محمدتقی فاضل ميبدي
نهج البلاغه وحقوق انسان در اين مقاله دو وا ژه كليدی خواهد بود. كتاب شريف نهج البلاغه در بردارنده گفتههای بلاغی امام علی (ع) است كه مرحوم سيد رضي، ابوالحسن محمد بن الحسين موسي، معروف به شريف رضی در قرن چهارم و حدوداً پس از چهارصد سال از شهادت حضرت آنرا جمع آوری كرده است. سيد رضی در سن 47سالگی در شهر بغداد در سال 407 هجری درگذشت ودر جوار امام موسی بن جعفر به خاك سپرده شد.
اين كتاب شامل خطبه ها، نامه ها وجملات قصار امام علی (ع)است. شروح مختلف ومتعددی بر آن نگاشته شده، كه مهمترين آنها شرح ابن ابی الحديد معتزلي، ابن ميثم بحراني، خويی و از معاصران از جمله آيت الله منتظری و استاد محمد تقی جعفری است. شیخ محمد عبده از مفتیان پیشین مصر از جمله کسانی بود که به شرح و تبلیغ نهج البلاغه در میان جوانان مصری پرداخت. وی در مقدمه شرح خود گفته است: «در همهٔ مردم عرب زبان یک نفر نیست مگر آنکه معتقد است سخن علی بعد از قرآن و کلام نبوی شریفترین و بلیغترین و پرمعنیترین و جامعترین سخنان است.[1] جرجر داق مسيحی در مورد نهج البلاغه چندین کتاب نوشته و گفت: « بعد از امام علی (ع) کسی را سزاوار نویسندگی ندیدم به همین دلیل جز ایشان در مورد کسی ننوشت.
از بحثهای مهم وقابل توجهای كه در لابلای خطبهها و نامهها وكلمات قصار اين كتاب شريف آمده، سخنان آن امام همام راجع به حقوق انسان است. ميدانيم يكی از مفاهيم كليدی كه در جهان امروز در ميان فلسفههای سياسی وحقوقی مطرح است، بحث مفهوم و پاسداشت حقوق ذاتی انسان و يا به اصطلاح معروف بحث حقوق بشر است. اين مفهوم همواره توسعه مييابد و بر سر اجرای آن مناقشات و مجادلات بيشتری صورت ميگيرد. وبرخی دول بر اساس گزارش كميسون حقوق بشر سازمان ملل در هر سال به عنوان نا قض حقوق بشر معرفی ميگردند. اعلاميه سی مادهای حقوق بشر كه يكی از اسناد مهم جهانی است، تاريخ چندان طولانی ندارد. وجوهر وگوهر آن حفظ كرامت انسانی وتضمين حقوق ذاتی اوست. يعنی انسان بما هو انسان دارای كرامت ذاتی است. ما در اين جا بنا نداريم در مقام دفاع و يا نقد اعلاميه حقوق بشر بر آييم. آنچه كه در اين نوشتار نه چندان مفصل پی گرفته ميشود، رد يابی مسئله حقوق انسان در نهج البلاغه وآموزههای امام علی (ع) است. از آن جا كه اين كتاب شريف از اسناد مهم ومعتبر در نزد فرق اسلامی است، وهمانطور كه آوردم عالمان هر دو مذهب شيعه وسنی بر آن شرح نوشتهاند، شايسته است، بحث حقوق انسان را در اين متن مهم اسلامی در حدّ مجال دنبال كنيم .
اساس حقوقی كه درجهان امروز برای انسان متصور است، عبارت است از :حق حيات، حق آزادي، حق مساوات وحق كرامت انسانی است.
1-حق حيات
تاكيد اسلام بر حق حيات آدميان، و از آن گذشته حق حيات برای حيوانات، به گو نهای است كه كشتن يك انسان را معادل كشتن همه آدميان دانسته است.[2]
موسای پيامبر را به خاطر كشتن يكی از مخالفين خود كه در دعوای با يكی از پيروانش صورت گرفت – كه ظاهرا از راه خطا اتفاق افتاد، زيرا موسی مشت بر او زد – سرزنش ميشـود و كار خود را سـتم بر خويش ميداند.[3]
قوم عرب را از كشتن اولاد خود به خاطر فقر و ناداری باز ميدارد.[4]
و هيچ انسانی حق ندارد با اختيار و رضايت خود، حيات را از خويش بگيرد.[5]
و دهها آيه ای كه در اين رابطه وجود دارد....
امام علی (ع) نه تنها در سخنان وسلوك خويش به اين حق مهم طبيعی تاكيد مینمايد، بلكه سعی دارد كه در مکتب تربيتی وسياسی خود، افرادی را در جهت آشنا كردن و رعایت اين امرمهم تربيت نموده، و از این طريق از حق حيات انسانها در امتداد تاریخ دفاع نمايد. برخی از فرازهايی كه اهميّت حق حيات در نهج البلاغه آمده به نحو اجمال اشاره ميشود. حضرت در عهدنامه مشهور و فراتاريخی خويش به مالك اشتر، هنگامی كه او را به فرمانداری مصر منصوب مينمايد، چنين ميگويد: «إِيَّاكَ وَالدِّمَاءَ وَسَفْكَهَابِغَيْرِحِلِّهَا، فَإِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ أَدْنَي لِنِقْمَهٍ وَلَاأَعْظَمُ لِتَبِعَهٍ، وَلاأَحْرَي بِزَوَالِ نِعْمَهٍ، وَانْقِطَاعِ مُدَّهٍ، مِنْ سَفْكِ الدِّمَاءِبِغَيْرِحَقِّهَا».[6] از ريختن خون افراد بپرهيز، كه هيچ چیز همانند خون ناحق، کیفر خداوند را نزديك و مجازات را بزرگ نمیکند، و نابودی نعمت را سرعت نمیبخشد و زوال حكومت را نزديك نمیگرداند.به تعبير يكی از محققان «حضرت امير (ع) در این فرمان مبارك، صرفاً به بيان حكم حرمت تكليفی سلب حيات نپرداخته، بلكه آثار وضعی آن را نیز به مالك گوشزد نموده است، يعنی به مخاطره انداختن حق حيات ديگران بدون استحقاق، علاوه بر عقوبت اخروي، زندگی مادی نكبت باری را نیز برای عاملين خونريزی رقم خواهد زد.» در ادامه حضرت به اين نكته اشاره میکند كه :«وَاللهُ مُبْتَدِءُبِاالْحُكْمِ بَيْنَ الْعِبَادِفِيْمَا تَسَافَكُوامِنَ الدِّمَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَهِ»؛[7] خدای سبحان در روز پاداش، پيش از رسیدگی اعمال بندگان، نسبت به خونهای ناحق ريخته شده داوری خواهد کرد. شك نيست در اين كه اين بخش از سخنان امام خطاب به حاكمان وسياستمداران است كه ميخواهند پايههای حكومت خود را با سلب حق حيات مخالفين خود مستحكم نمايند و اين بيان گويای حق حيات برای هر انسانی است؛ زيرا نخستين مسألهای كه در روز قيامت مورد رسيدگی قرار ميگيرد، تجاوز به حق حيات انسانها خواهد بود. سپس حضرت امير (ع) به نكتهی بسيار مهمی اشاره میکند، و آن اينـكه حاكـمان و فرمانروايان نبايد برای تقويت پايههای حكومت خويش، به خونريزی و كشتار افراد بيگناه دست بزنند، كاری كه غالب حاكمان تاريخ بشربه آن دست ميزدند و نمونههای فراوان آن، در دفتر تاريخ حكومتها ثبت و ضبط است، و شايد به همين دليل اعلاميه جهانی حقوق بشر نيز، حق حيات را در اصول نخستين خود درج كرده است. تا جلوی كشتن انسانها به دست حكومتها گرفته شود. شگفتا كه در آن روزگاری كه سخنی از حق حيات وحقوق بشر در ميان نبوده، امام (ع) میفرماید: «فَلاتُقَوِّيَنَّ سُلْطَانَكَ بِسَفْكِ دَمٍ حَرَامٍ، فَإِنَّ ذَالِكَ مِمَّايُضْعِفُهُ وَيُوْهِنُهُ بَلْ يُزِيْلُهُ وَيَنْقُلُهُ، وَلاعُذْرَلَكَ عِنْدَاللهِ وَلاعِنْدِي فِي قَتْلِ الْعَمْدِ، لِأَنَّ فِيْهِ قَوَدَالْبَدَنِ»؛ پس با ريختن خون حرام، حكومت خود را تقويت مكن؛ زيرا خون نا حق، پايه های حكومت را سست و بيبنياد میکند، واساس آن را بركنده و به ديگری منتقل ميسازد، و تو نه در نزد من و نه در پيشگاه خداوند، عذری درريختن خون نا حق نخواهی داشت چرا كه كيفرآن قصاص است و از آن گريزی نيست.
در مورد خوارج كه از دشمنان سرسخت آن حضرت بودند، ودست به كشتار وتجاوز به حقوق افراد زده بودند، چنين فرمود: «لا تقتلوا الخوارج من بعدی ليس من طلب الحق فاخطاه كمن طلب الباطل فادركه»؛ بعد از من خوارج رانكشيد؛ زيرا كسی كه در جستجوی حق بوده و خطا كرده، مانند كسی نيست كه طالب باطل بوده و آن را يافته است».
2- حق آزادي
هرچند آزادی كه معادل حريت است در برابر بردگی است ولی واژه «حرّ» در نگاه امام (ع) مفهومی وسيعتر دارد و تنها به آزادگی بردگان خلاصه نميشود. در نگاه حضرت انسان آزاد كسی است كه از هر جهت آزاد باشد. در نامه بسيار مهمی كه حضرت به فرزندش امام حسن مينويسد، چنين ميآورد: «اكرم نفسك عن كل دنية وان ساقتك الی الرغايب، فانك لن تعتاض بما تبذل عن نفسك عوضا، لاتکن عبد غیرک و قد جعلک الله حُرّاً»؛ خود را بزرگتر از آن شمار كه در زندگی به فرومايگی و حقارت تن در دهي، گر چه آن ذلّت پذيري، تو را به خوا ستههای دلت برساند، چرا كه تو هرگز نخواهی توانست در برابر آنچه كه در اين راه از دست دادهای بهايی به دست آوري؛ وهرگز بنده و برده ديگری مباش كه خدا تو را آزاد و آزاديخواه وآزادمنش آفريده است.[8] نيك واضح است كه آزادی در اين عبارت تنها آزادگی از بردگی نيست؛ بلكه انسان بايد از هر گونه پستی ودنائت خود را آزاد سازد ودر روايت ديگری ميفرمايد: «الناس کلّهم أحرار إلّا من أقر علی نفسه بالعبوديّة».[9] حريّت در اين دو روايت كه از امام علی (ع) است، حق خدادادی تلقی گشته وكسی نميتواند آن را از انسان سلب نمايد. حال، چه در برابر بندگی باشد وچه در برابر اسارتهای سياسی و اجتماعي. وحتی در برابر گرفتاريهای نفساني. انسان در نگاه امام علی (ع) يعنی موجودی كه از دست اربابان، حاكمان وهوای نفس آزاد باشد .
در فرازی خطاب به مردم كوفه ميگويـد: «... لااحرارصدق عند اللقاء ولا اخوان ثقة عند البلاء»؛[10] شما -مردم كوفه – در رويارويی با دشمن آزادگانی راست كردار نيستيد و هنگام بلاء در خور اعتماد نيستيد. دامنه آزادی وآزادگی تا اينجا پيش كشيده است كه ميفرمايد، بايد استبداد زدگی را از خود دور كنيد. در جای ديگر كه انسانهای آزاده را آرزو ميكند، ميفرمايد: «أين خياركم و صلحاوئكم واين أحراركم وسمحائكم و أين المتورعون فی مكاسبهم والمتنزهون فی مذاهبهم...»؛[11] های ای مردم پس برگزيدگان وشايستگان شما كجايند؟ آزادگان و بخشندگان شما چه شده اند؟ كجايند آنان كه در داد و ستد پارسايی ميكردند ...؟ در اينجا انسان به ياد ديوژن معروف ميافتد كه مولوی در غزلی از او چنين ميگويد :
دی شيخ با چراغ همی گشت گرد شهر / كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست.
در هر صورت امام علی (ع) در سخنان دل سوزانه به دنبال انسان آزاد و آزاده است. ودر اين مكتب تا مادامی كه آزادی انسان مزاحم آزادی ديگران نباشد، نبايد حريم آزادی اورا محدود كرد. هنگامی كه اصحاب جمل در مقام توطئه در برابر حكومت حضرت بر آمدند، امام (ع) چنين فرمود: «إنّ هولاء قد تمالئووا علی سخطة امارتی وساصبر ما لم اخف علی جما عتكم»؛ آنها (جدايی طلبانی چون طلحه وزبير ) گرد هم آمدهاند واز من وحكومت من ناخرسندند. من صبر ميكنم وشكيبايی ميورزم مادامی كه فعاليت وتدارك آنها ضرر و زيانی به اجتماع نرساند.[12] يعنی طلحه وزبير آزادند كه از من وولايت من سر بپيچند ونقض بيعت نمايند؛ اما اگر اين آزادی به زيان جامعه برگردد در برابر آ ن خواهم ايستاد. در نظامهای دموكراسی در جهان امروز نيز قانون چنين است، اگر آزادی فرد به جامعه زيانی وارد سازد، قانون آن را مهار ميسازد .امام (ع) اين قانون كلی را چنين ترسيم ميكند: «الا وانّی اقاتل رجلين : رجل ادعی ما ليس له و آخر منع الذي عليه»؛ بدانيد كه من با دو كس ميستيزم و يا مقابله ميكنم؛ با كسی كه چيزی كه حق او نیست ميخواهد و با كسی كه حقی را بر عهده دارد آن را ادا نمينمايد.
3 – حق مساوات
تاكيد امام بر اين كه مردم در برابر حق مساويند وهيچ تفاوتی در ميان حقوق آدميان نيست در موارد گوناگونی از نهج البلاغه مشاهده ميشود. در نامهای كه حضرت به سهل بن حنيف انصاري، در باره ياران او كه به معاويه پيوستند، نگاشته است، در فرازی از آن چنين ميگويد: «... وإنّما هم اهل الدّنيا مقبلون عليها ومهطعون اليها وقد عرفوا العدل و راوه و سمعوه و وعوه و علموا ان الناس عندنا في الحق سواء فهربوا الی الاثرة؛[13]... اينان، ياران دنيا بودند وبه دنيا روی آوردند وبه سوی آن شتافتند حكومت عدل ما را ديدند وشناختند در يافته بودند كه در اينجا مردم در برابر حق وعدالت برابرند؛ سپس به سوی سود و ثروت گريختند ...» در جای ديگری به كارگزاران خود ميفرمايد: «أََنصِفُوا النَّاسَ مِن أَنفُسِكُم وَاصبِرُوا لِحَوائِجِهِمٌ فَإِنَّكُم خُزّانُ الَّرعِيَّه، وَوُكَلاءُ الأُمَّه»؛[14] در روابط خود با مردم انصاف داشته باشيد و در بر آوردن نيازهای شان شكيبا باشيد، همانا شما خزانهداران مردم و نمايندگان ملت هستيد. چنانكه معلوم است حضرت ازكلمات مانند:«ناس»، «انصاف »، «رعيت»و«امّت» استفاده میکند، يعنی تمام انسانها از هر قشر و صنفی و رنگ و نژادی و حتی از هر دين و مذهبی كه باشند در برخورداری از حقـوق انسانی مسـاوی هستند، چنانكه در ادامه میفرماید:«ولاتَمَسُّنَّ مَالَ أَحَدٍمِنَ النَّاسِ مُصَلٍّّ وَلامُعَاهَدٍ»؛[15] به مال وثروت كسي، نمازگذار باشد يا غيرمسلمانی كه درپناه اسلام است، دست اندازی نكنيد.
در فرمانی كه به مالك ميدهد، ميفرمايد :«وليكن امر الناس عندك في الحق سواء»؛[16] حقوق مردم در نزد تو بايد يكسان باشد. درفراز نامهای كه به محمد بن ابی بكرنوشته است، ميفرمايد: «... وآس بينهم في اللحظة والنظرة...»؛[17] با مردم فروتن باش و همه را يكسان بنگر. اگر يكی را به گوشه چشمی نگريستی به ديگری رو در رو نگاه مكن. در عهد نامه مالك می فرمايد: «... فإنّه صنفان :اما أخ لك في الدّين واو نظير لك في الخلق»؛[18] مردم دو صنفند، يا برادر دينی تو هستند ويا از لحاظ خلقت با تو مساويند. مساواتی كه در اين كلمات مطرح هست، يا مساوات در اجرای قانون است و يا مساوات در بهرهمندی از بيت المال. ای كاش اين تعاليم در دنيای اسلام به گوش همگان ميرسيد و فرا گير ميشد و حاكمان اسلامی در تحقق آن ميكوشيدند. و درد و دغدغهی عالمان دين در اين روزگار مظلوميت اين فر هنگ متروك بود. اين كلمات كجا و وضع و روزگار انسانها در اين روزگار كجا؟ آيا به آن اندازه كه برخی روی مسايلی مانند حجاب و موسيقی و امثال ذالك حساس هستند، نسبت به تفاوتها و تبعيضهای موجود حساس بودند، يكی صاحب ملياردها ثروت و ديگری فاقد امكانات اوليه زندگي. صاحبان قدرت با ثروت مسلمين چه ميكنند وچه عاملی باعث محروميت مليونها مسلمان شده است؟ جای تامل است؟
4- كرامت انسان
به تعبير مولوي، خداوند تاج كرامت را بر اولاد آدم نهاده است:
تاج كرمنا ست بر فرق سرت / طوق اعطيناك آويز برت
جوهر است انسان وچرخ اورا عرض / جمله فرع وسايه اند و تو غزض
ای غلامت عقل و تدبير است و هوش / چون چنينی خويش را ارزان فروش؟
بهر علمی در نمی پنهان شده / درسه گز تن عالمی پنهان شده.
ابيات فوق برگرفته از آيه شريفه قرآن است :
)ولقد كرّمنا بني آدم وحملناهم في البر والبحر ورزقناهم من الطيبات وفضّلناهم علی كثير ممّن خلقنا تفضيلاً(؛[19] خداوند دادن اين كرامت را به خود نسبت ميدهد، يعنی كرامت بنی آدم ذاتی است وستاندنی نيست، كمال اين كرامت در اين است كه در دو مورد ديگر قرآن ميفرمايد: )فإذا سوّيته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين(.[20] پس از آفرينش آدم روح خود را در او ديديم. ودر جای ديگرميفرمايد : )وإذ قال ربّك اني جاعل في الارض خليفه(؛[21] يعنی انسان خليفه خداوند است. مجموع اين آيات شريفه دلالت بر اين دارد كه انسان در اصل آفرينش كريم و بزرگوار خلق شده است.
علی (ع) در دوران حكومت خود تلاش می نمايد تا اين كرامت انسانی آسيب نبيند. برای اثبات اين معنا موارد زيادی در نهج البلاغه وجود دارد .
1- همانطور كه آمد در فرمان خود به مالك می گويد :مردم از دو صنف خارج نيستند ؛يا برادر دينی تو هستند ويا در خلقت باتو مساوی هستند. يعنی مبادا انسانها را به خاطر رنگ ونژاد و مذهب امتياز دهي.
2- آن گاه که حضرت از صفین باز میگشت، به قبیلهی «شباميه» رسید. حرب بن شُرَحبیل شبامی بر اساس رسومی كه داشتند به دنبال حضرت حرکت میکرد.در حالی كه امام (ع) سواره بود، او پیاده در رکاب حضرت می رفت. حضرت بدو فرمود: ارجع، فان مشي مثلك مع مثلي فتنة للوالي ومذلة للمومن؛ بازگرد که پیاده آمدن چون تویی با کسی چون من، موجب پدید آمدن فتنه برای والی خواهد شد و خواری و ذلّت مؤمن را در پی خواهد داشت.[22]
روشن است كه انسان در هر مقامی كه باشد نبايد به دنبال كسی بدود كه صاحب قدر ت گشته و امام و يا حاكم تلقی ميشود.
این سخن در جایی دیگر به گونهای کلی گزارش شده است: «إنّ مشی الماشی مع الراکب، مفسدة للراکب ومذلّة للماشی»؛ همراهی کردن پیاده به دنبال سواره موجب انحراف و فساد سواره گشته و ذلت و خواری مؤمن را سبب میشود. و يا هنگامی كه حضرت در راه رفتن به شام به محلّی بنام «انبار» رسيد دهقانان آن شهر پيشاپيش امام ميدويدند، امام فرمود: «ما هذا الذي صنعتموه؟» اين چه كاری است كه شما می كنيد؟ «فقالوا خلق منا نعظم به امراءنا»، عادتی است كه داريم وبا اين روش حاكمان خود را احترام می گذاريم. امام با اين جملات مردم را از اين كار منع كرد: «والله ما ينتفع بهذا امراءكم و أنّكم لتشقون علی أنفسكم و تشقون به في آخرتكم»، اميران شما با اين كار سودی نبردند، شما با اين كار در دنيایتان به رنج ميافتيد و در آخرت بدبخت ميگرديد، و چه زيانبار است رنجی كه كيفر در پی داشته باشد وچه سودمند است آسودگی همراه با ايمنی از عذاب خدا[23]. يعنی انسان كرامت وآزادگی خودرا به پای قدرتی قربانی كند، هم رنج دنيا وهم عذاب آخرت در پی دارد.
3- آن هنگام که به حضرت خبر میدهند که غارتگران سپاه معاویه بر مردم هجوم برده و زیورآلات زنان را با خفت و خواری از آنان گرفتـهاند، وخلخـالی را از پای زنی يهـودی بركندهاند، برمیآشوبد و آنگونه سخن میگوید که انسان ازشنيدن سخنان حضرت در مواجهه با این حادثه در عجب میماند.
«و لقد بلغنی أنّ الرّجل منهم کان یدخل علی المرأة المسلمة والاُخری المعاهدة فینتزع حجلها وقلبها وقلائدها ورعثها... فلو أنّ إمرَأً مسلماً مات من بعد هذا أسفاً ما کان ملوماً بل کان به عندی جدیراً»؛[24] به من خبر رسیده است که یکی از آن (غارتگران)، بر زنی مسلمان و زنی غیر مسلمان وارد شده و زیور آلات آنان را از تن آنان بیرون آورده و برده است... اگر به سبب این حادثه و ناراحتی حاصل از آن، مسلمانی بمیرد، ملامت نخواهد شد و از نظر من کاری سزاوار و در خور است. شايد مبنای سخن حضرت فرموده پيامبر است كه آزادی در جامعه را تا آنجا بالا ميبرد كه بتوان از كرامت انسانها در آن جامعه دفاع كرد؛ «لن تقدّس اُمّة لايؤخذ للضّعيف حقّه من القويّ غير متعتع»؛ جامعه ای كه نشايد حق ضعيف را بدون لكنت زبان ازقوی باز ستاني، به قداست و پاكی نخوا هد رسيد.[25]
4-هنگامی كه حضرت با مردی نصرانی مواجه شد كه ازكار افتاده وكار فرمايش اورا رها ساخته ودر جامعه كسی معيشت اورا تضمين نميكند، سخت بر آشفت. روايت چنين است :
« أَبِي حَمْزَةَ عَنْ رَجُلٍ بَلَغَ بِهِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع) قَالَ: مَرَّ شَيْخٌ مَكْفُوفٌ كَبِيرٌ يَسْأَلُ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) مَا هَذَا فَقَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع) نَصْرَانِيٌّ قَالَ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) اسْتَعْمَلْتُمُوهُ حَتَّى إِذَا كَبِرَ وَ عَجَزَ مَنَعْتُمُوهُ أَنْفِقُوا عَلَيْهِ مِنْ بَيْتِ الْمَالِ»؛ امام در كنار پيرمرد از كار افتادهای گذشت كه از ناداری تقاضای كمك ميكرد، امام فرمود : ما هذا؟ اين چه پديدهای است؟ نفرمود اين كيست؟ يعنی اين پديده ناروا چست؟ گفتند مردی نصرانی است (يعنی مسلمان نيست كه شما را ناراحت كند)، فرمود: اين مرد نصرانی را تا توان و رمق داشت به كار گماشتيد واينك كه پير و ناتوان گشته رهايش ساختيد؟ بايد هزينه زندگی او را از بيت المال تامين نماييد.[26]
5-به فرزندش حسن (ع) فرمود :«أکرم نفسک عن کلّ دینّةٍ وإن ساقتک إلی الرغائب فإنّک لن تعتاض بما تبذّل من نفسک عوضاً ولا تکن عبد غیرک وقد جعلک الله حراً»؛ بزرگوارتر از آن باش که به هر پستی تن دهی؛ هر چند که تو را به مقصودت (از اموال فراوان دنیا) برساند؛ زیرا تو نمیتوانی در عوض آبرو و شخصیت انسانی خود که از دست میدهی، چیزی به دست آوری. و بنده هیچ کس مباش؛ زیرا خداوند تو را آزاد آفریده است.
بنابراين اگر كسی بادقت حقوق انسان را در نهج البلاغه پی بگيرد، در خواهد يافت كه اساسيترين سخن در احيای حقوق انسان در اين كتاب شريف نهفته است، وانسان منهای هر عقيده و آيينی دارای حقوق ذاتی است وبر همگان لازم است كه حقوق ذاتی انسان را پاس بدارند.
[1] . (مرتضی مطهري، سيری در نهج البلاغه .
[2] . (مايده/32 .
[3] . (قصص/14 .
[4] . (انعام/151و اسراء31 .
[5] . (نساء/ 29 .
[6] . (نامه 53 .
[7] . (خ96 .
[8] . (نهج البلاغه، نامه 31 .
[9] . (وسايل الشيعةج23ص54 .
[10] . (خ96 .
[11] . (خ129 .
[12] . (نهج، خطبه 169 .
[13] . (نامه70 .
[14] . (خ160 .
[15] . (خ161 .
[16] . (نامه 52 .
[17] . (نامه 27 .
[18] . (نامه52 .
[19] . (اسراء/70 .
[20] . حجر/ 29 .
[21] بقره/ 30 .
[22] . (حكمت 322 .
[23] . (نهج البلاغه حكمت 37 .
[24] . (خطبه 27 .
[25] . (نامه 53 .
[26] . (تهذيب الاحكام ج6ص293 ؛ وسايل الشيعه ج11/49 .