عبدالرحیم سلیمانی
دین پدیدهای است که هیچگاه جامعه بشری خالی از آن نبوده و بنابراین بشریت تجربه جامعه بدون دین را ندارد که بتواند زیان ناشی از خلأ دین را تشخیص دهد. به هر حال متدینان و بسیاری از غیرمتدینان برای دین نقش بسیار مهمی را در بعد فردی و اجتماعی زندگی انسان قائل شدهاند. با این حال به نظر میرسد که در طول تاریخ بشر هیچ چیزی به اندازه دین مورد سوء استفاده واقع نشده باشد. به نام دین قتلها، غارتها، تجاوزها، ویرانیها و… زیادی صورت گرفته است. این امر در تاریخ همه ادیان بزرگ کمابیش دیده میشود. امروزه در جهان غرب وقتی کسی نام دین را میشنود، فوراً به یاد مسیحیت میافتد که در جهان بیشترین پیرو را دارد. این دین حدود دو میلیارد پیرو دارد، یعنی حدود ۳۰ درصد جمعیت زمین پیرو آن هستند. با سلطه این دین بر امپراتوری روم در قرن چهارم، قرون وسطا آغاز شده و این سلطه تا یکی دو قرن بعد از رنسانس یعنی تا قرن شانزده میلادی ادامه یافته است. این زمان، حدود سه پنجم کل تاریخ این دین را در بر میگیرد. در طول این مدت استفاده از دین برای دنیا وجه غالب بوده است و بیش از آنکه ارباب کلیسا و حاکمان به نام این دین به پارسایی و اخلاق دعوت کنند، از نام آن برای رسیدن به اهداف هواپرستانه خود استفاده کردهاند. (ر.ک.دورانت، ویل،۱۳۶۶، ص۲۰-۳۰ و همو ۱۳۷۱،ص۱۰۴۸-۱۰۴۹(
وضعیت دینی که به لحاظ تعداد پیرو مقام دوم را پس از مسیحیت دارد، یعنی اسلام که نزدیک به یک چهارم مردم جهان پیرو آن هستند، بهتر از آن نبوده است. در قسمت عمده تاریخ دین اسلام، حاکمانی خود را خلیفه و جانشین پیامبر خدا میخواندهاند و البته به نام دین بیاخلاقی میکردهاند و حقوق انسانها را زیر پا میگذاشتهاند و از دین استفاده ابزاری میکردهاند.
وضعیت یهودیت نیز بهتر از این نبودهاست و هم حاکمان و هم عالمان از دین سوء استفادههای زیادی کردهاند.کافی است کسی به بخشهای تاریخی عهد قدیم مراجعهای گذرا کند تا میزان سوء استفاده حاکمان از نام این دین را به وضوح مشاهده کند، و کافی است کسی به اناجیل موجود نگاه کند و بحثهای حضرت عیسی (ع) با عالمان یهود را مطالعه کند (برای نمونه ر.ک. انجیل متی، باب۲۳) یا در متون اسلامی به فصلی از کتاب تحف العقول (تحف العقول، فصل مواعظ المسیح) مراجعه کند تا میزان سوء استفادههای عالمان یهود از نام دین را دریابد. وضعیت سایر ادیان نیز کمابیش به همین صورت بوده و از آنها نیز هم حاکمان و هم کسانی که خود را سردمدار دین میخواندهاند استفاده ابزاری زیاد کردهاند.
بنابراین باید سخنی را که در ابتدای این نوشتار به آن اشاره کردیم تکرار کنیم و آن اینکه در طول تاریخ بشر از هیچ چیزی به اندازه دین استفاده ابزاری نشده و به نام هیچ چیز به اندازه نام دین ظلم و ستم نشده و فساد ایجاد نشده است. اما چرا چنین چیزی صورت گرفته و آیا این مشکل از خود دین بوده و آیا این امر اشکالی به دین وارد میکند؟ پاسخ این است که خود دین پدیدهای است که انگیزه سوء استفاده را ایجاد میکند، اما با این حال این اشکالی به دین نیست. این بحث را در چند محور پی میگیریم:
الف) رابطه چیستی دین و ابزاری شدن آن
دین چیست؟ به لحاظ کلامی و دروندینی پاسخ به این پرسش چندان مشکل نیست، چرا که در علم کلام، دین حق تعریف میشود؛ اما به لحاظ بروندینی ارائه تعریفی که همه ادیان را شامل شود و مکاتب غیردینی را در بر نگیرد بسیار مشکل است و فلاسفه دین به این امر اعتراف کردهاند. (برای نمونه ر.ک. جان هیک، فلسفه دین، مقدمه) اما شاید بتوان از قاعده «تعرف الاشیاء باضدادها» استفاده کرد و تعریفی برای دین ارائه نمود. در واقع به جای تعریف دین، بیدینی را تعریف میکنیم تا معنای دین روشن شود.
بی دین کیست؟ ظاهراً بی دین یا ملحد به کسی گفته میشود که هستی را مساوی با ماده و عالم محسوس میداند. پس دیندار کسی است که هستی را مساوی با ماده نمیداند و عالمی وراء عالم محسوس قائل است. این عالم وراء عالم محسوس به این جهت که محدودیتهای عالم محسوس را ندارد برتر و بالاتر از عالم ماده است و بر آن احاطه دارد. بنابراین میتوانیم دین را در معنای اعم آن اینگونه تعریف کنیم: «دین مکتبی است که تعلیم مرکزی آن توجه به عالمی برتر از عالم ماده است.» و دینداری عبارت است از: «اعتقاد به عالمی برتر و زندگی مطابق این اعتقاد.»
شاید بتوان این عالم برتر از ماده و حس را به تعبیر قرآن مجید همان عالم غیب (ر.ک. بقره/۳) به حساب آورد که پایهایترین باور در این کتاب است. به هر حال دینداری عبارت است از پذیرفتن عالمی برتر از عالم محسوس که بر آن احاطه دارد و بنابراین فرد دیندار خود را در احاطه و تحت قدرت عالمی دیگر میبیند و اصل هستی خود و نیز سرنوشت خود را در سلطه آن عالم میداند. اینجاست که تمام زندگی فرد دیندار متفاوت میشود و در واقع دین وجودیترین و گوهریترین بخش زندگی او میگردد. هیچ عامل دیگر نمیتواند از جهت تأثیرگذاری در زندگی فرد با این عامل مقایسه گردد. پس باید نتیجه گرفت که هیچ امری در تاریخ زندگی بشر به اندازه دین نافذ و تأثیرگذار نبوده است.
اما سخن این است که کارد برنده ابزاری سودمند برای انسان است، اما هرچه این کارد برندهتر باشد سوء استفاده از آن بیشتر میشود. تیغ برندهای که میتواند در دست یک جراح چیرهدست جان انسانی را نجات دهد، میتواند در دست قاتل بیرحمی جان بیگناهی را بگیرد. همه مسأله به برندگی کارد و تیغ برمیگردد. این حسن کارد است که برنده است ولی همین برندگی باعث سوء استفاده نیز میشود.
اگر دین نافذترین و تأثیرگذارترین پدیده در زندگی بشر است، همین نفوذ و تأثیرگذاری باعث میشود که کسانی که از آن سوء استفاده کنند و آن را به ابزاری برای اهداف خود قرار دهند. پس سوء استفاده از دین به چیستی آن برمیگردد.
از دین در طول تاریخ سوء استفادههای بسیار زیادی شده است، به گونهای که برخی مدعی شدهاند که در تاریخ ادیان میزان سوء استفادهها از دین بیشتر از خدمات آن بوده است. هرچند این نگاه سطحی است و با نگاهی دقیق خدمات ادیان بسیار فراتر از سوء استفادههای از آن است، اما نکته مهم این است که سوء استفاده از یک چیز به معنای عیب آن نیست و بلکه با آنچه بیان شد روشن گردید که میزان سوء استفاده از یک چیز با میزان کارآیی آن نسبت مستقیم دارد.
ب) ابزاری شدن دین، مهمترین عامل انحراف آن
اما این نکته را نباید نادیده گرفت که سوء استفادهها از دین در طول تاریخ باعث میشود که چهره دین با گذر زمان زشت و ناخوشایند گردد. برای استفاده ابزاری از دین لازم بودهاست که آن به اندازهای تغییر داده شود که با هدف فرد استفاده کننده مناسب و هماهنگ گردد. همین امر باعث شده که دینی که پس از صدها سال به دست فردی میرسد همان دین اولیه نباشد و امور مهمی از آن حذف شده یا به حاشیه رفته باشد و امور غیر مهم یا بیگانه یا مضری در متن قرار گرفته باشد. پس میتوان گفت استفاده ابزاری از دین و سوء استفاده از آن مهمترین و اولین عامل در تحریف دین بودهاند. و از آنجا که حاکمان بیش از دیگران از دین استفاده ابزاری میکردهاند، پس آنان نقش اول را در فاسد شدن دین و انحراف آن ایفا کردهاند. این نکتهای است که پیامبر (ص) به آن اینگونه اشاره میکند:
«لکل شیء آفه تُفسِدُه و آفه هذا الدین ولاهُ السوء؛ هر چیزی آفتی دارد که آن را تباه میسازد و آفت این دین والیان و حاکمان بد هستند.» (کنزالعمال، ح۱۴۶۷۲)
به هر حال این مهمترین آفت دین است که کسانی در طول تاریخ از آن سوء استفاده کرده و چهره آن را زشت ساختهاند. حاکمانی برای رسیدن به اهداف سیاسی خود و عالمانی برای رسیدن به اهداف دنیایی، چهره دین را تغییر دادهاند (ر.ک. همان، ح۴۴۱۲۱) و باعث شدهاند که میراث دینی نسلی که از سرچشمه دین فاصله دارد مغشوش و آلوده و ناکافی و نارسا باشد. اما باز باید توجه داشت که همه این انحرافات از ذات دین بیگانه نیست. چون دین با عمق وجود انسانها سر و کار دارد و بنابراین مؤثرترین عامل است. همین مؤثر بودن باعث میشود که اولاً از آن استفاده ابزاری شود و ثانیاً به گونهای تغییر داده شود که با هدف فرد هماهنگ گردد. پس تحریف دین لازمه مؤثر بودن آن است.
اما سخن این است که کسی که در فاصله طولانی زمانی از مبدأ دین زندگی میکند و دینی که به دستش رسیده، آلوده و ناقص است، و به تعبیر امام علی (ع) به مثابه پوستینی است که وارونه پوشیده شده باشد (ر.ک نهجالبلاغه،خ۱۰۸) چه وظیفهای دارد؟ آیا او منطقاً میتواند حکم کند که چون دینی که به دست من رسیده، زیبا نیست و کارآییاش اندک است، پس دین امر مطلوبی نیست؟ آیا او میتواند نتیجه بگیرد که چون دین این ظرفیت را دارد که مورد سوء استفاده قرار گیرد و شکل و محتوای آن چنان تغییر کند که کارآیی لازم را نداشته باشد، بلکه گاهی زیانبار باشد، پس باید آن را کنار گذاشت؟ ظاهراً منطق چنین حکمی نمیکند. انسان وظیفه دارد که جدای از سوء استفادههایی که از دین شده است و جدای از چهرهای که از آن ارائه شده، اولاً در این باره مطالعه کند که آیا اصل دین مطلوب است یا خیر؟ و ثانیاً آیا میتوان راهی پیدا کرد و به سرچشمه دین رسید و دین واقعی را پیدا کرد؟ آیا راهی وجود دارد که دین را از ناخالصیهای تاریخی تصفیه کرد؟ ظاهراً اگر دین ارزشمند است و نفس ارزشمندی و آثار انحصاری آن باعث سوء استفاده و در نتیجه انحراف آن شده، پس عقل حکم میکند که به جای کنار گذاشتن آن باید راهی برای اصلاح آن پیدا کرد.
ج) چه باید کرد؟
به نظر میرسد وضعیت انسانی که قرنها با سرچشمه دین خود فاصله دارد مانند انسانی است که در پایین یک شهر بزرگ زندگی میکند. در طرف دیگر این شهر و در سمت بالای آن کوهستانی واقع شده که از آن رودخانهای با آب بسیار گوارا جاری است که وقتی مسیر یک شهر بزرگ را طی میکند بسیار آلوده میشود. فرض کنیم انسانی که در جنوب این شهر زندگی میکند آبی غیر از این آب ندارد. اگر او از این آب استفاده نکند از تشنگی هلاک میشود و اگر از آن استفاده کند از آنجا که بسیار آلوده است مسموم شده، میمیرد. پس او چارهای ندارد که یک دستگاه تصفیه آب تهیه کند و از آب تصفیه شده، که البته برخی از املاح و مواد ضروری را در خود ندارد و برخی از مواد مضر را نیز در خود دارد، اما به هر حال تشنگی را از بین میبرد و زیان زیادی ندارد، استفاده کند.
انسان هیچ وسیلهای برای سنجش غیر از عقل و خرد ندارد و بنابراین باید دین را نیز با عقل و خرد خود بسنجد. هر چند این عقل نیز ممکن است خطا کند، اما انسان چارهای جز استفاده از آن ندارد. به فرموده امام علی(ع): «الانسان بعقله؛ انسانیت انسان، به عقل و خرد اوست.» (تصنیف غررالحکم، ص۴۹)
در متون دینی به صورتهای مختلف بر این تأکید شده است که دینی که به دست انسان رسیده باید با عقل و خرد سنجیده شود. پیامبر خدا (ص) در سخنی عجیب میفرماید: « دین المرء عقله و من لا عقل له لا دین له؛ دین انسان خردورزی اوست و کسی که خردورزی نکند دین ندارد.» (کنزالعمال،ح۷۰۳۳) و میفرماید: «انما یدرک الخیر کله بالعقل و لا دین لمن لا عقل له: همه نیکیها با خردورزی به دست میآید و کسی که خردمند نیست دین ندارد.» (تحف العقول، سخنان کوتاه پیامبر(ص)
امام علی(ع) میفرماید: «الدین لایصلحه الا العقل؛ دین را تنها عقل و خرد اصلاح میکند.»، «علی قدر العقل یکون الدین؛ دین انسان به اندازه خردورزی اوست.»، «ما آمن المؤمن حتی عقل؛ فرد مؤمن تا تعقل نکند، ایمان نیاورده است.» (تصنیف غررالحکم، ص۵۰)
پس تنها ابزار برای اصلاح دین و تشخیص حق و باطل آن، عقل و خرد است و انسان میتواند با به کارگیری آن، خود را به دین حقیقی نزدیک کند. در واقع خداوند دین خود را از دو راه و از طریق دو پیامبر به انسان میرساند و انسان وظیفه دارد این دو پیامبر را رو به روی هم قرار دهد و از گفت و گوی این دو دین خود را کشف کند. یکی از این دو، پیامبر ظاهر است که دین موروثی به همین پیامبر ظاهر و وحی نسبت داده میشود. اما پیامبر دیگر پیامبر باطن یا عقل و خرد است که همیشه با انسان حاضر است. انسان وظیفه دارد که به سخن این دو پیامبر گوش فرا دهد و بنا را بر این بگذارد که این دو خلاف همدیگر نمیگویند و هر جا به ظاهر سخنشان متفاوت است، سخن یکی یا هر دو فهم نشده است.
قرآن مجید از زبان کسانی که بد عمل کردهاند نقل میکند که: «لو کنا نسمع او نعقل ما کنّا فی اصحاب السعیر؛ اگر شنیده بودیم یا تعقل کرده بودیم اهل دوزخ نبودیم.» (ملک/۱۰) پس عقل مطابق این آیه راه شناخت حقیقت و در نتیجه راه رستگاری است. امام علی(ع) میفرماید: «العقل رسول الحق؛ عقل فرستاده حضرت حق است.» (تصنیف غررالحکم، ص۵۰) امام کاظم (ع) میفرماید: «خداوند بر مردمان دو حجت دارد: حجتی بیرونی و حجتی درونی. حجت بیرونی همان فرستادگان و پیامبران و امامان هستند و حجت درونی همان عقل و خرد آدمی است.» (الکافی،ج۱،ص۱۶)
فردی به نام ابن سکّیت از امام رضا (ع) میپرسد که حجت برای مردم امروز چیست؟ حضرت در پاسخ میفرماید: حجت عقل است که با آن صدق آنچه به درستی به خدا نسبت داده میشود و کذب آنچه به دروغ به خدا نسبت داده میشود شناخته میشود. (تحف العقول، سخنان کوتاه امام رضا(ع)
پس در همه زمانها وظیفه این است که انسان دین موروثی را با عقل و خرد بسنجد و بدین وسیله به شناخت حقیقت نزدیک شود. سخن را با یک اشاره تاریخی ختم میکنیم. قرآن مجید داستان زندگی پیامبران و چگونگی برخورد آنان با دین موروثی را نقل کرده است. ابراهیم خلیل (ع) دین آباء و اجدادی خود را که ریشه در وحی الاهی داشت و البته منحرف شده بود با عقل و خرد خود سنجید و با راهنمایی عقل به دین توحیدی ناب رسید. (ر.ک. انعام/۷۴-۷۹) پیامبر اسلام (ص) قبل از مبعوث شدن به دین آباء و اجدادی خود باقی بود. این دین ریشه در دیانت توحیدی ابراهیم خلیل (ع) داشت که البته بسیار تحریف شده بود. اما حضرت محمد (ص) قبل از بعثت، همان دین آباء و اجدادی را گرفته بر عقل و خرد خود عرضه کرده و با اصلاح آن خود را به عبد صالح خدا تبدیل کرد به گونهای که شایستگی رسالت پیدا کرد. همین مسیر را جد آن حضرت، یعنی عبدالمطلب طی کرد و به مقامی رسید که ابراهیم قوم خود خوانده شد.
کاری که ابراهیم (ع) و محمد (ص) قبل از رسالتشان و عبدالمطلب انجام دادند وظیفه همه انسانها در همه زمانها و مکانهاست. انسانها حق ندارند به بهانه اینکه دین تحریف شده است و اکنون صورتی زشت و نازیبا دارد آن را رها کنند. آنان وظیفه دارند که عقل و خرد خود را به کار بیندازند و با پرهیز از تبعیت کورکورانه به دین واقعی نزدیک شوند.
نتیجه:
دین عبارت است از باور به عالمی برتر از عالم ماده محسوس که بر آن احاطه دارد و دیندار خود را در احاطه عالم دیگر میبیند و هستی و سرنوشت خود را در دست آن میداند و بنابراین زندگی خود را مطابق خواست آن تنظیم میکند. پس دین مؤثرترین عامل در زندگی بشر بوده و هست. اما هر پدیده هر چقدر مؤثرتر باشد بیشتر مورد سوء استفاده قرار میگیرد و از آن استفاده ابزاری میشود. بنابراین دین بیش از هر پدیده دیگری در تاریخ مورد سوء استفاده قرار گرفته و از آنجا که هر سوء استفاده کنندهای آن را به اندازهای تغییر داده که مطابق و هماهنگ با اهداف خود باشد، پس در آن تحریفهای زیادی صورت گرفته است. اما این سوء استفادهها و تحریفها ریشه در عیب دین ندارد، بلکه ریشه در حسن آن دارد. انسانها نمیتوانند و حق ندارند که به بهانه اینکه چهره دین زشت شده آن را کنار بگذارند؛ بلکه وظیفه دارند با بهرهگیری از عقل و فطرت به دین واقعی نزدیک شوند.
————————————————————
منابع:
قرآن مجید
نهجالبلاغه، فیضالاسلام.
آمدی، عبدالواحد، تصنیف غررالحکم، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، بیتا.
ابن شعبه الحرانی، تحف العقول، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۲۵۳۵ شاهنشاهی.
دورانت، ویل، تاریخ تمدن (قیصر و مسیح)، ج۳، ترجمه حمید عنایت و …، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۶٫
هیک، جان، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، تهران، انتشارات بینالمللی الهدی، ۱۳۷۲٫
متقی، علی ابن حسام الدین، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۳ق.
کلینی، الکافی، بیروت، دارالصعب- دارالتعارف، ۱۴۰۱ق.
کتاب مقدس، انتشارات ایلام.
دوران
ت، ویل، تاریخ تمدن (عصر ایمان)، ج۴، ترجمه ابوالقاسم طاهری، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۱٫
منبع: سایت مکتب مفید