سیدعلی میرموسوی
بیش از چند دهه از آغاز پدیدهای می گذرد که از آن به عنوان «رستاخیز دینی»[۱]یاد می شود. هرچند تجربه تجدد در جهان غرب با مرزبندی و جدایی دین و دولت همراه بود و کاهش نقش اجتماعی و عمومی دین را در پی داشت، ولی جهان کنونی وضعیتی را تجربه میکند که برجسته شدن نقش دین در حوزه عمومی از ویژگیهای آن است. نقش آفرینی دین در عرصه سیاسی و حوزه عمومی، البته طیفی گسترده و گوناگون را در بر میگیرد که پست سکولاریسم و افراط گرایی دینی در دو سوی آن قرار دارند همچنان که این پدیده، واکنشهایی متفاوت از خوشبینانه تا بدبینانه را برانگیخته است. در حالی که طرفداران بازگشت دین به عرصه عمومی بر نتایج و پیامدهای مثبت آن پافشاری می کنند، منتقدان نگران نارواداری و خشونتی هستند که در سایه انحصارگرایی و مطلقگرایی مذهبی فرصت ظهور می یابند. در چنین وضعیتی بازنگری و تأمل درباره رسالت و کارکرد دین میتواند راهگشا باشد.
نیاز بشر به دین و جایگاه و نقش دین در زندگی انسان، موضوعی مناقشه برانگیز است که اتخاذ موضع درباره آن به نوع نگرش به دین و انسان بستگی دارد. دیدگاهها و برداشت های گوناگون در مورد رسالت و کارکرد دین نیز از تفاوت در این نگرش سرچشمه می گیرند. این البته به معنای فرادینی دانستن پرسش از رسالت دین و بینیازی از رجوع به متون دینی در این باره نیست، زیرا ادیان نه تنها خود شایستگی پاسخ به این پرسش را دارند، بلکه به این کار نیز اقدام کرده اند. با وجود این، تفسیر آنچه متون دینی بیان داشتهاند، از برداشتهای برون دینی در این باره تأثیر می پذیرد. از این رو تعیین رسالت و کارکرد دین نیازمند تأملی همزمان در وجوه دروندینی و بروندینی این مسئله خواهد بود. در این راستا با توجه به نیازهای اساسی انسان و بررسی متون دینی، باید به پاسخ این پرسش پرداخت که دین اسلام برطرف کردن کدامیک از نیازهای انسانی را رسالت خود دانسته است. بر این اساس به نظر می رسد دین اسلام از میان نیازهای انسانی، بیشتر تأمین دو نیاز مهم را رسالت خود دانسته است که به طور خلاصه عبارتاند از: «معنویت» و «مدنیت».
معنویت مفهومی گسترده و چند بعدی است که دست کم در سه معنا به کار میرود: نخست کاربرد آن در برابر مادیت است که به وجه وجود شناختی و به ساحت نامشهود و غیر قابل درک از راه حواس اشاره دارد. دوم معناداری در برابر بیمعنابودگی است که وجهی ذهنی دارد و بیانگر هدف زندگی در کلیت خود و هدفمند بودن در زندگی به طور خاص است. معنویت در این کاربرد از یک سو به معنا یا هدفی اشاره میکند که زندگی در کل به سوی آن روان است و از سوی دیگر به معنا یا هدفی که بر زندگی انسان حاکم است و در نهایت به هدف یا معنایی که هر فرد برای زندگی خود بر می گزیند. سومین کاربرد، وجهی روانشناختی است و به حالتی در انسان اشاره دارد که در پرتو آن انسان از مواجهه خود با هستی احساس رضایت و آرامش میکند و از دلهره و نومیدی و ناآرامی رهایی مییابد.
معنویت در هر سه کاربرد بیان شده بخشی از نیازهای انسان را شکل می دهد و پرسشهایی را بر میانگیزد که آدمی ناگزیر از پاسخ آنهاست. انسان در مواجهه با جهان، نخست با پرسش از چیستی و حقیقت هستی روبرو است و در پی شناخت ابعاد آن است. هستی چیست؟ آیا هستی تنها در جهان مادی و محسوس خلاصه می شود یا وجهی فرامادی نیز دارد که از راه حس قابل شناخت و درک نیست؟ چرایی و هدف هستی نیز معمای دیگری است که فراروی انسان قرار دارد. در این راستا آدمی دست کم با این سه پرسش کلیدی روبرو است که: از کجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا میروم؟ چگونگی مواجهه با هستی نیز آخرین مسئلهای است که انسان نیازمند حل آن است. این که در دوراهی امید یا نومیدی، آرامش یا دلهره و شادی یا اندوه کدام یک را برگزیند؟
ادیان ابراهیمی به ویژه اسلام، کمابیش به این بخش از نیازهای انسان پرداخته و به پرسشهای بیان شده پاسخ گفتهاند. قرآن به عنوان متن اصیل اسلام به روشنی از جهانی سخن میگوید که فراتر از حواس انسان است و آنان که هستی را در جهان محسوس و مشهود خلاصه کرده اند، ظاهربینانی میداند که از فهم حقیقت آن ناتواناند. (سجده۳۲/آیه۱۷آیه ). از دیدگاه قرآنی، وجه مادی هستی که با حواس ظاهری قابل درک است و دنیا نام دارد در برابر وجه معنوی و باطنی آن کمارزش است و چندان قابل توجه نیست. آشناسازی انسان با این وجه از هستی و زندگی رسالتی است که در بسیاری از آیات قرآن به آن پرداخته شده است.
معنابخشی به زندگی و هدفمند دانستن جهان و انسان از دیگرآموزههایی است که در مجموعه تعالیم اسلام جایگاهی برجسته دارد و بر آن تأکید شده است. در بینش اسلامی، جهان بیهوده آفریده نشده، بلکه به سوی مقصدی روان است که هدف آفرینش است (انبیاء ۲۱/ آیه ۱۶). انسان، چونان یکی از آفریدگان که بر بسیاری دیگر برتری یافته (اسراء ۱۷/ آیه ۷۰)، آغاز و انجام روشنی دارد و آسمان و زمین در تسخیر اوست (لقمان ۳۱/ آیه ۲۰). او در راهی گام برمیدارد و کوشش میکند که با بازگشت به پروردگار و دیدار او پایان میپذیرد (انشقاق/۸۴/آیه۶). در این راه نیکی و بدی، خوشبختی و بدبختی، سپاس و ناسپاسی و ایمان و کفر، به انتخاب وی واگذار شده است و اوست که سرنوشت خویش را رقم میزند. (انسان۷۶/آیه۳)
آرامش و رضایت باطنی به عنوان برترین حالتی که انسان در مواجهه با هستی می تواند به دست آورد، از دیگر اهدافی است که در رسالت اسلام مورد توجه قرار گرفته است. از دیدگاه اسلامی این حالت، دستاورد ایمانی پیراسته از هر گونه ظلم و ستم است که با رهنمون شدن و هدایت به راه درست همراه است. ایمان نوعی زیست معنوی در پی دارد که دارنده آن را از دلهره و دلواپسی میرهاند و ویژگیهایی را در وی پرورش میدهد که در پرتو آن، احساسی از شور و امید به زیستن و کوشش و خشنودی از زندگی، سراسر وجود او را فرا می گیرد. بنابراین پرورش انسان معنوی را می توان یکی از ابعاد رسالت معنوی دین اسلام دانست. پیامبر (ص) نیز بر این اساس به اتمام رساندن مکارم اخلاقی را هدف اصلی بعثت خود معرفی کرد.
«مدنیت» در برابر «بربریت» به معنای همزیستی و بهزیستی با دیگر انسانهایی است که تفاوت و اختلاف، ویژگی پایدار آنان است. انسان موجودی سودجو و در عین حال اجتماعی است که نیازهای خود را در پیوند و ارتباط با دیگران تأمین میکند و در سایه همزیستی با آنان به اهداف و آرزوهای خود دست مییابد. دستیابی به این اهداف و آرزوها بیش از هر چیز در گرو شناسایی متقابل شخصیت و نیازهای یکدیگر است؛ زیرا در پرتو این شناسایی احساس همسنخی و برادری و گرایش به همکاری در بین افراد پدید میآید. بنابراین به هر اندازه که انسانها به این دریافت برسند که اعضای یکدیگرند و در آفرینش از یک گوهرند، به بهزیستی نزدیکتر می شوند و در راه پیشرفت گام بر می دارند.
تقویت و گسترش مدنیت در معنای بیان شده را میتوان از رسالتهای مشترک ادیان ابراهیمی دانست. دین اسلام از این نظر وضعیت ویژه ای دارد؛ زیرا بر خلاف مسیحیت در جامعه ای قبیله ای و پراکنده پدیدار شد که از مناسبات اجتماعی پیشرفته و شایسته ای برخوردار نبود. از این رو تأسیس مدنیت جدید از همان آغاز در دستور کار آن قرار گرفت. بر این اساس شریعت اسلامی، به ویژه پس از مهاجرت پیامبر (ص) به یثرب، رسالت سامان دادن به روابط اجتماعی در سطوح مختلف از خانواده گرفته تا حکومت را عهدهدار شد. تغییر نام این شهر از «یثرب» به «مدینه» و انعقاد پیمان امنیتی- دفاعی بین قبایل گوناگون ساکن در آن از یک سو و پیمان برادری بین مهاجرین و انصار از سوی دیگر، نخستین گامهایی بود که در راستای تأسیس شهر و مدنیت اسلامی برداشته شد.
با تأسیس مدینه، تغییر و تعدیل مناسبات اجتماعی گذشته در اولویت قرار گرفت. مقایسه آیات مکی و مدنی به خوبی این اولویت را نشان میدهد. در این راستا ساماندهی روابط اجتماعی در شکلهای گوناگون خانوادگی، زناشویی، اقتصادی و سیاسی اهمیت یافت. بخش قابل توجهی از آیات مدنی ناظر به پرسشها و مسائلی است که درباره صورتبندی این روابط مطرح بود و موضوع آنها روابط خانوادگی، روابط زناشویی (ازدواج، طلاق، حفظ عفت عمومی)، ارث، روابط تجاری و معاملاتی (قراردادها، ربا، رشوه)، امور جنایی (قتل، سرقت)، احسان و انفاق (زکات، خمس)، بردگان، روابط با کفار، روابط با اهل کتاب و روابط با منافقان است.
پیامبر بزرگوار اسلام (ص) در واپسین سال زندگانی، بخش زیادی از خطبه اش را که به هنگام بازگشت از حجالوداع خواند، به یادآوری اصول مدنیتی اختصاص داد که در دوران رسالتش برای تثبیت آن کوشیده بود. در این خطبه که منابع معتبر شیعه و اهل سنت آن را روایت کرده اند، پیامبر با اشاره به رحلت خود، در هشت فراز به بیان مواردی پرداخته که جایگاهی بنیادین در رسالت او داشته است. از این میان شش فراز به بیان اصول زندگی مدنی پرداخته است که به طور خلاصه آنها را میتوان چنین بیان داشت: احترام به جان و آبروی یکدیگر، امانتداری و ممنوعیت ربا، نفی و طرد نابرابریها و مناصب و رسوم عصر جاهلی، پرهیز از دستکاری در شمارش ماهها برای فرار از ماههای حرام، بیان حقوق متقابل زنان و مردان و توصیه به رعایت حقوق زنان، تأکید بر برابری مسلمانان و عدم فضیلت عرب بر غیر عرب.
وحی اسلامی در راستای رسالت بیان شده الگویی از جامعه مطلوب ارائه کرد که در آن، ارزشهای معنوی و مدنی همراه با یکدیگر شناسایی و پاسداری شوند. در این الگو که در چارچوب عقلانیت زمانه طراحی شد، سازوکار تحول با شرایط و مقتضیات زمان نیز پیشبینی شده بود. این سازوکار از راه تفکیک ارزشهای ثابت و متغیر و شناسایی نقش عقل و بناء عقلا در فهم اصول زندگی مدنی و اجتماعی، امکان بهرهمندی و سازگاری با دستاوردهای دانش و تجربه بشری را برای اسلام فراهم ساخته بود. احکام مدنی شریعت اسلامی در حوزه های گوناگون زندگی اجتماعی در بنیاد به همین یافتههای عقل عملی و بناء عقلاء ارشاد میکردند. از این رو امکان تحول آنها با دگرگونی این یافتهها وجود داشت.
درخشش تمدن اسلامی در سدههای نخست به ویژه در عصر زرین فرهنگ ایرانی در پرتو انفتاح در برابر دستاوردهای فرهنگی پیش از اسلام و استقبال از آنها امکان پذیر شد. از این رو برخی به درستی آن را «رنسانس» دوران اسلامی نامیده اند. این رنسانس در شرایطی امکانپذیر شد که مدنیت اسلامی در دشمنی و ستیز با دیگر آثار تمدنی و فرهنگی تعریف نشد. در چنین شرایطی دانش و عقلانیت شکوفا شد و اندیشمندان و دانشمندان مسلمان حکمت و فرزانگی اسلامی را بنیان نهادند. فیلسوفان بزرگ از فارابی گرفته تا ابن رشد، نهال حکمت و فلسفه اسلامی را در بستری کاشتند که از آبشخورهای گوناگون فکری و فرهنگی سیراب میشد. درست هنگامی که جهان غرب عصر تاریک سدههای میانه را طی میکرد، آنان با مرززدایی از عقل و دانش، از «جاویدان خرد» و فرزانگی مشترک سخن گفتند و در عرصههای گوناگون علمی نامآور شدند. در برابر، ایستایی و انحطاط تمدن اسلامی را می توان در زوال تدریجی این رویکرد جستجو کرد.
اشاره به دوران طلایی فرهنگ و خرد اسلامی، تنها به عنوان نمونه ای صورت گرفت که به روشنی بر ظرفیت گسترده و پویای معنویت و مدنیت اسلامی دلالت دارد و سازگاری آن با شرایط متحول زمانی- مکانی و دستاوردهای عقل، تجربه و دانش بشری را نشان میدهد. اکنون نیز، در عصری که «رستاخیز دینی» نام گرفته است، با استناد و تکیه بر این ظرفیت و احیای چنین رویکردی، می توان در حل دشواریهایی که بشریت با آن روبرو است، مشارکت جست. در پرتو احیا و تقویت این رویکرد، می توان به تضعیف و طرد افراطی گری و خشونتی که در پوشش دین جلوه گر شده و لباس قداست بر تن کرده است، امیدوار بود.
منبع: سایت مکتب مفید