داود فیرحی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در سخنانی به مناسبت عاشورا، به مساله خلافت در صدر اسلام پرداخت. او طی این سخنرانی كه در یكی از شبهای دهه اول محرم در دارالزهرا برگزار شد، واقعه عاشورا را نتیجه بحرانی دانست كه پس از رحلت پیامبر اسلام در جامعه مسلمین به وجود آمده بود.فایل صوتی این سخنرانی به سرعت در شبكههای مختلف مجازی دست به دست شد اما روزنامه اعتماد متاسفانه فرصت انتشار متن آن را نیافت. از آنجایی كه این روزنامه در شماره امروز خود یادداشتی را در نقد آن سخنرانی منتشر كرده است لازم دانستیم ابتدا گزیدهای از این سخنرانی را در اختیار خوانندگان محترم قرار دهیم. لازم به ذكر است «اعتماد» در همین موضوع گفتوگوی مفصلی را با دكتر فیرحی انجام داده – و در آن سعی شده به جوانب بیشتری از این مساله پرداخته شود- كه به زودی به مناسبت فرا رسیدن سالروز رحلت پیامبر اسلام منتشر خواهد شد. خلاصهای از مباحث فیرحی در سخنرانی فوقالذكر را میتوانید در ذیل بخوانید:
اساسا در جوامع ما هر كجا را نگاه كنیم، چه دولتهای قدیم و چه جدید، تنها بخشی از تحولات به حاكمان بازمیگردد و نه همه تحولات، در واقع رابطه جامعه و دولت، یك پرسش پایدار دولتپژوهی در تمام جوامع است. به همین دلیل، وقتی از رویدادی چون واقعه عاشورا صحبت میكنیم، در واقع در زمینههایی حرف میزنیم كه در دیالكتیك یا تعامل بین جامعه و دولت رخ داده و از درون این تضاد نیروها «عاشورا» به وجود آمده است.
مساله رانت در خلافت
در واقع، عاشورا نشانه خشم جامعه و دولت است. در جوامعی كه دولت از جامعه جدا شده و استقلال پیدا میكند، دچار یك بیماری خودایمنی میشود و با جامعه درگیر میشود و نتیجه آن، در واقع زندانیها، قربانیها و كشتارهای متفاوت است. این مساله زمان و مكان ندارد. هرگاه جامعهای در شرایط آنومی قرار گرفت و دولت و ملت یا حكومت و مردم، گسلی ایجاد كردند، سرانجام به تضاد ختم خواهد شد كه در قالب شورشها و سركوبها خود را نشان خواهد داد.مقدمه دوم به ماهیت دولت در جهاناسلام بازمیگردد. دولت در مقاطعی از صدر اسلام، به نوعی یك دولت رانتی است. رانت مبتنی بر غنیمت، یعنی پول زیادی دست دولت است و بنابراین سرنوشت جامعه در كف با كفایت یا بیكفایت دولت قرار میگیرد. به همین دلیل، در چنین جامعهای، ما شاهد یكهتازی دولت هستیم و باید گفت كه دولتها در این شرایط، تمامیت خواه شده و سرنوشت كلیت جامعه را در دست میگیرند.
اقتصاد در منطق سیاست
در چنین حالتی نه تنها قدرت اقتصادی در دست دولتها قرار دارد، بلكه به جای آنكه سیاست، منطق اقتصاد پیدا كند، اقتصاد، منطق سیاست پیدا میكند و دولت با پولی كه در دست دارد، دین، فرهنگ، نظام آموزش و پرورش، افكار عمومی و رسانهها را كنترل میكند. در چنین شرایطی دو حالت رخ میدهد. نخست، اختناق برای آزادیخواهان و دوم فرصتطلبی برای فرصتطلبان است. این وضع جامعه را به دو قسمت تقسیم میكند، كسانی كه معترض وضع موجودند و كسانی كه بهرهمند از وضعیت موجود هستند.وقتی كه به جامعه عرب قبل از اسلام نگاه میكنیم، شاهد دولت به معنای علمی امروزی خود نیستیم، دولت بود؛ اما اصطلاحا به آن دولت شهر میگفتند. یعنی هر شهری برای خودش یك دولت مستقل و سنتی متفاوت داشت. از درون این سنت تاریخی، میتوان دو الگوی حكمرانی استخراج كرد؛ نخست الگوی مكه است كه دارای سنت اشرافی بود و سلسله مراتبی در آن وجود داشت كه قبایل و مردان برتر آن را رهبری میكردند و اصطلاحا در ادبیات یونانی به این شیوه از حكمرانی «رهبری افاضل» میگفتند.
در این سیستم، در واقع هرچقدر به رأس نزدیك میشویم، كوچكتر و قویتر میشود و هرمیزان كه به پایین میآییم توده بیقدرت بیشتر میشوند. با آنكه در مكه چنین سیستمی برقرار بود، اما مدینه خصلتی دموكراتیك داشت. مدینه بر سنت شورا تكیه میكرد و آیه معروف«أمْرُهُمْ شُوری بینهُمْ» حكایت اوضاع مدینه است. داستان از این قرار است كه وقتی پیامبر اسلام (ص) وارد شهر مدینه میشوند، سنت مدنی را انتخاب میكنند و حكومت را به سمت سلسله قراردادها میكشانند و رگهای شورایی در آن ایجاد میكنند.
ادغام سنت مدینه در سنت مكه
بعد از پیامبر(ص) به تدریج شاهد ادغام سنت مدینه با مكه و چربش سنت مكه بر تمدن اسلامی هستیم. یعنی شكلگیری یك قبیله قریش سالار یا یك حكومت اشرافیت مبتنی بر سنت مكه كه سنت مهمی هم بود و از روم الهام میگرفت. در چنین شرایطی ابن خلدون در مقدمه كتابش جمله زیبایی دارد و میگوید: اگر مناقشه بین بنیهاشم و بنیامیه شكل بگیرد، چون پتانسیل قدرت بنیامیه بالاست، سرانجام بنیامیه قدرت را خواهد برد. این اتفاق رخ داد كه خلافت ظاهری مبتنی بر بیعت پیدا میكند، اما باطنی در درون اشرافیت دارد.ابن خلدون توضیح میدهد كه چنین خلافتی در سه مرحله، قابل انتقال به سلطنت است. یعنی دیگر عناصر مساواتطلبانه و آزادیخواهانه در آن معنا پیدا نمیكند. ابتدا كمی دموكراتیك و سپس ظاهری دموكراتیك و باطنی سفتتر پیدا میكند و سرانجام بعد از ۴۰ سال، یعنی از زمان آغاز حكومت معاویه، بهشدت و سرعت به سمت سلطنت ایرانی میرود و عناصر خود را نشان میدهد.
وقتی كه معاویه بعد از صلح امام حسن (ع) به بهانه حج وارد مدینه میشود، آگاهان به او اینگونه خطاب میكنند؛ «السلام علیك ایها الملك» یعنی دیگر به او خلیفه نمیگویند، بلكه او را پادشاه خطاب میكنند و وقتی معاویه اعتراض میكند كه چرا به او خلیفه نمیگویند، آن افراد میگویند؛ خلیفه آنی است كه ما او را برگزینیم، ولی تو به زور شمشیر بر ما نشستهای.
چشم امید جامعه اسلامی به امام حسین (ع)
اساسا گزارهای در تاریخ وجود دارد كه زمان میبرد تا یك اتفاق یا تصمیم سیاسی، از هسته خود خارج شده و نتایج خود را نشان دهد. یعنی تصمیم سقیفه، ۶۰ سال باید خود را پیش برد تا به عبدالملك مروان برسد و ۵۰ سال زمان میخواهد تا خود را به یزید بن معاویه برساند و عناصر خود را نشان دهد. این توضیح لازم بود كه چگونه دو سنت مدنی و مكی، به نفع سنت مكی ادغام میشود و آرمانهای مهم اسلامی، در آن جایگاهی ندارد. چنین شرایطی برای آزادگان و كسانی كه چشم امید به حسین (ع) دوختند، رنج آور است.
نباید حسین بن علی (ع) را تنها دید. زیرا مجموعه كسانی كه چشم امید به حسین (ع) دوخته بودند، انتظار عكسالعملی از ایشان داشتند. در صدر اسلام، حكومت مبتنی بر كمكهای داوطلبانه شهروندان بود، بنابراین دولت وابسته به مردم است. آخرین بیتالمالی كه پیامبر (ص) توزیع كرد، حدود ۸۰هزار دینار بود كه آنچنان در مدینه مهم نبود. بنابراین در واقع دولت پولی نداشت و متكی به مردم بود.
در آن مقطع، دو نوع بیعت صورت میگرفت، یكی بیعت با حكومت و دیگری بیعت لحظه به لحظه در قبال تصمیمهای حساس بود كه امروزه نام آن را «رفراندوم» میگذارند. سال ۱۵ هجری برای تاریخ ایران و شام، سال بسیار مهمی است، زیرا در این سال، جنگ قادسیه شكل گرفت و امپراتوری ثروتمند ایران و بلافاصله بعد از آن روم در هم ریختند و ثروت آنها وارد مدینه شد. جالب این است كه مدیریت آن ثروت در دست دولت قرار گرفت و سیستمی به نام رانت ظاهر شد، دقیقا شبیه چاههای نفت امروز، وقتی كه دولت نیازمند شهروند نباشد، آن زمان شهروند جیرهخوار دولت محال است كه بتواند بر عملكرد آن نظارت درستی داشته باشد.
فساد سیستماتیك در دستگاه خلافت
بنابراین تمام سیاستگذاریهای اقتصادی در دست خلیفه قرار گرفت و اتفاق مهمی رخ داد و پدیدهای به نام فساد سیستماتیك در دولت شكل گرفت. تا سال ۱۳ هجری، اگر غنیمتی هم بود به صورت مساوی تقسیم میشد. برای نمونه وقتی ابوبكر میخواست بیتالمال را تقسیم كند، میگفت كه برای من مجاهد و غیرمجاهد فرقی ندارد.
اما سال ۱۵ هجرت، خلیفه دوم فرمولی را برای توزیع غنایم تعریف كرد كه این فرمول تا انتهای بنیامیه باقی ماند و آغاز فاصله گرفتن بیشتر دولت اسلامی از سیره پیامبر (ص) بود. فرمول ساده بود، به نحوی كه سهم هر مسلمان مساویاست با میزان نزدیكی نسبی با پیامبر ضربدر سبقت در اسلام، یعنی هركس زودتر اسلام آورده به تعداد روز و ساعاتی كه این كار را كرده، بیشتر از دیگران امتیاز پیدا میكرد و هر كس به لحاظ قبیله به پیامبر نزدیك بود، امتیازش بیشتر میشد. وقتی كه این فرمول ریاضی را در اقتصاد وارد كنیم، میتوانیم محاسبه كنیم كه طلحه چه میزان پول میگرفت و یك برده یا یك عجم چقدر میگرفته است.
ممانعت از تبدیل ثروت به سرمایه
داستان تبعیض، آغاز فساد سیستماتیكی بود كه در آن دوره وجود داشت. عمر خلیفه دوم، بخشی از مشكل را فهمیده بود و میگفت پول دست صحابه باشد، اما آنها حق تبدیل ثروت خود به سرمایه را ندارند. این بسیار مهم است، زیرا ثروت دارایی محض است؛ اما سرمایه به معنای دارایی در حال افزایش است. جالب اینجاست كه بسیار زود فرزندان آن افراد به فساد كشیده شدند و عمر یك جملهای دارد كه میگوید من در گذرگاه حره در مدینه ایستادم و مراقب هستم كه بند شلوار عرب پایین نیاید. او گمان میكرد كه میتواند با چنین اظهاراتی مانع این روند شود، اما خودش قربانی شد.خلیفه سوم بعد از روی كار آمدن، بلافاصله خصوصیسازی را شروع كرد و تمام ثروتی كه در مدینه بود از سكه به زمینهای زراعی تبدیل شدند. صحابه با دادن پول ساباط كوفه، ری، شام و جاهای دیگر را یكی پس از دیگری خریدند و ساكنان قبلی را تبدیل به رعیت كردند و همین پول دوباره به بیتالمال برگشت و مطابق فرمول عُمر، مجدد وارد جیبهایشان شد. در واقع این پولها به درد دولت نخورد و تنها زمینهای دولت را از دستش خارج كرد.
قبیلهگرایی در دارالخلافه مسلمین
به تدریج قریشگرایی و قبیلهگرایی شكل گرفت و عدم توازن به وجود آمد و دارالخلافه به مركز تولید و بازتولید فساد سیستماتیك تبدیل شد. در واقع، دارالخلافه قلبی بود كه این فساد را به درون جامعه پمپاژ میكرد. در چنین شرایطی، پدیدهای به نام اعتراض توأم با ترس شكل میگیرد، جامعه بغضی فروخفته پیدا كرده و به دلیل اینكه فشار سیاسی، نظامی و قضایی روی دوشش وجود دارد، نمیتواند اعتراض خود را آزادانه بیان كند.در چنین جامعهای دیگر علقهای میان دولت و مردم وجود ندارد، بلكه گسست ساختاری میان جامعه و دولت ایجاد شده و در چنین وضعیتی دولت امنیتی میشود و بهشدت تلاش میكند خود را حفظ كند و برای حفظ خودش از هیچ اقدام خشنی پرهیز نمیكند. اما اگر حاكمانش زیرك باشند، این بغض زمانی هم ادامه دارد. معاویه یكی از بزرگترین سیاستمداران تاریخ اسلام است و بعضیها او را با ماكیاولی مقایسه كردهاند.به معاویه گفتند كه چگونه توانستی این جمعیتی كه علی بنابیطالب(ع) نتوانست مهار كند و به شهادتش منجر شد، اداره كنی؟ او گفت مردم عصبانیتهایی دارند، اما راهشان را بلد نیستند. عصیانهای مقطعی میكنند و آن موقع احساس میكنم كه رابطه شام با مردم به اندازه یك نخ محدود شده، من نیز هرقدر مردم بكشند، این نخ را شل میكنم. اما مردم زود خسته میشوند و به خواب میروند. اما من خسته نمیشوم و بعد كه آنها به خواب رفتند من هر قدر كه این نخ را كشیده بودند، دوباره آن را میكشم و هر كس كه با آن نخ جمع شده، به دست من میافتد و این نخبگان را اگر دانه دانه برچینم، دیگران برای مدتها ساكت خواهند بود.
وصیت معاویه به یزید
معاویه همچنین در وصیتی به یزید میگوید: همین كه من رفتم، مردم رهبران ساكن مدینه را راحت نخواهند گذاشت و به ویژه كوفه و عراق آرام نخواهند ماند. وی به یزید توصیه میكند كه مراقب ۴ نفر باشد؛ حسین بن علی(ع)، عبدالله بن عمر، عبداللهزبیر، عبدالرحمن بن ابی بكر كه هركدامشان به یك بزرگی وصل هستند و هر كدام بزرگ مسائل جامعه و نخبگان سرشناس اجتماعیاند. جالب است توصیه میكند كه اگر سخت میگیری به حسین (ع) سخت نگیر، زیرا وی انسان آزادهای است كه در برابر سختی مقاومت خواهد كرد. پس اگر میخواهی سخت بگیری به عبدالله زبیر بگیر.
اساسا در جوامع ما هر كجا را نگاه كنیم، چه دولتهای قدیم و چه جدید، تنها بخشی از تحولات به حاكمان بازمیگردد و نه همه تحولات، در واقع رابطه جامعه و دولت، یك پرسش پایدار دولتپژوهی در تمام جوامع است. به همین دلیل، وقتی از رویدادی چون واقعه عاشورا صحبت میكنیم، در واقع در زمینههایی حرف میزنیم كه در دیالكتیك یا تعامل بین جامعه و دولت رخ داده و از درون این تضاد نیروها «عاشورا» به وجود آمده است.
مساله رانت در خلافت
در واقع، عاشورا نشانه خشم جامعه و دولت است. در جوامعی كه دولت از جامعه جدا شده و استقلال پیدا میكند، دچار یك بیماری خودایمنی میشود و با جامعه درگیر میشود و نتیجه آن، در واقع زندانیها، قربانیها و كشتارهای متفاوت است. این مساله زمان و مكان ندارد. هرگاه جامعهای در شرایط آنومی قرار گرفت و دولت و ملت یا حكومت و مردم، گسلی ایجاد كردند، سرانجام به تضاد ختم خواهد شد كه در قالب شورشها و سركوبها خود را نشان خواهد داد.مقدمه دوم به ماهیت دولت در جهاناسلام بازمیگردد. دولت در مقاطعی از صدر اسلام، به نوعی یك دولت رانتی است. رانت مبتنی بر غنیمت، یعنی پول زیادی دست دولت است و بنابراین سرنوشت جامعه در كف با كفایت یا بیكفایت دولت قرار میگیرد. به همین دلیل، در چنین جامعهای، ما شاهد یكهتازی دولت هستیم و باید گفت كه دولتها در این شرایط، تمامیت خواه شده و سرنوشت كلیت جامعه را در دست میگیرند.
اقتصاد در منطق سیاست
در چنین حالتی نه تنها قدرت اقتصادی در دست دولتها قرار دارد، بلكه به جای آنكه سیاست، منطق اقتصاد پیدا كند، اقتصاد، منطق سیاست پیدا میكند و دولت با پولی كه در دست دارد، دین، فرهنگ، نظام آموزش و پرورش، افكار عمومی و رسانهها را كنترل میكند. در چنین شرایطی دو حالت رخ میدهد. نخست، اختناق برای آزادیخواهان و دوم فرصتطلبی برای فرصتطلبان است. این وضع جامعه را به دو قسمت تقسیم میكند، كسانی كه معترض وضع موجودند و كسانی كه بهرهمند از وضعیت موجود هستند.وقتی كه به جامعه عرب قبل از اسلام نگاه میكنیم، شاهد دولت به معنای علمی امروزی خود نیستیم، دولت بود؛ اما اصطلاحا به آن دولت شهر میگفتند. یعنی هر شهری برای خودش یك دولت مستقل و سنتی متفاوت داشت. از درون این سنت تاریخی، میتوان دو الگوی حكمرانی استخراج كرد؛ نخست الگوی مكه است كه دارای سنت اشرافی بود و سلسله مراتبی در آن وجود داشت كه قبایل و مردان برتر آن را رهبری میكردند و اصطلاحا در ادبیات یونانی به این شیوه از حكمرانی «رهبری افاضل» میگفتند.
در این سیستم، در واقع هرچقدر به رأس نزدیك میشویم، كوچكتر و قویتر میشود و هرمیزان كه به پایین میآییم توده بیقدرت بیشتر میشوند. با آنكه در مكه چنین سیستمی برقرار بود، اما مدینه خصلتی دموكراتیك داشت. مدینه بر سنت شورا تكیه میكرد و آیه معروف«أمْرُهُمْ شُوری بینهُمْ» حكایت اوضاع مدینه است. داستان از این قرار است كه وقتی پیامبر اسلام (ص) وارد شهر مدینه میشوند، سنت مدنی را انتخاب میكنند و حكومت را به سمت سلسله قراردادها میكشانند و رگهای شورایی در آن ایجاد میكنند.
ادغام سنت مدینه در سنت مكه
بعد از پیامبر(ص) به تدریج شاهد ادغام سنت مدینه با مكه و چربش سنت مكه بر تمدن اسلامی هستیم. یعنی شكلگیری یك قبیله قریش سالار یا یك حكومت اشرافیت مبتنی بر سنت مكه كه سنت مهمی هم بود و از روم الهام میگرفت. در چنین شرایطی ابن خلدون در مقدمه كتابش جمله زیبایی دارد و میگوید: اگر مناقشه بین بنیهاشم و بنیامیه شكل بگیرد، چون پتانسیل قدرت بنیامیه بالاست، سرانجام بنیامیه قدرت را خواهد برد. این اتفاق رخ داد كه خلافت ظاهری مبتنی بر بیعت پیدا میكند، اما باطنی در درون اشرافیت دارد.ابن خلدون توضیح میدهد كه چنین خلافتی در سه مرحله، قابل انتقال به سلطنت است. یعنی دیگر عناصر مساواتطلبانه و آزادیخواهانه در آن معنا پیدا نمیكند. ابتدا كمی دموكراتیك و سپس ظاهری دموكراتیك و باطنی سفتتر پیدا میكند و سرانجام بعد از ۴۰ سال، یعنی از زمان آغاز حكومت معاویه، بهشدت و سرعت به سمت سلطنت ایرانی میرود و عناصر خود را نشان میدهد.
وقتی كه معاویه بعد از صلح امام حسن (ع) به بهانه حج وارد مدینه میشود، آگاهان به او اینگونه خطاب میكنند؛ «السلام علیك ایها الملك» یعنی دیگر به او خلیفه نمیگویند، بلكه او را پادشاه خطاب میكنند و وقتی معاویه اعتراض میكند كه چرا به او خلیفه نمیگویند، آن افراد میگویند؛ خلیفه آنی است كه ما او را برگزینیم، ولی تو به زور شمشیر بر ما نشستهای.
چشم امید جامعه اسلامی به امام حسین (ع)
اساسا گزارهای در تاریخ وجود دارد كه زمان میبرد تا یك اتفاق یا تصمیم سیاسی، از هسته خود خارج شده و نتایج خود را نشان دهد. یعنی تصمیم سقیفه، ۶۰ سال باید خود را پیش برد تا به عبدالملك مروان برسد و ۵۰ سال زمان میخواهد تا خود را به یزید بن معاویه برساند و عناصر خود را نشان دهد. این توضیح لازم بود كه چگونه دو سنت مدنی و مكی، به نفع سنت مكی ادغام میشود و آرمانهای مهم اسلامی، در آن جایگاهی ندارد. چنین شرایطی برای آزادگان و كسانی كه چشم امید به حسین (ع) دوختند، رنج آور است.
نباید حسین بن علی (ع) را تنها دید. زیرا مجموعه كسانی كه چشم امید به حسین (ع) دوخته بودند، انتظار عكسالعملی از ایشان داشتند. در صدر اسلام، حكومت مبتنی بر كمكهای داوطلبانه شهروندان بود، بنابراین دولت وابسته به مردم است. آخرین بیتالمالی كه پیامبر (ص) توزیع كرد، حدود ۸۰هزار دینار بود كه آنچنان در مدینه مهم نبود. بنابراین در واقع دولت پولی نداشت و متكی به مردم بود.
در آن مقطع، دو نوع بیعت صورت میگرفت، یكی بیعت با حكومت و دیگری بیعت لحظه به لحظه در قبال تصمیمهای حساس بود كه امروزه نام آن را «رفراندوم» میگذارند. سال ۱۵ هجری برای تاریخ ایران و شام، سال بسیار مهمی است، زیرا در این سال، جنگ قادسیه شكل گرفت و امپراتوری ثروتمند ایران و بلافاصله بعد از آن روم در هم ریختند و ثروت آنها وارد مدینه شد. جالب این است كه مدیریت آن ثروت در دست دولت قرار گرفت و سیستمی به نام رانت ظاهر شد، دقیقا شبیه چاههای نفت امروز، وقتی كه دولت نیازمند شهروند نباشد، آن زمان شهروند جیرهخوار دولت محال است كه بتواند بر عملكرد آن نظارت درستی داشته باشد.
فساد سیستماتیك در دستگاه خلافت
بنابراین تمام سیاستگذاریهای اقتصادی در دست خلیفه قرار گرفت و اتفاق مهمی رخ داد و پدیدهای به نام فساد سیستماتیك در دولت شكل گرفت. تا سال ۱۳ هجری، اگر غنیمتی هم بود به صورت مساوی تقسیم میشد. برای نمونه وقتی ابوبكر میخواست بیتالمال را تقسیم كند، میگفت كه برای من مجاهد و غیرمجاهد فرقی ندارد.
اما سال ۱۵ هجرت، خلیفه دوم فرمولی را برای توزیع غنایم تعریف كرد كه این فرمول تا انتهای بنیامیه باقی ماند و آغاز فاصله گرفتن بیشتر دولت اسلامی از سیره پیامبر (ص) بود. فرمول ساده بود، به نحوی كه سهم هر مسلمان مساویاست با میزان نزدیكی نسبی با پیامبر ضربدر سبقت در اسلام، یعنی هركس زودتر اسلام آورده به تعداد روز و ساعاتی كه این كار را كرده، بیشتر از دیگران امتیاز پیدا میكرد و هر كس به لحاظ قبیله به پیامبر نزدیك بود، امتیازش بیشتر میشد. وقتی كه این فرمول ریاضی را در اقتصاد وارد كنیم، میتوانیم محاسبه كنیم كه طلحه چه میزان پول میگرفت و یك برده یا یك عجم چقدر میگرفته است.
ممانعت از تبدیل ثروت به سرمایه
داستان تبعیض، آغاز فساد سیستماتیكی بود كه در آن دوره وجود داشت. عمر خلیفه دوم، بخشی از مشكل را فهمیده بود و میگفت پول دست صحابه باشد، اما آنها حق تبدیل ثروت خود به سرمایه را ندارند. این بسیار مهم است، زیرا ثروت دارایی محض است؛ اما سرمایه به معنای دارایی در حال افزایش است. جالب اینجاست كه بسیار زود فرزندان آن افراد به فساد كشیده شدند و عمر یك جملهای دارد كه میگوید من در گذرگاه حره در مدینه ایستادم و مراقب هستم كه بند شلوار عرب پایین نیاید. او گمان میكرد كه میتواند با چنین اظهاراتی مانع این روند شود، اما خودش قربانی شد.خلیفه سوم بعد از روی كار آمدن، بلافاصله خصوصیسازی را شروع كرد و تمام ثروتی كه در مدینه بود از سكه به زمینهای زراعی تبدیل شدند. صحابه با دادن پول ساباط كوفه، ری، شام و جاهای دیگر را یكی پس از دیگری خریدند و ساكنان قبلی را تبدیل به رعیت كردند و همین پول دوباره به بیتالمال برگشت و مطابق فرمول عُمر، مجدد وارد جیبهایشان شد. در واقع این پولها به درد دولت نخورد و تنها زمینهای دولت را از دستش خارج كرد.
قبیلهگرایی در دارالخلافه مسلمین
به تدریج قریشگرایی و قبیلهگرایی شكل گرفت و عدم توازن به وجود آمد و دارالخلافه به مركز تولید و بازتولید فساد سیستماتیك تبدیل شد. در واقع، دارالخلافه قلبی بود كه این فساد را به درون جامعه پمپاژ میكرد. در چنین شرایطی، پدیدهای به نام اعتراض توأم با ترس شكل میگیرد، جامعه بغضی فروخفته پیدا كرده و به دلیل اینكه فشار سیاسی، نظامی و قضایی روی دوشش وجود دارد، نمیتواند اعتراض خود را آزادانه بیان كند.در چنین جامعهای دیگر علقهای میان دولت و مردم وجود ندارد، بلكه گسست ساختاری میان جامعه و دولت ایجاد شده و در چنین وضعیتی دولت امنیتی میشود و بهشدت تلاش میكند خود را حفظ كند و برای حفظ خودش از هیچ اقدام خشنی پرهیز نمیكند. اما اگر حاكمانش زیرك باشند، این بغض زمانی هم ادامه دارد. معاویه یكی از بزرگترین سیاستمداران تاریخ اسلام است و بعضیها او را با ماكیاولی مقایسه كردهاند.به معاویه گفتند كه چگونه توانستی این جمعیتی كه علی بنابیطالب(ع) نتوانست مهار كند و به شهادتش منجر شد، اداره كنی؟ او گفت مردم عصبانیتهایی دارند، اما راهشان را بلد نیستند. عصیانهای مقطعی میكنند و آن موقع احساس میكنم كه رابطه شام با مردم به اندازه یك نخ محدود شده، من نیز هرقدر مردم بكشند، این نخ را شل میكنم. اما مردم زود خسته میشوند و به خواب میروند. اما من خسته نمیشوم و بعد كه آنها به خواب رفتند من هر قدر كه این نخ را كشیده بودند، دوباره آن را میكشم و هر كس كه با آن نخ جمع شده، به دست من میافتد و این نخبگان را اگر دانه دانه برچینم، دیگران برای مدتها ساكت خواهند بود.
وصیت معاویه به یزید
معاویه همچنین در وصیتی به یزید میگوید: همین كه من رفتم، مردم رهبران ساكن مدینه را راحت نخواهند گذاشت و به ویژه كوفه و عراق آرام نخواهند ماند. وی به یزید توصیه میكند كه مراقب ۴ نفر باشد؛ حسین بن علی(ع)، عبدالله بن عمر، عبداللهزبیر، عبدالرحمن بن ابی بكر كه هركدامشان به یك بزرگی وصل هستند و هر كدام بزرگ مسائل جامعه و نخبگان سرشناس اجتماعیاند. جالب است توصیه میكند كه اگر سخت میگیری به حسین (ع) سخت نگیر، زیرا وی انسان آزادهای است كه در برابر سختی مقاومت خواهد كرد. پس اگر میخواهی سخت بگیری به عبدالله زبیر بگیر.