سید محمدعلی ایازی
نواندیشی دینی دغدغه دین و اصلاح آن را دارد. از موضع دینداری سخن گفته و نقش مصلحان دینی را ایفا میکند، لذا نواندیشی دینی به وضعیت فکری و اعتقادی جامعه دینی توجه دارد که آیا دچار بدعت و انحراف شده و خرافات در آن راه یافته است یا خیر؛ به همین دلیل نوعی شأن اصلاحگرایانه در آن نهفته است. از سوی دیگر، نواندیشی دینی در مسیر بازنگرش در متون دینی قرار دارد که این بازنگری در تعامل با شرایط اجتماعی و فرهنگی مخاطبان نواندیشی صورت میگیرد. تفاوت دیگری که میان جریان نواندیشی دینی و روشنفکری دینی قابل اشاره میباشد، ناظر به نسبت این دو با سنت فقهی است. اگر نواندیشان دینی نگرشی احیاگرانه به فقه دارند، روشنفکران دینی ظرفیتهای فقه را تمام شده ارزیابی کرده و آن را همانند طبیعیات قدیم بلا استفاده میدانند.
ما اعتقاد داریم که فقه میتواند با اصلاحات اساسی، پویاییهای خودش را داشته و به جای تکلیفمداری، به دنبال حقمداری باشد. نواندیشان دینی به دنبال احیاء و بازنگری در فقهی هستند که بتواند از انسان به ما هو انسان دفاع کند. ما معتقدیم فقه نباید در انحصار قرار بگیرد، بلکه فقه باید در خدمت بشریت باشد و انسان را استعلاء ببخشد. نواندیشی دینی به دنبال فعال کردن ظرفیتی در فقه است که در آن، حقوق انسانهای مخالف ما نیز محترم باشد و این ظرفیت در فقه وجود دارد.
محوریت نخستین روشنفکران دینی در آغاز با نواندیشان تفاوت جدی نداشت و بازگشت به قرآن و مبارزه با خرافات و بدعتها فصل مشترک آنان بود، اما به تدریج وقتی صحبت از مسائل بنیادی دینی به میان آمد، محورهای سخن آنان هم دگرگون شد. امروز شاید بتوان گفت کار روشنفکر دینی این است که فقط مباحثی را که به آن میاندیشد، بیان میکند و تنها به طرح بحث خویش توجه دارد، اما نواندیش دینی علاوه بر طرح مباحث خود، دغدغه هایی دیگر نیز دارد. این دغدغهها حتی گاهی موجب میشود که نواندیش دینی سخن خود را بیان نکرده و طرح بحث نکند، چرا که ممکن است بیان برخی مباحث بدیع در منظر عمومی پیامد منفی داشته و مانع حرکتهای اصلاحی باشد، یا زمینههای تحریک و سوءاستفاده و یا بدفهمی را فراهم سازد. به همین دلیل نوعی تفکیک میان نواندیش دینی و روشنفکر دینی قائل بوده و معتقدیم که نواندیشان بیشتر از روشنفکران دینی بر سنت دینی ابتنا دارند.
نواندیشان دینی در عین حال که به سنت دینی پایبندی داشته و به فکر اصلاح دینی هستند، با واقعیات جامعه خویش نیز بیگانه نیستند و بر اساس همین واقعیات است که نواندیشی دینی طرح و نسخه ارائه میدهد، زیرا نگران است که فضای هیجانی و اهداف غیر دینی هم در مخالفت با حرکت اصلاحی باشد، بدفهمی از سوی عوام ایجاد شود و یا شرایط آمادگی برای این بحث را نداشته باشد و یا اولویت او این بحث نباشد. منشأ مباحث روشنفکران دینی برخاسته از نوعی بینش و آگاهی است. آنان خطری را که احساس میکنند، به جامعه گزارش میدهند؛ اما نواندیشان دینی علاوه بر آگاهی و نگرانی که دارند، در پی راهحل نیز هستند. نواندیش دینی همانند روشنفکر دینی تنها درصدد طرح مشکل و بسط مسئله نیست، بلکه درصدد تدوین پاسخ و ارائه راهحل نیز هست؛ بنابراین نواندیشی دینی به دنبال روشهایی میگردد که بتواند با کاربست آن جامعه را به سمت اصلاح ببرد.
بسیاری از شبهات و اشکالات مربوط به حقوق انسان و حقوق زن از ناحیه برخی نگاهها و تفاسیر خاص به فقه سنتی و به روایات است. در قرآن بسیاری از اشکالات مطرح نیست. به همین دلیل بازگشت به قرآن، بازگشت به پالایش احادیث ضعیف و تاریخمند و احکام متغیر است. این مسئله شگفت است که قرآن با اینکه میتوانسته بیان کند، اما بیان نکرده، میان زن و مرد در تولی و مدیریت فرقی نگذاشته و قضاوت زن را ممنوع ننموده و سخنی در تفاوت دیه زن و مرد بیان نکرده است. درباره فرق میان مسلمان و غیر مسلمان در حقوق شهروندی سخن نگفته است.
این نگفتنهای قرآن همان اندازه مهم است که گفتنهای قرآن مهم است؛ به همین دلیل قرآنگرایی و بازگشت به قرآن که در ادبیات روشنفکران دینی ما مثل سید جمالالدین اسدآبادی، شریعت سنگلجی، آیتالله طالقانی، دکتر شریعتی و مهندس بازرگان وجود دارد، از این تفکر برخاسته که هم قرآن برای جامعه بشریت سخنی برای گفتن دارد و هم اشکالاتی که به فقه و حدیث وارد است، بر قرآن وارد نیست؛ البته در تفاسیر سنتی اشکالات بسیار وارد است، اما تفسیر عالمان پیشین قداستی ندارد.
ما خاتمالنبیین داریم، اما خاتمالمفسرین نداریم. آنها حرفهایی بوده که زدهاند. به نظر من هر کسی میتواند به آنان مانند محققان دیگر اشکال وارد کند، اما مناقشه بر آنان از سنخ اشکال بر روشنفکران دینی نیست. این ایدهها بعضا برخاسته از نوعی دغدغه دینی میباشد، اما آیا اینها راه حل شبهات است؟ در وهله اول این ایدهها نفی و بازگشت از قرآن نیست، بلکه نوعی نگه داشتن قرآن با دغدغه منفی نسبت به روایات ضعیف و اقوال فقهی مخالف قرآن به شمار میرود؛ اما مسئله ما این است که این مباحث مشکل را حل نمیکند. ممکن است فهم دیگری از حقیقت وحی و تفسیری متفاوت از نظریه سنتی ارائه دهد، زیرا در چنین نظریههایی باز سخن از تعبیر و تأویل است و هر کجا پای تأویل و تفسیردر میان باشد، هر کدام نیازبه نگرش به مبانی خاص پیدا می کنند. به نظر من بهترین روش برای فهم احکام اجتماعی ، نظر به ملاکات احکام و کشف مناط آن در مناسبات جدید است. جدا از اصل موضوع، این پرسش مطرح است که طرح این مباحث در سطح عموم چه ضرورتی دارد. من شنیده ام که برخی از گذشتگان به نظریه رؤیت معتقد بودهاند و اعتقاد داشتهاند که پیامبر آنچه را میدیده، گزارش میکرده است، اما تأکید داشتهاند که این بحث را نباید در سطح عمومی مطرح کرد؛ جدای از صحت و سقم این موضوعات، طرح این مباحث در سطح عامه نوعی بدفهمی ایجاد میکند و سطح این مباحث را از مجامع علمی به سطح کوچه و بازار کاهش میدهد. این همان تفاوت نگرش در شیوه طرح مباحث میان نواندیشان دینی با روشنفکران دینی است. همانطور که بارها گفتهام، نواندیشان دینی همچون روشنفکران دینی محصول تعامل سنت و مدرنیته هستند. اگر چه از دل سنت متولد شدهاند و بنیادهای مدرنیته را نمیپذیرند، اما با سنتگرایان تفاوت جدی دارند.
نواندیشی دینی دغدغه دین و اصلاح آن را دارد. از موضع دینداری سخن گفته و نقش مصلحان دینی را ایفا میکند، لذا نواندیشی دینی به وضعیت فکری و اعتقادی جامعه دینی توجه دارد که آیا دچار بدعت و انحراف شده و خرافات در آن راه یافته است یا خیر؛ به همین دلیل نوعی شأن اصلاحگرایانه در آن نهفته است. از سوی دیگر، نواندیشی دینی در مسیر بازنگرش در متون دینی قرار دارد که این بازنگری در تعامل با شرایط اجتماعی و فرهنگی مخاطبان نواندیشی صورت میگیرد. تفاوت دیگری که میان جریان نواندیشی دینی و روشنفکری دینی قابل اشاره میباشد، ناظر به نسبت این دو با سنت فقهی است. اگر نواندیشان دینی نگرشی احیاگرانه به فقه دارند، روشنفکران دینی ظرفیتهای فقه را تمام شده ارزیابی کرده و آن را همانند طبیعیات قدیم بلا استفاده میدانند.
ما اعتقاد داریم که فقه میتواند با اصلاحات اساسی، پویاییهای خودش را داشته و به جای تکلیفمداری، به دنبال حقمداری باشد. نواندیشان دینی به دنبال احیاء و بازنگری در فقهی هستند که بتواند از انسان به ما هو انسان دفاع کند. ما معتقدیم فقه نباید در انحصار قرار بگیرد، بلکه فقه باید در خدمت بشریت باشد و انسان را استعلاء ببخشد. نواندیشی دینی به دنبال فعال کردن ظرفیتی در فقه است که در آن، حقوق انسانهای مخالف ما نیز محترم باشد و این ظرفیت در فقه وجود دارد.
محوریت نخستین روشنفکران دینی در آغاز با نواندیشان تفاوت جدی نداشت و بازگشت به قرآن و مبارزه با خرافات و بدعتها فصل مشترک آنان بود، اما به تدریج وقتی صحبت از مسائل بنیادی دینی به میان آمد، محورهای سخن آنان هم دگرگون شد. امروز شاید بتوان گفت کار روشنفکر دینی این است که فقط مباحثی را که به آن میاندیشد، بیان میکند و تنها به طرح بحث خویش توجه دارد، اما نواندیش دینی علاوه بر طرح مباحث خود، دغدغه هایی دیگر نیز دارد. این دغدغهها حتی گاهی موجب میشود که نواندیش دینی سخن خود را بیان نکرده و طرح بحث نکند، چرا که ممکن است بیان برخی مباحث بدیع در منظر عمومی پیامد منفی داشته و مانع حرکتهای اصلاحی باشد، یا زمینههای تحریک و سوءاستفاده و یا بدفهمی را فراهم سازد. به همین دلیل نوعی تفکیک میان نواندیش دینی و روشنفکر دینی قائل بوده و معتقدیم که نواندیشان بیشتر از روشنفکران دینی بر سنت دینی ابتنا دارند.
نواندیشان دینی در عین حال که به سنت دینی پایبندی داشته و به فکر اصلاح دینی هستند، با واقعیات جامعه خویش نیز بیگانه نیستند و بر اساس همین واقعیات است که نواندیشی دینی طرح و نسخه ارائه میدهد، زیرا نگران است که فضای هیجانی و اهداف غیر دینی هم در مخالفت با حرکت اصلاحی باشد، بدفهمی از سوی عوام ایجاد شود و یا شرایط آمادگی برای این بحث را نداشته باشد و یا اولویت او این بحث نباشد. منشأ مباحث روشنفکران دینی برخاسته از نوعی بینش و آگاهی است. آنان خطری را که احساس میکنند، به جامعه گزارش میدهند؛ اما نواندیشان دینی علاوه بر آگاهی و نگرانی که دارند، در پی راهحل نیز هستند. نواندیش دینی همانند روشنفکر دینی تنها درصدد طرح مشکل و بسط مسئله نیست، بلکه درصدد تدوین پاسخ و ارائه راهحل نیز هست؛ بنابراین نواندیشی دینی به دنبال روشهایی میگردد که بتواند با کاربست آن جامعه را به سمت اصلاح ببرد.
بسیاری از شبهات و اشکالات مربوط به حقوق انسان و حقوق زن از ناحیه برخی نگاهها و تفاسیر خاص به فقه سنتی و به روایات است. در قرآن بسیاری از اشکالات مطرح نیست. به همین دلیل بازگشت به قرآن، بازگشت به پالایش احادیث ضعیف و تاریخمند و احکام متغیر است. این مسئله شگفت است که قرآن با اینکه میتوانسته بیان کند، اما بیان نکرده، میان زن و مرد در تولی و مدیریت فرقی نگذاشته و قضاوت زن را ممنوع ننموده و سخنی در تفاوت دیه زن و مرد بیان نکرده است. درباره فرق میان مسلمان و غیر مسلمان در حقوق شهروندی سخن نگفته است.
این نگفتنهای قرآن همان اندازه مهم است که گفتنهای قرآن مهم است؛ به همین دلیل قرآنگرایی و بازگشت به قرآن که در ادبیات روشنفکران دینی ما مثل سید جمالالدین اسدآبادی، شریعت سنگلجی، آیتالله طالقانی، دکتر شریعتی و مهندس بازرگان وجود دارد، از این تفکر برخاسته که هم قرآن برای جامعه بشریت سخنی برای گفتن دارد و هم اشکالاتی که به فقه و حدیث وارد است، بر قرآن وارد نیست؛ البته در تفاسیر سنتی اشکالات بسیار وارد است، اما تفسیر عالمان پیشین قداستی ندارد.
ما خاتمالنبیین داریم، اما خاتمالمفسرین نداریم. آنها حرفهایی بوده که زدهاند. به نظر من هر کسی میتواند به آنان مانند محققان دیگر اشکال وارد کند، اما مناقشه بر آنان از سنخ اشکال بر روشنفکران دینی نیست. این ایدهها بعضا برخاسته از نوعی دغدغه دینی میباشد، اما آیا اینها راه حل شبهات است؟ در وهله اول این ایدهها نفی و بازگشت از قرآن نیست، بلکه نوعی نگه داشتن قرآن با دغدغه منفی نسبت به روایات ضعیف و اقوال فقهی مخالف قرآن به شمار میرود؛ اما مسئله ما این است که این مباحث مشکل را حل نمیکند. ممکن است فهم دیگری از حقیقت وحی و تفسیری متفاوت از نظریه سنتی ارائه دهد، زیرا در چنین نظریههایی باز سخن از تعبیر و تأویل است و هر کجا پای تأویل و تفسیردر میان باشد، هر کدام نیازبه نگرش به مبانی خاص پیدا می کنند. به نظر من بهترین روش برای فهم احکام اجتماعی ، نظر به ملاکات احکام و کشف مناط آن در مناسبات جدید است. جدا از اصل موضوع، این پرسش مطرح است که طرح این مباحث در سطح عموم چه ضرورتی دارد. من شنیده ام که برخی از گذشتگان به نظریه رؤیت معتقد بودهاند و اعتقاد داشتهاند که پیامبر آنچه را میدیده، گزارش میکرده است، اما تأکید داشتهاند که این بحث را نباید در سطح عمومی مطرح کرد؛ جدای از صحت و سقم این موضوعات، طرح این مباحث در سطح عامه نوعی بدفهمی ایجاد میکند و سطح این مباحث را از مجامع علمی به سطح کوچه و بازار کاهش میدهد. این همان تفاوت نگرش در شیوه طرح مباحث میان نواندیشان دینی با روشنفکران دینی است. همانطور که بارها گفتهام، نواندیشان دینی همچون روشنفکران دینی محصول تعامل سنت و مدرنیته هستند. اگر چه از دل سنت متولد شدهاند و بنیادهای مدرنیته را نمیپذیرند، اما با سنتگرایان تفاوت جدی دارند.