محمدحسن موحدي ساوجي
غلو، مصدر فعل «غلي، يغلو»، به معناي از حد گذشتن، تجاوز، و مبالغه آمده است. و چنانچه در مورد انسان ها به کار رود، به معناي زياده روي در قدر و منزلت آنان ميباشد. غالي، اسم فاعل از همين ماده، کسي را گويند که غلو کند و جمع آن غلاة است. (تاج العروس، ج 10، ص 269; المفردات، ص 377; لسان العرب، ج 15، ص 131 - 133; قاموس المحيط، ج 4، ص 371).
سابقه غاليان به پيش از اسلام بازميگردد؛چنانكه گروهي از يهوديان، عزير(ع) را پسر خدا دانسته، يا برخي از مسيحيان، مسيح(ع) را پسر خدا وگروهي او را خدا معرفي ميكردند. اين زيادهروي در اعتقاد به شدت در قرآن كريم مورد انتقاد قرار گرفته ومورد سرزنش واقع شده است: «يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ اي اهل كتاب! در دين خود، غلو نكنيد! و در باره خدا، غير از حق نگوييد! مسيح عيسي بن مريم فقط فرستاده خدا، و كلمه (و مخلوق) اوست؛ كه او را به مريم القا نمود; و روحي از طرف او بود.»
پس از ظهور اسلام در ميان مسلمانان نيز فرقه هايي پديد آمدند كه نسبت به پيامبر(ص) و اولياي دين اعتقاداتي اغراق آميز درپيش گرفتند و صفاتي ربوبي و فرابشري براي آنان قائل شدند.
علامه مجلسى (ره) مظاهر غلوّ را در اعتقاد به امور زير دانسته است:
۱- الوهيّت پيامبر و ائمه (عليهم السلام)؛
۲- شريك بودن با خداوند در معبوديت يا خالقيت و يا رازقيت؛
۳- حلول خداوند در آنها يا اتحاد خداوند با آنان؛
۴- آگاهى آنان از غيب بدون وحى و الهام الهى؛
۵- اعتقاد به نبوت درباره ائمه طاهرين (ع)؛
۶- تناسخ ارواح ائمه در بدنهاى يكديگر؛
۷- عدم لزوم اطاعت خداوند و ترك معصيت الهى به دليل معرفت آنان.(بحارالانوار،ج۲۵،ص۲۶۵)
هرچند غاليان مسلمان تنها از ميان شيعيان نيستند و گروهي از اهل سنت نيز نسبت به بزرگان خود به همين شيوه تمسك كرده اند، اما غاليان منتسب به شيعه بهشدت از سوي امامان(ع) نكوهش شدند بلكه از جامعه شيعي طرد شدند. ازجمله از پيامبراكرم صليالله عليه وآله نقل شده است كه فرمود: «مرا بالاتر از حقّم قرار ندهيد چرا که خداوند، قبل از اينکه مرا پيغمبر گرداند، بنده خودش قرار داد» و از اميرالمومنين عليه السلام روايت شده است:«بر حذر باشيد از زيادهروی. نخست بگوييد ما بندگان و پرورش يافتگان خداييم، سپس هر چه میخواهيد در مدح و فضليت ما بگوييد.» و مطابق روايتي ديگر فرمود: « خدايا من از غاليان بيزاري مي جويم همان گونه كه عيسي بن مريم از نصاري بيزاري جست. خدايا آنان را خوار گردان و هيچيك از آنان را ياري مرسان.»
نيز از امام سجاد(ع) روايت شده است كه فرمود: «خدا از رحمت خويش دور کند کسی را که به ما دروغ ببندد. به خدا قسم اميرالمؤمنين علی عليه السلام عبد صالح خداوند و برادر رسول خدا بود و با طاعت و عبادت به مقامات بلند خود رسيد. خود رسول خدا هم با اطاعت از خدا به کرامات الهی رسيد.»
در حديثي ديگر از معصوم (ع) نقل شده است كه فرمود: «براي جوانانتان از غاليان بترسيد كه (عقايد) آنان را فاسد نكنند. غاليان بدترين آفريده هاي خدايند. بزرگي خدا را كوچك شمرده و براي بندگان خدا ادعاي ربوبيت مي كنند.»
غاليان نزد علماي شيعه و سني ،كافر و از اسلام خارج دانسته شده اند. ( تصحيح الاعتقاد،ص ۱۰۹؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۳۴۶)
نكته حائز اهميت اين كه نبايد پيرامون غلو به بيراهه رفت و غلوي ديگر كرد و شيوهاي اغراق آميز در پيش گرفت. به عنوان مثال اعتقاد به علم غيب غيرذاتي براي برخي از اولياي خاص الهي، يا انجام معجزات و كرامات توسط آنان غلو نيست.
در قرآن كريم درباره برخي از اولياي خدا كه پيامبر نبودهاند كراماتي نقل شده است؛ از جمله درباره مريم(ع) در سوره آل عمران، آيه۳۷ ؛ و آصف بن برخيا در سوره نمل، آيه۴۰.
آيتالله العظمي منتظري در اين باره نوشته اند:«ائمه اطهار (ع) داراي مقامات و مراتبي از علم و ايمان هستند كه براي افراد عادي قابل درك نمي باشد و لذا در زمان ائمه اطهار (ع) و كمي بعد از زمان ائمه(ع) بسيار شايع بوده كه برخي از بزرگان اصحاب را به خاطر اين كه برخي مقامات را براي ائمه قايل بودند به غلو متهم مي كردند.» (استفتاي كتبي از ايشان) ايشان به نقل از استاد خود ، آيت الله العظمي بروجردي، علت اين امر را اينگونه بيان ميكنند: « اين بدان علت بود كه بعضي از شيعيان به خاطر قصور فكريشان در اعتقادات، به كساني كه عقايد كامله اي نسبت به ائمه اطهار(ع) داشتند، نسبت غلو و افراط مي دادند.» ( البدرالزاهر،ص۲۹۱)
همين امر موجب گرديد كه برخي از اجله روات احاديث تنها به اين خاطر كه روايتي را در بيان فضائل اهل بيت نقل كرده بودند و مفاد آن خارج از درك عده اي بود، رمي به غلو و ضعيف شمرده شدند. جالب اين كه در دوره هاي بعدي متن همين روايات عاري از شبهه غلو دانسته مي شد اما تنها به اين علت كه كه راوي آن در كتب رجالي ضعيف شمرده شده، مورد پذيرش واقع نمي گرديد! درحقيقت دوري واضح صورت مي پذيرفت: ابتدا عده اي راوي را به علت نقل روايتي كه برايشان قابل درك نبود ضعيف مي دانستند، سپس عدهاي ديگر متن را به خاطر ضعف راوي غيرقابل پذيرش ميدانستند! نمونه آشكار اين راويان محمدبن سنان است كه دليل ضعيف شمرده شدن وي در بسياري از كتب رجالي، اتهام وي به غلو است. مرحوم مامقاني در تنقيح المقال درباره وي مي نويسد: « بارها گفته ايم كه اتهام غلو به راويان غير قابل اعتماد است؛ زيرا آنچه امروزه در مورد مراتب و مقامات امامان (ع) ضروري مذهب به شمار مي آيد، در گذشته نزد عده اي غلو بهشمار ميآمده است.»
نكته ديگر اين كه برخي وهابيان ، شيعيان را به خاطر اعتقادشان نسبت به علم غيب غيرذاتي عترت پيامبر (ع) متهم به غلو كرده كافر مي خوانند، اما خود در كتب معتبرشان نسبت به برخي از صحابه – نظير حذيفه و ابوسعيد خدري كه سابقه شرك و بت پرستي قبل از اسلام را داشتهاند- همين ادعا را دارند. ( مسند احمد۲۵۴/۴؛ سنن ترمذي ۳۲۷/۳؛ مستدرك حاكم۵۰۵/۴) و در جامع بخاري و جامع مسلم – معتبرترين كتب روايي اهل سنت- رواياتي نقل شده كه بر محدث بودن عده اي از انسانها كه پيامبر نبوده اند، دلالت دارد. ( جامع بخاري۲۹۵/۳؛ جامع مسلم۱۸۶۴/۴)
به نظر مي رسد براي دريافت ميزان و سنجش در شناخت غلو، بهترين ابزار كتاب و سنت است كه هردو با دليل قطعي عقلي ثابت و پذيرفته شدهاند؛ و با مراجعه به آنها ميتوان عقايد غلوآميز و غيرديني را از اعتقادات اصيل بازشناخت.