محمدتقي فاضل ميبدي
چون به آزادي نبوّت هادي اســــــت مؤمنان را ز انبيا آزادي اســـــــــــت
شايد كسي به مانند امام علي فلسفه بعثت پيامبران را تشريح نكرده و ضرورت وجود انبيا را براي بشر بازگو نكرده باشد؛ زيرا حضرت پا به پاي پيامبر در مراحل نبوت پيامبر خاتم حضور داشته و عصر جاهليت را در تقابل با بعثت به نيكي شناخته است و معناي وحي را از همگان بهتر دريافته داشته است.
مؤلفه هاى دوران جاهليت
براي در ك و شناخت بعثت، انسان بايد ايام جاهليت و عرصه اي كه پيامبر در آن مبعوث شد را درست دريابد وخلق وخوي آدميان آن عصر را بشناسد. امام علي (ع) در فرازي دوره قبل از بعثت را چنين تبيين مي نماد:«و ببيند مردم به كجا رسيده بودند؛ عده اى يهودي، عده اى مسيحى و عموم مردم بت پرست بودند. احكام اسلام را ترك كرده، از اخلاق انسانى جدا شده و با خلق و خوى درندگى و صفات حيوانات خو گرفته بودند. كارشان به جايى رسيده بود كه دختران را زنده به گور كرده و بدين طريق پيوندها را مي بريدند. به چيزهاى باطل افتخار كرده، از عدل جدا شده و حقوق يكديگر را از بين مي بردند. قدرتمندان را بر ناتوانان مسلط نموده، انسان هاى شريف را از بين برده، با علماء دشمنى كرده و از حكيمان وحشت داشتند. بساط علم را برچيده، خوبى بردبارى و علم را انكار كرده، قطع رحم نموده و شبيه چهارپايان شده و قمار مى كردند؛ شراب نوشيده، عقل خود را زير پا گذاشته و فرزندان خود را مى كشتند. شهرها را خراب كرده، نيكى ها را فراموش نموده، شريعت هاى الهى را از بين برده، سرمايه ها را نابود كرده و مرتكب كارهاى زشت مى شدند.»
امام علي (ع) ريشه بدبختي هاي بشر در عصر جاهليت را بي خردي و جهل مي داند و مي فرمايد:«از علايم جاهليت حاكميت جهل و ناداني يعني صدرنشيني جاهلان و تحقير عالمان بود.» مي دانيم كه از نشانههاي ممالك و جوامع پيشرفته ارج نهادن به دانايان و دانشمندان و صدرنشيني آنان در راس است؛ اما در كشورهاي عقب افتاده جهل و ناداني پروري و تحميق مردم از مهمترين شاخصه ها به حساب مي آيد. چه در ميان مردم اين منطقه صدرنشيني و قدربيني از آن جهال و نادانان بود، نه عالمان و دورانديشان. به همين دليل است كه علي عليهالسلام جامعه پيشا بعثت را نكوهش ميكند و به ويژگيهاي جامعه عقبمانده عصرجاهلي اشاره مينمايد و ميفرمايد: .«في خير دار و شر جيران، نومهم سهود و كحلهم دموع بارض عالمها ملجم وجاهلها مكرم؛ آنان در سرزميني به سر ميبردند كه شبها خواب به چشمانشان نمي رفت وسرمه ديدگانشان سرشك خونين بود كه بر زبان عالمان لجام بسته بودند و جاهلان بر صدر نشسته بودند.»(خطبه2) به قول مولوي:
جاهلان سرور شدستند و زبيم عالمان سرها كشيده در گليم
امام در اين بيان نشانه هاي جاهليت را تنها در بت پرستي نمي بيند. اضطراب و بي خوابي و غمگيني و بر صدر نشستن جهل و زير پا گذاشتن عقل عامل تمام بدبختي ها و سيه روزگاري بشريت مي داند. نكته مهمي كه حضرت اشاره مي فرمايد عبارت است از «اندوهناكي و افسردگي آدميان و نبود شادي در عصر پيشا بعثت». « نومهم سهود » يعني مردم به خاطر ترس و اضطراب خواب از چشمانشان گرفته شده بود و«كحلهم دموع» يعني بر چشمهاي مردم به جاي سرمه كه علامت شادي و زيبايي است اشك فرا گرفته بود. باز آن حضرت درباره ناداني و كمخردي مردم عصر ظهور ميفرمايد: «خداوند محمد (صليالله عليه و آله) را در شرايطي مبعوث كرد كه هيچ يك از اعراب كتابي نميخواندند و داعيه پيامبرياش نبود. پس آن بزرگمرد مردم را به پيش رهبري كرد و در جايي سزاوار مقامشان داد و به اوج سعادت و نجاتشان رسانيد و بهرهگيري از سرنيزه و در آماج نشاندن دشمن را در روندي درست قرار داد و زيرساخت جامعهشان را استواري بخشيد.« إِنَّ اللَّهَ [تَعَالَى] بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمِيناً عَلَى التَّنْزِيلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ وَ تَأْكُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ، الْأَصْنَامُ فِيكُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِكُمْ مَعْصُوبَةٌ».(خ26)
اميرالمومنين با اشاره به اين نكته ياد شده كه منشا اقتصادي نيز دارد، ميفرمايد: «خداوند، محمد (صليالله عليه و آله)را كه بيم دهنده جهانيان، و امين وحي و كتاب است ، مبعوث كرد و در حالي كه شما گروه عرب در بدترين آيين و بدترين جاها به سر ميبرديد. در ميان سنگلاخها و مارهايي كه (از هيچ صدايي نميرميدند) اقامت داشتيد، آبهاي گنديده را ميآشاميديد و غذاهاي خشن ميخورديد و خون يكديگر را ميريختيد.» و در مورد اخلاق نكو هيده مردم آن عصر مي گويد: «كبر خودپسندى در ميان آنها رواج پيدا كرده و به بى صبرى افتخار مى كردند .فحشاء و منكرات را روش خود ساخته و سخنان باطل ( مانند دروغ، شهادت ناحق) مى گفتند. پيامبران را كشته و اولياى خدا را از ميان خود بيرون مى كردند. بدكاران را حاكم بر خود نموده و كساني را كه اصل و نسب درستى نداشتند اطاعت مى نمودند شيطان را عبادت، خدا را به خشم آورده و آتش دوزخ را برافروخته بودند. و در اثر اين امور امواج خشم و غضب پروردگار به تلاطم آمده و نزديك بود عالم نابود شده و تازيانه غضب خدا آنها را به جهنم براند، يا همانطور كه مشغول كارهايشان هستند آنها را در هم كوبيده و نابود كند كه عنايت پروردگار براى تمام كردن حجت و كامل كردن رحمت شامل حالشان گرديده و خاتم پيامبران(صلی الله علیه وآله وسلّم) را برانگيخت تا رحمتى براى جهانيان و نشانى براى هدايت باشد. آنها را از تاريكى ها خارج كرده و به نور رساند. نادانى آنان را به علم، گمراهيشان را به هدايت، هلاكتشان را به نجات، ستم آنان را به عدل و كم خرديشان را به عقل، نياز آنان را به بى نيازي، ذلتشان را به عزت، خرابيشان را به آبادانى و خوارى آنان را به سلطنت مبدل نموده و كفرشان را به ايمان، جهنمشان را به اميدواري، اسارت آنان را به رهايى و بندگى آنان را به آزادگى تبديل نمايد.»
امير المومنين در يكي از خطبه ها عصر جاهليت را چنين تبيين مي كند: مردم روزگار بعثت به بدترين آيين گردن نهاده بودند و در بدترين خانهها به سر ميبردند.«همانا خداوند (محمد صليالله عليه و آله) را به عنوان هشدار دهنده به جهانيان و امين وحي و قرآن مبعوث كرد. در حالي كه شما، اي تودههاي عرب، تكيه بر بدترين دينهاي جهان داشتيد و در بدترين ديار ميزيستيد.«فَبَعَثَ فِیهمْ رُسُلَهُ، وَ وَاتَرَ إِلَیْهمْ أَنبیَاءَهُ، لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ، وَ یُذَکِّروهُمْ مَنْسِى نِعمَتِهِ، وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهمْ بالتَّبْلِیغ، وَ یُثِیروا لَهُمْ دَفَائِنَ العُقُولِ، وَ یُرُوهُم آیاتِ المَقْدِرَهِ.(خطبه 1) پس خداوند فرستادگان خود را در میان ایشان برانگیخت و پیامبرانش را پىدرپى به سوى آنان گسیل داشت، تا از ایشان بخواهند که حق میثاق فطرت را بگزارند، و نعمت فراموش شده را به یادشان آرند، و با رسانیدن پیام پروردگار، حجت را بر آنان تمام کنند، و گنجینههاى خِرَد را بر ایشان بگشایند و چشم آنان را به روى نشانههاى قدرت خدا بازسازند.
در فرازي ديگر عصر جاهليت را چنين باز گو مي كند « أرسله على حين فترة من الرسل و طول هجعة من الأمم واعتزم من الفتن ... تمرها الفتنة، و طعامها الجيفة، و شعارها الخوف، و دثارها السيف؛ خدا پيامبر اسلام را هنگامى مبعوث فرمود كه از زمان بعثت پيامبران پيشين مدت ها گذشته، و ملت ها در خواب عميقى فرو خفته بودند. فتنه و فساد جهان را فراگرفته و اعمال زشت رواج يافته بود. آتش جنگ همه جا زبانه مى كشيد و دنيا، بى نور و پر از مكر و فريب گشته بود. برگ هاى درخت زندگى به زردى گراييده و از ميوه آن خبرى نبوده، آب حيات فرو خشكيده و نشانه هاي هدايت كهنه و ويران شده بود. پرچم هاى هلاكت گمراهى آشكار و دنيا با قيافه زشتى به مردم مى نگريست، و با چهره اى عبوس و غم آلود با اهل دنيا روبرو مى گشت. ميوه درخت دنيا در جاهليت فتنه، و خوراكش مردار بود، در درونش وحشت و اضطراب، و بر بيرون شمشيرهاى ستم حكومت داشت.
حكيم طوس فردوسي، بزرگ راه سعادت بشر پيروي از وحي مي داند، مي گويد:
به گفتار پیغمبرت راه جوی دل از تیرگیها بدین آب شو
اگر چشم داری به دیگر سرای به نزد نبی و علی گیر جاي
گرت زین بد آید گناه منست چنین است و این دین و راه منست.