دکتر علی میرموسوی: اصلاح طلبی امام حسین(ع) بر اخلاق مقاومت استوار بود/ فهم حقیقت حسین(ع) تنها برای کسانی به دست میآید که خود تعهد و خلاقیتی از سنخ او داشته باشند
بی شک قیام امام حسین(ع) حادثه ای بزرگ در تاریخ اسلام است که درک درست از ماهیت این حرکت به سادگی به دست نمیآید و نیاز به دادههای بسیار دارد. دکتر علی میرموسوی عضو هیات علمی دانشگاه مفید قم در تشریح این مساله میگوید: کسانی می توانند حسین(ع) را بشناسند، که مرام او را یافته و با او همراه شده باشند؛ در واقع حسینی که ما می شناسیم و امروز به نمایش می گذاریم با حقیقت حسین ابن علی(ع) قرن ها فاصله دارد. چون عموما کسانی که حسین(ع) را معرفی کرده اند نمی توانستند انسانهای متعهد و خلاقی باشند که با آینده روبرو میشوند.
او اصلاح طلبی امام حسین(ع) را بر اخلاق مقاومت استوار دانسته و معتقد است: امام حسین(ع) از عالی ترین سطح از اخلاق مقاومت برخوردار بود، از این رو در راه هدف خویش از شهادت هراسی نداشت نه این که در پی آن باشد.
متن گفت و گوی شفقنا با دکتر علی میرموسوی را در ادامه میخوانید:
در ارتباط با عاشورا و حرکت امام حسین(ع) با تفاسیر و برداشت های بسیار گوناگونی روبرو هستیم، علت این تنوع برداشتها چیست و آیا می توان در نهایت به یک برداشت جامع دست یافت؟
میرموسوی: این تکثر و چندگانگی بیشتر ریشه در نگرش و دغدغه های کسانی دارد که به روایت و تفسیرآن پرداخته اند. اخیرا دیدم یکی از تاریخ نگاران حوزوی به این امر خرده گرفته و تفسیرهای حماسی که در صد سال اخیر از این ماجرا صورت گرفته را مورد انتقاد قرار داده است. آشفتگی ورواج تحریف و خرافات در فهم و تفسیر عاشورا جای انتقاد دارد، ولی تکثر و چندگانگی در این روایت ها و تفاسیر به ویژه تفسیر حماسی آن، نه تنها جای شگفتی ندارد بلکه به دلایل مختلف قابل انتظارو موجه به نظر می رسد. نخست به دلیل این که واقعه عاشورا یک رویداد تاریخی است و همچون تمامی رویدادهای تاریخی در معرض تفسیر و تاویل است. دلیل دوم این که قداست و جنبهای اسطورهای این ماجرا، همچنین وجه هویت بخش و نمادین آن، ذخیره معنایی و ظرفیت تفسیر پذیری آن را افزایش داده و گوناگونی این تفاسیررا دامن می زند. درست مانند تشیع که در معرض برداشتها و تفسیرهای گوناگون است، عاشورا نیز به عنوان یکی از نمادهای هویت بخش شیعه در معرض تفاسیر مختلف قرار دارد. بنابراین انتظارمحدود شدن برداشت ها و تفسیرها از این واقعیت معقول به نظر نمی رسد، ولی می توان در راه تحریف زدایی و ارائه تفسیری بهتر و مستندتر کوشش کرد.
روش شناسی مناسب برای فهم حرکت امام حسین(ع) چیست و درک ماهیت و اهداف این حرکت با چه روشی بهتر انجام می شود؟ آیا می توان تنها به داده های تاریخی اکتفا کرد یا این که به فراتر از آن نیاز داریم؟
میرموسوی: حسین(ع) قهرمانی اسطورهای و به تعبیر استعاری، که دکتر شریعتی در مورد امام علی(ع) به کار برده است، حقیقتی بر گونه اساطیر است و تاریخ به ویژه تاریخ علمی از فهم چنین حقیقتی ناتوان است. هر چند برای فهم عاشورا استناد به داده های معتبر تاریخی لازم است و باید اسناد معتبر تاریخی مورد توجه قرار بگیرد، ولی فهم حقیقت آن تنها با داده های تاریخی به دست نمی آید. به بیان دیگر با توجه به این که دادههای تاریخی مربوط به عاشورا از نظر اعتبار یکسان نیستند، نخست باید به دادههای معتبر توجه کرد ولی این کافی نیست.
فهم حقیقت عاشورا تنها با دادههای تاریخی به دست نمیآید
افزون بر این فهم درست عاشورا همچون هر رخداد تاریخی دیگری، در گرو پرهیز از زمان پریشی یا anachronismاست. جدا کردن عاشورا از زمینه تاریخی آن و فهم آن در چهارچوب مفاهیم امروزین، زمان پریشی را به همراه دارد. به عنوان مثال تفسیر دموکراتیک یا انقلابی از حرکت امام حسین(ع) نوعی تفسیر این زمانی است، چون دموکراسی و انقلاب در معنای کنونی آنها، مفاهیمی امروزی هستند. ولی می توان آن را مبارزه با استبداد دانست، چون در آن شرایط نیز خودکامگی اندیشه پذیر و در ادبیات و اندیشه سیاسی آن دوران مطرح بوده است.
در این راستا می توان از هرمنوتیک مبتنی بر تعامل متن و زمینه، مانند هرمنوتیک اسکینر بهره برد و سخنان سیدالشهدا را در زمینه و فضای فکری و عملی آن دوران مورد بررسی و تفسیر قرار داد. این نوع هرمنوتیک در پی فهم معنای سخن برای گوینده و قصد و نیتی است که از بیان آن داشته است. بر این اساس در تفسیر متون و سخنان معتبر برجای مانده از امام حسین (ع) باید در پی فهم این بود که امام با طرح این سخنان در پی انجام چه کاری بوده اند.
با وجود این، دانش تاریخ از فهم حقیقت عاشورا ناتوان است. در استدلال بر این ادعا به دو سخن از نیچه می توان استناد کرد. نیچه از کسانی است که نقش اراده انسانی را در ساختن تاریخ برجسته کرده است و ابرمرد را به عنوان محرک و سازنده تاریخ معرفی کرده است. به اعتقاد او سازندگان تاریخ انسانهای فداکاری هستند که به هدفی تعهد دارند و در افقی از تعهد عمل می کنند که باور غیر تاریخی به اعتبار مطلق کوشش آنهاست. مردان بزرگ تاریخ، آفرینندگان بزرگ و ابرمردانی بوده اند که با آینده رویارو شدند و برای هدف بزرگی که در سر داشتند خود را فدا کرده اند. این آفرینندگان بزرگ افقهایی ساخته و چشم اندازهایی پدید آورده اند که انسانهای آینده با آن زندگی می کنند. این افقها را کسانی پدید میآورند که در حال کشف حقیقت هستند. چنین انسانی در جایگاهی فراتاریخی قرار میگیرد. بی تردید حسین(ع) ابرمرد تاریخ است که بر پایه تعهد به هدفی مقدس، خود را در راه آنچه باید باشد فداکرده است و افق و چشم اندازی تازه بر روی انسان ها گشوده است.
از نظر نیچه فهم حرکت انسانهای بزرگ با دانش تاریخ به دست نمی آید و به فراتر از تاریخ نیاز دارد. به باور او تنها انسانهای خلاق و متعهدی که با آینده رویارو می شوند می توانند خلاقیت مردان متعهد گذشته را درک کنند. از این سخن نیچه می توان دریافت که فهم حقیقت حسین (ع) به عنوان ابرمرد تاریخ انسانی، نه تنها از عهده تاریخ بر نمی آید، بلکه تنها کسانی به آن دست می یابند که خود تعهد و خلاقیتی از سنخ او داشته باشند. به بیان دیگر همچنان که در فرازی از زیارت عاشورا بیان شده است، برای فهم حقیقت حسین(ع) باید صادقانه با او همراه شد.
فهم حقیقت حسین(ع) تنها برای کسانی به دست میآید که خود تعهد و خلاقیتی از سنخ او داشته باشند
نکته دیگر این که امام حسین (ع) با بینش و اراده خود این لحظه بزرگ و افق نوین را آفرید ؛ بینش و اراده ای که کل شخصیت و زندگانی او آن را بازنمایی می کند. عاشورا آخرین برگ سفرنامه حسین(ع) است و فهم آن در پرتو درکی کامل از زندگی و شخصیت او امکان پذیر است. عبدالله علایلی یکی از دانشمندان معاصر اهل سنت لبنان، در کتابی که دکتر محمد مهدی جعفری آن را با عنوان ” برترین هدف در برترین نهاد” ترجمه کرده، کوشش کرده است با نگاهی جامع به شخصیت امام حسین(ع) به تحلیل حرکت وی بپردازد.
کسانی می توانند حسین(ع) را بشناسند، که مرام او را یافته و با او همراه شده باشند؛ در واقع حسینی که بسیاری از ما می شناسیم و امروز به نمایش می گذاریم با حقیقت حسین ابن علی(ع) قرن ها فاصله دارد. چه بسیار کسانی که حسین(ع) را معرفی کرده اند نمی توانستند انسانهای متعهد و خلاقی باشند که با آینده روبرو میشوند. به طور مثال گاندی به عنوان رهبر نهضت استقلال هند درکی از حسین دارد که دیگران فاقد آن هستند، زیرا او خود انسان خلاقی متفکر و متعلق به آینده است. بنابراین برای فهم حقیقت حسین (ع) علاوه بر مراجعه به داده های معتبر تاریخی، به همراه شدن با مرام و هدف حسین و تحقق آن در زندگی خودمان نیاز است.
حسینی که بسیاری از ما می شناسیم و امروز به نمایش می گذاریم با حقیقت حسین ابن علی(ع) قرن ها فاصله دارد
چهره ای که در بسیاری سوگواری ها از حسین (ع) به نمایش گذاشته می شود با چهره حقیقی حسین تفاوت بسیار دارد، زیرا کارگردانان و مجریان و گویندگان آنها در افق تعهد و خلاقیت با حسین(ع) بسیار فاصله دارند. برخی از باشکوه ترین مراسم ها توسط کسانی برگزار می شود که چه بسا بویی از مرام حسین(ع) نبرده اند و بیشتر نقش بازی می کنند. حسین را از زبان و بیانی کسی می توان شناخت که نسبت به نجات جامعه از ستم و بیداد متعهد باشد و خود را با او هم افق کرده باشد. آنان که همچون علمای زمانه حسین (ع) در برابر ستم و مظالم حکومت مهر سکوت بر دهان زده و در بیداد آن شریک شده اند، هرگز نمی توانند معرف حسین باشند.
بینش و نگرش امام حسین(ع) به سیاست چگونه بود؟ چه تفاوتی با بینش و نگرش حاکم و رسمی داشت؟
میرموسوی: بینش سیاسی حسین(ع) گونه ای سیاست رهایی است که بر نگرش توحیدی استواراست. در این نگرش، اصل عدم ولایت و نفی سلطه در روابط انسان ها با یکدیگر است. بر اساس آیات ۷۹ و ۸۰ از سوره آل عمران هیچ فردی (جز آنان که خداوند معین کرده است) نمی تواند ادعای رسالت و پیامبری از ناحیه خدا را داشته باشد و در پرتو آن، ادعای سلطه بر دیگران را مطرح کند. همچنین در آیه ۳۰ سوره توبه یهودیان و نصرانیان از این جهت سرزنش می شوند، که روحانیان یهودی و نصرانی را به جای خداوند ارباب خود می دانستند. در آیه ۵۴ سوره زخرف در سرزنش سیاست فرعون او را به عنوان کسی معرفی می کند که حاکمیتش بر تحقیر و کوچک شمردن و استثمار مردمش استوار بود. آموزههای قرآنی و بینش توحیدی الهام بخش نگرش رهایی بخش به سیاست برای حسین بن علی(ع) است. سیاست رهایی مبتنی بر رابطه انسانهای آزاد و تعامل و گفتگوی آزاد افراد با یکدیگر است. سیاست رهایی اقتدار را برخاسته از اراده یکایک انسانها می داند با انباشت ثروت و قدرت در دست گروهی خاص از افراد مخالفت دارد. سخنان و گفتگوهای حسین در جریان سفر از مکه تا کربلا به خوبی بیان گر این نگرش است. حسین(ع) بر این اساس به رضایت عمومی در حکومت اهمیت می داد. حضرت علی (ع) در نامه به مالک اشتر عنوان می کند سیاستی که تو اتخاذ می کنی باید جامعترین آنها برای رضایت مردم باشد. بنابراین سیاست حسین(ع) سیاست رهایی است که بر مبنای کنش و تعامل متقابل انسانها و بر مبنای رضایت عمومی انسانها استوار است.
سیاست حسین(ع) سیاست رهایی است که بر مبنای کنش و تعامل متقابل انسانها و بر مبنای رضایت عمومی استوار است
در مقابل، سیاست اموی بر تبعیض و به سلطه کشیدن انسانها استوار است. سیاست اموی سیاستی ضد توحیدی و مشرکانه است. نکته مهمی در جلد دوم کتاب کافی در صفحه ۴۱۵ از امام صادق(ع) نقل شده است که می فرمایند “بنی امیه راه مردم را برای تعلیم ایمان باز گذاشته بودند ولی نمی گذاشتند در مورد شرک چیزی به مردم آموزش داده شود تا وقتی مردم به شرک دعوت شدند به آن آگاهی نداشته باشند”. این سیاستی مشرکانه و تبعیض آمیز است که برتری یک گروه را بر دیگران در بردارد. در تاریخ اسلام امویان کسانی بودند که بینشی تقدیر گرایانه را ترویج دادند. به نظر من یکی از طلایی ترین سخنان حضرت این است که «ان هذا امرکم لیس لاحد فیها حق الا من امرتم».
سیاست اموی نقطه مقابل و متضاد با سیاست رهایی است. این سیاست همراه با خودکامگی و مبتنی بر بردگی بود که توسط معاویه در طول بیست سال با سه راهبرد تحکیم و تثبیت شد: نخست کودن سازی توده در راستای حکومت بر آنها بود. معاویه از رشد آگاهی در جامعه جلوگیری می کرد و حکومت خود را بر جهل ایشان استوار می کرد. در گلستان سعدی داستان کسی را بازگو می کند که دختری بسیار زشت منظر داشت و او را به همسری نابینایی در آورد. حکیمی که نابینایان را شفا می داد به آن شهر آمد ولی آن فرد از ترس آن که اگر آن مرد شفا یابد دختر او را رها کند، از درمان وی خود داری کرد. راهبرد دوم آلوده کردن بزرگان از راه بخشش و توزیع پول و اموال بین ایشان و خریدن آنان بود. ابن عباس گاهی بر معاویه خرده می گرفت که چرا سهم ما را کم می پردازی؟! بسیاری از شخصیت های هم نسل سید الشهدا خریده شده و آلوده شده بودند و یارای مبارزه و مقابله نداشتند. سومین حرکت معاویه سرکوب آزادگان بود. حجر بن عدی و عمرو بن حمق به همین دلیل به شهادت رسیدند. با این سه راهبرد، به تعبیر دکتر سید جعفر شهیدی، پس از بیست سال فرهنگ سیاسی چنان دگرگون شد که به جای اینکه حکومت در پی رضایت مردم باشد، مردم در پی جلب رضایت حاکم بودند.
بر اساس سیاستهای معاویه بسیاری از شخصیتهای هم نسل سیدالشهدا خریده شده و یا آلوده شده بودند
امام حسین(ع) چه رویکردی نسبت به وضع موجود داشت؟
میرموسوی: سید الشهدا خواهان جلوگیری از بدعت ها و تغییر وضع موجود بود. او فردی محافظه کار نبود که در پی حفظ وضع موجود باشد، بلکه با دور شدن از ارزش های اصیل اسلامی مخالفت می کرد و خواهان برقراری نظام سیاسی مطلوبی بود که در اسلام و آموزه های اصیل قرآن مطرح شده است. امام حسین (ع) دگرگونی خواه بود. دگرگونی خواهی در ادبیات سیاسی کنونی دو صورت دارد: اصلاح طلبانه و انقلابی است. در رویکرد اصلاح طلبانه تغییر وضع موجود نه از راه خشن بلکه از راه مسالمت آمیز دنبال می شود، ولی رویکرد انقلابی خواهان تغییر بنیادین ولو با استفاده از ابزارهای خشونت آمیز است. امام حسین(ع) در سخنانش فراوان بر نیت اصلاح طلبانه خود تاکید و تصریح فرموده اند که خواهان جلوگیری از بدعت ها و تغییر شیوه حکمرانی به شکلی آرام و مسالمت جویانه و با پرهیز از خشونت هستند. از دیدگاه امام چنین کاری امکان پذیر بود، چون بر اساس پیمان صلح معاویه با امام حسن(ع) قرار بود بعد از معاویه امارت بر مسلمین بر اساس مشورت با آنها صورت بگیرد و ولایت عهدی بدعتی بود که معاویه گذاشت. حضرت می خواستند دگرگونی در چهارچوب قراردادهای موجود ایجاد شود بنابراین حضرت در پی جنگ و خونریزی نبودند. مفهوم اصلاح طلبی در سخنان حسین با آنچه امروز از این اصطلاح اراده می شود تفاوت دارد ولی وجه اشتراک آن همین نفی خشونت است. امام حسین(ع) در پی بازگرداندن ارزش های اصیل اسلامی به حاکمیت بود و نسبت به دگرگونی ان ها معترض و در برابر آن ها مقاومت می کرد.
رویکرد امام حسین(ع) نسبت به وضع موجود رویکردی اصلاح طلبانه بود
به تفاوت مفهوم اصلاح طلبی در معنای امروزی آن با اصلاح طلبی در سخنان امام حسین اشاره کردید، در این جا این پرسش مطرح می شود که اصلاح طلبی حسین بن علی(ع) بر چه اصولی استوار بود؟ مراد از اخلاق مقاومت چیست و در برابر چه نوع اخلاقی قرار می گیرد؟
میرموسوی: در یک جمله کوتاه می توان گفت اصلاح طلبی امام حسین(ع) بر اخلاق مقاومت استوار بود. اخلاق مقاومت نوعی از اخلاق منش است که با اخلاق رفتار تفاوت دارد. در اخلاق رفتار تنها ظاهر رفتار مورد توجه قرار می گیرد، ولی اخلاق منش ناظر به درون و کل شخصیت انسان است . اخلاق مقاومت جنبه اجتماعی دارد و فردی نیست بلکه معطوف به رهایی انسان ها و آزادی آنان از سلطه است. اخلاق مقاومت در برابر اخلاق بردگی و سلطه پذیری قرار دارد. همان چیزی است که در سخن سید الشهدا با شعار هیهات من الذله بیان شده است. لا اعطی الدنیه من نفسی ابدا، المنیه و لا الدنیه؛ مرگ را بر زبونی ترجیح می دهد؛ این اخلاق اخلاق مقاومت است. در دوران اخیر کسانی مثل مارتین لوترکینگ و نلسون ماندلا و گاندی نیز همگی به اخلاق مقاومت پایبند بوده اند و رمز پیروزی آنها همین پایبندی به اخلاق مقاومت بوده است.
اصلاح طلبی امام حسین(ع) بر اخلاق مقاومت استوار بود
اخلاق مقاومت چند اصل مهم دارد. نخست اصل تعهد به منافع عمومی و از خود گذشتگی و گذشتن از منافع شخصی در راه منافع عمومی است. فردی که به این اخلاق پایبند است، آینده را در فراسوی خود می بیند و در صدد آفرینش افقی جدید است و به وضع موجود توجهی نمی کند. امام حسین(ع) از عالی ترین سطح از اخلاق مقاومت برخوردار بود، از این رو در راه هدف خویش از شهادت هراس نداشت نه این که در پی آن باشد. با این تحلیل بحث در مورد آگاهی و یا نا آگاهی دقیق امام از شهادت خود بی اهمیت می شود. حسین (ع) به آفرینش افقی جدیدی می اندیشد و در زمانه عسرت که نخبگان مهر سکوت بر دهان زده اند و کسی یارای مقاومت و ایستادگی در برابر نظام ظلم ندارد، افقی تازه میگشاید. دومین اصل در در اخلاق مقاومت، سازش ناپذیری بر سر اصول است. حضرت علی میفرمایند “کسی نمی تواند امر خدا را بر پادارد جز این که اهل سازش و بهره کشی و پیروی از هوا و هوس نباشد”. بنابراین اصلاح طلب واقعی هرگز اهل سازش در برابر نظام نا عادلانه نیست. سوم اینکه اخلاق مقاومت پایبندی به اصول اخلاقی می طلبد. سید الشهدا دو بار از سوی کوفیان دعوت شد یکبار بعد از درگذشت امام حسن(ع) که به امام حسین(ع) نامه نوشتند و ناخشنودی خود را از حکومت معاویه بیان کردند و گفتند معاویه به زور به قدرت رسیده است و از عناصر فساد پشتیبانی می کند و پاکان را کشته است و در حال گسترش فساد است. امام در پاسخ به نامه آنها گفت” ما با معاویه پیمان بسته ایم و تا زمانی که معاویه زنده است نمی توانم عهدم را بشکنم”. این اخلاق مقاومت است شما نمی توانید از اصول اخلاقی فراتر بروید. در نهایت پایبندی به اصول عقلانی و برنامه ریزی و کوشش پرهیز از خشونت اصل دیگری در اخلاق مقاومت است. در برنامه سید الشهدا از آغاز سفر از مکه تا کربلا توجه به اصول عقلایی دیده می شود و در تمام مراحل در پی پرهیز از جنگ و خونریزی و خشونت بوده و به دنبال برپایی جنگ نبود. حضرت با حر بن یزید ریاحی وارد گفتگو شدند، نماینده فرستادند و با عمر سعد وارد گفتگو شدند و اگر امکان برگشتن از کربلا وجود داشت حضرت بر می گشت و روشی دیگر در پیش می گرفت. از حضرت نامه های تاریخی معتبری به جا مانده است که هر چند که شهادت برای ایشان سخت نبود ولی ایشان بی دلیل خود را به کام مرگ نمیفرستادند.
به عنوان پرسش آخر از حرکت حسین بن علی(ع) چگونه می توان الگویی برای رهایی بخشی در وضعیت کنونی جهان بهره گرفت؟
میرموسوی: در عمل متاسفانه بسیاری از ما چنین تصور می کنیم که ماجرای عاشورا فاجعه ای بود که در زمانی از تاریخ محقق شد و نمی توان از آن الگو گرفت و فقط می توان بر آن شیون و زاری کرد و برای برآورده شدن دعا ها و نیازها و بخشش گناهان به امام حسین (ع) متوسل شد؛ ولی بر اساس آن چه بیان شد این نوعی جفا در حق حسین بن علی (ع) است. حسین بن علی (ع) در ماجرای عاشورا، افقی برای مقاومت و ایستادگی در برابر حکومت های جبار و ناشایسته آفرید که همواره می توان از آن الگو گرفت. حتی آزادی خواهان غیر مسلمان مانند گاندی از آن الگو گرفته اند. بنابراین در پاسخی کوتاه میتوان گفت امام حسین(ع) الگویی برای سیاست رهایی و اخلاق مقاومت برای هر جریان اصلاح طلب و آزادی خواه بوده و خواهد بود. البته در بهره بردن از این الگو توجه به تفاوت در شرایط و موقعیت تاریخی نیز لازم است.
بی شک قیام امام حسین(ع) حادثه ای بزرگ در تاریخ اسلام است که درک درست از ماهیت این حرکت به سادگی به دست نمیآید و نیاز به دادههای بسیار دارد. دکتر علی میرموسوی عضو هیات علمی دانشگاه مفید قم در تشریح این مساله میگوید: کسانی می توانند حسین(ع) را بشناسند، که مرام او را یافته و با او همراه شده باشند؛ در واقع حسینی که ما می شناسیم و امروز به نمایش می گذاریم با حقیقت حسین ابن علی(ع) قرن ها فاصله دارد. چون عموما کسانی که حسین(ع) را معرفی کرده اند نمی توانستند انسانهای متعهد و خلاقی باشند که با آینده روبرو میشوند.
او اصلاح طلبی امام حسین(ع) را بر اخلاق مقاومت استوار دانسته و معتقد است: امام حسین(ع) از عالی ترین سطح از اخلاق مقاومت برخوردار بود، از این رو در راه هدف خویش از شهادت هراسی نداشت نه این که در پی آن باشد.
متن گفت و گوی شفقنا با دکتر علی میرموسوی را در ادامه میخوانید:
در ارتباط با عاشورا و حرکت امام حسین(ع) با تفاسیر و برداشت های بسیار گوناگونی روبرو هستیم، علت این تنوع برداشتها چیست و آیا می توان در نهایت به یک برداشت جامع دست یافت؟
میرموسوی: این تکثر و چندگانگی بیشتر ریشه در نگرش و دغدغه های کسانی دارد که به روایت و تفسیرآن پرداخته اند. اخیرا دیدم یکی از تاریخ نگاران حوزوی به این امر خرده گرفته و تفسیرهای حماسی که در صد سال اخیر از این ماجرا صورت گرفته را مورد انتقاد قرار داده است. آشفتگی ورواج تحریف و خرافات در فهم و تفسیر عاشورا جای انتقاد دارد، ولی تکثر و چندگانگی در این روایت ها و تفاسیر به ویژه تفسیر حماسی آن، نه تنها جای شگفتی ندارد بلکه به دلایل مختلف قابل انتظارو موجه به نظر می رسد. نخست به دلیل این که واقعه عاشورا یک رویداد تاریخی است و همچون تمامی رویدادهای تاریخی در معرض تفسیر و تاویل است. دلیل دوم این که قداست و جنبهای اسطورهای این ماجرا، همچنین وجه هویت بخش و نمادین آن، ذخیره معنایی و ظرفیت تفسیر پذیری آن را افزایش داده و گوناگونی این تفاسیررا دامن می زند. درست مانند تشیع که در معرض برداشتها و تفسیرهای گوناگون است، عاشورا نیز به عنوان یکی از نمادهای هویت بخش شیعه در معرض تفاسیر مختلف قرار دارد. بنابراین انتظارمحدود شدن برداشت ها و تفسیرها از این واقعیت معقول به نظر نمی رسد، ولی می توان در راه تحریف زدایی و ارائه تفسیری بهتر و مستندتر کوشش کرد.
روش شناسی مناسب برای فهم حرکت امام حسین(ع) چیست و درک ماهیت و اهداف این حرکت با چه روشی بهتر انجام می شود؟ آیا می توان تنها به داده های تاریخی اکتفا کرد یا این که به فراتر از آن نیاز داریم؟
میرموسوی: حسین(ع) قهرمانی اسطورهای و به تعبیر استعاری، که دکتر شریعتی در مورد امام علی(ع) به کار برده است، حقیقتی بر گونه اساطیر است و تاریخ به ویژه تاریخ علمی از فهم چنین حقیقتی ناتوان است. هر چند برای فهم عاشورا استناد به داده های معتبر تاریخی لازم است و باید اسناد معتبر تاریخی مورد توجه قرار بگیرد، ولی فهم حقیقت آن تنها با داده های تاریخی به دست نمی آید. به بیان دیگر با توجه به این که دادههای تاریخی مربوط به عاشورا از نظر اعتبار یکسان نیستند، نخست باید به دادههای معتبر توجه کرد ولی این کافی نیست.
فهم حقیقت عاشورا تنها با دادههای تاریخی به دست نمیآید
افزون بر این فهم درست عاشورا همچون هر رخداد تاریخی دیگری، در گرو پرهیز از زمان پریشی یا anachronismاست. جدا کردن عاشورا از زمینه تاریخی آن و فهم آن در چهارچوب مفاهیم امروزین، زمان پریشی را به همراه دارد. به عنوان مثال تفسیر دموکراتیک یا انقلابی از حرکت امام حسین(ع) نوعی تفسیر این زمانی است، چون دموکراسی و انقلاب در معنای کنونی آنها، مفاهیمی امروزی هستند. ولی می توان آن را مبارزه با استبداد دانست، چون در آن شرایط نیز خودکامگی اندیشه پذیر و در ادبیات و اندیشه سیاسی آن دوران مطرح بوده است.
در این راستا می توان از هرمنوتیک مبتنی بر تعامل متن و زمینه، مانند هرمنوتیک اسکینر بهره برد و سخنان سیدالشهدا را در زمینه و فضای فکری و عملی آن دوران مورد بررسی و تفسیر قرار داد. این نوع هرمنوتیک در پی فهم معنای سخن برای گوینده و قصد و نیتی است که از بیان آن داشته است. بر این اساس در تفسیر متون و سخنان معتبر برجای مانده از امام حسین (ع) باید در پی فهم این بود که امام با طرح این سخنان در پی انجام چه کاری بوده اند.
با وجود این، دانش تاریخ از فهم حقیقت عاشورا ناتوان است. در استدلال بر این ادعا به دو سخن از نیچه می توان استناد کرد. نیچه از کسانی است که نقش اراده انسانی را در ساختن تاریخ برجسته کرده است و ابرمرد را به عنوان محرک و سازنده تاریخ معرفی کرده است. به اعتقاد او سازندگان تاریخ انسانهای فداکاری هستند که به هدفی تعهد دارند و در افقی از تعهد عمل می کنند که باور غیر تاریخی به اعتبار مطلق کوشش آنهاست. مردان بزرگ تاریخ، آفرینندگان بزرگ و ابرمردانی بوده اند که با آینده رویارو شدند و برای هدف بزرگی که در سر داشتند خود را فدا کرده اند. این آفرینندگان بزرگ افقهایی ساخته و چشم اندازهایی پدید آورده اند که انسانهای آینده با آن زندگی می کنند. این افقها را کسانی پدید میآورند که در حال کشف حقیقت هستند. چنین انسانی در جایگاهی فراتاریخی قرار میگیرد. بی تردید حسین(ع) ابرمرد تاریخ است که بر پایه تعهد به هدفی مقدس، خود را در راه آنچه باید باشد فداکرده است و افق و چشم اندازی تازه بر روی انسان ها گشوده است.
از نظر نیچه فهم حرکت انسانهای بزرگ با دانش تاریخ به دست نمی آید و به فراتر از تاریخ نیاز دارد. به باور او تنها انسانهای خلاق و متعهدی که با آینده رویارو می شوند می توانند خلاقیت مردان متعهد گذشته را درک کنند. از این سخن نیچه می توان دریافت که فهم حقیقت حسین (ع) به عنوان ابرمرد تاریخ انسانی، نه تنها از عهده تاریخ بر نمی آید، بلکه تنها کسانی به آن دست می یابند که خود تعهد و خلاقیتی از سنخ او داشته باشند. به بیان دیگر همچنان که در فرازی از زیارت عاشورا بیان شده است، برای فهم حقیقت حسین(ع) باید صادقانه با او همراه شد.
فهم حقیقت حسین(ع) تنها برای کسانی به دست میآید که خود تعهد و خلاقیتی از سنخ او داشته باشند
نکته دیگر این که امام حسین (ع) با بینش و اراده خود این لحظه بزرگ و افق نوین را آفرید ؛ بینش و اراده ای که کل شخصیت و زندگانی او آن را بازنمایی می کند. عاشورا آخرین برگ سفرنامه حسین(ع) است و فهم آن در پرتو درکی کامل از زندگی و شخصیت او امکان پذیر است. عبدالله علایلی یکی از دانشمندان معاصر اهل سنت لبنان، در کتابی که دکتر محمد مهدی جعفری آن را با عنوان ” برترین هدف در برترین نهاد” ترجمه کرده، کوشش کرده است با نگاهی جامع به شخصیت امام حسین(ع) به تحلیل حرکت وی بپردازد.
کسانی می توانند حسین(ع) را بشناسند، که مرام او را یافته و با او همراه شده باشند؛ در واقع حسینی که بسیاری از ما می شناسیم و امروز به نمایش می گذاریم با حقیقت حسین ابن علی(ع) قرن ها فاصله دارد. چه بسیار کسانی که حسین(ع) را معرفی کرده اند نمی توانستند انسانهای متعهد و خلاقی باشند که با آینده روبرو میشوند. به طور مثال گاندی به عنوان رهبر نهضت استقلال هند درکی از حسین دارد که دیگران فاقد آن هستند، زیرا او خود انسان خلاقی متفکر و متعلق به آینده است. بنابراین برای فهم حقیقت حسین (ع) علاوه بر مراجعه به داده های معتبر تاریخی، به همراه شدن با مرام و هدف حسین و تحقق آن در زندگی خودمان نیاز است.
حسینی که بسیاری از ما می شناسیم و امروز به نمایش می گذاریم با حقیقت حسین ابن علی(ع) قرن ها فاصله دارد
چهره ای که در بسیاری سوگواری ها از حسین (ع) به نمایش گذاشته می شود با چهره حقیقی حسین تفاوت بسیار دارد، زیرا کارگردانان و مجریان و گویندگان آنها در افق تعهد و خلاقیت با حسین(ع) بسیار فاصله دارند. برخی از باشکوه ترین مراسم ها توسط کسانی برگزار می شود که چه بسا بویی از مرام حسین(ع) نبرده اند و بیشتر نقش بازی می کنند. حسین را از زبان و بیانی کسی می توان شناخت که نسبت به نجات جامعه از ستم و بیداد متعهد باشد و خود را با او هم افق کرده باشد. آنان که همچون علمای زمانه حسین (ع) در برابر ستم و مظالم حکومت مهر سکوت بر دهان زده و در بیداد آن شریک شده اند، هرگز نمی توانند معرف حسین باشند.
بینش و نگرش امام حسین(ع) به سیاست چگونه بود؟ چه تفاوتی با بینش و نگرش حاکم و رسمی داشت؟
میرموسوی: بینش سیاسی حسین(ع) گونه ای سیاست رهایی است که بر نگرش توحیدی استواراست. در این نگرش، اصل عدم ولایت و نفی سلطه در روابط انسان ها با یکدیگر است. بر اساس آیات ۷۹ و ۸۰ از سوره آل عمران هیچ فردی (جز آنان که خداوند معین کرده است) نمی تواند ادعای رسالت و پیامبری از ناحیه خدا را داشته باشد و در پرتو آن، ادعای سلطه بر دیگران را مطرح کند. همچنین در آیه ۳۰ سوره توبه یهودیان و نصرانیان از این جهت سرزنش می شوند، که روحانیان یهودی و نصرانی را به جای خداوند ارباب خود می دانستند. در آیه ۵۴ سوره زخرف در سرزنش سیاست فرعون او را به عنوان کسی معرفی می کند که حاکمیتش بر تحقیر و کوچک شمردن و استثمار مردمش استوار بود. آموزههای قرآنی و بینش توحیدی الهام بخش نگرش رهایی بخش به سیاست برای حسین بن علی(ع) است. سیاست رهایی مبتنی بر رابطه انسانهای آزاد و تعامل و گفتگوی آزاد افراد با یکدیگر است. سیاست رهایی اقتدار را برخاسته از اراده یکایک انسانها می داند با انباشت ثروت و قدرت در دست گروهی خاص از افراد مخالفت دارد. سخنان و گفتگوهای حسین در جریان سفر از مکه تا کربلا به خوبی بیان گر این نگرش است. حسین(ع) بر این اساس به رضایت عمومی در حکومت اهمیت می داد. حضرت علی (ع) در نامه به مالک اشتر عنوان می کند سیاستی که تو اتخاذ می کنی باید جامعترین آنها برای رضایت مردم باشد. بنابراین سیاست حسین(ع) سیاست رهایی است که بر مبنای کنش و تعامل متقابل انسانها و بر مبنای رضایت عمومی انسانها استوار است.
سیاست حسین(ع) سیاست رهایی است که بر مبنای کنش و تعامل متقابل انسانها و بر مبنای رضایت عمومی استوار است
در مقابل، سیاست اموی بر تبعیض و به سلطه کشیدن انسانها استوار است. سیاست اموی سیاستی ضد توحیدی و مشرکانه است. نکته مهمی در جلد دوم کتاب کافی در صفحه ۴۱۵ از امام صادق(ع) نقل شده است که می فرمایند “بنی امیه راه مردم را برای تعلیم ایمان باز گذاشته بودند ولی نمی گذاشتند در مورد شرک چیزی به مردم آموزش داده شود تا وقتی مردم به شرک دعوت شدند به آن آگاهی نداشته باشند”. این سیاستی مشرکانه و تبعیض آمیز است که برتری یک گروه را بر دیگران در بردارد. در تاریخ اسلام امویان کسانی بودند که بینشی تقدیر گرایانه را ترویج دادند. به نظر من یکی از طلایی ترین سخنان حضرت این است که «ان هذا امرکم لیس لاحد فیها حق الا من امرتم».
سیاست اموی نقطه مقابل و متضاد با سیاست رهایی است. این سیاست همراه با خودکامگی و مبتنی بر بردگی بود که توسط معاویه در طول بیست سال با سه راهبرد تحکیم و تثبیت شد: نخست کودن سازی توده در راستای حکومت بر آنها بود. معاویه از رشد آگاهی در جامعه جلوگیری می کرد و حکومت خود را بر جهل ایشان استوار می کرد. در گلستان سعدی داستان کسی را بازگو می کند که دختری بسیار زشت منظر داشت و او را به همسری نابینایی در آورد. حکیمی که نابینایان را شفا می داد به آن شهر آمد ولی آن فرد از ترس آن که اگر آن مرد شفا یابد دختر او را رها کند، از درمان وی خود داری کرد. راهبرد دوم آلوده کردن بزرگان از راه بخشش و توزیع پول و اموال بین ایشان و خریدن آنان بود. ابن عباس گاهی بر معاویه خرده می گرفت که چرا سهم ما را کم می پردازی؟! بسیاری از شخصیت های هم نسل سید الشهدا خریده شده و آلوده شده بودند و یارای مبارزه و مقابله نداشتند. سومین حرکت معاویه سرکوب آزادگان بود. حجر بن عدی و عمرو بن حمق به همین دلیل به شهادت رسیدند. با این سه راهبرد، به تعبیر دکتر سید جعفر شهیدی، پس از بیست سال فرهنگ سیاسی چنان دگرگون شد که به جای اینکه حکومت در پی رضایت مردم باشد، مردم در پی جلب رضایت حاکم بودند.
بر اساس سیاستهای معاویه بسیاری از شخصیتهای هم نسل سیدالشهدا خریده شده و یا آلوده شده بودند
امام حسین(ع) چه رویکردی نسبت به وضع موجود داشت؟
میرموسوی: سید الشهدا خواهان جلوگیری از بدعت ها و تغییر وضع موجود بود. او فردی محافظه کار نبود که در پی حفظ وضع موجود باشد، بلکه با دور شدن از ارزش های اصیل اسلامی مخالفت می کرد و خواهان برقراری نظام سیاسی مطلوبی بود که در اسلام و آموزه های اصیل قرآن مطرح شده است. امام حسین (ع) دگرگونی خواه بود. دگرگونی خواهی در ادبیات سیاسی کنونی دو صورت دارد: اصلاح طلبانه و انقلابی است. در رویکرد اصلاح طلبانه تغییر وضع موجود نه از راه خشن بلکه از راه مسالمت آمیز دنبال می شود، ولی رویکرد انقلابی خواهان تغییر بنیادین ولو با استفاده از ابزارهای خشونت آمیز است. امام حسین(ع) در سخنانش فراوان بر نیت اصلاح طلبانه خود تاکید و تصریح فرموده اند که خواهان جلوگیری از بدعت ها و تغییر شیوه حکمرانی به شکلی آرام و مسالمت جویانه و با پرهیز از خشونت هستند. از دیدگاه امام چنین کاری امکان پذیر بود، چون بر اساس پیمان صلح معاویه با امام حسن(ع) قرار بود بعد از معاویه امارت بر مسلمین بر اساس مشورت با آنها صورت بگیرد و ولایت عهدی بدعتی بود که معاویه گذاشت. حضرت می خواستند دگرگونی در چهارچوب قراردادهای موجود ایجاد شود بنابراین حضرت در پی جنگ و خونریزی نبودند. مفهوم اصلاح طلبی در سخنان حسین با آنچه امروز از این اصطلاح اراده می شود تفاوت دارد ولی وجه اشتراک آن همین نفی خشونت است. امام حسین(ع) در پی بازگرداندن ارزش های اصیل اسلامی به حاکمیت بود و نسبت به دگرگونی ان ها معترض و در برابر آن ها مقاومت می کرد.
رویکرد امام حسین(ع) نسبت به وضع موجود رویکردی اصلاح طلبانه بود
به تفاوت مفهوم اصلاح طلبی در معنای امروزی آن با اصلاح طلبی در سخنان امام حسین اشاره کردید، در این جا این پرسش مطرح می شود که اصلاح طلبی حسین بن علی(ع) بر چه اصولی استوار بود؟ مراد از اخلاق مقاومت چیست و در برابر چه نوع اخلاقی قرار می گیرد؟
میرموسوی: در یک جمله کوتاه می توان گفت اصلاح طلبی امام حسین(ع) بر اخلاق مقاومت استوار بود. اخلاق مقاومت نوعی از اخلاق منش است که با اخلاق رفتار تفاوت دارد. در اخلاق رفتار تنها ظاهر رفتار مورد توجه قرار می گیرد، ولی اخلاق منش ناظر به درون و کل شخصیت انسان است . اخلاق مقاومت جنبه اجتماعی دارد و فردی نیست بلکه معطوف به رهایی انسان ها و آزادی آنان از سلطه است. اخلاق مقاومت در برابر اخلاق بردگی و سلطه پذیری قرار دارد. همان چیزی است که در سخن سید الشهدا با شعار هیهات من الذله بیان شده است. لا اعطی الدنیه من نفسی ابدا، المنیه و لا الدنیه؛ مرگ را بر زبونی ترجیح می دهد؛ این اخلاق اخلاق مقاومت است. در دوران اخیر کسانی مثل مارتین لوترکینگ و نلسون ماندلا و گاندی نیز همگی به اخلاق مقاومت پایبند بوده اند و رمز پیروزی آنها همین پایبندی به اخلاق مقاومت بوده است.
اصلاح طلبی امام حسین(ع) بر اخلاق مقاومت استوار بود
اخلاق مقاومت چند اصل مهم دارد. نخست اصل تعهد به منافع عمومی و از خود گذشتگی و گذشتن از منافع شخصی در راه منافع عمومی است. فردی که به این اخلاق پایبند است، آینده را در فراسوی خود می بیند و در صدد آفرینش افقی جدید است و به وضع موجود توجهی نمی کند. امام حسین(ع) از عالی ترین سطح از اخلاق مقاومت برخوردار بود، از این رو در راه هدف خویش از شهادت هراس نداشت نه این که در پی آن باشد. با این تحلیل بحث در مورد آگاهی و یا نا آگاهی دقیق امام از شهادت خود بی اهمیت می شود. حسین (ع) به آفرینش افقی جدیدی می اندیشد و در زمانه عسرت که نخبگان مهر سکوت بر دهان زده اند و کسی یارای مقاومت و ایستادگی در برابر نظام ظلم ندارد، افقی تازه میگشاید. دومین اصل در در اخلاق مقاومت، سازش ناپذیری بر سر اصول است. حضرت علی میفرمایند “کسی نمی تواند امر خدا را بر پادارد جز این که اهل سازش و بهره کشی و پیروی از هوا و هوس نباشد”. بنابراین اصلاح طلب واقعی هرگز اهل سازش در برابر نظام نا عادلانه نیست. سوم اینکه اخلاق مقاومت پایبندی به اصول اخلاقی می طلبد. سید الشهدا دو بار از سوی کوفیان دعوت شد یکبار بعد از درگذشت امام حسن(ع) که به امام حسین(ع) نامه نوشتند و ناخشنودی خود را از حکومت معاویه بیان کردند و گفتند معاویه به زور به قدرت رسیده است و از عناصر فساد پشتیبانی می کند و پاکان را کشته است و در حال گسترش فساد است. امام در پاسخ به نامه آنها گفت” ما با معاویه پیمان بسته ایم و تا زمانی که معاویه زنده است نمی توانم عهدم را بشکنم”. این اخلاق مقاومت است شما نمی توانید از اصول اخلاقی فراتر بروید. در نهایت پایبندی به اصول عقلانی و برنامه ریزی و کوشش پرهیز از خشونت اصل دیگری در اخلاق مقاومت است. در برنامه سید الشهدا از آغاز سفر از مکه تا کربلا توجه به اصول عقلایی دیده می شود و در تمام مراحل در پی پرهیز از جنگ و خونریزی و خشونت بوده و به دنبال برپایی جنگ نبود. حضرت با حر بن یزید ریاحی وارد گفتگو شدند، نماینده فرستادند و با عمر سعد وارد گفتگو شدند و اگر امکان برگشتن از کربلا وجود داشت حضرت بر می گشت و روشی دیگر در پیش می گرفت. از حضرت نامه های تاریخی معتبری به جا مانده است که هر چند که شهادت برای ایشان سخت نبود ولی ایشان بی دلیل خود را به کام مرگ نمیفرستادند.
به عنوان پرسش آخر از حرکت حسین بن علی(ع) چگونه می توان الگویی برای رهایی بخشی در وضعیت کنونی جهان بهره گرفت؟
میرموسوی: در عمل متاسفانه بسیاری از ما چنین تصور می کنیم که ماجرای عاشورا فاجعه ای بود که در زمانی از تاریخ محقق شد و نمی توان از آن الگو گرفت و فقط می توان بر آن شیون و زاری کرد و برای برآورده شدن دعا ها و نیازها و بخشش گناهان به امام حسین (ع) متوسل شد؛ ولی بر اساس آن چه بیان شد این نوعی جفا در حق حسین بن علی (ع) است. حسین بن علی (ع) در ماجرای عاشورا، افقی برای مقاومت و ایستادگی در برابر حکومت های جبار و ناشایسته آفرید که همواره می توان از آن الگو گرفت. حتی آزادی خواهان غیر مسلمان مانند گاندی از آن الگو گرفته اند. بنابراین در پاسخی کوتاه میتوان گفت امام حسین(ع) الگویی برای سیاست رهایی و اخلاق مقاومت برای هر جریان اصلاح طلب و آزادی خواه بوده و خواهد بود. البته در بهره بردن از این الگو توجه به تفاوت در شرایط و موقعیت تاریخی نیز لازم است.