبيين اين نظريه از سوي آيتالله العظمي منتظري (قدس سره) تحولي عظيم در فقه سياسي شيعه به وجود آورد و راه را بر ترسيم حكومتي ديني سازگار با دموكراسي و مردم سالاري باز نمود. بر اساس این نظریه، مردم همانگونه كه در مرحلة حدوث و انتخاب در مشروعيت حاكم اسلامى نقشي تعيين كننده دارند، در مرحلة بقاء نيز داراى نقش و اهميتاند. حاکمان اسلامی به میزان مسئولیتی که دارند از دو دريچه در مقابل مردم پاسخگو هستند: اول، به طور مستقيم تحت نظارت عمومى قرار دارند و مردم مىتوانند انتقادات خود را به صورت فردى يا متشكل نسبت به آنها ابراز دارند؛ و دوم، به طور غيرمستقيم از طریق نهادهایی که مطابق ساختار قانون اساسی (به عنوان شرط ضمن عقد) نمايندگى مردم را بر عهده دارند، در برابر سؤال یا استیضاح آنان پاسخگو میباشند.
آموزههای دینی همچنين بر وظیفه و تکلیف شهروندان در جامعة اسلامی نسبت به انتقاد و نظارت بر حاکمان و عدم بیتفاوتی آنان دلالت دارند؛ كه از آن جمله ميتوان به ادلة امر به معروف و نهي از منكر و نيز «النصيحه لأئمه المسلمين» اشاره كرد.
نكتة شايان توجه اين است كه در ارتباط با «معروف» و «منكر» توجه به امور اجتماعى و حكومتى از اهميت بهسزايى برخوردار است. اينگونه نيست كه مقصود از اين دو واژه، تنها امورى فردى يا اخلاقى باشد و نسبت به امور سياسى و حكومتى بىتوجهى شده باشد؛ بلكه در منابع دينى، امر به معروف و نهى از منكرِ مسئولانى كه از مسير صحيح خود منحرف شده و تابع هواهاى نفسانى شدهاند يا ستم به بندگان خدا را پيشة خود ساختهاند، مورد تأكيد فراوان قرار گرفته است. حتى در امور فردى و اخلاقى نيز اگر به جاى پرداختن به معلولها علتها ريشهيابى شوند، نقش و وظيفة حاكمان حايز اهميت مىگردد.
در زمينة امر به معروف و نهى از منكر در ساختار حكومتى، علاوه بر آیات و روایاتی كه در آنها از پيروى يا كمك به حاكمان ستمگر بهشدت نهى شده است، به رواياتى برخورد مىكنيم كه نسبت به بازداشتن مسئولان از انجام اعمال ناشايست در سطح اجتماع - با رعايت شرايط و مراتب آن- تأكيد شده است؛ از جمله جابر بن عبداللّه از حضرت امام باقر (عليهالسلام) نقل مىكند كه فرمود: «(كارهاى ناشايست حاكمان را) در دل زشت شماريد و با زبان ابراز ناراحتى كنيد و با سيلى به صورت آنان بنوازيد، و در راه خدا از ملامت هيچ ملامتگرى نهراسيد.»
نيز شيخ صدوق به سند خويش از مسعدة بن صدقة از حضرت امام صادق (عليهالسلام) روايت کرده كه فرمودند: «اميرالمؤمنين (عليهالسلام) فرمودند: خداوند تودة مردم را به گناه مسئولان، درصورتى كه در نهان -بدون اين كه مردم بفهمند- مرتكب گردند، عذاب نمىكند؛ اما در صورتى كه مسئولان در پيش روى مردم منكرى را مرتكب شوند و مردم عمل آنان را ناشايست نشمرند، در اين صورت هر دو دسته - مسئولان و مردم- مستوجب عقوبت الهى مىگردند. پيامبر خدا (صلىاللهعليهوآله) فرمودهاند: اگر بندهاى به پنهانى معصيتى انجام دهد، زيان آن جز به انجامدهندة آن نمىرسد؛ اما اگر آشكارا مرتكب شد و مردم به وى اعتراض نكردند، زيان آن به همه مىرسد.»
آنگاه امام صادق (عليهالسلام) فرمودند: «اين بدان جهت است كه وى با عمل زشتِ آشكار خود در جامعه، دين خدا را تحقير نموده و دشمنان خدا به عمل وى اقتدا و استناد مىكنند.»
تذكر اين نكته ضرورى است كه بسا انجام فريضة امر به معروف و نهى از منكر به تنهايى ممكن نباشد؛ اما با تجمع و تشكّل پيشگيرى از بسيارى منكرات اجتماعى و حكومتى امكانپذير است. در اين صورت به عنوان مقدمة واجب، تجمع و تشكّل یا پیوستن به احزاب واجب مىشود.
مهمترین چالش در موضوع انتقاد و حق شهروندان نسبت به آن، پاسخ به این پرسش است که آیا برای انتقاد در نظام سیاسی اسلام حدّ و مرزی شناخته شده است؛ و در صورت ترسیم چنین مرزی، چنانچه منتقد از مرزهای انتقاد تجاوز نماید، برخورد حکومت با وی چگونه تعریف میگردد؟
خاستگاه انتقاد، نوع دوستی و تعهّد و اصلاحخواهی شخص منتقد است؛ و این مفهوم در انگیزة فاعلی و غایی با مفاهیمی چون: عیبجویی، تهمت و اهانت متمایز است. به طور حتم آنچه در شریعت به عنوان حق و تکلیف شهروندان شناخته شده است این مفاهیم را در بر نمیگیرد؛ و مرتکب آن علاوه بر حقالناس، در پیشگاه الهی نیز مرتکب عصیان شده است. این تمایز مفهومی بر کسی پوشیده نیست و آثار اخرویِ متفاوت آن مورد انکار دینداران قرار نگرفته است. چالش مهم در چگونگی برخورد حاکمیت دینی با این پدیده است. چنانچه فردی در قامت انتقاد به عقدهگشایی پرداخته، حاکمیت یا حاکمان را به انواع تهمتها و اهانتها بنوازد و در رسانهها و وسایل ارتباط جمعی نسبتهای دروغ دهد و اذهان عمومی را نسبت به آنان مشوّش نماید، از نگاه دینی چگونه برخوردی با وی سزاوار است؛ و حاکمیت چگونه حقوق خود را در برابر این فرد یا گروه استیفا کند؟. از سویی دیگر، هرچند معمولاً معیاری برای سنجش دقیق انگیزة افراد وجود ندارد، ولی در فرضی نادر که عناد فرد منتقد احراز گردد، آیا میتوان همة حقوق مشروع منتقدان را برای او نیز مفروض و ثابت دانست؟.
در پاسخ به پرسش فوق، برداشت نگارنده از منابع دینی آن است که حاکمیت دینی برای پیشگیری از هرگونه سوء استفاده از قدرت، باید از حق خود در اینگونه موارد گذشت کرده، آن را مطالبه نکند. زیرا حقوق منتقدان در برابر حاکمان از مواردی به شمار میآید که حتی باز نهادن یک مورد و قرار دادن یک استثناء، آن را در معرض تضییع، و اساس حق انتقاد در جامعة اسلامی را با خطر روبرو میسازد. آری؛ در صورتی که به حاکمان، نه به لحاظ حیثیت حکومتی، بلکه به لحاظ شخصیت انسانی اتهامی شخصی وارد آید یا حقی شخصی از وی پایمال گردد، او نیز مانند هر شهروند دیگر و بدون هیچگونه تبعیض حق پیگیری دارد. چنانکه ـمطابق آنچه نقل شده استـ حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در زمان حکومت خود مانند یک شهروند عادی درصدد احقاق حق خویش نسبت به زره مسروقه درآمد.
دلیل بر این برداشت، سیرة حکومتی پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلم) در حدود یازده سال زمامداری، و حضرت علی (علیهالسلام) در حدود پنج سال حکومت است. در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
1. گذشت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیه وآله وسلم) از مسلمانانی که پس از شکست در جنگ احد نسبت به آن حضرت دچار بدگمانی شده، ایشان را عامل این شکست دانستند؛ بلکه ظاهراً عدهای از آنان در آشکار یا نهان، آن حضرت را به خیانت متهم کردند؛ و آیات 156 تا 161 سورة آل عمران بر آن دلالت دارد.
2. «در غزوه بنيالمصطلق، دلو غلام عمر با دلو يكي از انصار هنگام برداشت آب به هم آميخت و غلام عمر بر دست انصاري زد، آن فرد از اين عمل غلام برآشفت و انصار را فراخواند؛ و در اين جريان عبدالله بن ابيّ (سرکردة منافقان مدینه) گفت: از ماست كه بر ماست، نبايد مكيان را به خود راه ميداديم، و اگر به مدينه بازگرديم: «ليخرجن الاعز منها الاذل» كه صريحاً شعار براندازي و اخراج مسلمانان از مدينه بود. ولي پيامبراكرم (صلیالله علیه وآله وسلم) به جاي دستگيري و محاكمه و مجازات او به عنوان برانداز، كاروان را حركت داد و حدود بيست و چهار ساعت آنان را راه برد تا پس از فرود آمدن همه به خواب روند و آن گفتگو را فراموش كنند. و هنگامي كه كاروان به نزديكي مدينه رسيد، پسر عبدالله بن ابيّ نزد پيامبر (صلیالله علیه وآله وسلم) آمد و عرض كرد: اگر بناست پدرم را بكشيد، مرا متكفل قتل او قرار دهيد؛ ولي حضرت فرمودند: «... بل نترفق به و نحسن صحبته ما بقي معنا»... .»
3. یکی از مخالفان سرسخت و لجوج امیر مؤمنان (علیهالسلام)، شخصی به نام خريت بن راشد است كه از سران معروف گروه مسلح خوارج بود. وی از آن دسته مخالفانی به شمار میرفت كه نه شخص حضرت امیر (علیهالسلام) و نه حكومت ايشان را قبول داشت، و جمعي را با خود همراه كرده، با گفتار و کردار مخالفت ميکرد. فعالیتهای تشکیلاتی و فراگیر او باعث شد تا یکی از اصحاب به نام عبدالله بن قعين به حضرت اعتراض کند كه چرا او را آزاد گذاشته، در بند نميكشي و از او تعهدي نميگيري؟ حضرت در پاسخ به این اعتراض فرمودند: «اگر ما هركس را به صرف اتهام دستگير کنيم زندانها پرخواهد شد.» سپس فرمودند: «من بر خود روا نميدانم كه افراد را بازداشت كنم مگر اينكه دشمني خود را با ما اظهار نمایند.»
روشن است که مقصود از اظهار دشمنی، صرف انتقاد و مخالفت، حتی اهانت و تهمت نیست؛ زیرا خريت در آن هنگام مرتکب این اعمال بود. بلکه از نظر احتمال دست بردن به سلاح متهم بود و عبدالله بن قعين نیز از همين نظر به حضرت اعتراض داشت.
4. در كتاب مصنف ابن ابي شيبه آمده است: «از كثير بن نمر نقل شده است كه روزي در نماز جمعة علي (علیهالسلام) بودم و ايشان مشغول خطابه بودند، ناگهان مردي - از خوارج - وارد شد و گفت : «لاحكم الا لله»، سپس ديگري آمد و همين شعار را اعلام کرد، آنگاه عدهاي ديگر از اطراف مسجد همين شعار را فرياد زدند؛ در اين هنگام حضرت به آنان اشاره کردند كه بنشينيد، و فرمودند: «آري، من هم ميگويم: لا حكم الا لله؛ اما اين كلمة حقي است كه از آن باطل طلب ميشود، من در انتظار حكم خدا دربارة شما هستم؛ اكنون شما بر من تا زماني كه با ما هستيد سه حق داريد: حق استفاده از مساجد خدا براي عبادت، حق استفاده از بيتالمال، و تا زماني كه اقدام مسلحانه نكنيد با شما نميجنگيم.» و سپس خطبه را ادامه دادند.»
«استفاده از مساجد منحصر به نماز خواندن در آن نبوده است؛ بلكه بحثهاي اعتقادي، تفسيري و تاريخي را نيز شامل ميشده. مطابق فرموده آن حضرت، مخالف سياسي - كه اقدام مسلحانه نكرده است- حتي در صورتي كه اصل نظام يا شخص حاكم را قبول نداشته باشد، علاوه بر اينكه نبايد مورد تعرض قرار گيرد، بايد بتواند از مساجد براي هر امر ديني كه مرتبط با خداوند است استفاده نمايد.«فئ» كنايه از همه امكانات و اموال عمومي است كه در اختيار حاكميت ميباشد. مطابق فرموده حضرت، مخالفان سياسي حكومت كه به اقدام مسلحانه روي نياوردهاند، ميتوانند از صدا و سيما و تمام امكانات تحت اختيار دولت استفاده نمايند؛ بلكه احزاب و گروههاي سياسي مخالف ميتوانند خودشان داراي امكانات مستقلي باشند، و روزنامه و شبكههاي خصوصي صدا و سيما و نظاير آن را در اختيار داشته باشند.
جمله: «و لانقاتلكم حتي تقاتلوا» (و تا زماني كه اقدام مسلحانه نكنيد با شما نميجنگيم) به معناي دادن امنيت اجتماعي به آنان است تا زماني كه سلاح به دست نگيرند. همچنين از حديث بالا آزادي بيان و مخالفت با حاكم در ملأعام به خوبي نمايان ميشود؛ در حالي كه حضرت - نه در آن حال و نه پس از آن- هيچ گونه تعرضي نسبت به آنان ننمود.»
«سه حق ذكر شده اشاره است به حقوق اجتماعياي كه معمولاً يك فرد دارد؛ و از آن جهت كه از ساير حقوق مهمتر بوده است مورد تصريح قرار گرفته است. زيرا نميتوان گفت: حق استفاده از مساجد را دارند ولي حق كسب و كار و رفت و آمد در شهرها و اماكن ديگر را ندارند. بيتالمال نيز اشاره است به كليه امكانات عمومي كه در اختيار دولت اسلامي قرار دارد؛ اين عنوان در زمان ما عرصة عريضي دارد كه روشن است. و مقصود از اينكه «تا زماني كه با ما هستيد...» عدم اقدام مسلحانه و تجاوز به حقوق ديگران ميباشد؛ زيرا آنان در آن زمان از مخالفان جدي و متشكل حضرت بودند.»
تعبير حضرت به «حق» نسبت به خوارج، پاسخگوي اين شبهه احتمالي است كه مسامحه پيامبر اكرم (صلياللهعليهوآلهوسلم) و حضرت امير (عليهالسلام) در برابر مخالفان، نه از باب حق بلكه مصداق گذشت حاكم از حق شخصي خويش باشد.
از موارد فوق نتایج زیر به دست میآید:
الف: منتقدان و مخالفان، هرچند عنادشان احراز گردد، در بیان مطالب خود آزادند و حاکمیت دینی نباید به این علت آنان را مورد تعقیب قرار دهد. این برداشت از سیرة پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآلهوسلم) در برخورد با منافقان، و سیرة حضرت امیر (علیهالسلام) در برخورد با خوارج، که هر دو دسته ـمنافقان مدینه و خوارج نهروانـ گروههایی معاند و لجوج بودند، فهمیده میشود.
ب: باطل بودن محتوای انتقاد منتقد، در آزادی و حق انتقاد وی تأثیری ندارد. این نکته علاوه بر اینکه از سیرة پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآلهوسلم) و حضرت امیر (علیهالسلام) در موارد بالا روشن میگردد، از گزارشهای تاریخی و متعدد دیگری از جمله موارد زیر نیز مستفاد است:
1: اعتراض سعد بن عباده انصاری به تصمیم پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآلهوسلم) مبنی بر تقسیم غنایم جنگ بدر میان همة مسلمانان.
2: مخالفت انصار با پیشنهاد پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآلهوسلم) مبنی بر مصالحه با قبیلة غطفان، یکی از احزاب شرکت کننده در جنگ خندق.
3: اعتراض برخی از اصحاب پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآلهوسلم) نسبت به مفاد پیماننامة حدیبیه.
4: اعتراض انصار به پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآلهوسلم) نسبت به چگونگی تقسیم غنایم جنگ حنین.
ج: تجاوز منتقد به مقولههایی چون: تهمت، توهین، تحریک احساسات عمومی، تبلیغ علیه حاکم واجد شرایط هرچند معصوم، گرچه گناهی بزرگ و موجب عقوبت الهی است، اما پیگردی را از ناحیة حاکمیت اسلامی به دنبال ندارد.