محمد تقی فاضل میبدی
حاکمان به اصطلاح دینی عباسی پس ازسقوط امارت اموی برای بقای خود به هر جنایتی دست می زدند.زندانهای آنان آگنده از کسانی بود که در برابر ستم آنان قدبرافراشته بودند. شعار عدالت گونه آنان چنان درمسیر ستم افتاد که مردم بازگشت ظلم بنی مروان را بر عدل بنی عباس آرزو می کرند.ستمکارترین آنان متوکل دهمین خلیفه عباسی بود. صدها تن از آل علی وخاندان بنی هاشم در زندانهایش پوسیدند.درروایتی منسوب به امام علی (ع)فرمود:عاشرهم اکفرهم،دهمین دولت آنان (متوکل)کافرترین آنان است. حقد وکینه این خلیفه دهم نسبت به آل علی چنان بود که دستورداد آثار وبارگاه امام حسین را درکربلا ویران نمایندوبرروی آن آب ببندند وآنجا را کشتزار کنند.این خلیفه ستمکار عباسی ،یعنی متوکل،بردونحله مذهبی وفرهنگی بسیار سخت گرفت وفشار آورد؛یکی شیعیان ودیگر معتزلیان بود.دراین راستا داستان«محنه» یعنی تفتیش عقائد واستبداد فکری را بنیان نهاد.فکر وفرهنگی را که خلیفه می پسندید باید رواج می یافت.داستان خلقت قرآن را پیش کشیدند. مردم را به افکار انحرافی وبی خاصیت سرگرم نمودند.تا اصحاب قدرت وارباب حکومت تعیش نمایند. کاری که بنی امیه برای بقای خود بحث جبر واتختیاررادر پیش کشیدند. امام علی النقی(ع) که سلام خدا بر او باد، یرای حفظ کیان اسلام از این بحث انحرافی نقش مهمی را ایفا کرد. او اصحاب خود را این گونه مورد خطاب قرارداد:
خدا ما و شما را از این فتنه مصون بدارد. ما این جدال در قرآن را بدعت می دانیم که سوال کننده و پاسخ دهنده هر دو در گناه آن شریکند.تنها سخنی که باید گفت و ریشه این بحث انحرافی را کند، این است که: الله آفریدگار [قدیم و ازلی ] است و ما سوای او آفریده ی اویند. و قرآن مجید کلام خداست..
درهرحال درروزگارمتوکل، با این بهانه آزاد فکران رابه بهانه اعتقاد به حادث بودن قرآن به حبس وشکنجه واعدام محکوم می کردند.به روایت یعقوبی بدن برخی ازآنان را به دجله انداختند.درنگاه متوکل پیشوا وپیشتاز برخی عقایدوتاثیر گذار ترین فرد که درتقابل بااوقرارداشت،امام علی النقی الهادی (ع)بود که در مدینه می زیست.از مدینه ،شهری که امام هادی در آن زندگی می کرد تا سامرا که متوکل در آن حکمرانی می کرد،فاصله زیاد بود.با این حال ،حضور اما هادی در فاصله های دور، روح خلیفه راآشفته کرده بود.از آن جا که حاکمان ستمگر با اندک توهمی دچار توحش می شوندوهمواره در این خیالند که مخالفان آنان ،هرلحظه ممکن است ،اسباب برچیدن آنان را فراهم نمایند،دست به هرکاری می زنند.حاکمان عباسی نیز چنین بودند .
سیوطی می نویسد :متوکل عباسی ابن سکیت را برای تربیت فرزندانش دعوت کرد .نخست از این آموزگار علم عرب تفتیش عقیده کرد .پرسید فرزندان من محبوب ترند یا فرزندان {امام}علی .ابن سکیت پاسخ داد :قنبر غلام علی را ازفرزندان تو دوستتردارم .متوکل دستور داد زبان اورا ازکام برکشند .وهمانجا بمرد .هر کس با آل علی درارتباط بود ،زندگی سختی داشت؛خاصه این که امام هادی (ع)درمیان نحله های فکری ،بویژه شیعیان ،نفوذ فروانی داشت.ومورد مهر مردم واقع بود.
این امام همام ،بنابر قول مشهور ،در15 ذی الحجه سال 212در مدینه زاده شد .درسوم رجب سال 254 دردر زندان متوکل ودردوران المعتزفرزند متوکل درشهر سامرا مسموم گشت.مجموعا 42 سال زندگی کرد.دراین سالها دنیای اسلام بدترین دوران بی ثباتی را طی می کرد.دوران42سال عمر حضرت(ع) هشت تن به عنوان خلیفه مسلمین هریک جای خودرا به دیگری داد. این جابجائی ها با کشتار وخشونت همرا بود. وضع سیاسی مسلمانان ثبات خودرا از دست داده بود.به روایت مورخین این حرمسراها بودند که خلیفه ای را می آوردند وخلیفه ای را می بردند(دکترشهیدی ،تاریخ تحلیلی اسلام،ص343)
ازگناهان بزرگ متوکل این بود که امام هادی(ع) را ازمدینه به سامرا تبعید کرد.عباسیان نسبت به هر کس که نگاه تردید داشتند یااورا زیر نظر می گذاشتند ویا اورا از شهری به شهر دیگر می بردند.واگر تردیدشان بیشتر می شد اورا در زندان زیر نظر نظامیان نگه می داشتند.متوکل نسبت به امام هادی چنین کرد.انگیزه این گناه بزرگ، سیاسی بود.عامل خلیفه درمدینه گزارش داد که توجه مردم نسبت به علی بن محمد النقی زیادگشته وباید هر چه زودتر اورا از این شهر به دورکرد.روشن است که این تقابل به خاطر ستمهایی بودکه حکومت بر مردم روا می داشت.عمال خلیفه زندگی را برمردم تنگ کرده بودند.آشایش را ازمردم برگرفته بودند.زشت تر این که جناب خلیفه ازملایان درباری درخواست کرد تا برای ولیعهدی فرزندش برسرمنابر خطبه بخوانند.ومخالفانش راتهدید نمایند.امام جز این که درقالب حدیث سخن بگوید واسلام راستین را اززبان پیامبر بیان کند ،چه می تواند کرد؟به روایت یعقوبی تبعید حضرت برای این صورت گرفت تا مردم نتوانند با آن حضرت (ع)رابطه داشته باشند.وگفته های پیامبر را از فرزندش بشنوند.درمورد ارتباط وثیق مردم با امام ، مسعودی در مروج الذهب چنین روایت می نماید: هنگامی که یحی بن هریثه برای بردن نامه متوکل واجرای حکم تبعید نزد{امام} علی النقی رفت ،مردم اطلاع یافتند.جلوی درب خانه جمع شدند.فریاد شعار وشور وشیون برآوردند . یحی بن هریثه می گوید :من تا آن روز چنین فریاد واعتراضی ندیده بودم.هر چه سعی کردم آنان را متفرق نمایم میسر نمی گشت.سوگند خوردم در باره او قصد سوئی ندارم. ازدحام مردم فزون می گشت.سپس خانه اورا تفتیش کردم.چیزی جز چند کتاب وقرآن نیافتم.(مروج الذهب،2/573)درهر صورت حضرت را از مدینه به سامرا تبعید نمودند.چند روزی که درسامرادر منزل بودند رفت وآمد شیعیان بیشتر وبیشتر می شد.باز شبی متوکل فرستاد خانه اورا تفتیش نمایند واورا در هر حالتی که هست نزد ش بیاورند.ماموران چیزی نیافتند.واما م را درحالتی که لباس پشمینه ای بر تن داشت نزد متوکل آوردند.جناب خلیفه به جام شراب نشسته بود.برای تمسخر جامی به حضرت تعارف کرد.امام فرمود:به خدا هر گز این مایع به گوشت وخون من وارد نگشته است.(شهیدی،تاریخ تحلیلی اسلام،ص345).
دیگر از کارهای زشت این خلیفه تفتیش منزل وعقائد سایر شیعیان بود.توهمی بود که خلیفه را فرا گرفته بود.هر لحظه با خود می گفت ممکن است مردم سلاح برکشند وکار خلیفه رابسازند.شگفت این که اینان از کتاب وقرآن هراس داشتند.اشاره کردم که دوران متوکل عصر محنت وتفتیش عقائد پا گرفت.دراین عصر برای شیعیان ومعتزلیان دوران سختی بود.اهل تحجرو تجاهل واصحاب روایت بدون درایت همه جا را گرفته ودستگاه فرهنگی را زیرسلطه داشتند.نفوذ اشعریان وطردو طعن عقلگرایان جامعه اسلام را با خطرخسارت باری مواجه ساخته بود.فرقه های گوناگونی به نام اسلام سر برآورده بودند.هر لحظه انشعاباتی درجامعه مسلمین صورت می گرفت.
ازکارهای سخت امام هادی مبارزه سختی بود که با اصحاب غلو داشت . موضوع «غلو و غالیان»، در آن دوره به سرعت در حال انتشار بود. شاید دستگاه فرهنگی خلافت ،برای بدنام کردن امامان شیعی ،دراین باره بی اثر نبود.
غالیان کسانی بودند که برداشتهای نادرست از امامان معصوم داشتند. برای امام مقام خدایی قائل بودند .براین باور بودند که با معرفت درست امام ،انجام تکالیف دینی را لازم نیست. و چون خود را از شیعیان و دوستداران امام میشمردند، موجب ناخرسندی امام شدند. از اینرو، امام هادی (ع) موضع خویش را در قبال آنان روشن ساخت و نه تنها آنان را از گروه شیعه بیرون دانست، بلکه در نامههای مختلفی که در این باره از ایشان پرسش شد، غالیان را افرادی مشرک و کافر معرفی کرده، بیزاری خویش را از آنان به صورت آشکار اعلام کرد. شاید مبارزه امام هادی دراین سنگرسختتر از مبارزه با ستم عباسی بود؛چرا که مبارزه با انحراف دینی بسی دشوارتر از مبازه با ستم سیاسی باشد.همیشه حاکمان جور ازجهالت دینی مردم بهره برده اند. وهمواره کوشش آنان براین بوده تا خرافات مذهبی را بپرورانند.
امام هادی (ع) در سرزنش و طرد غالیان چنان سرسختی نشان میداد که حتی برخی از سرکردگان آنان را مهدورالدم معرفی کرده، ؛ البته این موضوع زمانی شدت یافت که شیعیان درباره غالیان و برخی از سران آنها از امام هادی (ع) پرسشهایی کرده، نظر ایشان را جویا شدند. تعدادی از پاسخهای امام (ع) به این پرسشها در کتب حدیث وتاریخ آمده است.
سایه سیاه ستم عباسیان همه جا را فرا گرفته بود.امامان شیعه که در عصر عباسیان می زیستند ،درتاریکخانه های زندان مسموم می شدند.تاریخ امامی را یاد نکرده است که دراین عصر به مرگ طبیعی درگذشته باشد.یکی از این اتفاقات تلخناک مسمومیت امام هادی(ع) در سامرا بود.مردم خبر مرگ حضرت را که شنیدند،برای حضور درمراسم ومزارش سراسیمه ازدحام نمودند. خلیفه از مراسم خاکسپاری حضرت ،به خاطرانبوه مردم ،به خوف افتاد.دستورداد پیکر پاک برگزیده خدارا دور از چشم مردم در خانه اش دفن نمودند.مرگ مردان خدا ،چه دربستر وچه در میدان معرکه ،برای ستم پیشگان دردسر ساز بوده است.تاریخ امام علی النقی گویای ستمهای بی شماری است که از این چند خلیفگان عباسی بر حضرت رفته است .سلام ودرود خداوند بردهمین امام شیعیان که خوا ب ستم پیشگان را آشفته ساخته بود.