محمدحسن موحدي ساوجي
عضو هيئت علمي دانشگاه مفيد
خدای متعال در قرآن کریم بر تکریم انسان تأکید و تصریح فرموده است: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنىِ ءَادَم»[۱]: «و به راستی همانا ما فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم.»
مقصود از «تکریم» اختصاص دادن و شرافت بخشیدن به کسی به واسطه ویژگی و خصوصیتی است که آن ویژگی تنها در وی وجود دارد و در دیگری یافت نمیشود؛ و از همین رو معنایی متفاوت از «تفضیل» مییابد. زیرا تکریم معنایی نفسی دارد، بدون اینکه به دیگری نظر داشته باشد؛ ولی تفضیل معنای اضافی داشته و دربرگیرنده اعطای بیشتر به شخصی است که در اصل آن موهبت با دیگری شریک است.[۲]
این عنایت ربوبی در این آیه شریفه با سه تأکید (لام مفتوحه، قد، باب تفعیل) بیان شده، و نشانگر اهمیت ویژه آفریدگار نسبت به این تکریم است.
دلیل گرامیداشت انسان
آیه شریفه به دلیل این گرامیداشت تصریح نکرده است، اما مفسران به دلایل مختلفی اشاره کرده و یک یا چند مورد از موارد زیر را دلیل این تکریم دانستهاند:
بهرهمندی از عقل که به واسطه آن خوبیها و بدیها و سود و زیان را از یکدیگر تشخیص میدهد.[۳]
شأنیت و استعداد تکاملی وی که به وسیله آن میتواند از بسیاری از موجودات دیگر سبقت گرفته، بر آنان برتری جوید.[۴]
بهرهمندی از قوه ناطقه.[۵]
بهرهمندی از قوه اختیار و اراده.[۶]
برخورداری از صورت نیکو و اعتدال در آفرینش و مزاج.[۷]
توانایی تسخیر موجودات.[۸]
بهرهمندی از دانش.[۹]
تدبیر امور زندگی.[۱۰]
۹: طهارت وی پس از مرگ؛[۱۱] گفته شده بر همین اساس بوده است که شافعی به طهارت انسان پس از مرگ حکم کرده، و نیز منی را ـ از آن رو که که جزئی از آدمی استـ نجس ندانسته است.[۱۲]
بعضی از مفسران دلیل تکریم انسان را همه نعمتهایی دانسته که خداوند مخصوص او قرار داده است؛[۱۳] و برخی دیگر ضمن برشمردن پارهای از این نعمتها، در نهایت همین رویکرد را انتخاب کردهاند.[۱۴]
از میان مفسران نخستین نیز به ابن عباس و ضحاک نسبت داده شده که وجه تکریم را قوت، عقل، نطق و تمییز آدمی دانستهاند؛[۱۵] نیز از ابن عباس روایت شده که وجه تکریم را از آن رو دانسته که انسان، برخلاف حیوانات، به وسیله دست خود غذا میخورد؛[۱۶] و به عطاء نسبت دادهاند که اندام معتدل و قامت کشیده و راست انسان را عامل برتری خوانده؛[۱۷] و از جابر بن عبدالله روایت کردهاند که به آفرینش انگشتان برای انسان که به وسیله آن توانایی هر کاری را مییابد، اشاره کرده است؛[۱۸] و از ابن جریر نقل شده است که توانایی تسخیر موجودات را وجه تکریم دانسته؛[۱۹]و از محمد بن کعب روایت شده که وجود شریف پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دلیل این تکریم است.[۲۰]
با دقت در نظرات ارائه شده، میتوان بسیاری از آنها را مصادیق دیگری به شمار آورد؛ به عنوان مثال بهرهمندی از قوه ناطقه، توانایی تسخیر موجودات، تدبیر امور زندگی و بهرهمندی از دانش، همگی از مصادیق و نتایج قوه عاقله یا استعداد تکاملی نهفته در انسان است، که البته در این موارد خلاصه و منحصر نمیشود. برخی از آراء نیز فاقد دلیل و قابل نقد و بررسی است. مثلاً طهارت ظاهری جسم انسان پس از مرگ که پس از طی مراحل و انجام دستوراتی تحقق میپذیرد نمیتواند دلیل تکریم وی باشد. زیرا اساساً انسان پس از مرگ از جسم خود رها شده و نوعاً جسد وی پس از مدت کوتاهی متلاشی میشود. همچنین بهرهمندی از قوه اختیار و اراده، ویژه انسان نبوده و شامل هر مکلفی ـ همچون جنـ نیز میگردد. بلکه بهرهمندی از قوه عاقله نیز ظاهراً همه موجودات مکلف را شامل میشود؛ زیرا بدون برخورداری از این قوه، نمیتوان خیر و شرّ را از یکدیگر تشخیص داد و به حسن عمل به تکلیف مولا حکم نمود. بنابراین به نظر میرسد بهترین و جامعترین دلیل برای تکریم انسان، همان شأنیت و استعداد تکاملی است که در وی قرار داده شده است؛ به گونهای که وی با بهکارگیری این استعداد میتواند به مقام قرب الهی نایل گردد و از سایر موجودات و آفریدههای خداوند سبقت گیرد. این شأنیت و استعداد، علاوه بر اینکه فراگیر بوده و همه فرزندان آدم (علیهالسلام) از آن برخوردار میباشند، با روایت نقلشده از حضرت امام باقر (علیهالسلام) ـکه بر تکریم الهی مؤمنان، و نه کافران، دلالت میکندـ[۲۱] منافاتی ندارد. زیرا کافر معاند یا مقصر از این جهت که انسان است و استعداد تکامل در ذات وی نهاده شده، مورد تکریم الهی قرار گرفته است، و این شأنیت و استعداد، ذاتی اوست و به اراده و اختیار او وابسته نیست؛ اما از این بابت که این شأنیت و استعداد را به فعلیت نرسانده و به آن پشت پا زده بلکه مسیر مخالف آن را پیموده است در مقام تحقق خارجی نزد پروردگار فاقد کرامت است. به دیگر سخن، روایت نقلشده ناظر به کرامت ذاتی انسان نیست و در صدد نفی ظرفیتها و امکانات و استعدادهایی نیست که خداوند در انسان کافر ـهمچون سایر انسانهاـ نهاده و از این جهت مورد عنایت قرار داده است، بلکه ناظر به کرامت فعلی و ارزشی انسان است که با اختیار و اراده او به دست میآید.
فراگیری تکریم انسان
با این همه، موضوع تکریم انسان بما هو انسان در میان مفسران مخالفانی داشته است. گذشته از کسانی که این تکریم را فراگیر دانسته و تأکید کردهاند که به گروه ویژهای تعلق نگرفته است و همه انسانها حتی مشرکان، کافران و فاسقان را در بر میگیرد،[۲۲] نظرات دیگری نیز در این باب عرضه شده است که عبارتند از:
تعبیر به تکریم فرزندان آدم (علیهالسلام) در حالی که در میان آنان کافران نیز قرار دارند، به خاطر مبالغه در صفت تکریم است.[۲۳]
آیه شریفه صفت تکریم را بر همه انسانها جریان بخشید از آن رو که در میان انسانها کسانیاند که این صفت را دارا هستند، نه از آن باب که همگی آنان از این صفت بهرهمند باشند. نظیر آن، آیه شریفه: «کُنتُمْ خَیرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِالله… .»[۲۴] است که در میان امت اسلامی، گروهی از آنان هستند که ویژگیهای آیه از جمله عمل به فریضه امر به معروف و نهی از منکر را دارا هستند، اما صفت بهترین امت بر همه امت جریان یافته است.[۲۵]
کرامت انسانی بر دو قسم: کرامت جسمانی و روحانی تقسیم میشود. کرامت جسمانی که همه انسانها از آن بهرهمندند، عبارت از: تخمیر طینت انسان به بدن، تصویر در رحم، حسن صورت، مزاج قریب به اعتدال، راستی قامت، گرفتن اشیاء با دو دست، خوردن به وسیله انگشتان، آرایش و زینت او به لحیه و مو، قدرت تشخیص به وسیله عقل و فهماندن به وسیله نطق و اشاره و بهرهمندی و راهیافتن به اسباب معیشت و تمکن از حرفهها و صناعات است. اما کرامت روحانی، خود بر دو قسم است؛ کرامت روحانی عام و کرامت روحانی خاص؛ نوع اول نیز که فراگیر است و همه آدمیان را شامل میشود، مواردی است همچون نفخ روح در آدمی، بیرون آمدن از صلب حضرت آدم (علیهالسلام)، استماع کلام خدا که فرمود: «ألست بربّکم» و پاسخ مثبت به این پیام، عهد وی بر عبودیت پروردگار، تولد بر فطرت پاک، ارسال رسولان به سوی او، انزال کتابهای آسمانی برای او، تشویق وی به پاداشهای بهشتی و انذار او از عقوبات عادلانه در قیامت، و اظهار قدرت و دلایل معجزات برای وی. و نوع دوم ویژه پیامبران و اولیاء و مؤمنان است که به آن گرامی داشته شدند، که عبارت است از: نبوّت، رسالت، ولایت، هدایت، ایمان، اسلام، ارشاد، اکمال، اخلاق نیکو، آداب پسندیده و… .[۲۶]
در میان نظرات ارائه شده، دیدگاه نخست که تکریم عمومی فرزندان آدم را از باب مبالغه در صفت دانسته، ادعایی بدون دلیل، بلکه ـچنانکه خواهد آمدـ مخالف سیاق آیه شریفه است. دیدگاه دوم نیز علاوه بر اشکال دیدگاه نخست، مبتنی بر آن است که صفت بهترین امت در آیه شریفه ۱۱۰ از سوره آل عمران را ویژه گروهی خاص از امت اسلامی بدانیم، در حالی که مخاطب این آیه، همه مسلمانان و مراد از «ناس» همه انسانها میباشند؛ و مسلمانان از آن حیث که مسلمانند بهترین امّتیاند که آفریده شده و برای نفع جامعه بشری پدید آمده است؛ و ملاک این برتری، گسترش معروف و بازداری از منکر و اصلاح جامعه از این راه توسط آنان است. و روایاتی را که مصداق بهترین امّت را اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) معرفی کردهاند، میتوان از باب جری و تطبیق و بیان مصداق کامل دانست.[۲۷] از سوی دیگر، دلیل این برتری به تصریح آیه شریفه، انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر و ایمان به خدا دانسته شده است؛ و از منابع دینی استفاده میشود که این فرایض بر همگان ـ و نه فقط اولیای خاص خدا یا گروه ویژهای از مسلمانانـ واجب بوده است.[۲۸] به عبارت دیگر، نه وجوب آنها منحصر به اهل بیت (علیهم السلام) یا مهاجرین و انصار بوده، و نه اتصاف به آنها ویژه ایشان بوده است؛ هرچند اتصاف دیگران به این صفات، در درجات به مراتب نازلتری نسبت به اهل بیت میباشد.
بنابراین، تکریم عمومی و فراگیر ابناء بشر، علاوه بر اینکه موافق ظاهر آیه شریفه است، با سیاق این آیه و آیات قبل از آن نیز همخوانی دارد. خدای متعال در آیات پیشین، در مقام امتنان و عتاب، نعمتهای خود به انسان را یادآور شده است. با دقت در این نعمتها در مییابیم که آنها فراگیر و همه فرزندان آدم (علیهالسلام) را در بر گرفته است.[۲۹] پس از بیان این تفضلها و نعمتها خداوند با سه تأکید، تکریم الهی انسان را یادآور میگردد، و بلافاصله به مصادیق دیگر از این تکریم تصریح میفرماید: «وَ حَمَلْنَاهُمْ فىِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلىَ کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً». هیچیک از این مصادیق در آیه تکریم و نیز چهار آیه پیش از آن، خاص و ویژه گروهی از بشریت نیست و همه آنها را شامل میشود؛ و اگر جز این باشد، معنای امتنان و عتاب الهی در این آیات تمام خواهد بود.[۳۰]
نکته پایانی در این گفتار آنکه همه مفسران متقدم و متأخری که دلیل تکریم و گرامیداشت انسان توسط پروردگار را اموری همچون بهرهمندی از عقل، استعداد تکاملی، قوه ناطقه، قوه اراده و اختیار، توانایی تسخیر موجودات، تدبیر امور زندگی، اعتدال در آفرینش و یا سایر نعمتهایی دانستهاند که خداوند مخصوص انسان قرار داده است،[۳۱] در حقیقت پذیرفتهاند که این تکریم، همه بشریت، اعم از مؤمن، فاسق و کافر را فرا گرفته است؛ زیرا وجوه شمرده شده توسط آنها فراگیر بوده و ویژه گروه و دستهای از بشریت نیست؛ و نمیتوان دلیل تکریم را فراگیر دانست ولی آن را به افرادی خاص تخصیص زد و تعجب از برخی مفسران است که تکریم در این آیه را مخصوص انسانهای مؤمن دانسته، اما مصادیق این تکریم را اموری چون: امکان مناجات بندگان با خدا، پذیرش توبه آنها حتی پس از نقض مکرر آن، اعطای به بندگان قبل از درخواست و آمرزش آنان قبل از استغفار، امر به انسان که به یاد خدا باشد تا خدا نیز به یاد او باشد و.. معرفی کرده است؛[۳۲] در حالی که بیشتر این مصادیق فراگیر بوده و غیرمؤمنان را نیز در بر میگیرد؛ و به دیگر سخن برای آنان نیز توانایی مناجات و گفتگو با خدا، توبه از گناهان و درخواست از او داده شده است.
یادداشت:
[۱]– سوره إسراء (۱۷)، آیه ۷۰٫
[۲]– محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص۱۵۶٫ برخی از مفسران، وجوه دیگری را برای تمایز میان تکریم و تفضیل بیان کرده اند، که در گفتار آتی بیان خواهد شد.
[۳]– محمد حسین طباطبایی، همان؛ محسن فیض کاشانی، الأصفی فی تفسیرالقرآن، ج۱، ص۶۸۹؛ ابن عربی، تفسیر منسوب به ابن عربی، ج۱، ص۳۸۳؛ حبیبالله سبزواری نجفی، ارشاد الأذهان الی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۹۴؛ عبدالله شبّر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۲۸۵؛ محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۴، ص۱۷۸؛ محمد شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۲، ص۸۲۷؛ محمد تقی مدرسی، تفسیر هدایت، ترجمه احمد آرام، ج۶، ص۲۷۰٫
[۴]– حسینعلی منتظری، جزوه درس خارج مکاسب محرمه، ص۵٫
[۵]– محمد ابن عربی، همان؛ حبیبالله سبزواری نجفی، همان؛ عبدالله شبر، همان؛ محلی جلال الدین، جلال الدین سیوطی، تفسیر الجلالین، ج۱، ص۲۹۲٫
[۶]– محمد تقی مدرسی، همان.
[۷]– حبیبالله سبزواری نجفی، همان؛ محمد شریف لاهیجی، همان؛ محسن فیض کاشانی، همان؛ محلی جلال الدین، جلال الدین سیوطی، همان؛ سلطان محمد گنابادی، بیان السعاده فی مقامات العباده، ج۲، ص۴۴۸٫
[۸]– حبیبالله سبزواری نجفی، همان؛ محسن فیض کاشانی، همان؛ عبدالله شبر، همان.
[۹]– محلی جلال الدین، جلال الدین سیوطی، همان.
[۱۰]– محسن فیض کاشانی، همان.
[۱۱]– محلی جلال الدین، جلال الدین سیوطی، همان.
[۱۲]– عبدالقادر ملاحوش آل غازی، بیان المعانی، ج۲، ص۵۳۳٫
[۱۳]– فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۶۶۲؛ محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۸، ص۱۱۲٫
[۱۴]– محمد جواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۵، ص۶۸-۶۷؛ محمد رضا قمی، کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۷، ص۴۵۰؛ عبدلله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۳، ص۲۶۲٫
[۱۵]– به نقل از: فضل بن حسن طبرسی، همان.
[۱۶]– همان.
[۱۷]– همان.
[۱۸]– همان.
[۱۹]– همان.
[۲۰]– همان.
[۲۱]– علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص۲۲، حدیث ۵: «حدثنا جعفر بن محمد [أحمد] قال حدثنا عبدالکریم بن عبدالرحیم قال حدثنا محمد بن علی عن محمد بن الفضیل عن أبی حمزه الثمالی عن أبی جعفر (علیهالسلام) قال: إن الله لا یکرّم روح کافر و لکن یکرّم أرواح المؤمنین، و إنما کرامه النفس و الدم بالروح و الرزق الطیب هو العلم.»
[۲۲]– محمد حسین طباطبایی، همان، ج۱۳، ص۱۵۵؛ حسینعلی منتظری، همان، ص۵؛ همو، رساله حقوق، ص۳۷؛ محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۴، ص۱۷۸؛ محمد بن عاشور، التحریر و التنویر، ج۱۴، ص۱۳۰٫
[۲۳]– محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن، ج۶، ص۵۰۳؛ احمد بن علی جصاص، احکام القرآن، ج۵، ص۳۱؛ عبد الرحمن بن علی بن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۳، ص۳۹٫
[۲۴]– سوره آل عمران (۳)، آیه ۱۱۰٫
[۲۵]– به نقل از: محمد بن حسن طوسی، همان؛ احمد بن علی جصاص، همان؛ ابن جوزی، همان؛ فضل بن حسن طبرسی، همان.
[۲۶]– فتح الله کاشانی، منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ج۵، ص ۲۹۱-۲۹۰؛ حسین کاشفی سبزواری، مواهب علیه، ج۱، ص۶۲۴؛ اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج۵، ص۱۸۵-۱۸۴؛ حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تفسیر اثنا عشری، ج۷، ص۴۱۶٫
[۲۷]– حسینعلی منتظری، دراسات فی ولایه الفقیه و فقه الدوله الإسلامیه، ج۲، ص۲۲۷-۲۲۶٫
[۲۸]– سوره نساء (۴)، آیات ۴۷ و ۱۳۶؛ سوره توبه (۹): آیات ۷۱، ۱۱۲- ۱۱۱٫ نیز، ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، فروع الکافی، ج۵، ص۵۵، باب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، حدیث ۱؛ محمد بن الحسن الطوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۸۰، باب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، حدیث ۲۱؛ محمد بن الحسن الحرّ العاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۳۹۴ و ۴۰۳-۴۰۲، باب ۱ و ۲ از ابواب امر و نهی، حدیث ۶، و باب ۳ از همان، حدیث ۱؛ نهج البلاغه صبحی صالح، ص۴۲۲، نامه ۴۷٫
[۲۹]– «رَّبُّکُمُ الَّذِى یُزْجِى لَکُمُ الْفُلْکَ فىِ الْبَحْرِ لِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ کاَنَ بِکُمْ رَحِیمًا. وَ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فىِ الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نجََّئکمُْ إِلىَ الْبرَِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کاَنَ الْانسَانُ کَفُورًا. أَ فَأَمِنتُمْ أَن یخَْسِفَ بِکُمْ جَانِبَ الْبرَِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِبًا ثُمَّ لَا تجَِدُواْ لَکمُْ وَکِیلاً. أَمْ أَمِنتُمْ أَن یُعِیدَکُمْ فِیهِ تَارَهً أُخْرَى فَیرُْسِلَ عَلَیْکُمْ قَاصِفًا مِّنَ الرِّیحِ فَیُغْرِقَکُم بِمَا کَفَرْتمُْ ثمَُّ لَا تجَِدُواْ لَکمُْ عَلَیْنَا بِهِ تَبِیعًا.» سوره إسراء (۱۷)، آیات ۶۹-۶۶: «پروردگار شما کسى است که کشتى را در دریا براى شما به حرکت در مىآورد، تا از فضل او بجویید، به راستی که او همواره به شما مهربان بوده است. و چون در دریا به شما ضرری برسد، هر که را جز او مىخوانید ناپدید گردد، و چون شما را به سوى خشکى رهاند، روی گردانید، و انسان همواره بسیار ناسپاس بوده است. پس آیا ایمن شدید از اینکه شما را در کنار خشکى در زمین فرو برد یا بر شما طوفانى از سنگریزهها بفرستد، آنگاه براى خود هیچ نگاهبانى نیابید؟. یا (مگر) ایمن شدید از اینکه بار دیگر شما را در آن (دریا) بازگرداند و تندبادى شکننده بر شما بفرستد و به (سزاى) آنکه کفر ورزیدید غرقتان کند، آن گاه براى خود در برابر ما کسى را نیابید که آن را دنبال کند؟.»
[۳۰]– محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص۱۵۵٫
[۳۱]– این گروه، چنان که تفصیل آن در صفحات پیشین آمد، اکثریت قاطع مفسران را شامل میگردد.
[۳۲]– عبدالکریم قشیری، لطایف الاشارات، ج۲، ص۳۶۰-۳۵۹٫
منبع: سایت مکتب مفید www. Maktabmofid.com