محمدتقی فاضل میبدی
شاید پیش از مرحوم استاد شهیدمرتضی مطهری کسانی بوده اند که در مورد آسیب شناسی روحانیت و انتقاد از عالمان دین و ناآشنایی روحانیون به حوادث زمان سخنانی گفته باشند و فقه و اصول موجود در حوزه ها را چاره گر زمان ندانند اما در این میان، آرای مرحوم مطهری مبنایی تر و عمیق تر به نظر می رسد؛ زیرا در میان آسیب شناسی هایی که شهید مطهری پیش رو داشت، آسیب شناسی روحانیت و به دنبال آن آسیب شناسی در حوزه فقاهت برایش بیش از هر چیز ضرورت داشت. وی سازمان روحانیت و شیوه اجتهاد رایج در حوزه ها و روش های علوم دینی را مطابق با روح زمان نمی دانست که قادر به پاسخ گویی در برابر نیازهای زمان باشد. ایشان اصلاح در سازمان روحانیت، از مسایل اقتصادی طلاب تا متد و شیوه تدریس در حوزه را، مقدمه ای برای اصلاح در حوزه فقاهت و اجتهاد و در نهایت در حوزه دین می دانست. وی پس از مرگ مرحوم آیت الله بروجردی با همکاری و هم فکری هواداران خود ضرورت این کار را بر زبان و قلم جاری ساخت.
کتاب مرجعیت و روحانیت که در سال 1341 به اهتمام آقایان: علامه سید محمد حسین طباطبایی، شهید بهشتی، مهندس مهدی بازرگان، آیت الله طالقانی، شهیدمطهری و آیت الله سیدابوالفضل مجتهدموسوی زنجانی انتشار یافت، گویای دغدغه این بزرگان در سازمان روحانیت و مرجعیت بوده است و این که نهاد روحانیت باید آسیب شناسی شود تا بتواند در برابر مکتب هایی که در دو قرن اخیر سر بر آورده اند سخنی برای گفتن داشته باشد. شهید مطهری نقدهای خود را علاوه بر آن کتاب، در جاهای مختلف دردمندانه مطرح کرد و راه حل های چندی را ارایه داد؛ در میان نقدهایی که مرحوم مطهری به روحانیت وارد می دانست، عوام زدگی این نهاد برایش اسفناکتر بود.
ایشان در یک تحلیل می گوید: «اگر اتکای روحانی به مردم باشد قدرت به دست می آورد، اما حریت خود را از دست می دهد و اگر متکی به دولت ها باشد قدرت را از کف می دهد اما حریتش محفوظ می ماند؛ زیرا معمولا توده مردم معتقد و با ایمانند، اما جاهل و بی خبر و در نتیجه با اصلاحات مخالفند و اما دولت ها معمولا روشنفکرند ولی ظالم و متجاوز. روحانیت متکی به مردم قادر است با مظالم و تجاوزات دولت ها مبارزه کند اما در نبرد با عقاید و افکار جاهلانه مردم ضعیف و ناتوان است.
روحانیت عوام زده ما چاره ای ندارد از این که همواره سکوت را بر منطق، سکون را بر تحرک و نفی را بر اثبات ترجیح دهد زیرا موافق طبیعت عوام است. عوام زدگی از سیل زدگی و از زلزله زدگی و مار و عقرب زدگی بالاتر است. روحانیت عوام زده ما چاره ای ندارد از این كه آنگاه كه مسئله ای اجتماعی می خواهد عنوان كند، به دنبال مسائل سطحی و غیر اصولی برود و از مسائل اصولی صرف نظر كند و یا طوری نسبت به این مسائل اظهار نظر كند كه با كمال تأسف علامت تأخّر و منسوخیت اسلام به شمار رود و وسیله به دست دشمنان اسلام بدهد. (مجموعه آثار شهید مطهری /ج24ص499)
داستانی به نقل از شهید مطهری از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی آمده است که شدت تاثیر عوام را در حوزه ها بیان می کند: « مرحوم آیت الله حاج شیخ عبد الکریم حایری به فکر افتادند یک عده از طلاب را به زبان خارجی و بعضی علوم مقدماتی مجهز کنند تا بتوانند اسلام را در محیط های تحصیل کرده جدید بلکه در کشورهای خارج تبلیغ نمایند. وقتی که این خبر منتشر شد گروهی از عوام و شبه عوام تهران به قم رفتند و اولتیماتوم دادند که این پولی که مردم به عنوان سهم امام می دهند برای این نیست که زبان کفار را یاد بگیرند و اگر این وضع ادامه پیدا کند ما چنین و چنان خواهیم کرد؛ آن مرحوم هم دید که این کار موجب انحلال حوزه علمیه و خراب شدن اساس کار است لذا موقتا از منظور خود صرف نظر کرد». (ده گفتار /ص9) لازم به ذکر است که حوزه ها از آن حالت خود را خارج ساخته، اما هنوز استقلال خود را از لحاظ فکری باز نیافته است.
آسیب دیگری که ایشان در آن روزگار بر دامن روحانیت می دید جمود گرایی بود. به عقیده وی نارسایی فقه و جمود فکری را علت اصلی رویگردانی نسل جوان از فقه اسلامی و حتی اصل اسلام به طرف مکاتب غربی می دانست: « در قرون اخیر با کمال تاسف در میان جوانان تمایلاتی در جهت غرب گرایی و نفی اصالت های شرقی و اسلامی و تسلیم و تقلید دربست از "ایسم» های غربی پدید آمده است ... ریشه این گمراهی خواب آلود، تصور غلطی است که این گروه، از جنبه به اصطلاح "دگماتیک" مقررات اسلامی در اذهان خویش دارند که عدم تحرک اجتهاد در طی قرون اخیر به این تصورات غلط کمک کرده است در این میان وظیفه مسوولان و هادیان قوم است که هر چه زودتر به شکل منطقی در برابر این قبیل گرایش های ناصواب بایستند. علل و عوامل این جریان بر کسی پوشیده نیست چیزی که نباید کتمان کرد این است که جمود و رکود فکری که در قرون اخیر بر جهان اسلام حکم فرما شد و مخصوصا باز ایستادن فقه اسلامی از تحرک و پیدایش روح تمایل و نگرش به گذشته و پرهیز از مواجهه با روح زمان یکی از عوامل این شکست به شمار می رود». (شش مقاله ،ص132)
نقدی که ایشان به اجتهاد رایج داشت، این بود که مجتهدان را متعمق در مسایل گذشته می دید که همان فتاوای گذشته را به بحث می گذارند در صورتی که ایشان می گفت: « اینها اهمیت چندانی ندارند آنچه اهمیت دارد مسایل نو و تازه ای است که پیدا می شود و باید دید که این مسایل با کدامیک از اصول اسلامی منطبق است؟ بوعلی سینا هم لزوم اجتهاد را روی همین مسایل توجیه می کند و می گوید به همین دلیل در تمام اعصار باید اجتهاد وجود داشته باشد. (اسلام ومقتضیات زمان ،ج2ص233)
راه های پیشنهادی
شهید مطهری برای این که فقه و اجتهاد را از حالت گذشته بیرون آورد و آن را منطبق و سازگار با روح زمان سازد، دو راه در پیش رو گذاشت: یکی تخصصی شدن فقه و دیگری شورای علمی در فقاهت. سخن ایشان:
1- در این جا من پیشنهادی دارم که برای پیشرفت و ترقی فقه ما بسیار مفید است، این را قبلا مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حایری فرموده اند و من پیشنهاد ایشان را عرض می کنم. ایشان گفته بودند چه لزومی دارد که مردم در همه مسایل از یک نفر تقلید کنند؟ بهتر این است که قسمت های تخصصی در فقه قرار دهند یعنی هر دسته ای بعد از این که یک دوره فقه عمومی را دیدند و اطلاع پیدا کردند تخصص خود را در یک قسمت معین قرار دهند و مردم هم در همان قسمت تخصصی از آنان تقلید کنند. این پیشنهاد بسیار پیشنهاد خوبی است و من اضافه می کنم که احتیاج به تقسیم کار در فقه و به وجود آمدن رشته های تخصصی در فقاهت از صد سال پیش به این طرف ضرورت پیدا کرده و در وضع موجود یا باید فقهای این زمان جلو رشد و تکامل فقه را بگیرند و متوقف سازند و یا به این پیشنهاد تسلیم شوند. ... در همه علوم دنیا از طب و ریاضیات و حقوق و فلسفه رشته های تخصصی پیدا شده و به همین جهت آن رشته را ترقی داده است ... در این وضع حاضر و بعد از این که پشرفت و تکامل که در فقه ما مانند سایر علوم دنیا پیدا شده و این پیشرفت معلول مساعی علما و فقهای گذشته بوده یا باید علما و فقهای این زمان جلو رشد و تکامل فقه را بگیرند و مانع ترقی آن گردند و یا باید آن پیشنهاد متین و مترقی را عملی کنند. رشته های تخصصی به وجود آورند و مردم هم در تقلید تبعیض کنند همان طور که در رجوع به طبیب تبعیض می کنند. (ده گفتار /104-105) چرا این پشنهاد مترقی را که نخست، موسس حوزه آن را ارایه داد و مرحوم آیت الله مطهری با بیانی رساتر آن را توضیح داد، هنوز عملی نگردیده و دانش فقه تخصصی نگشته است، نمی دانیم با این که نیازها و موضوعات مستحدث فقهی در این چند سال صد چندا ن گشته است. لذا گاهی نظرها و فتاوای فقهی که منتشر می شود خیلی دور از خرد و غیر قابل اجراست. پر واضح است که یک نفر نمی تواند از پس پاسخ همه مسایل بر آید.
2- دومین راه پشنهادی شهید مطهری تاسیس شورای علمی در فقاهت و اجتهاد است. روشن است که شورای علمی با تخصصی شدن فقه تفاوت دارد. در این پشنهاد اگر فقه تخصصی شد باز فرد مجتهد باید اجتهاد خود را شورایی نماید چرا که فکر درست از تضارب آرا به دست می آید. ایشان می گوید: « پیشنهاد دیگری هم دارم که عرض می کنم و معتقدم این مطالب هر اندازه گفته شود بهتر است و آن این که در دنیا در عین این که رشته های تخصصی در همه علم ها پیدا شده و موجب پیشرفت ها و ترقیات محیر العقولی شده، یک امر دیگری نیز عملی شده که آن هم به نوبه خود عامل مهمی برای ترقی و پیشرفت بوده و هست و آن موضوع همکاری و همفکری بین دانشمندان طراز اول و صاحب نظران هر رشته است. در دنیای امروز دیگر فکر فرد و عمل فرد ارزش ندارد؛ از تک روی کاری ساخته نیست؛ علما و دانشمندان هر رشته دایم مشغول تبادل نظر با یکدیگرند؛ محصول فکر و اندیشه خود را در اختیار سایر اهل نظر قرار می دهند حتی علمای قاره ای با علمای قاره دیگر همفکری و همکاری می کنند ... متاسفانه در میان ما هنوز نه تقسیم کار و تخصص پیدا شده و نه همکاری و نه همفکری و بدیهی است که با این وضع انتظار ترقی و حل مشکلات را نمی توان داشت. ... اگر شورای علمی در فقاهت پیدا شود و اصل تبادل نظر به طور کامل جامه عمل بپوشد، گذشته از ترقی و تکاملی که در فقه پیدا می شود، بسیاری از اختلاف فتواها از بین می رود. چاره ای نیست اگر مدعی هستیم که فقه ما نیز یکی از علوم واقعی دنیا است باید از اسلوب هایی که در سایر علوم دنبال می شود پیروی کنیم اگر پیروی نکنیم معنایش این است که از ردیف علوم خارج است.» (همان ص104-106)
مرحوم مطهری زمانی دردمندانه این سخنان را گفته که اندیشه جمهوری اسلامی در فکر کسی وجود نداشته و کمتر کسی بر این باور بوده که فقه به مانند الان در صحنه اجتماع و سیاست خود را بیازماید. سی و اندی سال از جمهوری اسلامی می گذرد، هنوز دانش فقه، نه تخصصی گشته و نه شورای فقاهتی درست شده است و بی شک اجتهاد به شیوه موجود که در حوزه ها رایج است نمی تواند از پس پاسخ ها برآید. و در شورای علمی اجتهاد باید کارشناسان غیر حوزوی در رشته های اقتصاد، حقوق، جرم شناسی، روانشناسی و جامعه شناسی حضور داشنه باشند تا موضوعات به شیوه علمی برای فقیهان مورد بررسی قرار گیرد. به نظر می رسد پاره ای از موضوعات فقهی در این روزگار مسیری را می پیماید که چندان به مقاصد شریعت نزدیک نیست به ویژه در عرصه های اجتماعی و جزایی. خطری که شهید مطهری از حضور جمودگرایان و اخباریون احساس می کرد و این که فقه مترقی تشیع را از حالت عقل محوری به سمت نص محوری کشانده است، این خطر همچنان باقی است.