سید علی میرموسوی
در قسمت اول مواردی از توصیه های امام علی (ع) در باب حکمرانی خوب ورابطه اخلاق با سیاست مورد بررسی قرار گرفت و در ادامه به این توصیه ها که به ویژه در عهد نامه آن حضرت برای مالک بیان شده است می پردازیم
از نظر علي (ع) فرد شايسته براي قضاوت كسي است كه «كارها بر او دشوار نگردد و ستيز خصمان وى را به لجاجت نكشاند، و در خطا پايدار نبود، و چون حق را شناخت در بازگشت بدان در نماند. و نفس او به طمع ننگرد، و تا رسيدن به حق، به اندك شناخت بسنده نكند، و در شبهتها درنگش از همه بيش باشد و حجت را بيش از همه به كار برد، و از آمد شد صاحبان دعوى كمتر به ستوه آيد و در آشكار گشتن كارها شكيباتر بود و چون حكم روشن باشد در داورى قاطعتر. آن كس كه ستايش فراوان وى را به خودبينى نكشاند و خوش آمد گوئى او را بر نيانگيزاند، و اينان اندكاند.» [33] به ويژه اين که اين قشر بيش از ديگران در معرض سوء استفاده از دين اند چرا که «دين در دست بدكاران گرفتار بود، در آن، كار از روى هوس مىراندند و به نام دين دنيا را مىخوردند.»
بر فرمانروا لازم است تا «داورى چنين كسی را فراوان تيمار دارد و در بخشش بدو گشاده دستى به كار آرد چندان كه نياز وى به مردمان كم افتد، و رتبت او را نزد خود چندان بالا برد كه از نزديكان كسى در باره وى طمع نكند، و از گزند مردمان ايمن ماند.» از اين رو بايد «روزى اينان را فراخ دارد زيرا فراخى روزى نيروشان دهد تا در پى اصلاح خود برآيند، وسبب بينيازيشان بود تا دست به مالى كه در اختيار دارند نگشايند، و حجتى بود بر آنان اگر فرمان را نپذيرند، يا در امانت خيانت ورزند.»[34] در راستای جلوگيری از خيانت بايد جاسوسی وفادار و درست پيشه بر آنان گمارد تا اگر «کسی از آنان دست به خيانتى گشود، و گزارش جاسوسان بر آن خيانت همداستان بود، بدين گواه او را با تنبيه بدنی كيفر و آنچه بدست آورده بازستانده و خوار داشته و خيانتكار شمرده و طوق بدنامى در گردنش در آويخته شود.»
کاتبان يا ديوان سالاران شايسته نيز کسانی اند که «مكرمت آنان را به طغيان نكشاند و دلير نگرداند آن سانكه در جمع حاضران مخالفت توانند، و در رساندن نامههاى عاملان و نوشتن پاسخ درست آنها از حاکم به آنان در اثر غفلت سهل انگارى نكنند، و در آنچه براى وی مىگيرند و آنچه از جانب او مىدهند فروگذارى ننمايند. پيمانى را كه به- سود- حکومت بسته سست نگردانند، و در به هم زدن پيمانى كه به زيان است در نمانند. قدر خود را در كارها بدانند، چه آن كه قدر خود را نداند در شناختن قدر جز خود نادانتر بود و درماند.»
فرمانروا نبايد «در گزيدن اين كاتبان تنها به فراست و اطمينان، و خوش گمانى خودش اعتماد» كند.زيرا «مردم براى جلب نظر واليان به آراستن ظاهر مىپردازند، و خوش خدمتى را پيشه مىسازند. اما در پس آن، نه خيرخواهى است و نه از امانت نشان.» از اين رو بايد آنان را «به خدمتى كه براى واليان نيكوكار پيش از وی عهدهدار بودهاند بيازمايد و بر كسی اعتماد كند «كه ميان همگان اثرى نيكو نهاده، و به امانت از همه شناختهتر است و امتحان خود را داده» است.بر وی لازمست که «بر سر هر يك از كارها مهترى از آنان بگمارد كه نه بزرگى كار او را ناتوان سازد، و نه بسيارى آن وى را پريشان کند»، زيرا عيب هاي كاتبان که فرمانروا از آن غافل است به عهده او است.
در گفتار سياسی علی (ع) خراج گذاران؛ يعنی کسانی که بيشتر از راه کشاورزی وزمين امرار معاش می کنند، يکی ديگر از اقشار اجتماعی¬اند که فرمانروا بايد توجه خود را به آنان مبذول دارد. زيرا «مردمان همگان، هزينه خوار خراجند و و كار ديگران سامان نگيرد تا كار خراج دهندگان سامان نپذيرد.» از اين رو در ستاندن خراج بايد مصلحت آنان لحاظ شود و توجه حاکم «به آبادانی زمين بيشتر از ستدن خراج بود، كه ستدن خراج جز با آبادانى ميسّر نشود، و آن كه خراج خواهد و به آبادانى نپردازد، شهرها را ويران كند و بندگان را هلاك سازد، و كارش جز اندكى راست نيايد»[35].از آنجا كه آبادي شهر ها و شكوفايي اقتصادي در گرو توجه به مشكلات اين قشر است، تقاضاهاي آنان بايد مورد توجه حكومت قرار گيرد «و اگر از سنگينى ماليات شكايت كردند، يا از آفتى كه به كشت رسيده، يا آبى كه از كشتهاشان بريده، يا باران بدانها نباريده يا بذر زمين بر اثر غرق شدن يا بى آبى تباه گرديده، بار آنان را چندان سبك گرداند كه كارشان بدان سامان پذيرد.»[36]حاكم با سبكبار كردن اين قشر نه تنها چيزي از دست نمي دهد بلكه سبب رفاه و اعتماد بيشتر اين قشر و در نتيجه بسط عدالت خواهد شد . زيرا «زمين جز با تنگدستى ساكنان آن ويران نشود. مردم شهرها هنگامى تنگدست گردند كه واليان روى به گرد آوردن مال آرند و از ماندن خود بر سر كار اطمينان ندارند، و از آنچه مايه عبرت است كمتر سود بردارند.»[37]
بازرگانان بخشی ديگر از نيروي اقتصادي جامعه اند «كه مايههاى منفعتند و پديدآورندگان وسيلتهاى آسايش و راحت. و آورنده آن از جاهاى دور دست و دشوار، در بيابان و دريا و دشت و كوهسار. جايى كه مردمان در آنجا گرد نيايند و در رفتن بدان جا دليرى ننمايند. اين بازرگانان مردمى آرامند و نمىستيزند، و آشتى جويند و فتنهاى نمىانگيزند.» از اين رو فرمانروا بايد «نيكى به آنان را بر خود بپذيرد، و سفارش كردن به نيكويى در باره آنان را به عهده گيرد».البته اين به معناي آزادي مطلق آنان نيست زيرا در «ميان بازرگانان بسيار كسانند كه معاملتى بد دارند، بخيلند و در پى احتكارند. سود خود را مىكوشند و كالا را به هر بها كه خواهند مىفروشند، و اين سود جويى و گرانفروشى زيانى است براى همگان، و عيب است بر واليان. پس بايد از احتكار منع نمود كه رسول خدا (ص) از آن منع فرمود. و بايد خريد و فروش آسان صورت پذيرد و با ميزان عدل انجام گيرد. با نرخهاى رايج بازار نه به زيان فروشنده و نه خريدار.» حاكم بايد كسانيرا که «پس از منع دست به احتكار زنند كيفر دهد و عبرت ديگران گرداند، ولي در كيفر اسراف نكند.»[38]
در نهايت «طبقه فرودين» از مردم و قشر آسيب پذير قرار دارند؛ «آنان كه راه چاره ندانند و از درويشان و نيازمندان و بينوايان و از بيمارى بر جاى ماندگانند، كه در اين طبقه مستمندى است خواهنده، و مستحق عطايى است به روى خود نياورنده.» بر فرمانروا است كه بيش از پيش نگران اين قشر باشد و «حقوقى كه خداوند به آنان اختصاص داده، و نگهبانى آن را به عهده حاكم نهاده است پاس دارد و بخشى از بيت المال و بخشى از غلههاى زمينهاى خالصه را در هر شهر به آنان واگذارد كه دور دستترين آنان را همان بايد كه براى نزديكان است. پس مبادا فرور رفتن در نعمت، حاكم را از پرداختن به آنان باز دارد كه ضايع گذاردن كارى خرد به خاطر استوار كردن كارى بزرگ و مهم، معذور نيست.» با توجه به عدم دسترسي اين قشر به حاكم لازم است «كسى را كه بدو اعتماد دارد براى تفقد حال آن جماعت بگذارد كه از خدا ترسان باشد و از فروتنان، تا در خواستهاى آنان را به او رساند.» و در مجموع با آنان چنان رفتار كند كه «چون خدا را ديد جاى عذرش بماند، كه اين گروه از ميان مردمان از ديگران به انصاف نيازمندترند.»
علي (ع) در بيان آداب حكمراني ضرورت گفتگوی مستقيم حاکم با مردم را ياد آور می¬شود و به حاکم توصيه می¬کند که بدون واسطه با نيازمندان سخن بگويد. او به اين گفته پيامبر استناد می جويد که «هرگز امتى را پاك از گناه نخوانند كه در آن امت بى آنكه بترسند و در گفتار درمانند، نتوانند حق ناتوان را از توانا بستانند» از اين رو فرمانروا بايد درشتى كردن و درست سخن نگفتن آنان را بر خود هموار كند و تنگخويى بر آنان و خود بزرگ بينى را از خود براند، تا خدا بدين كار درهاى رحمت خود را بر رويش بگشايد و او را پاداش فرمانبرى عطا فرمايد.در بخشش چنان باشد كه بر او گوارا افتد و آنچه باز مىدارد با مهربانى و پوزش خواهى همراه بود. در انجام امور اجتماعی مراعات ناتوانان را بنمايد. خود را از مردم پنهان نکند «كه پنهان شدن واليان از رعيت نمونهاى است از تنگخوئى و كم اطلاعى در كارها و... واليان را از دانستن آنچه بر آنان پوشيده است باز دارد، پس كار بزرگ نزد آنان خرد به شمار آيد، و كار خرد بزرگ نمايد، زيبا زشت شود و زشت زيبا، و باطل به لباس حق در آيد.»
حاکم همچنين بايد از توجه ويژه به نزديکان و خويشاوندان خود داری کند «زيرا اينان خوى برترى جستن دارند و در معاملت انصاف را كمتر به كار می¬بندند. از اين رو بايد ريشه ستم اينان را با بريدن اسباب آن برآورد» و از فرصت طلبی آنان جلوگيری کند. او نبايد «به هيچ يك از اطرافيان و خويشاوندانش زمينى را به بخشش واگذارد و مبادا اينان در او طمع كنند با بستن پيمانى كه مجاور آنان را زيان رساند در بهره كه از آب دارند، يا كارى كه بايد با هم به انجام رسانند و رنج آن را بر عهده ديگران نهند، پس بر آنان تنها گوارا افتد و عيب آن در دنيا و آخرت بر او ماند.»
پوزش خواهي از اشتباهات نزد مردم ادبی ديگر برای حکمرانی است که در گفتار علی (ع) بر آن تاکيد شده است. او بر اين اساس به مالک توصيه میکند «اگر رعيت بر تو گمان ستم برد، عذر خود را آشكارا با آنان در ميان گذار، و با اين كار از بدگمانى شان در آر، كه بدين رفتار نفس خود را به فرمان آورده باشى و با رعيت مدارا كرده و حاجت خويش را برآورده و رعيت را به راه راست واداشته.»
فرمانروا بايد پيشنهاد صلح از سوی دشمن را مشروط به مراعات تمامی تدابير امنيتی بپذيرد زيرا «آشتى سربازان را آسايش رساند و از اندوهها می رهاند و شهرها ايمن می دارد.» همچنين بايد به پيمانهايی که با دشمنان بسته وفادار بماند «زيرا مردم باوجود گرايش¬های گوناگون و رأي¬هاى متفاوت بر هيچ يک از واجبهاى خدا چون بزرگ شمردن وفاى به عهد سخت همداستان نباشند. مشركان نيز جدا از مسلمانان وفاى به عهد را ميان خود لازم مىشمردند چه زيان پايان ناگوار پيمان شكنى را بردند.» البته ازبستن «پيمان¬های كه آن را تأويلى توان كرد يا رخنهاى در آن پديد آورد» بايد خودداری کرد. ولی «چون پيمان استوار شد از خيانت بپرهيزد و براى به هم زدنش خلاف معنى لفظ را مجويد .مبادا سختى پيمان سر بردارد و او را به ناحق بر به هم زدن آن پيمان وادارد، كه شكيبايى كردن در كار دشوارى كه به گشايش آن اميد و پايان نيكويى را در پی دارد، بهتر از مكرى است كه از ترس از كيفر آن وجود دارد.»
فرمانروا نسبت به خون و جان افراد بايد نهايت مراقبت را داشته باشد زيرا «چيزى چون ريختن خون به ناحق آدمى را به كيفر نرساند، و گناه را بزرگ نگرداند، و نعمت را نبرد، و رشته عمر را كوتاه نكند، و خداوند سبحان روز رستاخيز نخستين داورى كه ميان بندگان كند در خونهايى باشد كه از يكديگر ريختهاند.» از اين رو حكومت را نبايد با ريختن خونى به حرام نيرومند کرد «كه خون به حرام ريختن قدرت را به ناتوانى و سستى كشاند بلكه دولت را از صاحب آن به ديگرى بگرداند.»
بر فرمانروا است که از خودپسندی و ستايش بگريزد و سهم بيشتری نسبت به ديگران به خود اختصاص ندهد. با نيکی خود بر مردم منت نگذارد و آنچه کرده را بزرگ نشمارد و با آنان خلف وعده نکند. زيرا «منت نهادن ارج نيكى را ببرد و كار را بزرگ شمردن نور حق را خاموش گرداند، و خلاف وعده خشم خدا و مردم را بر انگيزاند. و خداى تعالى فرموده است: «بزرگ دشمنى است نزد خدا كه بگوييد و نكنيد.» به هنگام خشم خويشتنداری پيشه کند و تندی و سرکشی نکند دست قهر پيش ندارد و تيزی زبان بگذارد. همواره حکومتهای عدل گذشته و سنت های نيک آن ها را الگوی خود قرار دهد.»
گفتار سياسی علی (ع) بر اساس آنچه بيان شد هم نهادی از آموزه های دينی و عقلانيت و تجربه عصر او از حکومت و سياست بوده است. اين گفتار حاصل بلوغ خرد سياسي اسلامي در عصر تكوين آن است و آيينی اخلاقی و مبتني بر رضايت عمومي از حكمراني ارايه مي¬كند.علی (ع) با تدوين اين آيين ميراثی برای پيروان خويش به وديعت نهاد که با توجه به پايداری ارزشهای آن همچنان مي تواند الهام بخش سياست ورزی اخلاقی باشد. در برابراين آيين، الگوي قدرت مدارانه¬ای قرار دارد که در آن ارزشهای اخلاقی در قياس با حفظ و افزايش قدرت رنگ می¬بازد و منطق قدرت بر همه چيز تقدم مي يابد. اين الگو در گفتار سياسی رقيب که معاويه بيان گر آن بود مطرح شد و به شکل گيری وتقويت ساخت پدر سالارانه و سلطنتی در عصر او منتهی شد.
یاداشت ها:
[33] . سيدعلي ميرموسوي، «عوام و خواص »، دانشنامه امام علي، همان، ج۶،ص 332.
[34] .همان ، ص 333.
[35] . مقايسه شود با عهدنامه شاپور به پسرش،محمود مهدوی دامغانی، جلوهتاريخدرشرحنهجالبلاغهابنابىالحديد، چاپ دوم،تهران: نشر نی، 1379، ج 7 ، صفحهى 130.
[36] . همان ، ص ۳۳۳.
[37] . همان،
[38] . همان، ص ۳۳۵.