محمد صحتی سردرودی: حکومتها نمیتوانند عزاداری را مصادره کنند. حضرت زهرا بنیانگذار گریه سیاسی بود.
حجت الاسلام صحتی سردرودی، محقق و عاشورا پژوه تاکید می کند: تلاش و هدف امام حسین این بود که تفاوت اسلام خلافتی و حکومتی که با تکیه به زر و زور و تزویر پیش میرفت را با اسلام امامتی که بیشتر به اخلاق، گفت وگو و هدایت و تربیت میاندیشید؛ نشان دهد وحساسیت ائمه هم برای این بود که حساب اسلام امامتی را را اسلام خلافتی جدا کنند.
جایگاه تاریخی گریه بر شهدای کربلا چیست و آیا سیاستمداران توانستهاند در طول تاریخ این امر مقدس را مصاده کنند.
در این باره خبرنگار شفقنا با حجت الاسلام والمسلمین «محمد صحتی سردرودی» محقق و عاشورا پژوه نامی قم در ایام عزاداری ابی عبدالله علیه السلام به گفتوگو یی انجام داده است،که متن کامل لین گفت وگو را در ادامه می خوانید:
در برخی از کتب تاریخی روایاتی نقل میشود که گریه و عزاداری برای امام حسین علیه السلام را به زمان حضرت آدم میرساند. با توجه به تحقیقاتی که در این زمینه داشتهاید نظر شما دراین باره چیست؟
عزاداری، مرثیه خوانی و گریه در سوگ مظلومان چه به حق و چه به ناحق، همیشه میان انسانها بوده است؛ یعنی انسانها در همیشهی تاریخ با عواطفشان زندگی میکنند تا با تعقل و اندیشه. نقش عقلانیت و استدلال در گذشته خیلی کمرنگ بوده است؛ لذا سیر تاریخ و فرهنگ و ادبیاتی که به تاریخ یاری رساند و آن را فربه کرد، پر است از اسطورهها و حماسههای عاطفی و احساسی.
قضیه شهادت امام حسین (ع) هم از این قاعده مستثنی نیست. منتهی مقتلخوانی و عزاداری امام حسین یک جریان شناسی دارد. این جریان را اگر پی بگیریم قبل از عاشورا بوده تا در عاشورا به اوج خود میرسد؛ یعنی با رحلت پیام آور اسلام (ص) یگانه دختر ایشان گریه در فراق پدر و انتقاد و اعتراض از وضع موجود را شروع کرد. بنیانگذار اعتراض با گریه و نوحه خوانی در برابر استبداد مذهبی و دینی، در تاریخ اسلام یگانه دختر پیام آور اسلام است. حضرت زهرا (س) را به حق بنیانگذار اعتراض در برابر استبداد مذهبی نامیدهاند. حضرت زهرا چند خطبه خوانده ولی بقیه عمرش را گریه کرد. تا آنجا که جزء بکائون تاریخ شد. گریه سیاسی با فاطمهی زهرا شروع میشود. بعد در قتل عثمان بنی امیه خواستند این عواطف و احساسات مسلمانها را به نفع خودشان مصادره کنند و تا حدودی هم موفق شدند و این کار را کردند اما حضرت علی که به قتل رسید از این طرف هم باز عواطف غلیان پیدا کرد تا آنجا که میدانی در کتاب مجمع الامثال می نویسد که هر چیز رقیق و روانی را در رقت و روانی به اشک شیعه مثل میزدند.
این جنگ عواطف و احساسات از هر دو طرف بود تا آنجا که حتی شما به جریان شناسی مقتل نگاری نگاه کنید کتابهایی به نام مقتل برای اولین بار برای قتل عثمان نوشته میشود الان هم نمونه هایی داریم و از همان قرون اولیه مانده است. بعد که حضرت علی را که ابن ملجم ترور می کند شیعه هم برای حضرت علی مقتل می نویسند.
مقتلهایی که نوشته شد متن تاریخی بود یا متن احساسی؟
این مقتل ها چگونگی قتل آن مقتول را گزارش می کند. البته در آن زمان مخاطبان و نویسندگان بیشتر با عواطف و احساساتشان زندگی میکردند؛ تحلیل نمیکردند که چرا این قضیه پیش آمد. بیشتر گزارش میکردند تا خواننده و شنونده گریه کند. بنی امیه میخواستند مظلومیت عثمان را پررنگ کنند تا عواطف و احساسات مردم را در دست خودشان داشته باشند. پیروان خاندان پیامبر که بعدها شیعه نامیده می شوند می خواستند مظلومیت امام علی را پررنگ کنند و به گوش ها برسانند و دائما تکرار کنند که فراموش نشود.
این جنگ عواطف و احساسات ادامه داشت تا اینکه فاجعهی عاشورا پیش آمد. این عاشورا چنان فجیع و تکان دهنده بود که فجایع پیشین را به فراموشی سپرد. در روز روشن خانوادهی رسول خدا را با نیم قرن فاصله قتل عام کردند.
این مصیبتها چنان فاجعه بار و وحشتناک بود که نه تنها قتل عثمان بلکه ترور حضرت علی را هم به بوتهی فراموشی سپرد. بعد هم جانشینهای امام حسین مخصوصا فرزندش امام سجاد خیلی تأکید داشتند که عاشورا فراموش نشود؛ تا آنجا که به هر بهانهای به یاد عاشورا گریه میکردند و اطرافیانشان را منقلب میکردند.
تاکید به این گریه برای چه بود؟
با رحلت پیامبر میان مسلمانان اختلاف افتاد. یک گروه که از قبل برنامه داشتند در صحیفه جمع شدند و بدون انتخابات آزاد خلیفهای را انتخاب کردند و خلیفه را به زور به دیگران تحمیل کردند. امام علی یعنی داماد پیغمبر و دختر پیامبر با این کار به شدت مخالف بودند. اختلاف از همینجا شروع شد. این شکاف و اختلاف روز به روز زیاد میشد و در عاشورا این شکاف چنان بزرگ شد که هرگز پر نمی شود.
ائمهی بعدی ما هم اصرار داشتند که این شکاف باشد و پر نشود؛ یعنی کسانی که بعد از رحلت پیامبر از اسلام بهره برداری ابزاری کردند و خود را جانشین پیامبر نامیدند، اسلام خرافاتی را جانشین اسلام پیامبر میدانستند. اما مخالفت با این گروه که با فاطمهی زهرا و حضرت علی شروع شده بود در عاشورا به اوج رسیده بود. میخواستند بگویند اینها دروغ میگویند راه پیامبر غیر از راه اینها است؛ لذا در برابر اسلام خلافتی و حکومتی یک اسلام دیگری به نام اسلام امامتی و هدایتی پا گرفت. آن اسلام خلافتی و حکومتی با تکیه به زر و زور و تزویر پیش میرفت اما اسلام امامتی بیشتر به اخلاق، گفت وگو و هدایت و تربیت میاندیشید؛ لذا اسلام امامتی را اسلام تربیتی و اخلاقی می توان نامید. و این دو تا اسلام با هم در نزاع بودند. این نزاع میان خواص بود و عموم مردم این نزاع و شکاف را نمیدانستند؛ مخصوصا شهرهای دور از مدینه و مکه و کوفه و عراق؛ حتی در شامات خیال میکردند که خانواده پیامبر بنی امیه بوده و یزد و معاویه فرزندان پیامبر هستند. امام حسین (ع) مثل برادرش امام حسن و پدرش امام علی و مادرش فاطمه ی زهرا و بلکه بیشتر از آن نگران بود که اسلام خلافتی کارهای خودش را در تاریخ به عنوان دنبالهی اسلام نبوتی به ثبت برساند و آیندگان نتوانند این دو را از هم تفکیک کنند. امام حسین و ائمهی بعدی بسیار حساس بودند که این دو هدف اسلام از هم شناخته شوند و هدف امام حسین هم بیشتر همین بود.
این عزاداری به خاطر هدفی اعتراضیاش تقدس داشت یا خود عزاداری مد نظر بود؟
نه عزاداری فی حد نفسه تقدسی نداشت. درست است که جنبه تربیتی داشت و این جنبه ی تربیتی هم کم چیزی نیست؛ اما اگر به قضیه از نظر اجتماعی نگاه کنیم حساسیت ائمه برای این بود که حساب اسلام امامتی را را اسلام خلافتی جدا کنند.
چطور با عزاداری به چنین هدفی می رسیدند؟
عزاداری یعنی گریستن بر مظلومیت امام حسین، نه تنها یزید و معاویه را رسوا می کرد، بلکه آنهایی را هم که راهشان مثل راه یزید بود رسوا میکرد.
یعنی عزاداری باعث رسوا شدن تئوری تاسیس اسلام خلافتی بود؟
بله، اسلامی که متکی به زر و زور باشد و منتقدانش را مرتد بنامد اینگونه رسوا میشود.
عزاداری چطور می تواند پرده از ماهیت این اسلام بردارد؟
موقعی که شما با یاد مظلوم میگریید علاوه بر اینکه از مظلوم طرفداری میکنید با گزارش آن ظلمها، ظالم را هم رسوا میکنید.
این نوع عزاداری رسوا کننده یزید بود اما بعدها دیدیم که بنی عباس روی همین موج سوار شد و توانست به خلافت برسد. در آن برهه دیگر چرا حضرات معصومین سلام الله علیهم بر عزاداری تاکید داشتهاند؟
به خوب نکته ای اشاره کردید خیلیها خواستند به این موج سوار شوند؛ چون هواداری از مظلوم و مظلومان یک حس غریزی و سرشتی و فطری در وجود انسان است. انسان تا بشنود کسی مظلوم واقع شده دلش برای او میسوزد و می خواهد نشان بدهد که با این ظلم مخالف است و اگر میتوانست از آن مظلوم حمایت میکرد.
چون ظلم عاشورا عظیم بود دلهای زیادی را متوجه خود کرد.ائمهی ما حساس بودند که اینها نتوانند از نام امام حسین علیه السلام و عزاداری بر ایشان سوء استفاده کنند.
بعد از رحلت پیغمبر حکومت کنندگانی که به نام دین حکومت می کردند میخواستند اسلام را به نفع خودشان مصادره کنند. بعد که این مصیبت خودش جزئی از فرهنگ مسلمانان شد دیگران خواستند از درون خود تشیع سوار این موج بشوند و همان طوری که مخالفان، اسلام را با وارونه کردن و تحریف به استخدام قدرت خودشان درآورده بودند، در درون تشیع هم عدهای سوار موج عاشورا شدند و خواستند این حادثه را به استخدام دنیای خودشان در بیاورند.برخی خواستند سوار این موج بشوند اما ائمه ی ما با همان عزاداری و زیارت باز با آنان در نزاع بودند و آنها را رسوا می کردند.
آنها با ادعای خونخواهی امام حسین به قدرت رسیدند. چطور دوباره ائمه توانستند با همین عزاداری آن موج را خنثی کنند؟
ائمه ی ما هیچ کدام از این قیامها را تایید نکردند.
مگر این موج سواری وابسته به تایید ائمه بود؟
این یک موضوع درون شیعی بود. بنی عباس شیعه و شاخهای از بنی هاشم بودند.ائمه هم مرجع علمی مسلمانان بودند. در این تردیدی نبود. مخالفت ائمه نقش آنها را خنثی و نقش بر آب میکرد. یعنی مراجعه می کردند از ائمه می پرسیدند. درباره بنی عباس هم همینطور بود. در مقابل این قیامها ایستادند.
پس چطور این سیر مبارزاتی ائمه با اسلام حکومتی ادامه پیدا کرد؟
مبارزاتشان تربیتی، اجتماعی و علمی است.ائمهی شیعه میدانستند که دین را از موضع زر و زور گفتن نتیجه به عکس می دهد. دین یک مقولهی تربیتی است که میان مربی و کسی که می خواهد تربیت بشود باید ایمان و باور برقرار شود. این با محبت و اخلاق می شود، نه با زر و زور. آن هم با محبت و اخلاقی که با کردار و رفتار تأیید بشود و ائمه ما هم موفق بودند. متوکل عباسی ۱۷ بار دستور داد قبر امام حسین را تخریب کردند که مردم به زیارتش نروند. خلفا تخریب میکردند اما مردم میرفتند و یک علامتی می گذاشتند و دورش جمع می شدند گریه میکردند. این کارشان یزیدهای معاصر را رسوا میکرد؛ بعد از شهادت امام حسین راههای منتهی به کربلا را با سربازها بسته بودند. در زمان بنی عباس هم همین طور بود. خلفا خیلی حساس بودند که کسی سر قبر امام حسین نرود. یک دورانی اگر کسی به زیارت میرفت که میفهمیدند تمام اموالش را مصادره میکردند، حق و حقوقش را از بیت المال قطع میکردند و حتی دست و پایش را میبریدند.
چرا اینقدر حساس بودند؟
چون زیارت امام حسین و یاد او اولین خاکریز مبارزه با استبداد دینی و مذهبی بود. آن موقع رسانهی دیگری نبود. همین عزاداریها و زیارتها بود که در اشعار شعراء بازتاب پیدا میکرد.
سکینه بنت الحسین بعد از عاشورا ۵۷ سال عمر کرده است. چهرهای است ناشناخته که معتقدم نقشش در احیاء و زنده نگهداشتن اندیشههای پدرش بیش از همه بوده است. ایشان خیلی حساب شده عمل میکند. انجمن شعر برگزار میکرد. شعراء، مخصوصا آن شعرایی که برای مردم شعر می سرودند، ترانهسرایان، موسیقیدانان و خوانندگان در خانهی دختر امام حسین جمع می شدند. اول شعرها و ترانههایشان را برای حضرت سکینه میخواندند و بعد منتشر میکردند و این باعث شد ادبیات عصر اموی مسخر دست سکینه شود؛ یعنی شعرای بزرگ عصر اموی متأثر از سکینه دختر امام حسین هستند. هیچ کدام فاجعهی عاشورا را به یزید تبریک نگفتند. تنها کسی که به یزید تبریک گفت یک شاعر مسیحی بود.
در عصر حضور وجود حضرات معصومین و مرجعیت علمی شان میتوانست باعث رسوایی کسانی شود که میخواستند از عزاداری برای به قدرت رسیدن استفاده کنند. در عصر غیبت آیا زمینه این سوء استفاده وجود ندارد؟
در عصر حضور ائمه این تأکیدات همیشه بوده است که نام و یاد و اندیشه های امام حسین به استخدام ظلمهی ایشان در نیاید و این یک قاعده شد. در عصر غیبت هم فرهنگ شیعه مواظب این موضوع بود. همان طور که در عصر حضور گاهی عدهای موفق شدند چند صباحی سوار این موج شوند اما با گذشت زمان با مخالفت ائمه و شاگردان و پیروان صدیق ائمه آن عده رسوا شدند، در عصر غیبت هم این روند ادامه داشت. صفویه هم یک زمانی سوار این موج شدند اما رسوا شدند تا آنجا که علی شریعتی آمد اصلا تشیع علوی را از تشیع صفوی جدا کرد.
تاریخ یک محشر و یک قیامت است. امروزه هم ما میبینیم که بسیاری از ستمگران میخواهند این حادثه را به نفع خودشان مصادره کنند، لذا تا می توانند تحریف و فرافکنی میکنند؛ چون میدانند که از درون همین عزاداری و زیارت امام حسین روزی مردم به پا خواهند خواست. نمونه این به پا خواستن را ما در سال ۵۶ دیدیم. تا سال ۵۶ مبارزه با سلسله پهلوی مخصوصا با پهلوی دوم بیشتر در دست غیرمذهبیها بود؛ اما این محرم بود که صفحه را برگرداند. در تاسوعا و عاشورا سال ۵۶ مرحوم آیت الله طالقانی و شهید مطهری و دیگران تظاهراتی راه انداختند و موج مفصلی ایجاد شد. در آینده هم عزاداری همین کارکرد را میتواند داشته باشد و لذا حکومتها به آن حساسند؛ چون هر سال محرم که میآید مردم شعار میدهند «یا مظلوم یا حسین»، گریه میکنند، این یا مظلوم گفتنها سمبلیک است. به مظلومیت خودشان هم میگریند. در آن ۱۰ روز زخمها زبان باز میکند. تنها به یزید نفرین نمی کنند بلکه با کنایه به کسانی که امروزه مثل یزید عمل میکنند نفرین میکنند و از آنها بیزاری میجویند.
اگر در آسیب شناسی عزاداری دقت کنید میبینید عزاداری دارای دو شاخه شده است. بخشی که حکومتی هستند در کشورهای مختلف تلاش میکنند مجالس را در دست بگیرند. بودجههای کلانی مصرف میکنند تا سوار موج بشوند و نگذارند با نام و یاد امام حسین مردم بیدار بشوند. از آن طرف هم مردم تلاش میکنند عزاداری مستقلی داشته باشند.
حتی برخی کارهای خلاف عادت که در عزاداری ها انجام می شود اینها یک نوع واکنش در برابر آن کنش است. امثال قمه زنیها و کارهای غیرعادی معنای اعتراضی دارد.
میخواهند بگویند عزاداری دیکته شده از بالا را نمیخواهیم. میخواهند هر نوع شده دگرگونه بودن عزاداری خودش را نشان بدهند ولو آنکه که توسط شمشیر به سرشان بکوبند. امروزه حتی مردم دهاتهای دور افتاده امام حسین را در مخالفت با سمتگری که به نام اسلام ستم میکند تعریف میکنند و میگویند امام ما آن امام حسین است که ظالمی را که به نام دین ظلم میکند رسوا و افشا کند و نقاب از رخ اش کنار بزند. در بحث غلو هم کنش واکنش است. موقعی که روشنفکرهای سیاستزده با حرفهای اتوکشیده امام حسین را به حد یک سیاستمدار شکست خورده که هدفش تسخیر و به دست گرفتن قدرت و حکومت بود تنزل میدهند طرف مقابل او را در حد خدا بالا میبرد.
با توجه به دین گریزی برخی و سیاست زده شدن جامعه، عزاداری امام حسین همچنان میتواند احیاکنندهی دین باشد؟
من معتقدم نام و یاد امام حسین در تشیع در آینده، مثل گذشته مانند یک درفش در اهتزاز خواهد ماند ولو اینکه دینگریزی به دین ستیزی هم بینجامد، ولو جامعهی ما کاملا خدایی نکرده روزی گرفتار یک حکومت ضد دین هم بشود. نام و یاد امام حسین زنده خواهد ماند همان طور که در طول تاریخ این را بارها دیدیم. در تشیع گاهی هیچی نمانده جز همین عزاداری؛ همه چیز را از بین بردند کتابخانه هایشان را آتش زدند حوزه هایشان را بستند روحانیت شان را خلع لباس کردند به دریاها ریختند هر کاری کردند اما این عزاداری مانده است.این ارتباط قلبی در تربیت یک چیزی است که حالا حالاها از بین نمی رود. عزاداریهای خودجوش، مردمی و مستقل جنبهی تربیتی، عرفانی و معنوی زیادی دارد که همینها احیا کننده اسلام است. مرحوم استاد علامه «محمدتقی جعفری» میگفت «ذکر یاحسین سنگ تیره را همچو در تابنده میکند.».
حجت الاسلام صحتی سردرودی، محقق و عاشورا پژوه تاکید می کند: تلاش و هدف امام حسین این بود که تفاوت اسلام خلافتی و حکومتی که با تکیه به زر و زور و تزویر پیش میرفت را با اسلام امامتی که بیشتر به اخلاق، گفت وگو و هدایت و تربیت میاندیشید؛ نشان دهد وحساسیت ائمه هم برای این بود که حساب اسلام امامتی را را اسلام خلافتی جدا کنند.
جایگاه تاریخی گریه بر شهدای کربلا چیست و آیا سیاستمداران توانستهاند در طول تاریخ این امر مقدس را مصاده کنند.
در این باره خبرنگار شفقنا با حجت الاسلام والمسلمین «محمد صحتی سردرودی» محقق و عاشورا پژوه نامی قم در ایام عزاداری ابی عبدالله علیه السلام به گفتوگو یی انجام داده است،که متن کامل لین گفت وگو را در ادامه می خوانید:
در برخی از کتب تاریخی روایاتی نقل میشود که گریه و عزاداری برای امام حسین علیه السلام را به زمان حضرت آدم میرساند. با توجه به تحقیقاتی که در این زمینه داشتهاید نظر شما دراین باره چیست؟
عزاداری، مرثیه خوانی و گریه در سوگ مظلومان چه به حق و چه به ناحق، همیشه میان انسانها بوده است؛ یعنی انسانها در همیشهی تاریخ با عواطفشان زندگی میکنند تا با تعقل و اندیشه. نقش عقلانیت و استدلال در گذشته خیلی کمرنگ بوده است؛ لذا سیر تاریخ و فرهنگ و ادبیاتی که به تاریخ یاری رساند و آن را فربه کرد، پر است از اسطورهها و حماسههای عاطفی و احساسی.
قضیه شهادت امام حسین (ع) هم از این قاعده مستثنی نیست. منتهی مقتلخوانی و عزاداری امام حسین یک جریان شناسی دارد. این جریان را اگر پی بگیریم قبل از عاشورا بوده تا در عاشورا به اوج خود میرسد؛ یعنی با رحلت پیام آور اسلام (ص) یگانه دختر ایشان گریه در فراق پدر و انتقاد و اعتراض از وضع موجود را شروع کرد. بنیانگذار اعتراض با گریه و نوحه خوانی در برابر استبداد مذهبی و دینی، در تاریخ اسلام یگانه دختر پیام آور اسلام است. حضرت زهرا (س) را به حق بنیانگذار اعتراض در برابر استبداد مذهبی نامیدهاند. حضرت زهرا چند خطبه خوانده ولی بقیه عمرش را گریه کرد. تا آنجا که جزء بکائون تاریخ شد. گریه سیاسی با فاطمهی زهرا شروع میشود. بعد در قتل عثمان بنی امیه خواستند این عواطف و احساسات مسلمانها را به نفع خودشان مصادره کنند و تا حدودی هم موفق شدند و این کار را کردند اما حضرت علی که به قتل رسید از این طرف هم باز عواطف غلیان پیدا کرد تا آنجا که میدانی در کتاب مجمع الامثال می نویسد که هر چیز رقیق و روانی را در رقت و روانی به اشک شیعه مثل میزدند.
این جنگ عواطف و احساسات از هر دو طرف بود تا آنجا که حتی شما به جریان شناسی مقتل نگاری نگاه کنید کتابهایی به نام مقتل برای اولین بار برای قتل عثمان نوشته میشود الان هم نمونه هایی داریم و از همان قرون اولیه مانده است. بعد که حضرت علی را که ابن ملجم ترور می کند شیعه هم برای حضرت علی مقتل می نویسند.
مقتلهایی که نوشته شد متن تاریخی بود یا متن احساسی؟
این مقتل ها چگونگی قتل آن مقتول را گزارش می کند. البته در آن زمان مخاطبان و نویسندگان بیشتر با عواطف و احساساتشان زندگی میکردند؛ تحلیل نمیکردند که چرا این قضیه پیش آمد. بیشتر گزارش میکردند تا خواننده و شنونده گریه کند. بنی امیه میخواستند مظلومیت عثمان را پررنگ کنند تا عواطف و احساسات مردم را در دست خودشان داشته باشند. پیروان خاندان پیامبر که بعدها شیعه نامیده می شوند می خواستند مظلومیت امام علی را پررنگ کنند و به گوش ها برسانند و دائما تکرار کنند که فراموش نشود.
این جنگ عواطف و احساسات ادامه داشت تا اینکه فاجعهی عاشورا پیش آمد. این عاشورا چنان فجیع و تکان دهنده بود که فجایع پیشین را به فراموشی سپرد. در روز روشن خانوادهی رسول خدا را با نیم قرن فاصله قتل عام کردند.
این مصیبتها چنان فاجعه بار و وحشتناک بود که نه تنها قتل عثمان بلکه ترور حضرت علی را هم به بوتهی فراموشی سپرد. بعد هم جانشینهای امام حسین مخصوصا فرزندش امام سجاد خیلی تأکید داشتند که عاشورا فراموش نشود؛ تا آنجا که به هر بهانهای به یاد عاشورا گریه میکردند و اطرافیانشان را منقلب میکردند.
تاکید به این گریه برای چه بود؟
با رحلت پیامبر میان مسلمانان اختلاف افتاد. یک گروه که از قبل برنامه داشتند در صحیفه جمع شدند و بدون انتخابات آزاد خلیفهای را انتخاب کردند و خلیفه را به زور به دیگران تحمیل کردند. امام علی یعنی داماد پیغمبر و دختر پیامبر با این کار به شدت مخالف بودند. اختلاف از همینجا شروع شد. این شکاف و اختلاف روز به روز زیاد میشد و در عاشورا این شکاف چنان بزرگ شد که هرگز پر نمی شود.
ائمهی بعدی ما هم اصرار داشتند که این شکاف باشد و پر نشود؛ یعنی کسانی که بعد از رحلت پیامبر از اسلام بهره برداری ابزاری کردند و خود را جانشین پیامبر نامیدند، اسلام خرافاتی را جانشین اسلام پیامبر میدانستند. اما مخالفت با این گروه که با فاطمهی زهرا و حضرت علی شروع شده بود در عاشورا به اوج رسیده بود. میخواستند بگویند اینها دروغ میگویند راه پیامبر غیر از راه اینها است؛ لذا در برابر اسلام خلافتی و حکومتی یک اسلام دیگری به نام اسلام امامتی و هدایتی پا گرفت. آن اسلام خلافتی و حکومتی با تکیه به زر و زور و تزویر پیش میرفت اما اسلام امامتی بیشتر به اخلاق، گفت وگو و هدایت و تربیت میاندیشید؛ لذا اسلام امامتی را اسلام تربیتی و اخلاقی می توان نامید. و این دو تا اسلام با هم در نزاع بودند. این نزاع میان خواص بود و عموم مردم این نزاع و شکاف را نمیدانستند؛ مخصوصا شهرهای دور از مدینه و مکه و کوفه و عراق؛ حتی در شامات خیال میکردند که خانواده پیامبر بنی امیه بوده و یزد و معاویه فرزندان پیامبر هستند. امام حسین (ع) مثل برادرش امام حسن و پدرش امام علی و مادرش فاطمه ی زهرا و بلکه بیشتر از آن نگران بود که اسلام خلافتی کارهای خودش را در تاریخ به عنوان دنبالهی اسلام نبوتی به ثبت برساند و آیندگان نتوانند این دو را از هم تفکیک کنند. امام حسین و ائمهی بعدی بسیار حساس بودند که این دو هدف اسلام از هم شناخته شوند و هدف امام حسین هم بیشتر همین بود.
این عزاداری به خاطر هدفی اعتراضیاش تقدس داشت یا خود عزاداری مد نظر بود؟
نه عزاداری فی حد نفسه تقدسی نداشت. درست است که جنبه تربیتی داشت و این جنبه ی تربیتی هم کم چیزی نیست؛ اما اگر به قضیه از نظر اجتماعی نگاه کنیم حساسیت ائمه برای این بود که حساب اسلام امامتی را را اسلام خلافتی جدا کنند.
چطور با عزاداری به چنین هدفی می رسیدند؟
عزاداری یعنی گریستن بر مظلومیت امام حسین، نه تنها یزید و معاویه را رسوا می کرد، بلکه آنهایی را هم که راهشان مثل راه یزید بود رسوا میکرد.
یعنی عزاداری باعث رسوا شدن تئوری تاسیس اسلام خلافتی بود؟
بله، اسلامی که متکی به زر و زور باشد و منتقدانش را مرتد بنامد اینگونه رسوا میشود.
عزاداری چطور می تواند پرده از ماهیت این اسلام بردارد؟
موقعی که شما با یاد مظلوم میگریید علاوه بر اینکه از مظلوم طرفداری میکنید با گزارش آن ظلمها، ظالم را هم رسوا میکنید.
این نوع عزاداری رسوا کننده یزید بود اما بعدها دیدیم که بنی عباس روی همین موج سوار شد و توانست به خلافت برسد. در آن برهه دیگر چرا حضرات معصومین سلام الله علیهم بر عزاداری تاکید داشتهاند؟
به خوب نکته ای اشاره کردید خیلیها خواستند به این موج سوار شوند؛ چون هواداری از مظلوم و مظلومان یک حس غریزی و سرشتی و فطری در وجود انسان است. انسان تا بشنود کسی مظلوم واقع شده دلش برای او میسوزد و می خواهد نشان بدهد که با این ظلم مخالف است و اگر میتوانست از آن مظلوم حمایت میکرد.
چون ظلم عاشورا عظیم بود دلهای زیادی را متوجه خود کرد.ائمهی ما حساس بودند که اینها نتوانند از نام امام حسین علیه السلام و عزاداری بر ایشان سوء استفاده کنند.
بعد از رحلت پیغمبر حکومت کنندگانی که به نام دین حکومت می کردند میخواستند اسلام را به نفع خودشان مصادره کنند. بعد که این مصیبت خودش جزئی از فرهنگ مسلمانان شد دیگران خواستند از درون خود تشیع سوار این موج بشوند و همان طوری که مخالفان، اسلام را با وارونه کردن و تحریف به استخدام قدرت خودشان درآورده بودند، در درون تشیع هم عدهای سوار موج عاشورا شدند و خواستند این حادثه را به استخدام دنیای خودشان در بیاورند.برخی خواستند سوار این موج بشوند اما ائمه ی ما با همان عزاداری و زیارت باز با آنان در نزاع بودند و آنها را رسوا می کردند.
آنها با ادعای خونخواهی امام حسین به قدرت رسیدند. چطور دوباره ائمه توانستند با همین عزاداری آن موج را خنثی کنند؟
ائمه ی ما هیچ کدام از این قیامها را تایید نکردند.
مگر این موج سواری وابسته به تایید ائمه بود؟
این یک موضوع درون شیعی بود. بنی عباس شیعه و شاخهای از بنی هاشم بودند.ائمه هم مرجع علمی مسلمانان بودند. در این تردیدی نبود. مخالفت ائمه نقش آنها را خنثی و نقش بر آب میکرد. یعنی مراجعه می کردند از ائمه می پرسیدند. درباره بنی عباس هم همینطور بود. در مقابل این قیامها ایستادند.
پس چطور این سیر مبارزاتی ائمه با اسلام حکومتی ادامه پیدا کرد؟
مبارزاتشان تربیتی، اجتماعی و علمی است.ائمهی شیعه میدانستند که دین را از موضع زر و زور گفتن نتیجه به عکس می دهد. دین یک مقولهی تربیتی است که میان مربی و کسی که می خواهد تربیت بشود باید ایمان و باور برقرار شود. این با محبت و اخلاق می شود، نه با زر و زور. آن هم با محبت و اخلاقی که با کردار و رفتار تأیید بشود و ائمه ما هم موفق بودند. متوکل عباسی ۱۷ بار دستور داد قبر امام حسین را تخریب کردند که مردم به زیارتش نروند. خلفا تخریب میکردند اما مردم میرفتند و یک علامتی می گذاشتند و دورش جمع می شدند گریه میکردند. این کارشان یزیدهای معاصر را رسوا میکرد؛ بعد از شهادت امام حسین راههای منتهی به کربلا را با سربازها بسته بودند. در زمان بنی عباس هم همین طور بود. خلفا خیلی حساس بودند که کسی سر قبر امام حسین نرود. یک دورانی اگر کسی به زیارت میرفت که میفهمیدند تمام اموالش را مصادره میکردند، حق و حقوقش را از بیت المال قطع میکردند و حتی دست و پایش را میبریدند.
چرا اینقدر حساس بودند؟
چون زیارت امام حسین و یاد او اولین خاکریز مبارزه با استبداد دینی و مذهبی بود. آن موقع رسانهی دیگری نبود. همین عزاداریها و زیارتها بود که در اشعار شعراء بازتاب پیدا میکرد.
سکینه بنت الحسین بعد از عاشورا ۵۷ سال عمر کرده است. چهرهای است ناشناخته که معتقدم نقشش در احیاء و زنده نگهداشتن اندیشههای پدرش بیش از همه بوده است. ایشان خیلی حساب شده عمل میکند. انجمن شعر برگزار میکرد. شعراء، مخصوصا آن شعرایی که برای مردم شعر می سرودند، ترانهسرایان، موسیقیدانان و خوانندگان در خانهی دختر امام حسین جمع می شدند. اول شعرها و ترانههایشان را برای حضرت سکینه میخواندند و بعد منتشر میکردند و این باعث شد ادبیات عصر اموی مسخر دست سکینه شود؛ یعنی شعرای بزرگ عصر اموی متأثر از سکینه دختر امام حسین هستند. هیچ کدام فاجعهی عاشورا را به یزید تبریک نگفتند. تنها کسی که به یزید تبریک گفت یک شاعر مسیحی بود.
در عصر حضور وجود حضرات معصومین و مرجعیت علمی شان میتوانست باعث رسوایی کسانی شود که میخواستند از عزاداری برای به قدرت رسیدن استفاده کنند. در عصر غیبت آیا زمینه این سوء استفاده وجود ندارد؟
در عصر حضور ائمه این تأکیدات همیشه بوده است که نام و یاد و اندیشه های امام حسین به استخدام ظلمهی ایشان در نیاید و این یک قاعده شد. در عصر غیبت هم فرهنگ شیعه مواظب این موضوع بود. همان طور که در عصر حضور گاهی عدهای موفق شدند چند صباحی سوار این موج شوند اما با گذشت زمان با مخالفت ائمه و شاگردان و پیروان صدیق ائمه آن عده رسوا شدند، در عصر غیبت هم این روند ادامه داشت. صفویه هم یک زمانی سوار این موج شدند اما رسوا شدند تا آنجا که علی شریعتی آمد اصلا تشیع علوی را از تشیع صفوی جدا کرد.
تاریخ یک محشر و یک قیامت است. امروزه هم ما میبینیم که بسیاری از ستمگران میخواهند این حادثه را به نفع خودشان مصادره کنند، لذا تا می توانند تحریف و فرافکنی میکنند؛ چون میدانند که از درون همین عزاداری و زیارت امام حسین روزی مردم به پا خواهند خواست. نمونه این به پا خواستن را ما در سال ۵۶ دیدیم. تا سال ۵۶ مبارزه با سلسله پهلوی مخصوصا با پهلوی دوم بیشتر در دست غیرمذهبیها بود؛ اما این محرم بود که صفحه را برگرداند. در تاسوعا و عاشورا سال ۵۶ مرحوم آیت الله طالقانی و شهید مطهری و دیگران تظاهراتی راه انداختند و موج مفصلی ایجاد شد. در آینده هم عزاداری همین کارکرد را میتواند داشته باشد و لذا حکومتها به آن حساسند؛ چون هر سال محرم که میآید مردم شعار میدهند «یا مظلوم یا حسین»، گریه میکنند، این یا مظلوم گفتنها سمبلیک است. به مظلومیت خودشان هم میگریند. در آن ۱۰ روز زخمها زبان باز میکند. تنها به یزید نفرین نمی کنند بلکه با کنایه به کسانی که امروزه مثل یزید عمل میکنند نفرین میکنند و از آنها بیزاری میجویند.
اگر در آسیب شناسی عزاداری دقت کنید میبینید عزاداری دارای دو شاخه شده است. بخشی که حکومتی هستند در کشورهای مختلف تلاش میکنند مجالس را در دست بگیرند. بودجههای کلانی مصرف میکنند تا سوار موج بشوند و نگذارند با نام و یاد امام حسین مردم بیدار بشوند. از آن طرف هم مردم تلاش میکنند عزاداری مستقلی داشته باشند.
حتی برخی کارهای خلاف عادت که در عزاداری ها انجام می شود اینها یک نوع واکنش در برابر آن کنش است. امثال قمه زنیها و کارهای غیرعادی معنای اعتراضی دارد.
میخواهند بگویند عزاداری دیکته شده از بالا را نمیخواهیم. میخواهند هر نوع شده دگرگونه بودن عزاداری خودش را نشان بدهند ولو آنکه که توسط شمشیر به سرشان بکوبند. امروزه حتی مردم دهاتهای دور افتاده امام حسین را در مخالفت با سمتگری که به نام اسلام ستم میکند تعریف میکنند و میگویند امام ما آن امام حسین است که ظالمی را که به نام دین ظلم میکند رسوا و افشا کند و نقاب از رخ اش کنار بزند. در بحث غلو هم کنش واکنش است. موقعی که روشنفکرهای سیاستزده با حرفهای اتوکشیده امام حسین را به حد یک سیاستمدار شکست خورده که هدفش تسخیر و به دست گرفتن قدرت و حکومت بود تنزل میدهند طرف مقابل او را در حد خدا بالا میبرد.
با توجه به دین گریزی برخی و سیاست زده شدن جامعه، عزاداری امام حسین همچنان میتواند احیاکنندهی دین باشد؟
من معتقدم نام و یاد امام حسین در تشیع در آینده، مثل گذشته مانند یک درفش در اهتزاز خواهد ماند ولو اینکه دینگریزی به دین ستیزی هم بینجامد، ولو جامعهی ما کاملا خدایی نکرده روزی گرفتار یک حکومت ضد دین هم بشود. نام و یاد امام حسین زنده خواهد ماند همان طور که در طول تاریخ این را بارها دیدیم. در تشیع گاهی هیچی نمانده جز همین عزاداری؛ همه چیز را از بین بردند کتابخانه هایشان را آتش زدند حوزه هایشان را بستند روحانیت شان را خلع لباس کردند به دریاها ریختند هر کاری کردند اما این عزاداری مانده است.این ارتباط قلبی در تربیت یک چیزی است که حالا حالاها از بین نمی رود. عزاداریهای خودجوش، مردمی و مستقل جنبهی تربیتی، عرفانی و معنوی زیادی دارد که همینها احیا کننده اسلام است. مرحوم استاد علامه «محمدتقی جعفری» میگفت «ذکر یاحسین سنگ تیره را همچو در تابنده میکند.».