محمدعلی کوشا معتقد است که تفسیر المیزان ثمره علمیت و معنویت علامه طباطبایی است، اما با این حال نظریات تفسیری المیزان قابل نقد است و این از مقام علمی علامه نمیکاهد.
علامه طباطبایی تنها یک فیلسوف نیست، بلکه در قامت یک مفسر بزرگ قرآن نیز شهرت دارد که ثمره آن تفسیر ۲۰جلدی المیزان است. تفسیر المیزان حاوی برخی نگرشهای فلسفی و کلامی مفسر است و این بیانگر تاثیر نگرش فلسفی علامه در تفسیر قرآن و متقابلا تاثیر نگرش فلسفی ایشان در تفسیر قرآن است. خبرنگار ایکنا در اصفهان، به مناسبت سالروز درگذشت علامه طباطبایی، گفتوگویی باحجتالاسلام والمسلمین محمدعلی کوشا، مترجم و مفسر قرآن و عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم داشته است که متن آن را در ادامه میخوانید:
ایکنا ـ علامه طباطبایی نسبت به قرآن چه نوع برداشت و دیدگاهی داشتند و نگرش فلسفی علامه تا چه اندازه در تفسیر قرآن ایشان دخیل و تأثیرگذار بوده است و چقدر نگاه فلسفی خود را در تفسیر قرآن اعمال میکردند؟ در واقع تا چه اندازه نگرش و ذهن فلسفی علامه طباطبایی تأثیر پذیرفته از قرآن و معارف قرآن است و متقابلاً نگاه و رویکرد قرآنی علامه چه تأثیری در نگرش فلسفی ایشان داشت؟
قبل از اینکه به روش و رویکرد تفسیری علامه طباطبایی اشاره کنم، باید به مشی و منش اخلاقی و معنوی ایشان اشارهای داشته باشم. مرحوم علامه طباطبایی یک عالم عامل به تمام معنا و به معنای واقعی کلمه بود. ایشان در زمینه ادبیات، فقه، اصول، کلام، فلسفه، منطق، رجال، حدیث و چندین علوم دیگر مثل هیئت، ریاضیات و حتی علوم غریبه تبحر و آشنایی داشتند. اما آنچه در شخصیت علامه طباطبایی اهمیت دارد، سیر و سلوک معنوی ایشان است. معمولا هرکسی سخنی که میگوید و یا چیزی مینویسد، اینها ناشی از تراوش بنمایههای درونی و وجودی اوست و به قول معروف: « از کوزه همان برون تراود که در اوست». علامه یک شخصیت علمی و معنوی در سطح بسیار بالایی است. به صراحت میتوان گفت که ایشان مصداق بارز واقعی کلمه «روحانی» در روحانیت شیعه هستند. ایشان به تمام معنا اهل معنا، سیرو سلوک، معنویت و انسانی خودساخته بودند و هیچگاه سخن بیهوده نمیگفتند، اهل جدل و بحثهای بیهوده نبودند و وقت خود را بیهوده سپری نمیکردند. در واقع ایشان یک سالک طریق الی الله به معنای واقعی کلمه بودند. ایشان وقت خود را بیهوده سپری نمیکردند، من یادم هست سال اول طلبگی که به قم آمدم، یک روز نزدیک غروب به درب منزل علامه رفتم تا ایشان را از نزدیک ببینم، چون خیلی دوست داشتم ایشان را از نزدیک زیارت کنم، به همین خاطر زنگ درب خانه این مرد بزرگ را به صدا درآوردم، علامه درب را باز کردند و تبسمی بر لب داشتند، گفتند بفرمائید، من هم گفتم فقط آمدهام شما را از نزدیک ببینم، ایشان گفتند من اکنون در حال مطالعه هستم، شما میتوانید روزهای صبح پنجشنبه از ساعت ۹ به بعد بیایید و اگر هم سوالی دارید، آن موقع مطرح کنید. در واقع ایشان حتی برای یک ساعت هم وقت خودشان را تلف نمیکردند و این برای من درسی بود.
تفسیر المیزان ثمره علمیت و معنویت علامه طباطبایی است. علمیت و معنویت علامه در سرتاسر این تفسیر موج میزند و این برای اهل این تفسیر، ملموس و محسوس است. در مکتب شیعه، دو تفسیر مهم و جامع وجود دارد؛ اولین آن مجمعالبیان اثر فضل بن حسن طبرسی و دوم تفسیر المیزان از علامه طباطبایی است. مجمعالبیان همانطور که از نام آن هم پیداست، حاوی نقل و قولهای گوناگون است و نظر همه ارباب مذاهب و مکاتب ادبی، فقهی و کلامی جهان اسلام را مطرح کرده است و در نهایت، نظر خود را در ذیل هر آیه بیان کرده است. در واقع این تفسیر از جهت تنسیق، نظم، ترتیب و هماهنگی مطالب بسیار حائز اهمیت و از نکات ادبی جالبی هم برخوردار است. تفسیر مجمعالبیان مورد استفاده علامه طباطبایی بوده است، اما المیزان انصافاً خلایی را پُر کرد و توانست مایه افتخار شیعه شود. علامه طباطبایی به تنهایی این اثر ارزشمند را از خود به یادگار گذاشت، با اینکه ایشان میتوانستند به عنوان یک مجتهد، صاحب رساله و فتوا و مرید و مقلد باشند، اما همه اینها را کنار گذاشتند و وقت خود را صرف تفسیر قرآن کردند.
دیدگاه تفسیری ایشان در المیزان منبعث از دیدگاههای کلامی و فلسفی ایشان است. اگر به تفسیر المیزان مراجعه کنید، میبینید که ایشان در ذیل هر آیات اجتماعی با صبغه عقلی، نکتههای کلامی و فلسفی قابل توجهی را بیان میکنند. آثار فلسفی علامه از جمله کتاب «نهایه الحکمه»، «بدایه الحکمه» و «اصول فلسفه و روش رئالیسم» که این سومی را مرحوم شهید مطهری حواشی مفصلی بر آن نوشته و در چهارجلد چاپ شده، همه لُبّ این مطالب فلسفی به گونهای در تفسیر المیزان نیز منعکس شده است و اگر کسی نکتههای فلسفی را از تفسیر المیزان استخراج کند، حداقل یک کتاب دوجلدی از دل آن بیرون میآید. نگاه کلامی علامه نیز براساس دیدگاه شیعه در توحید، نبوت و معاد نیز در المیزان حداقل دو جلد کتاب مستقل کلامی را تشکیل میدهد.
المیزان یک تفسیر اجتماعی با صبغه عقلی و فلسفی است. تاکنون تفسیری به غنای فکری آن هم به این گستردگی مانند المیزان نوشته نشده است. تفاسیر پس از المیزان همه به برکت این تفسیر بزرگ و استفاده از آن غنایی پیدا کردهاند. کمتر تفسیری پیدا میشود که همانند المیزان، مسائل مهم اجتماعی را بانگاه عقلانی و فلسفی مطرح کرده باشد. یکی از مفسران اهل سنت به یکی از دوستان ما درباره المیزان گفته بود: علامه طباطبایی از جهت درایت و فهم و درک درتفسیر فوق العاده است.
آری، مرحوم علامه در ذیل هر آیه به مناسبت حکم و موضوع هرآنچه جامعه به آن احتیاج دارد و قرآن به آن اشاره کرده، مطالبی را به تفصیل بیان کردهاند. از دل تفسیر المیزان میتوان دهها رساله و پایان نامه دکتری تدوین کرد.
ایکنا ـ آیا نگرش فلسفی ایشان در نگرش قرآنی ایشان تاثیر گذار بوده است؟
قطعاً بی تاثیر نبوده أست. نگرش فلسفی ایشان به خصوص در عرصه مباحث عقلانی، در نگرش تفسیری ایشان موج میزند. مثلاً در بحث کمال انسان، علامه بهترین مطالب را در ذیل آیات مربوط به فطرت بیان کرده و گفتهاند: فطرت خداجویی و حق جویی در ژرفای روح آدمی وجود دارد و این باعث کمال معنوی انسان خواهد شد. به اعتقاد علامه اگر این گرایش براثر اسباب و شرایطی به انحراف کشیده شود، شخصیت آدمی نیز از مسیر تکامل و تعادل خارج میشود و به افراط و تفریط گرایش پیدا میکند. از منظر علامه، کمال انسان در گرو پیروی از عقل است. انسان از جهات گوناگون بر حیوانات برتری دارد، زیر اولا خواستههای فطری انسان در دایره نیازهای طبیعی محدود نمیشود و دوم اینکه انسان از نیروی عقل برخوردار است. بنابراین کاربرد اراده انسان از مرزهای محدود طبیعت فراتر میرود و به سوی بینهایت حرکت میکند و کمال ویژه انسان در سایه اراده آگاهانه و در پرتو رهنمودهای عقل به دست میآید.
علامه معتقدند احکام عملی عقل در پرتو شناختهای نظری خاصی شکل میگیرد که مهمترین آنها همان اصول سهگانه جهانبینی، یعنی شناخت مبدا وجود (توحید)، سرانجام زندگی(معاد) و راه تضمین شده برای یافتن برنامه سعادت بخش انسان یعنی (نبوت) است. احکام عملی عقل نیاز به مبانی نظری دارد و ایشان این معنا را به خوبی تبیین کردهاند. به عبارت دیگر، یافتن ایدئولوژی صحیح یعنی همان نظام ارزشی حاکم بر رفتارهای اختیاری انسان، در گرو داشتن جهانبینی صحیح و حل مسائل مربوط به آن است. شناختهای نظری یعنی توحید، معاد و نبوت، مبنای نظام ارزشی و احکام عملی عقل به شمار میروند و تا زمانی که انسان این شناختهای نظری یعنی اصول جهان بینی را به دست نیاورد، نمیتواند نظام رفتاری که همان ایدئولوژی است را به دست بیاورد.
مثلا درباره مفهوم یگانگی خدا، در قرآن کلمه «واحد» و «احد» مطرح شده است. علامه در مفهوم توحید ذاتی و یگانگی خدا یعنی اینکه اولاً خدا شریک، نظیر، مثل و مانند ندارد، ثانیاً ذات خدا مرکب از اجزا نیست و هیچ گونه ترکیبی در ذات خدا امکان ندارد، ثالثاً ذات خدا عین صفات او و صفات خدا عین ذات خداست و ذات خدا نیز بینهایت است، یعنی از هر نظر بی نهایت است از جهت علم، حیات، قدرت، ابدیت، ازلیت، بقا و .... نامتناهی است، و به طور کلی از جهت صفات کمالیه، ذات خدای متعال بینهایت و بی پایان است وهمین بی نهایت بودن ذات او دلیل براین است که او یکتا و یگانه است.
مرحوم علامه در مباحث کلامی و فلسفی مربوط به درجات و مراتب توحید، واقعاً داد سخن داده است. اقسام توحید را به درستی بیان فرموده و هرکدام از آن را ذیل آیات مربوطه توضیح دادهاند. به خصوص توحید در ذات، توحید در صفات، توحید افعالی، توحید در عبادت که حجم بزرگی از آیات را به خودش اختصاص داده است و یا توحید در خالقیت، توحید در رازقیت، توحید در ربوبیت تکوینی، توحید در ربوبیت تشریعی، توحید در مالکیت، توحید در توکل، توحید در استعانت، توحید در خوف، توحید در رجا و توحید در محبت. کسی در تفسیر قرآن به این وسعت و گستردگی راجع به مسئله توحید آن هم به صورت معقول و منطقی، بانگاه فلسفی بحث مستوفایی با این گستردگی نکرده است.
اما در خصوص دلایل یگانی خدا از منظر قرآن، در ذیل آیه « لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» ایشان حق مطلب را بیان کرده است یا مثلاً در ذیل آیه ۱۱۸ و ۱۱۹ سوره هود که میفرماید: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً ۖ وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ. إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ ۚ وَلِذَٰلِكَ خَلَقَهُمْ ۗ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ»، فلسفه آفرینش و خلقت انسان را مطرح میکند. بنده همه تفاسیر موجود را درباره این دو آیه با تفسیر المیزان مقایسه کردهام و به این نتیجه رسیدم که هیچ یک از مفسران گذشته و حال مطلبی به ظرافت، زیبایی و منطقی بودن مطالب علامه درباره فلسفه خلقت بحث نکردهاند. ایشان میفرماید نهایت فلسفه خلقت آدم برای رسیدن به کمال است. کمال انسان در رسیدن به رحمت الهی است. انسان برای رسیدن به رحمت الهی آفریده شده و فلسفه خلقت رسیدن به رحمت الهی است. رسیدن به رحمت الهی در آخرت، فرع بر رسیدن رحمت او در دنیا است. تازمانی که کسی دراین دنیا به رحمت الهی نائل نشود در آخرت نیز نائل نخواهد شد، چون دنیا مزرعه آخرت است.
ایکنا ـ مهمترین ویژگیهایی که تفسیر المیزان را از سایر تفاسیر متمایز میکند چیست؟ علامه طباطبایی در تفسیر قرآن چه نوآوریهایی داشتند و چه سبک خاصی را در پیش گرفتند؟
سبکی که ایشان در المیزان در زمینه مسائل کلامی و فلسفی دارد، سبکی نو و جدید است و چنین جامعیتی در تفاسیر دیگر به چشم نمیخورد. یکی از ویژگیهای المیزان، عفت قلم مفسر آن است، بنده کمتر تفسیری دیدهام که مانند المیزان رعایت اصول ادب یعنی احترام برای آراء دیگران قائل شده باشد. علامه طباطبایی در المیزان به نقد مفسران قبل از خود مثل فخررازی صاحب مفاتیح الغیب معروف به تفسیر کبیر، سیدمحمود آلوسی بغدادی صاحب تفسیر روح المعانی و رشید رضا مصری صاحب تفسیر المنار پرداخته است، اما نقدهای علامه همه از روی احترام و منطق است و برای شخصیت مفسران پیشین احترام قائل است. به نظر اینجانب اگر سه تفسیر مفاتیحالغیب فخر رازی، تفسیر روح المعانی آلوسی و تفسیر المنار رشید رضا نبود، المیزان به این درجه ازغنای علمی امروزی نمیرسید! زیرا علامه درجاهای گوناگون المیزان در مقام نقد شماری از آرای این مفسران پرداخته و قدرت علمی و قوت استدلال خود را نشان داده است.
علامه در المیزان درباره عدل الهی در نظام تکوین و تشریع مطالبی را به زیبایی هرچه تمام بیان و تبیین کردهاند، مثلاً در خصوص عدل «اعطاء کل ذی حق حقه»؛ یا «وضع کل شی ءٍ فی موضعه» و یا «العدل یضع الامور مواضعها» به دفع شبهه جبر و اثبات اختیار انسان، و دفع سوءاستفاده خلفا و حکام اموی و عباسی از مسئله قضا و قدر و جبر، دفع شبهه ظلم از ساحت مقدس پروردگار و اصرار قرآن بر نقش عدل در جامعه بشری و پاسخگویی درباره برخی شهبات در زمینه خقلت پرداخته است.
ایکنا ـ چه انتقاداتی را به نگرش فکری و معرفت شناختی علامه طباطبایی به لحاظ فلسفی، سیاسی، اجتماعی و قرآنی وارد میدانید؟
البته قطعاً ممکن است صاحب نظرانی برخی نظریات تفسیری علامه را به چالش بکشند، در عرصه تحقیق، محدودیتی برای نقد و بررسی نیست. یکی از کسانی که در کتابهای خود به نقد و بررسی برخی نظرات علامه طباطبایی در المیزان پرداخته، مرحوم آیتالله صالحی نجفآبادی است. ایشان در کتاب «حدیثهای خیالی» پنج مقاله مهم تفسیری دارد که در چهار تای آن کم بیش نظرات علامه را به چالش کشیده است. از جمله اینکه علامه طباطبایی معتقد است قرآن دو نوع نزول دارد؛ یک نزول دفعی ویک نزول تدریجی، مرحوم نجفآبادی که خود از شاگردان علامه طباطبایی هم بودهاند، محترمانه به نقد دیدگاه ایشان میپردازد و در چندین صفحه اثبات میکند که قرآن یک نزول بیشتر ندارد و آن هم نزول تدریجی در طول ۲۳ سال بوده است.
علاوه بر آیتالله صالحی نجفآبادی، آیتالله حاج شیخ یدالله دوزدوزانی در کتابی که درباره نزول قرآن دارند، به نقد نظر علامه طباطبایی پرداختهاند. بنابراین چنین نیست نیست که نظرات علامه مورد نقد قرار نگرفته باشد. مرحوم صالحی نجفآبادی در کتاب «پژوهشهای قرآنی» که بنده تصحیح و تحقیق آن را برعهده داشتهام و انتشارات کویر در تهران نیز نیز آن را منتشر کرده است، به نقد تفسیر علامه در ذیل آیه اولی الامر، آیه مودت و تطهیر پرداخته است.
البته هیچ یک از نقدها هرگز چیزی را از مقام و جایگاه علمی علامه طباطبایی نمیکاهد، زیرا نقد بیانگر آن است که دیدگاههای صاحب اثر، برخوردار از بن مایههای قوی فکری است و چنان اهمیتی دارد که مورد نقد ناقدان واقع شده است. در این باره سخن فراوان است. به امید اینکه نقد درهمه مسائل مورد ابتلای ما به ویژه درعرصههای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی وسیاسی درجامعه ما نهادینه شود.
علامه طباطبایی تنها یک فیلسوف نیست، بلکه در قامت یک مفسر بزرگ قرآن نیز شهرت دارد که ثمره آن تفسیر ۲۰جلدی المیزان است. تفسیر المیزان حاوی برخی نگرشهای فلسفی و کلامی مفسر است و این بیانگر تاثیر نگرش فلسفی علامه در تفسیر قرآن و متقابلا تاثیر نگرش فلسفی ایشان در تفسیر قرآن است. خبرنگار ایکنا در اصفهان، به مناسبت سالروز درگذشت علامه طباطبایی، گفتوگویی باحجتالاسلام والمسلمین محمدعلی کوشا، مترجم و مفسر قرآن و عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم داشته است که متن آن را در ادامه میخوانید:
ایکنا ـ علامه طباطبایی نسبت به قرآن چه نوع برداشت و دیدگاهی داشتند و نگرش فلسفی علامه تا چه اندازه در تفسیر قرآن ایشان دخیل و تأثیرگذار بوده است و چقدر نگاه فلسفی خود را در تفسیر قرآن اعمال میکردند؟ در واقع تا چه اندازه نگرش و ذهن فلسفی علامه طباطبایی تأثیر پذیرفته از قرآن و معارف قرآن است و متقابلاً نگاه و رویکرد قرآنی علامه چه تأثیری در نگرش فلسفی ایشان داشت؟
قبل از اینکه به روش و رویکرد تفسیری علامه طباطبایی اشاره کنم، باید به مشی و منش اخلاقی و معنوی ایشان اشارهای داشته باشم. مرحوم علامه طباطبایی یک عالم عامل به تمام معنا و به معنای واقعی کلمه بود. ایشان در زمینه ادبیات، فقه، اصول، کلام، فلسفه، منطق، رجال، حدیث و چندین علوم دیگر مثل هیئت، ریاضیات و حتی علوم غریبه تبحر و آشنایی داشتند. اما آنچه در شخصیت علامه طباطبایی اهمیت دارد، سیر و سلوک معنوی ایشان است. معمولا هرکسی سخنی که میگوید و یا چیزی مینویسد، اینها ناشی از تراوش بنمایههای درونی و وجودی اوست و به قول معروف: « از کوزه همان برون تراود که در اوست». علامه یک شخصیت علمی و معنوی در سطح بسیار بالایی است. به صراحت میتوان گفت که ایشان مصداق بارز واقعی کلمه «روحانی» در روحانیت شیعه هستند. ایشان به تمام معنا اهل معنا، سیرو سلوک، معنویت و انسانی خودساخته بودند و هیچگاه سخن بیهوده نمیگفتند، اهل جدل و بحثهای بیهوده نبودند و وقت خود را بیهوده سپری نمیکردند. در واقع ایشان یک سالک طریق الی الله به معنای واقعی کلمه بودند. ایشان وقت خود را بیهوده سپری نمیکردند، من یادم هست سال اول طلبگی که به قم آمدم، یک روز نزدیک غروب به درب منزل علامه رفتم تا ایشان را از نزدیک ببینم، چون خیلی دوست داشتم ایشان را از نزدیک زیارت کنم، به همین خاطر زنگ درب خانه این مرد بزرگ را به صدا درآوردم، علامه درب را باز کردند و تبسمی بر لب داشتند، گفتند بفرمائید، من هم گفتم فقط آمدهام شما را از نزدیک ببینم، ایشان گفتند من اکنون در حال مطالعه هستم، شما میتوانید روزهای صبح پنجشنبه از ساعت ۹ به بعد بیایید و اگر هم سوالی دارید، آن موقع مطرح کنید. در واقع ایشان حتی برای یک ساعت هم وقت خودشان را تلف نمیکردند و این برای من درسی بود.
تفسیر المیزان ثمره علمیت و معنویت علامه طباطبایی است. علمیت و معنویت علامه در سرتاسر این تفسیر موج میزند و این برای اهل این تفسیر، ملموس و محسوس است. در مکتب شیعه، دو تفسیر مهم و جامع وجود دارد؛ اولین آن مجمعالبیان اثر فضل بن حسن طبرسی و دوم تفسیر المیزان از علامه طباطبایی است. مجمعالبیان همانطور که از نام آن هم پیداست، حاوی نقل و قولهای گوناگون است و نظر همه ارباب مذاهب و مکاتب ادبی، فقهی و کلامی جهان اسلام را مطرح کرده است و در نهایت، نظر خود را در ذیل هر آیه بیان کرده است. در واقع این تفسیر از جهت تنسیق، نظم، ترتیب و هماهنگی مطالب بسیار حائز اهمیت و از نکات ادبی جالبی هم برخوردار است. تفسیر مجمعالبیان مورد استفاده علامه طباطبایی بوده است، اما المیزان انصافاً خلایی را پُر کرد و توانست مایه افتخار شیعه شود. علامه طباطبایی به تنهایی این اثر ارزشمند را از خود به یادگار گذاشت، با اینکه ایشان میتوانستند به عنوان یک مجتهد، صاحب رساله و فتوا و مرید و مقلد باشند، اما همه اینها را کنار گذاشتند و وقت خود را صرف تفسیر قرآن کردند.
دیدگاه تفسیری ایشان در المیزان منبعث از دیدگاههای کلامی و فلسفی ایشان است. اگر به تفسیر المیزان مراجعه کنید، میبینید که ایشان در ذیل هر آیات اجتماعی با صبغه عقلی، نکتههای کلامی و فلسفی قابل توجهی را بیان میکنند. آثار فلسفی علامه از جمله کتاب «نهایه الحکمه»، «بدایه الحکمه» و «اصول فلسفه و روش رئالیسم» که این سومی را مرحوم شهید مطهری حواشی مفصلی بر آن نوشته و در چهارجلد چاپ شده، همه لُبّ این مطالب فلسفی به گونهای در تفسیر المیزان نیز منعکس شده است و اگر کسی نکتههای فلسفی را از تفسیر المیزان استخراج کند، حداقل یک کتاب دوجلدی از دل آن بیرون میآید. نگاه کلامی علامه نیز براساس دیدگاه شیعه در توحید، نبوت و معاد نیز در المیزان حداقل دو جلد کتاب مستقل کلامی را تشکیل میدهد.
المیزان یک تفسیر اجتماعی با صبغه عقلی و فلسفی است. تاکنون تفسیری به غنای فکری آن هم به این گستردگی مانند المیزان نوشته نشده است. تفاسیر پس از المیزان همه به برکت این تفسیر بزرگ و استفاده از آن غنایی پیدا کردهاند. کمتر تفسیری پیدا میشود که همانند المیزان، مسائل مهم اجتماعی را بانگاه عقلانی و فلسفی مطرح کرده باشد. یکی از مفسران اهل سنت به یکی از دوستان ما درباره المیزان گفته بود: علامه طباطبایی از جهت درایت و فهم و درک درتفسیر فوق العاده است.
آری، مرحوم علامه در ذیل هر آیه به مناسبت حکم و موضوع هرآنچه جامعه به آن احتیاج دارد و قرآن به آن اشاره کرده، مطالبی را به تفصیل بیان کردهاند. از دل تفسیر المیزان میتوان دهها رساله و پایان نامه دکتری تدوین کرد.
ایکنا ـ آیا نگرش فلسفی ایشان در نگرش قرآنی ایشان تاثیر گذار بوده است؟
قطعاً بی تاثیر نبوده أست. نگرش فلسفی ایشان به خصوص در عرصه مباحث عقلانی، در نگرش تفسیری ایشان موج میزند. مثلاً در بحث کمال انسان، علامه بهترین مطالب را در ذیل آیات مربوط به فطرت بیان کرده و گفتهاند: فطرت خداجویی و حق جویی در ژرفای روح آدمی وجود دارد و این باعث کمال معنوی انسان خواهد شد. به اعتقاد علامه اگر این گرایش براثر اسباب و شرایطی به انحراف کشیده شود، شخصیت آدمی نیز از مسیر تکامل و تعادل خارج میشود و به افراط و تفریط گرایش پیدا میکند. از منظر علامه، کمال انسان در گرو پیروی از عقل است. انسان از جهات گوناگون بر حیوانات برتری دارد، زیر اولا خواستههای فطری انسان در دایره نیازهای طبیعی محدود نمیشود و دوم اینکه انسان از نیروی عقل برخوردار است. بنابراین کاربرد اراده انسان از مرزهای محدود طبیعت فراتر میرود و به سوی بینهایت حرکت میکند و کمال ویژه انسان در سایه اراده آگاهانه و در پرتو رهنمودهای عقل به دست میآید.
علامه معتقدند احکام عملی عقل در پرتو شناختهای نظری خاصی شکل میگیرد که مهمترین آنها همان اصول سهگانه جهانبینی، یعنی شناخت مبدا وجود (توحید)، سرانجام زندگی(معاد) و راه تضمین شده برای یافتن برنامه سعادت بخش انسان یعنی (نبوت) است. احکام عملی عقل نیاز به مبانی نظری دارد و ایشان این معنا را به خوبی تبیین کردهاند. به عبارت دیگر، یافتن ایدئولوژی صحیح یعنی همان نظام ارزشی حاکم بر رفتارهای اختیاری انسان، در گرو داشتن جهانبینی صحیح و حل مسائل مربوط به آن است. شناختهای نظری یعنی توحید، معاد و نبوت، مبنای نظام ارزشی و احکام عملی عقل به شمار میروند و تا زمانی که انسان این شناختهای نظری یعنی اصول جهان بینی را به دست نیاورد، نمیتواند نظام رفتاری که همان ایدئولوژی است را به دست بیاورد.
مثلا درباره مفهوم یگانگی خدا، در قرآن کلمه «واحد» و «احد» مطرح شده است. علامه در مفهوم توحید ذاتی و یگانگی خدا یعنی اینکه اولاً خدا شریک، نظیر، مثل و مانند ندارد، ثانیاً ذات خدا مرکب از اجزا نیست و هیچ گونه ترکیبی در ذات خدا امکان ندارد، ثالثاً ذات خدا عین صفات او و صفات خدا عین ذات خداست و ذات خدا نیز بینهایت است، یعنی از هر نظر بی نهایت است از جهت علم، حیات، قدرت، ابدیت، ازلیت، بقا و .... نامتناهی است، و به طور کلی از جهت صفات کمالیه، ذات خدای متعال بینهایت و بی پایان است وهمین بی نهایت بودن ذات او دلیل براین است که او یکتا و یگانه است.
مرحوم علامه در مباحث کلامی و فلسفی مربوط به درجات و مراتب توحید، واقعاً داد سخن داده است. اقسام توحید را به درستی بیان فرموده و هرکدام از آن را ذیل آیات مربوطه توضیح دادهاند. به خصوص توحید در ذات، توحید در صفات، توحید افعالی، توحید در عبادت که حجم بزرگی از آیات را به خودش اختصاص داده است و یا توحید در خالقیت، توحید در رازقیت، توحید در ربوبیت تکوینی، توحید در ربوبیت تشریعی، توحید در مالکیت، توحید در توکل، توحید در استعانت، توحید در خوف، توحید در رجا و توحید در محبت. کسی در تفسیر قرآن به این وسعت و گستردگی راجع به مسئله توحید آن هم به صورت معقول و منطقی، بانگاه فلسفی بحث مستوفایی با این گستردگی نکرده است.
اما در خصوص دلایل یگانی خدا از منظر قرآن، در ذیل آیه « لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» ایشان حق مطلب را بیان کرده است یا مثلاً در ذیل آیه ۱۱۸ و ۱۱۹ سوره هود که میفرماید: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً ۖ وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ. إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ ۚ وَلِذَٰلِكَ خَلَقَهُمْ ۗ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ»، فلسفه آفرینش و خلقت انسان را مطرح میکند. بنده همه تفاسیر موجود را درباره این دو آیه با تفسیر المیزان مقایسه کردهام و به این نتیجه رسیدم که هیچ یک از مفسران گذشته و حال مطلبی به ظرافت، زیبایی و منطقی بودن مطالب علامه درباره فلسفه خلقت بحث نکردهاند. ایشان میفرماید نهایت فلسفه خلقت آدم برای رسیدن به کمال است. کمال انسان در رسیدن به رحمت الهی است. انسان برای رسیدن به رحمت الهی آفریده شده و فلسفه خلقت رسیدن به رحمت الهی است. رسیدن به رحمت الهی در آخرت، فرع بر رسیدن رحمت او در دنیا است. تازمانی که کسی دراین دنیا به رحمت الهی نائل نشود در آخرت نیز نائل نخواهد شد، چون دنیا مزرعه آخرت است.
ایکنا ـ مهمترین ویژگیهایی که تفسیر المیزان را از سایر تفاسیر متمایز میکند چیست؟ علامه طباطبایی در تفسیر قرآن چه نوآوریهایی داشتند و چه سبک خاصی را در پیش گرفتند؟
سبکی که ایشان در المیزان در زمینه مسائل کلامی و فلسفی دارد، سبکی نو و جدید است و چنین جامعیتی در تفاسیر دیگر به چشم نمیخورد. یکی از ویژگیهای المیزان، عفت قلم مفسر آن است، بنده کمتر تفسیری دیدهام که مانند المیزان رعایت اصول ادب یعنی احترام برای آراء دیگران قائل شده باشد. علامه طباطبایی در المیزان به نقد مفسران قبل از خود مثل فخررازی صاحب مفاتیح الغیب معروف به تفسیر کبیر، سیدمحمود آلوسی بغدادی صاحب تفسیر روح المعانی و رشید رضا مصری صاحب تفسیر المنار پرداخته است، اما نقدهای علامه همه از روی احترام و منطق است و برای شخصیت مفسران پیشین احترام قائل است. به نظر اینجانب اگر سه تفسیر مفاتیحالغیب فخر رازی، تفسیر روح المعانی آلوسی و تفسیر المنار رشید رضا نبود، المیزان به این درجه ازغنای علمی امروزی نمیرسید! زیرا علامه درجاهای گوناگون المیزان در مقام نقد شماری از آرای این مفسران پرداخته و قدرت علمی و قوت استدلال خود را نشان داده است.
علامه در المیزان درباره عدل الهی در نظام تکوین و تشریع مطالبی را به زیبایی هرچه تمام بیان و تبیین کردهاند، مثلاً در خصوص عدل «اعطاء کل ذی حق حقه»؛ یا «وضع کل شی ءٍ فی موضعه» و یا «العدل یضع الامور مواضعها» به دفع شبهه جبر و اثبات اختیار انسان، و دفع سوءاستفاده خلفا و حکام اموی و عباسی از مسئله قضا و قدر و جبر، دفع شبهه ظلم از ساحت مقدس پروردگار و اصرار قرآن بر نقش عدل در جامعه بشری و پاسخگویی درباره برخی شهبات در زمینه خقلت پرداخته است.
ایکنا ـ چه انتقاداتی را به نگرش فکری و معرفت شناختی علامه طباطبایی به لحاظ فلسفی، سیاسی، اجتماعی و قرآنی وارد میدانید؟
البته قطعاً ممکن است صاحب نظرانی برخی نظریات تفسیری علامه را به چالش بکشند، در عرصه تحقیق، محدودیتی برای نقد و بررسی نیست. یکی از کسانی که در کتابهای خود به نقد و بررسی برخی نظرات علامه طباطبایی در المیزان پرداخته، مرحوم آیتالله صالحی نجفآبادی است. ایشان در کتاب «حدیثهای خیالی» پنج مقاله مهم تفسیری دارد که در چهار تای آن کم بیش نظرات علامه را به چالش کشیده است. از جمله اینکه علامه طباطبایی معتقد است قرآن دو نوع نزول دارد؛ یک نزول دفعی ویک نزول تدریجی، مرحوم نجفآبادی که خود از شاگردان علامه طباطبایی هم بودهاند، محترمانه به نقد دیدگاه ایشان میپردازد و در چندین صفحه اثبات میکند که قرآن یک نزول بیشتر ندارد و آن هم نزول تدریجی در طول ۲۳ سال بوده است.
علاوه بر آیتالله صالحی نجفآبادی، آیتالله حاج شیخ یدالله دوزدوزانی در کتابی که درباره نزول قرآن دارند، به نقد نظر علامه طباطبایی پرداختهاند. بنابراین چنین نیست نیست که نظرات علامه مورد نقد قرار نگرفته باشد. مرحوم صالحی نجفآبادی در کتاب «پژوهشهای قرآنی» که بنده تصحیح و تحقیق آن را برعهده داشتهام و انتشارات کویر در تهران نیز نیز آن را منتشر کرده است، به نقد تفسیر علامه در ذیل آیه اولی الامر، آیه مودت و تطهیر پرداخته است.
البته هیچ یک از نقدها هرگز چیزی را از مقام و جایگاه علمی علامه طباطبایی نمیکاهد، زیرا نقد بیانگر آن است که دیدگاههای صاحب اثر، برخوردار از بن مایههای قوی فکری است و چنان اهمیتی دارد که مورد نقد ناقدان واقع شده است. در این باره سخن فراوان است. به امید اینکه نقد درهمه مسائل مورد ابتلای ما به ویژه درعرصههای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی وسیاسی درجامعه ما نهادینه شود.