محمّدعلی کوشا
چکیده
در اين مقاله، مستندات قرآنی و روايی قيام امام حسين(ع) به صورت فشرده ارائه گرديده است. پس از بيان مقدّمهای كوتاه، سخن از «مفهوم امامت» به ميان آمده و پس از تعريف امامت و بيان مفهوم سهبُعدیِ آن، رسالت امام(ع) را همان استمرار هدایت همهجانبه نبوّت بیان گردیده و سپس به بیان آیاتی پرداخته شده که در مجموع از اطاعت و پیروی از 23 دسته و گروه نهی شده و در مقابل به فرمانبرداری از کسانی سخن به میان آمده که ویژگیهای کلّی آنان در قرآن کریم یاد شده است.
در پایان این مقاله سخن از روایاتی به میان آمده که امام حسین(ع) خود را شایسته زمامداری عصر خویش دانسته و بر این امر هم تأکید فراوان ورزیده است.
کلیدواژهها: امام، مفهوم امامت، عدم اطاعت از ناشایستگان، اطاعت از شایستگان، حکومت اسلامی.
مقدّمه
اساسیترین، زیباترین و هدفمندترین شِعار پیامبر اکرم| «لٰا إِلٰهَ إِلَّا اللّٰهُ» بوده و هست که بخش نخستِ آن سلبی و بخش دومِ آن ایجابی است. این جملۀ زیبا که «کلمه» نیز بر آن اطلاق شده (کلمة التوحید) شِعاری مملّوِ از شعور و آگاهی است.
در این شعار، هر «إِلٰهَ» یعنی هر معبودی، هر بتی و هرگونه خدایان ساختگی نفی گردیده و تنها وجود «اللّٰهُ» تبارک و تعالیٰ اثبات شده است. چرا که اسلام با شعار «لٰا إِلٰهَ»، اذهان آلوده به شرک و خرافه را خانهتکانی کرد و با این کار، خرافات و اعتقادات باطل را از ذهنها زدود و آنگاه گفت: «إِلَّا اللّٰهُ».
علمای علم اخلاق – به ویژه عارفان – گویند: اوّل «تخلیه» سپس «تحلیه» و «تزکیه».
پیامبر اکرم| سالها با گفتار و رفتار و کردار خویش، با پندارهای باطل و خُلق و خوهای زشت مبارزه کرد، لذا دوران سیزده سالۀ آن حضرت در مکّه بیشتر به زدودن خرفات سپری شد. در عصر ما نیز تا وقتی که اذهان بیشتر مردمان به انواع خرافات و اوهام آلوده است و آنها را به گمان خویش برگرفته از دین میدانند، بدون زدودن خرافات، اصلاحات فکری، تحقّق پیدا نخواهد کرد. و اکنون کار به جایی رسیده است که باید بگوییم چه چیزهایی که اصلاً در دین و جزء دین نبوده و نیست ولی به عنوان دین تلقّی شدهاند!
تعالی و تکامل در پرتو میانهروی و در پیش گرفتن راه مستقیم است، راهی که بدون انحراف راست و چپِ جاده، انسان را به مقصد برساند «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً؛ و اینچنین شما را امّتی میانه قرار دادیم تا بر همۀ مردمان گواه و الگو باشید و این پیامبر هم بر شما گواه و الگو باشد» (بقره/ 143). این است انتظار خدای انسانها از امّت اسلامی، و به همین جهت است که خدای تعالی اهل کتاب را از غلوّ نهی میکند:
«يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في دينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ ...؛ ای اهل کتاب در دین خود غلوّ نکنید و بر خدا جز حقّ نگویید، عیسی بن مریم، فقط فرستادۀ خداست (نه پسر خدا که مردم غالی میپنداشتند)» (نساء/ 171).
و صریحا میفرماید: «لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ؛ قطعاً کافر شدند آن کسانی که گفتند: خدا همان عیسی پسر مریم، است» (مانده/ 72).
راه و رسم امامان معصوم^، راه اعتدال و هدایت به سوی آن بوده است. آن بزرگواران در مقام مرجعیت دینی، عالمانِ واقعی به سنّت رسول اکرم| و مبلّغان واقعی آن میباشند، حرکت اصلاحی امام حسین(ع) در نهایت، برای احیاء برنامههای قرآن و سنّت پیامبر گرامی اسلام بوده است.
سخنی در مفهوم امامت
امامت در شیعه از توابع نبوّت است و از اهمّیت خاصّی برخوردار است. علمای علم کلام، امامت را اینگونه تعریف کردهاند: «الإمامَةُ رئاسَةٌ عامَّةٌ في اُمُورِ الدِّينِ وَ الدُّنيا لِشَخْصٍ مِنَ الأَشخاصِ نِیابَةً عَنِ النَّبِيِّ؛ امامت عبارت است از ریاست عمومی بر جامعۀ اسلامی برای شخص از اشخاص به عنوان جانشین از پیامبر|».[1]
بنابراین، امام کسی است که نه تنها در امر دنیا جلودار است، بلکه در امور دینی هم پیشواست. چون دین اسلام تنها دین مربوط به آخرت نیست، بلکه دستورات آن هم تنظیمکنندۀ رابطۀ بین انسان و خدای یکتای بیهمتا و هم تنظیمکنندۀ روابط بین انسانها در همین دنیاست. پس امامت در اصطلاح عقاید و کلام، ریاست همگانی بر جامعۀ اسلامی، هم در امور دینی و هم در امور دنیوی است. لذا گفتهاند: الإمامَةُ رئاسَةٌ ... «ریاست» از مادۀ «رأس» یعنی «سر» است. چون امام و پیشوا نسبت به جامعه به منزله سر نسبت به تمام اعضاء یعنی فرمانده است.
با توجّه به تعریفی که برای امامت شده، مفهوم امامت شیعی در سه چیز خلاصه میشود:
1. مرجعیت دینی. 2. انسان الگو (انسان کامل). 3. زمامدار اجتماعی و سیاسی.
امام در مذهب شیعه به عنوان جانشین پیامبر کسی است که اوّلاً مرجع دین مردم است، به گونهای که در فهم دین و تبیین کتاب و سنّت پیامبر اکرم| داناترین و آگاهترین فرد موجود و از هرگونه لغزش و خطا مصون و محفوظ است و آنچه را که به عنوان تبیین و تفسیر دین بیان میدارد عین حقیقت دین است. مراجعۀ صحابه و دیگر اقشار مردم به امیرالمؤمنین علی(ع) و توجّه به آن حضرت بیشتر از این باب است که او آشناترین و آگاهترین مردم زمانش به قرآن و سنّت نبیّ اعظم اسلام| بوده است، و دهها حدیث و روایت در فضائل علمی و عملی آن حضرت از پیامبر اکرم| گویای چنین حقیقتی است مانند: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا؛ من شهر دانشم و علی دروازه آن است».
که من شهر علمم علیّام در است درست این سخن قول پیغمبر است (فردوسی)
یا «إِنَّ مَثَلَ أَهْلِ بَيْتِي فِي أُمَّتِي كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ فِي قَوْمِهِ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ؛ مثل اهلبیت من در میان امّتم همچون کشتی نوح است. هر کس سوار آن شد، نجات یافت و هر کس از آن جدا شد غرق گردید».[2] اینگونه احادیث در مجامع حدیثی فریقین به سند صحیح نقل شده است.
از مرجعیت دینی باید به عنوان اصل و اساس امامت نام برده شود؛ چون ریشه و اساس آن به نبوّت منتهی میشود. پیامبری که وظیفه دارد «يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ» آیات را بر مردم بخواند و آنان را از هرگونه پلیدی و پلشتی پاک گرداند و کتاب و حکمت را به آنان بیاموزد، بیگمان، نخست، مرجع دینی معصوم و عاری از خطا در امور دین و تبیین و تبلیغ آن است.
بنابراین اوّلاً ادامۀ راه آن حضرت نیز اقتضا دارد که ادامهدهندگانِ راهش، همچون او عالم و آگاه به تمام ابعاد و زوایای دین باشند تا بتوانند حقیقت دین را به گونۀ شایسته و بایسته به مردم ابلاغ نمایند.
ثانیاً امام کسی است که کاملترین و مقرّبترین و با فضیلتترین مردم نزد خداست آنگونه که کمالات انسانی و معنوی او در حدّی است که واسطۀ فیض است و دیگران در پرتو فیوضات معنوی وجود او به تهذیب و پاکی و پارسایی نزدیک میشوند. در این بُعد هم همانگونه که پیامبر اکرم| به تعبیر قرآن کریم «اُسوه» یعنی سرمشق و الگوست، امامان نیز اسوه و الگوهای انسانی مردم از جهت تقرّب به خدا، اخلاق فاضله و سایر امور معنوی هستند. این دو ویژگی یعنی «مرجعیت دینی» و «انسان کامل بودن» لازمۀ وجودی امام معصوم به عنوان جانشین پیامبر اکرم| و غیر قابل انفکاک از وجود اماماند و هرگز هم قابل سلب و غصب نیستند. از این جهت ما اصالت امامت شیعی را مبتنی بر داشتن این دو صفت میدانیم و اگر امامت در شیعه در هالهای از تقدّس، تفسیر و تبیین میشود و امامان را انسانهایی قدسی میدانند که توجّه و محبّت آنان در قلوب شیعیان این همه شور و گرایش بدانان را به وجود آورده است، صِرفاً از باب مرجعیت دینی و الگو بودن آنان است و از همین روی سخن آنان در امر دین، به عنوان حکمی از احکام، و اخلاق و منش و صفات آنان، به عنوان حقایق معنوی و راه رسیدن به کمالِ انسانی و وسیلهای در جهت تقرّب به معرفت الهی، مورد توجّه همۀ شیعیان است.
ثالثاً امام کسی است که لایقترین، داناترین و مدبّرترین شخص برای زمامداری مسلمین است. این بُعد از امامت برخلاف دو بُعد پیشین، قابل سلب و غصب است. یعنی اگر مردم از آگاهی لازم و کافی برخوردار نباشند و تبعیّت بالفعل از امام ننمایند و او را در صحنۀ سیاست تنها بگذارند، طبیعی است که امام، بدون یاری مردمان نتواند که حکومتی تشکیل دهد و زمام امور مسلمین را به دست بگیرد. بنابراین تحقّق امامت بالفعل به عنوان زمامدار سیاسی وقتی ممکن و اجرایی است که مردم در صحنۀ سیاست حضور داشته باشند تا امام هم بتواند با همراهی و پشتیبانی آنان بدین مقام نایل آید، چنانکه امیرالمؤمنین(ع) پس از 25 سال خانهنشینی و دوری از سیاست وقت، پس از قتل عثمان، مردم به طور جدّی از او خواستند که زمان امور سیاسی و اجتماعیشان را عهدهدار شود و آن حضرت هم فرمود: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أن لا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْز؛ اگر نبود حضور این جمع حاضر، و تمام بودن حجّت بر من به خاطر وجود یاور، و نیز عهدی که خدا از عالمان گرفته که بر شمبارگی هیچ ستمگر و گرسنگی هیچ ستمدیدهای تاب نیاورند، لگام این شتر را بر کوهانش میافکندم و پایان آن را با پیمانۀ تهی اوّلش سیراب میکردم، و میدیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزی هم بیارزشتر است!».[3]
بنابراین، شکلگیری و فعلیّت حکومت ظاهری و زمامداری سیاسی و اجتماعی امام، زمانی قابل تحقّق عینی است که مردم در صحنه باشند و بخواهند امام را یاری و همراهی کنند و هرگز تنهایش نگذارند. حال به هر دلیلی – قصور یا تقصیر – مردم نخواهند و به صحنه نیایند و امام را یاری نکنند، طبیعی است که امام(ع) با دست خالی و بدون یار و یاور و پشتیبان نمیتواند موفّق به تشکیل حکومت شود. تنها راه در این صورت، این است که امام با ادامۀ کار فرهنگی و آگاه کردن مردم به حقیقت دین، دلهای آنان را متوجّه خود گرداند و در صورت فراهم آوردن آنان در صحنۀ سیاسی و بیعت گرفتن از آنان، آنگاه اقدام به تشکیل حکومت نماید، البته واضح و روشن است که حکومت برای امام تنها یک وسیله است نه هدف؛ آن هم وسیلهای برای تحقّق ارزشها، وسیلهای برای اجرای عدل و داد، وسیلهای برای اصلاحات دامنهدار، وسیلهای برای ایجاد امنیت در سرتاسر مملکت اسلامی و وسیلهای برای تحقق بخشیدن به برنامه های قرآن و سنّت رسول اکرم|.
ادامه دارد...
[1] . الباب الحادیعشر مع شرحه النافع لیوم الحشر، ص 82، نشر علامه، قم، 1413ق.
[2] . ر.ک: جامع الترمذی، ابواب المناقب؛ مسند احمد بن حنبل.
[3] . نهج البلاغه، خطبه 3.