اربعین و تجربه تاریخی شیعیان برا ی تحول
رضا احمدی
چکیده:
تبدیل نظام خلافتی به نظام سلطانی موجب شد که خلافت اسلامی به حکومت خودسر تبدیل گردد. این خلافت خودسرابتدا تفسیر نو از اسلام اموی ارایه نمود که خلیفه را جانشین رسول خدا دانسته و اطاعت بی چون و چرا از او بر همه مسلمین واجب کرد. مخالفین خلیفه خارجان از دین هستند و باید با آنها برخورد شود. شبکه تبلیغاتی عظیم بنی امیه که متشکل از هزاران مسجد و مفتی، قاری را به خدمت گرفتند، هفتاد هزار منبر در عصر امویین در سراسر کشور اسلامى نصب شد و بر فراز آن ها، على(ع) را لعن مى کردند این شبکه در واقعه عاشورا به کمک یزید آمدند.
شیعیان امامیه پس از پنجاه سال تجربه در عصرسه امام دریافتند که رویکرد سیاسی دیگر به اسلام جواب لازم را نمی دهد،ضروریست، استراتژی نوینی براساس تجارب پنجاه ساله تدوین گردد. اربعین نقطه عطف این رویکرد است. رویکرد فرهنگی در عصر امام سجاد (ع) آغاز گردید.
فرضیه :
شیعیان امامیه پس از عاشورای و اربعین سال61 هجری قمری با ارزیابی تجربههای تاریخی این مقطع به جمع بندی های جدیدی رسیدند و آن تغییر خط مشی سیاسی به فرهنگی بود. امام سجاد (ع) آغازگر این خط مشی نوین است.
سوالات این نوشتار به شرح زیر می باشد.
1- تجربه های ماندگار نهضت امام حسین (ع) کدامند؟
2- برخوردهای خلافت اسلامی با جریان های شیعه چگونه بود؟
3- کارمامه مردم در رابطه حرکت اهل بیت در واقعه کربلا چگونه بود؟
برای پاسخ به سوالات و اثبات فرضیه نیازمند باز خوانی دوباره حوادث و اتفاق های سال شصت و شصت و یک هجری می باشیم.
مقدمه
اربعین:
اربعین در لغت به معنای چهلم است. بیستم صفرسال ۶۱ هجری قمری، چهلمین روز شهادت حسین بن علی (ع ) و یارانش است . همچنین بنا بر نقل، جابر بن عبدالله انصاری صحابی برجسته پیامبر اسلام به عنوان نخستین زائر حسین بن علی بود که در این روز وارد کربلا شده و زیارت اربعین را بجا آورده است.
در این موضوع روایات چند موجود است. روایت اول مربوط امام حسن عسکری می باشد در این روایت نشانه های مومن و شیعه را بیان می کند: «علامات المؤمنین خمس: صلاةُ الإحدی و الخمسین، و زیارةُ الاربعین، والتـَختم فی الیَمین، و تـَعفیرُ الجبین، و الجهر بِبِسم الله الرحمن الرحیم: علامات مؤمن پنج چیز است: اقامه پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز (هفده رکعت واجب و سی و چهار رکعت نافله)، زیارت اربعین، انگشتر در دست راست و....(وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۱۰، ص۳۷۳، ح۱)
واژه چهل در بین مسلمانان اهميت دارد، در روايات متعددى از پيامبر «ص» و معصومان آمده است: هنگامى كه بنده به چهل سالگى مى رسد، خداوند به دو فرشته مراقب او مى گويد: ا زاين پس بر او سخت بگيريد و همه كارهاى كوچك و بزرگ و زياد و كم را ثبت كنيد. اين روايات همه از اين حقيقت خبر مى دهند كه شخصيت انسان تا چهل سالگى شكل گرفته و از آن پس تحولات درونى در او سخت تر مى شود
عرفا نیز به عدد چهل در زمينه خودسازى اهمیت می دهند و براى اين عدد در فعليت يافتن استعدادهاى انسان و كامل شدن ملكات اخلاقى و پيمودن درجات معرفت تاثيرى ويژه قائل هستند.
عدد چهل يا اربعين، از موضوعاتى است كه در قرآن و روايات از جايگاه ويژه اي برخوردار است و تاكنون كتاب هاى فراوانى درباره آن نوشته شده است. در قرآن كريم اين واژه در چهارسوره آمده است و در آيه 15 سوره احقاف، آيه 26 مائده، آيه 51 بقره، آيه 142 اعراف می باشد. ميقات چهل روز و چهل شبه حضرت موسى (ص) و واقعه چهل سال سرگردانی بنی اسرائیل در این آیات آمده است.
راز عدد چهل: مفسران در ذيل هر يك از آيات پيشين درصدد بر آمده اند رازي متناسب با موضوع را براى عدد چهل بيان كنند. در آيه 15 احقاف از كمال رشد انسان و چهل سالگى وى ياد شده است. بيشتر مفسران، كمال رشد را در 33 سالگى مى دانند. (جامع البيان مج 13 ج 26 ص 22 )
در روايات متعددى از پيامبر(ص) و معصومان آمده است هنگامى كه عمربنده به چهل سالگى مي رسد، خداوند به دو فرشته مراقب او مى گويد: از اين پس بر او سخت بگيريد و همه كارهاى كوچك و بزرگ و زياد و كم او را ثبت كنيد.( الخصال ج 2 ص 545 ) اين روايات همه از اين حقيقت خبر مى دهد كه شخصيت انسان تا چهل سالگى شكل گرفته، و از آن پس، تحولات درونى در او سخت تر مى شود؛ البته در حديثى دیگراز امام صادق(ع) نيز آمده كه خداوند افراد چهل ساله را گرامى مي دارد.( الخصال ج 2 ص 545 ) اين روايت شايد دستورى اخلاقى براى رعايت احترام اشخاصى باشد كه داراي عمرى چهل سال و بيش تر از آن هستند.
اربعین شهدای کربلا :
بيستم ماه صفر در تاريخ، به عنوان اربعين شهدای کربلا مشهور شده است. دو فرضیه در این رابطه وجود دارد.
1- روزي كه جابر بن عبدالله انصاري به زيارت قبر امام حسين(ع) آمده است.
2- روزی که اسرای اهل بیت به كربلا رسيدند.
فرض دوم مورد تردید جدي می باشد. شيخ مفید(431ه ق) آورده است «روز اربعين، روزي است كه اهل بيت امام حسين(ع)، از شام به سوي مدينه مراجعت كردند و نيز روزي است كه جابر بن عبدالله براي زيارت امام حسين(ع) وارد كربلا شد».(محمد بن محمد بن نعمان، مسار الشيعه، بيروت، دارالمفيد، 1414، چاپ دوم، ص 46.)
شيخ طوسي (460 ه- ق )در «مصباح المتهجّد»و ابن اعثم (314ه- ق) در الفتوح نيز همين مطلب را ذكر كردهاند. ميرزا حسين نوري مينويسد: از عبارت شيخ مفيد و شيخ طوسي استفاده ميشود كه روز اربعين روزي است كه اسرا از شام به مقصد مدينه خارج شدند. نه آنكه در آن روز به مدينه رسيدند. ( النوري، الميرزا؛ لولو و مرجان، تهران، فراهاني، 1364، ص 154.)
در اين ميان سيد بن طاوس در «لهوف»، اربعين را روز بازگشت اسرا از شام به كربلا ذكر كرده است. ايشان مينويسد:
«وقتي اسراي كربلا از شام به طرف مدینه بازمیگشتند به راهنماي كاروان نعمان بن بشیرگفتند: ما را به كربلا ببر. بنابراين آنها به محل شهادت امام حسين(ع) آمدند. سپس در آنجا به اقامه عزا و گریه و زاری برای اباعبدالله پرداختند ...» (حسنی، سید ابن طاووس، اللهوف فی قتلی الطوف، بیجا، مهر، 1417ه.ق، ص114)
مرحوم شيخ عباس قمي هم داستان آمدن اسراي كربلا را در اربعين از شام به كربلا بسيار بعيد ميداند. (قمي، شيخ عباس؛ منتهي الامال، بيجا، مطبوعاتي حسيني، 1370، ج1، ص 525. )
از معاصرین ، استاد مرتضی مطهري نيز آمدن اسراي كربلا را در روز اربعين به كربلا، انكار كردهاند. شهيد مطهري مينويسد:
«جز در كتاب لهوف كه آن هم نويسندهاش در كتابهاي ديگرش آن را تكذيب كرده و لااقل تأكيد نكرده، در هيچ كتاب ديگري چنين چيزي نيست و هيچ دليل عقلي هم اين را تأييد نميكند». (مطهري، مرتضي؛ حماسه حسيني، تهران، صدرا، 1373، چاپ بيست و يكم، ج1، ص 30.)
رسول جعفريان مي آورد: شيخ مفيد در ارشاد، ابومخنّف در مقتل الحسين، بلاذري در انساب الاشراف، دينوري در اخبار الطوال و أبن سعد در الطبقات الكبري، اشارهاي به بازگشت اسرا به كربلا نكردهاند». (جعفريان، رسول؛ تأملي در نهضت عاشورا، قم، نشر مورخ، 1386ش، ص 216.)
مرحوم آيتي مينويسد: «جابر بيستم ماه صفر، درست چهل روز بعد از شهادت امام وارد كربلا شد و سنت زيارت اربعين امام به دست او تأسيس گرديد». (آیتی، محمد ابراهیم؛ بررسی تاریخ عاشورا، تهران، صدوق، 1372ه.ش، هشتم، ص230-231.)
فردي كه به همراه جابر در اين روز به كربلا آمده «عطيه بن سعد بن جناده عوفي كوفي» است. از روي ناداني و بياطلاعي وي را غلام جابر گفتهاند، در حالي كه او يكي از بزرگترين دانشمندان و مفسران اسلامي است. وي از بزرگان تابعين و از شاگردان عبدالله بن عباس ميباشد. و تفسيري در پنج مجلّد بر قرآن مجيد نوشته و از راويان حديث محسوب ميشود». (همان ص 232-231.)
از مجموع اقول می توان دریافت که روز اربعين روزي است كه اهل بيت امام حسين(ع) از شام به قصد مدينه حركت كردهاند. در منابع دست اول مطلبي در خصوص ورود اسراي كربلا در روز اربعين به كربلا وجود ندارد.
تبيين تاريخي اربعين حسيني
درباره اين مساله ديدگاه هاي مختلف و متضادي وجود دارد.هم از ناحیه ورود اهل بیت به کربلا و هم از عدم تناسب زمان با حوادث و حضور اهل بیت در اربعین سال 61 هجری قمری است.
پس از انتقال اسرای اهل بیت به کوفه و اتفاقهای که در آن شهر کوفه بوقوع پوست، امکان بازگشت اهل بیت پس از چهل روز است یا خیر؟، اول فرستادن نامه عبیدالله بن زیاد به یزید جهت کسب تکلیف در باره اسرا است که حدود بیست روز و یا بیشتر طول کشیده است. مسئله دوم انتقال اسرا به دمشق است که همراه با جشن و پایکوبی و استقبال در شهرهای بین را به پاس پیروزی خلیفه مسلمین بردشمنانش بود. سوم مدت اقامت اهل بیت می باشد. برخی ازمنابع، یک ماه و برخی دیگر یک ماه و نیم نوشتهاند. بنابراین مدت زمانی که صرف کسب تکلیف از یزید و رفتن اهل بیت به شام و اقامت در آنجا و سپس بازگشت آنان شده است، با حضور در کربلا و ملاقات با جابر در روز بیستم صفر از جهت زمانی ناسازگار ندارد.
پس از واقعه کربلا و اتفاق های بعدی که آن منجر به عقب نشینی حکومت خودکامه یزیدی از مواضع گذشته اش شد درس های بسیاری نهفته ست. دربین سران حکومت اموی در رابطه باشهادت امام حسین اختلاف بوجود آمد، هریک دیگری را مقصر این واقع معرفی می کرد.
از مجموعه حوادث و اتفاقهای پیرامون، تجارب حاصل شد که شیعه امامی استراتژی نوینی برای آینده خود تدوین کرد.
درس ها و تجربه ها:
واقعه عاشورا سال 61هجری معلول حوادث و اتفاقات مختلف سیاسی و اجتماعی دهه چهل هجری به بعد است. باز خوانی برخی از تجربه هایی که منتهی به خط مشی جدید شیعه امامی گردید، به شرح زیر می باشد.
تبدیل خلافت به سلطنت مطلقه
یکی از مهمترین حوادث تغییر نظام از خلافت به به حاکمیت سلطانی است. خلافت اسلامی از مغرب اقصی در افریقا تا مرزهای چین شامل ملتها و فرهنگهای و تمدنهای متفاوت بود. نظام اسلامی بسیاری از سنت ها ی اداری و سازمانی و فرهنگی و ....را از ملت های متمدن زیر حاکمیت خود گرفت بود. زیرا آنها نسبت به شبه جزیره عربستان از تمدن شکوفاتر و درخشان تری برخوردار بودند.
معاویه در پی تغییر ساختار نظام سیاسی برآمد. در این دوره سه مدل حکومتی در دسترس معاویه بود. اول مدل عربی که مبین نظام خلافتی بود در این نظام نوعی مردم سالاری اشرافی و نظارت اشراف وجود داشت. نوع تکامل یافته تر نظام قبیلگی عربی بود که انتخاب رییس قبیله توسط اشراف قبیله صورت می گرفت. و از سویی خلافت و ریاست وراثتی نبود.
مدل دوم مربوط به رومیان بود، که به نظام امپراطوری شهرت داشت در این نظام هم نظارت اشراف در سنای روم بر امپراطور وجود داشت.
مدل سوم نظام پادشاهی ایرانیان است. این نظام سلطنت مطلقه و غیر پاسخگو و وراثتی بود. (فیرحی، داود، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص203.)
معاویه برای تامین نظر خود مدل پادشاهی ایران را انتخاب کرد، زیرا وراثتی و غیر پاسخگو و مطلقه بود. او بر اساس همین مدل یزید را به جانشینی خود انتخاب کرد. این عمل معاویه هم خلاف سنت جاری خلافت اسلامی و نیز مخالف سنت عربی بود. بد ین خاطر او سعی بر توجیه مسئله داشت و بیعت گرفتن از شخصیت های مهم را در عصر حیات خود داشت پس از درگذشت معاویه در سال 60هجری بنابر وصیت او باید از چهارتن فرزندان صحابه، حسین بن علی، عبدالله بن عمر، عبدالرحمان ابی بکر، عبدالله بن باید بیعت بیعت گرفته شود تا پایه حکومت یزید استوار گردد.
مساجد تریبون خلافت اموی:
امام حسین (ع) از بیعت با یزید سر باز زد و خود را به شهر امن «مکه» رساند. از سال چهل که حضرت علی (ع) به شهادت رسید و امام حسن (ع) از خلافت کناره گرفت، معاویه خلیفه بلامنازع جهان اسلام شد. او بدعت لعن را در جهان اسلام گذاشت. او طی فرمان حکومتی به همه مساجد و خطیبان فرمان دادند که لعن برعلی (ع) را پس از هر نماز گفته شود.
پس از مرگ سعد ابی وقاص، معاویه بر فراز منبر، علی علیه السلام را لعن کرد و به فرماندارانش نیز دستور داد تا حضرت را لعن کنند. (ابن عبد ربه در کتاب العقد الفرید جلد 4، صفحه 335.)
برنامه، لعن على(ع) و خاندان وى به صورت یک شعار حکومتی درآمد و هفتاد هزار منبر در عصر امویین در سراسر کشور اسلامى نصب شد و بر فراز آن ها، على(ع) را لعن مى کردند. (الغدیر، ج 10، ص 266).
این شعار رمز پیشرفت در حکومت اموی بود هرکس بیشتر به آن اهمیت می داد مورد توجه دستگاه خلاف واقع می شد و زمینه رشد دستیابی به مناصب آب و نان دار برابش فراهم می شد. عمده مساجد در جهان اسلام در دست حکام اموی بود. علمای درباری با تفسیری اموی ارایه دادند. در این بین شبکه عظیم مساجد و ائمه جمعه و جماعت وابسته به خلافت اموی در جریان رویاروی امام حسین (ع) و یزید پشت سر یزید ایستادند و فتوای شریح قاضی را تایید کردند.
جعل احادیث، قرائت اموی از دین
جعل حدیث، یکی از حوادث مهم تاریخ اسلام است. پیشینه این رویداد به دوره پس از رحلت رسول خدا(ع) باز می گردد. در این دوره عدهای از مسلمانان باانگیزهها و دلایل گوناگون و در زمینه های محتلف، سخنانی را به دروغ به پیامبر(ع) نسبت دادند که از آنها به احادیث جعلی نامیده می شود. جعل با انگیزههای گوناگون صورت می گرفت. انگیزههایی مثل موجّه سازی حکومتها، حفظ قدرت و موقعیت اجتماعی و ...... دست به جعل می زدند.
معاویه پیوسته اصرار داشت که روایاتى در نکوهش مقام امیرمؤمنان على(علیه السلام) جعل کند و این کار را آن قدر ادامه داد که کودکان شام با آن خو گرفتند و بزرگ شدند و بزرگسالان به پیرى رسیدند. هنگامى که پایه هاى بغض و عداوت نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) در قلوب محکم شد، سنّت زشت لعن و سبّ مولا على(علیه السلام) را به دنبال نمازهاى جمعه و جماعت و بر منابر، در همه جا، حتّى در محل نزول وحى یعنى مدینه رواج داد.( الغدیر، ج 2، ص 101-102.)
«جاحظ» نقل مى کند که معاویه در پایان خطبه نماز، با کلماتى زشت ، على(علیه السلام) را مورد سبّ و لعن قرار مى داد و آنگاه همین جملات را طىّ بخش نامه اى به همه بلاد اسلامى فرستاد، تا خطباى جمعه! نیز هماهنگ با او این گونه آن حضرت را لعن نمایند. ) ابن ابى الحدید ج 4، ص 56.)
همچنین نقل شده است که معاویه در قنوت نماز خویش على، حسن و حسین(علیهم السلام) را لعن مى کرد. ) تاریخ طبرى، ج 4، ص 52)
ابن ابى الحدید معتزلى مى نویسد: «به دستور معاویه خطبا در هر آبادى و بر فراز منبرها، على(علیه السلام) را لعن مى کردند و به (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 11، ص 44.)
علي (عليه السلام) در زمان حيات پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) با وي دشمني ورزيد [نعوذ بالله] و قبل از مرگش اراده كشتن پيامبر را داشت ، و رسول خدا از اين قضيه آگاه شد . پس از رحلت پيامبر ، با ابوبكر بيعت نكرد تا او را به اجبار آوردند ، با عمر از درِ ستيز وارد شد كه نزديك بود عمر گردنش را بزند ، از عثمان بدگويي كرد تا او را به قتل رسانيد ؛ ولي خدا در قرآن براي هر كشتهاي ولي و خونخواهي قرار داده است ، و معاويه ولي عثمان بود ؛ پس اگر تو و برادرت را بكشيم سزاوار خواهد بود ، به خدا سوگند خون فرزندان علي نزد ما از خون عثمان بهتر نيست ، خداوند پادشاهي و نبوت را در شما قرار نداده است .(خوارزمی مقتل الحسين ، ج1 ، ص170 .)
حاکمان بنی امیه قبل از عمر بن عبد العزیز ، به علی دشنام می دادند ؛ و وقتی که عمر به ولایت رسید از این کار دست کشید . (الطبقات الكبري ، محمد بن سعد ، ج5 ، ص393.)
ازمیان براشتن مخالفان
پس از مرگ معاویه در سال 60 هجری قمری فرزند وی یزید بر مسند حکومت نشست و در اولین اقدام تصمیم گرفت از کسانی بیعت بگیرد که در زمان حکومت پدرش، از بیعت سرپیچی کرده بودند. یزید بن معاویه به والی خود در مدینه (ولید بن عتبه بن ابی سفیان) نامه ای نوشت و او را امر کرد بدون هر گونه درنگ از امام حسین(ع) بیعت بگیرد.
ولید نیز همان شب حضرت را فراخواند و ضمن اعلام مرگ معاویه، درخواست یزید برای گرفتن بیعت از امام کرد. حضرت مهلت خواستند که با موافقت ولید همراه شد. مدینه ناامن شده بود؛ از این رو حضرت(ع) تصمیم به ترک مدینه گرفت و همان شب یعنی 28 ماه رجب ـ مدینه را به قصد مکه ترک کردند. (شيخ مفيد، الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج 2، ص34.)
حضرت بیش از 4 ماه در این شهر اقامت داشتند و در این مدت با بسیاری از بزرگان ساکنان مکه و زائران بیت ا... الحرام دیدار و با آنها گفتگو کرد. دراین شهر دو خطر امام را تهد ید می کرد، یزید و دستگاه حاکم و رقیب ایشان عبدالله بن زبیر هر دو امام را زیر نظر داشتند. وقتی امام در مکه ساکن بود سیل نامه های اهل کوفه به مکه روان بود و ایشان را به سوی خود می خواندند.
ناامنی در شهر امن، روز به روز بیشتر می شد. حضرت برای حفظ شان و حرمت خانه خدا، تصمیم گرفتند حج را به عمره مفرده تبدیل کنند. و قبل از اینکه خون ایشان ریخته شود، خانواده راهی عراق شدند. حکومت فاسد یزید برای از میان برداشتن مخالفانش حاضر بود خون امام در مراسم حج بریزد.
پاسخ عملی به دعوت کوفیان:
آنگاه که اهل كوفه فهمیدند که معاویه فوت کرده ، حسین بن علی از بیعت امتناع ورزیده و به مكه كوچ نموده در منزل سلیمان بن صرد خزائی انجمن كردند. سلیمان گفت شما شیعان او و پدرش هستید اگر می دانید كه او را یاری می كنید به او نامه بنویسید و اگر سستی به خود راه می دهید او را فریب ندهید. همگی گفتند ما یاریش خواهیم كرد و خودمان را فدای او می كنیم .
نامه های اهل كوفه چندین بار به سوی امام ارسال شد . حضرت نامه ها را خواند. نمایندگانی برای ارزیابی اوضاع واحوال مردم كوفه فرستاد. نمایندگان با مشاهد جو شهر متعجب شدند. گزارش خود از استقبال مردم به امام نوشتند. امام مصصم به رفتن به کوفه شد و بلکه وظیفه خود می دانست تا به در خواست اهل کوفه پاسخ دهد و این سیره اهل بیت بود.
همه قربانی مطامع حاکمان اموی
نظامی که سیاست را و اقتصاد را مذهب را و هنر را، و فلسفه و اندیشه را ، و احساس را و اخلاق را و بشریت را، همه را ابزار دست می کند تا انسان ها را قربانی مطامع خود کند و از همه چیز پایگاهی برای حکومت ظلم و جور و جنایت بسازد – همه گروههای مردم و همه ارزش های انسانی محکوم شده است.( شریعتی،علی، حسین وارث آدم،201.)
شهید قلب تاریخ است:
همچنانکه قلب به رگها خشک اندام، خون حیات و زندگی می دهد. جامعه ای که رو به مردن می رود، جامعه ای که فرزندانش ایمان خویش را به خویش از دست داده اند، و جامعه ای که به مرگ تدریجی گرفتار است، جامعه که تسلیم را تمکین کرده است، جامعه که احساس مسئولیت را از یاد برده است ، و جامعه ای که اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است، و تاریخی که حیات و جنبش و حرکت و زایش بازمانده است، شهید همچون قلبی به اندامهای خشک مرده بی رمق این جامعه، خون خویش را می رساند و بزرگترین معجزه شهادت اینست که به یک نسل ، ایمان جدید به خویشتن را می بخشد. (حسین وارث آدم،ص 205)
قربانی شدن مردم بنام مذهب
آنچه در اسلام سرنوشت همه چیز را عوض کرد آغاز شد، نابود شدن همه ارزش ها، مرگ روح اسلامی و بالاخره قربانی شدن مردم بنام مذهب، اولین بار است که همه به یاری علمای مذهب، اسلام ابزار توجیه دستگاه و هرچه دستگاه می کند و می شود.
اینان به نام خدا و دین خدا، به جان خلق افکندند: یکی از این دو سرطان مرجئه بود، اینان ظاهرا عالم اسلامی و روحانی اند. متکلم اسلامند، عالم دینند، ائمه حمعه و حماعت هستند. (همان،ص 144.)
اسقبال باشکوه و روگردانی:
نامه های متعددی از کوفه به امام رسید. شخصیت های ذی نفوذ از یزید رو گردانده و به امام رو آورده بودند. امام حیسین در یک حرکت مدبرانه سفیر خود را برای تحقیق به کوفه رساند تا از صحت و سقم مسئله تحقیق نماید.
حضرت مسلم در کوفه با چنان استقبال گرمی روبرو گردید که پیش از آن تصور نمی رفت، وقتی شور و هیجان مردم را دید نامه ای به این مضمون نوشت « راهبر کاروان هیچ گاه به مردم خود دروغ نمی گوید. مردم این شهر یک صدا و یک دل پیرو تو و گوش بفرمان تو هستند، باید هرچه زودتر بدین سو حرکت کنی. (شهیدی،جعفر، پس از پنجاه سال، 147.)
پس از این نامه امام برای رفتن به کوفه مصرتر شد. فرستادگان یزید خود را به کوفه رسانده بودند تا امام حسین در هنگام حج او را ناگهانی ترور کنند.
حاکمیت اموی از تجمع به دور مسلم وحشت زده شدند. بامداد آن شب پسر زیاد به مسجد رفت چنانکه از پدرش آموخته بود با خطبه کوتاه و کوبنده که روحیه چنان مردم بی فکر و زودباور اثری عمیق و آنی مینهاد، آنان را بیم داد که اگر نافرمانی کنند از ایشان نخواهد گذشت و اگر گوش به فرمان باشند از بخشش های او بهره مند خواهند شد. تاکتیک رعب بالسیف و تطمیع، مردم را دور مسلم پراکنده کردند، مسلم و هانی را دستگیر شدند و پس از کشته شدن آنها، عبیدالله دستور داد ریسمان به پای هر دو نعش ببندند و در بازارهای کوفه بگردانند. چه بسا کشندگان مسلم برای خوش خدمتی و رهانیدن خود از اتهام طرفداری از مسلم، جسد ها را در کوچه و بازار می گردانند.
یادها و خاطره ها از مکه تا کربلا:
سفراز مكه تا كربلا سرشار از درس ها و آموزه ها و ظرافتهایی زیادی است. فاصله 1500 کیلومتر طی 24روز طی کردند.
روز دوم محرم سال 61 هجری برابر با 11 یا 12 مهر سال 59 شمسی ، امام با كاروان و یاران و همراهان به كربلا رسید ، دراین فاصله مسایل و اتفاق های بسیاری در بین راه به وقوع پیوست. اخبار کوفه همه را متعجب کرده بود. عده ای به امید رسیدن به چیزی همراه کاروان شهادت شدند. رخدادهای بین را آنها را وحشت زده کرد.یکی از این رخدادها ملاقت ابا عبد الله الحسین(ع) با فرزدق شاعر عرب بود. مذاكراتی میان وی و امام صورت گرفت ، این بیت را به فرزدق نسبت داده اند :
«لقیت الحسین بارض صفاح / علیله الیلامق و الدرق »؛ حسین را در سرزمین صفاح دیدار كردم كه قبایی بر تن و سپری بر دوش افكنده است.»
فرزدق از شهادت مسلم بن عقیل خبر داد. لحظه سخت برای امام حسین و کاروان که در این راه باید خوبان فدا شوند.
فرزدق به امام گفت : «اندکی تأمل کنید قلب های مسلمین با شماست ولی شمشیر آن ها با پسر معاویه است .
این طیعت جوامع استبداد زده است که در فضای خشونت، وحشت جرعتها خمیده می شود و همه را به جمعیتی نظارگر یا پیاده نظام جورتبدیل می کند .امام حسین (ع) به نصیحت او اعتنا نکرد».
درمنزل هفتم، عیون که دارای چشمه سار بود، با زائران و مسافران بصره درباره فساد حكومت اموی ، حقانیت خویش و اهل بیت (ع) و حركت به سوی کوفه سخن گفت .
* منزل دهم ،حاجر، امام نامه ای به كوفیان نوشتند و به سفیر خویش ، قیس بن مُسّهر صیداوی سپرد تا به برزگان كوفه ( سلیمان بن صرد خزاعی ، مسیب بن نجبه ، رفاعه بن شداد ، و عبد الله بن و ال ) برساند .
در: منزل زَرود ، حوادث مهم زهیر بن قین بجلی كه بارگاه مجلل و با شكوهی در آن منزل داشت به امام حسین پیوست. در منزل زباله که آبگاه های مهم و حادثه ساز در مسیر امام حسین (ع) منزل زباله بود. طوایفی از بنی اسد زندگی می كردند . در این منزل خبر شهادت عبد الله بن یقطرو شهادت قیس بن مسهر صیداوی به کاروان رسید. خبر بی وفایی و پیمان شكنی مردم كوفه به امام رسید. عبیدالله با ایجاد رعب، وحشت همه از دور مسلم پراکنده کرد. کاروان امام سختی اتفاق های پیشرور را دریافتند. آنانی که میخواستند حساب خود را از امام جدا کنند، به حرکت در آمدند . بدنبال فرصت بودند تا به راه خود بروند.
در منرل شرافت امام فرمان داد که مشک ها را پر کنند و آب ذخیره نمایند که میهمانانی تشنه در راه خواهیم داشت. همه از خود می پرسیدن مهمان کیست؟
درمنزل ذوحُسَم، اولین دیدار با سپاه حر روبرو بود امام در این منزل سخنرانی های مهم و روشنگرانه ای ایراد فرمودند . منزلگاه ذو حسم به دلیل هراس و نگرانی كودكان در مواجهه با سپاه حر ، امام زنان و كودكان در كنار ذوحسم پناه داد و در فاصله بر پایی نماز ظهر و عصر در این پناهگاه بودند .سپاهیان عبیدالله مسیر حرکت را تحت نظر داشتند، حرکت کاروان در زیر سایه نظامیان به سوی کوفه در حرکت بود. منزل بیست و ششم، نینوا بود.
آنانی که پشیمان شدند:
جبهه حق مسیر مشکلات و سختی های خود را دارد. عده ای خاص توان همراهی با آن را دارند. اکثریت از این راه گریزان هستند زیرا دشمن هیچگونه رحم و مروتی ندارد. چون با کوچکتر غفلت موجب از دست رفتن قدرت و ثروت بود. بدین خاطر مخالفین و منتقدان خود با هر وسیلهای نابود و سرکوب می کند. آنان که حقیقت را در یافته و از یاری آن شانه خالی می کنند پس از مدتی همیشه بر این مسئله حسرت می خورند که چرا حضور پیدا نکردند.
درمنزل قصر بني مقاتل امام با «عبدالله بن حر جعفي» ملاقات كردند و از وي خواست كهدر اين سفر همراه او باشد ولي او قبول نكرد و از امام خواست تا اسب و شمشير او را بپذيرد.حسين (ع) ديگر اعتنايي به او نكرد. پس از حادثه عاشورا وي پيوسته تأسف ميخورد كهچرا چنان توفيق بزرگي را از دست داده است. سلیمان بن صرد خزایی صحابی بزرگ سه امام اول شیعه است كه به دلیل شك و كندی در تشخیص حق، به جهاد در ركاب سیدالشهداء(ع) در كربلا نرسید؛ گرچه بعدها رهبر قیام توابین در خونخواهی حسین(ع) شد و به شهادت رسید وی همیشه از فرصت از دست رفته حسرت می خورد.
مردم کوفه از یاری نکردن امام بسیار پشیمان شدند. هنگامي كه اسيران اهل بيت(ع) را وارد كوفه كردند، مرد و زن به حال آنان گريه مي كردند. امام سجاد(ع) ـ كه سخت شگفت زده شده بود ـ فرمود: اگر اينان بر ما گريه مي كنند پس چه كسي ما را كشت. همان ها بودند كه از عبدالله بن عمر درباره حكم خون پشه سؤال كردند كه اگر بر لباس بود پاك يا نجس است، در پاسخ آنان گفت: ببينيد از من درباره خون پشه مي پرسيد، در حالي كه فرزند پيامبر خدا را كشتند در حالي كه درباره او و برادرش شنيدم كه پيامبر مي فرمود: «هما ريحانتان من الدنيا». عجيب اين جا است: آنان كه خون عزيزترين انسان هاي روي كره زمين را بي باكانه مي ريزند چگونه از خون پشه كه بر بدن يا لباس اصابت كرده مي پرسند.
فتوای قضات و درباری :
تاریخ پر از حکایت قاضیانی است که به جهت دلبستگی به قدرت، ثروت و خوشایند حاکمان، احکامی صادر می کردند که بیشتر به دستگاه حاکمه تقرب یابند.
فتوايى منسب به شخصى فقيه، مجتهد، مفسر، ملا و قاضى خلفاى راشدين بوده است. وقتی عبیدالله بر شهر کوفه مسلط شد شریح به حلقه مشاورین عبیدالله پیوست. وقتی که عبیدالله از شریح در این زمینه سؤال می کند «حکم و قضاوت تو در مورد فرد خارجی که علیه خلیفه رسمی مسلمین شورش کند و آرامش جامعه اسلامی و مسلمین را بر هم بزند، چیست؟ شریح-بدون توجه به منظور زیاد از فرد خارجی و عدم درک شرایط زمانی و کنجکاوی در مورد علت چنین سؤالی از طرف ابن زیاد- پاسخ می دهد که اگر فرد خارجی علیه اسلام و خلیفه شرعی اسلام شورید، جهاد فرد فرد مسلمین با او واجب است و اگر فرد طاغی در این شورش کشته شود، خونش مباح می باشد.
پس چون امام حسین فردی خارجی است و علیه خلیفه مسلمین قیام کرده است و طبق گفته شریح و دیگر مجتهدین، هر فردی علیه خلیفه شرعی اسلام قیام کند، جهاد با وی واجب است و اگر فرد طاغی در این نبرد کشته شد، خون او مباح است و اگر مسلمان غازی کشته شد، جزء شهیدان محسوب می شود و وعده او بهشتی است که قرآن وعده داده است.
قضات درباری ابزار سرکوبی هستند که در دست عمله قدرت به هر جهتی که به خواهند می چرخانند و حتی فتوای خارجی بودن امام حسین را می دهد.
بافت نیروهای خلافت اموی:
عبیدالله پس از کنترل فضای کوفه، نیروهای کوفه که برای رویاروی با امام حسین به کربلا گسیل داشت. آنها چند گروه بودند:
1- آنانی که از ترس عبیدالله، با سپاه عمر بن سعد از كوفه بیرون آمدند ولی در بین راه پا به فرار گذاشتند.
2- هواداران حزب اموی،عمربن سعد، شمر بن ذی الجوشن، حصین بن نمیر، شبث بن ربعی.
3- عدهای هم از دشمنان اهل بیت كه قصد انتقام از خاندان امیرمؤمنان را داشتند.
4- مرعوب شدگان سیاست عبیدالله، كه اجبارا یا اختیارا برای جنگ با امام حسین بسیج شده و برای این كه پرونده سیاهی برای آنان تشكیل نشود حاضر به رفتن كربلا شدند. آنها جمعیت عظیمی بودند.
5- غافلان و بیخبران، كه اهل بیت را نمی شناختند و نه خبری از خلیفه جدید داشتند. تحت تاثیر تبلیغات سوء و فتوای قضات علیه امام حسین ـ كه وی بر ضد خلیفه مسلمانان قیام نموده و از دین خروج كرده ـ با این انگیزه در كربلا شركت جستند.
در تحلیل بافت باند اموی که در مقابل امام حسین ایستاده بودند در می یابیم که هریک درای نیت خاص به خود بودند. عبیدالله شخص معتقد و فدایی حاکمیت امویان بود ، عمر سعد، شخصیت کوفی مذبذب و دو دل هم می خواست از مواهب قدرت پول و منصب داشته باشد و هم با امام حسین رویارو نشود. شمر بن ذوالجوشن از فدایان فرصت طلب خلافت بود که بدنبال نشان دادن اطاعت گری خود بود تا به قدرت تقرب یابد و بدین خاطر به هرکاری برای خوشایند حاکمیت اموی دست می زدند.
بعد از ظهرعاشورا که جنگ پایان یافت، شمر بن ذی الجوشن و آن ده نفری كه بدن امام حسین را زیر سم اسب گرفتند در انتظار جایزه از عبیدالله بن زیاد و یزید بن معاویه بودند. ( لهوف، ص115.)
امامی را که خارجی نامیدند:
فتوای حاکم شرع وابسته به دربار دمشق می نویسد، «امام حسین (ع) که برعلیه حاکم مسلمین قیام کرده و موجب تفرقه شده است خارجی است.» این مفتی به همراه دستگاه تبلیغاتی که هفتاد هزار مسجد وامام جمعه و جماعت، قاری قرآن و محد ث با پول بی حساب بیت المال، امام را خارجی معرفی می کردند.
چنانچه عمرو بن الحجاج برای تحریك مردم به جنگ با امام حسین در روز عاشورا فریاد میزد: قاتلوا من مرق عن الدین و فارق الجماعة؛ بجنگید با كسی كه از دین خدا برگشته و از صف مسلمانان بیرون رفته است. هنگامي که عمرو بن حجاج متوجه شد که سپاهيانش به طور مخفيانه به سپاه حسين عليهالسلام ملحق ميشوند، فرياد زد: «اي اهل کوفه! از امير خود اطاعت کنيد و همراه جماعت باشيد، و در کشتن کسي که از دين خارج شده (حسين)! و با امام (يزيد) مخالفت کرده، به خود شکي راه ندهيد.»
عمرو بن الحجاج در اولین روزهای جنبش کوفه همراه چند نفر دیگر چون: شبث بن ربعی، حجار بن ابجر و...، نامه ای برای امام حسین (ع) نوشت، و آن حضرت را به کوفه دعوت کرد!
وی در روز هفتم محرم سال 61 هـ.ق به دستور «ابن زیاد» با 500 نفر سوار، به کنار رود فرات آمد و میان حسین (ع) و یارانش با آب فرات مانع شد و در واقع، آب را بر روی آنان بست . (تذکرة الخواص ص247)
مردمی چند چهره:
کوفه مهمترین پایگاه شیعه در تاریخ بود. اکثر قیام های شیعیان از این شهر آغاز شده است. چه عاملی موجب شد که این مردم با يك چرخش تمام، سوابق درخشان خود را ـ كه در جنگ جمل و صفين و نهروان نشان داده بودند ـ زير پا گذارده و به جنگ فرزند رسول خدا، بشتابند. آنها هزاران نامه و طومار نوشته و امام حسين(ع) را به كوفه دعوت كردند و برخي در نامه ها به تعداد نيروهاي آماده دفاع اشاره كرده كه تعدادشان يك صد هزار نفر است. برخي ديگر نيز ضمن دعوت از امام نوشته بودند كه اگر به دعوت آنها پاسخ مثبت ندهد، فرداي قيامت شكايت او را به نزد پيامبر خدا خواهند نمود.
آنها با نماینده امام بيعت كردند، ولی پس از تهديدهاي و خشونت عریان عبيدالله ـ با يك چرخش عجيبي و با يك عقب نشيني مفتضحانه اي ـ نه تنها مسلم بن عقيل را تنها گذاردند، بلكه همان دست هاي بيعت كننده، در كربلا ـ عليه امام حسين ـ تبديل به شمشير شد. در دل آنها چيزي مي گذشت كه بر زبانشان جاري نمي شد. آنها كساني بودند كه وصف كاملشان بر زبان فرزدق آمده است كه در پاسخ امام حسين(ع) ـ كه از وضعيت مردم كوفه ـ پرسيده بود، گفت: قلوبهم معك و سيوفهم عليك؛1 قلب هايشان همراه تو، ولي شمشيرهايشان عليه تو بسيج شده است. (بحارالانوار، ج44، ص365.)
خود امام نيز در بين راه به شخصي فرمود: اين نامه هاي اهل كوفه است و خود آنها قاتلان من مي باشند.
هدف وسیله را توجیه می کند:
خلافت اموی که خود را جانشین رسول خدا معرفی می کردند به اعمالی دست می زد که هیچ سنخیتی با روح و حتی ظواهر دینی ندارد. هدف حفظ قدرت و سرکوب منتقدانش بود. در این راه از هر ابزاری استفاده می کرد. روز هفتم محرم آب بر اهل بیت بسته شد. در حالیکه در سیره اهل بیت توجه به حقوق انسان هاست.
آنگاه که كاروان حسینی، شب را در منزلگاه شَراف به سر بردند، بامداد، امام (ع) دستور داد ظرفها و مشكها را پر از آب كرده
به راه خود ادامه دهند. هنگام ظهر یكی از همراهان تكبیر گفت. سپاه هزار نفری به فرماندهی حر بن یزید ریاحی روبرو شدند، اما معلوم بود كه در حال حاضر قصد جنگ ندارند امام ع آثار تشنگی و رنج فراوان را در چهره های سپاه حر مشاهده نمود، و به یاران فرمود از آبی كه همراه دارند آنها و حیواناتشان را سیراب كنند.
این سیره انسانی در جنگ بدر و صفین شاهد هستیم که پیامبر اسلام پس از باز پس گیری چاه های آب از مشرکین مکه ، مانع دسترسی آنها به آب نشدند. علی (ع) در جنگ صفین با معاویه آب را در اختیار سپاه معاویه می گذاشت.
آگاه بخشی و افشای چهره خلافت اموی:
تودههای بیخبر همشیه ابزار دست قدرتمندان و اسیر دستگاه تبلیفاتی آنها هستند. امام برای خنثی کردن دستگاه تبلیغاتی دشمن در هر فرصت سعی داشت اذهان آگاه کند. امام در اولین رویاروی با سپاه حر فرمود:
اى مردم! این اتمام حجتى است در پیشگاه خداوند و مسلمانان حاضر، من خود به سوى دیار شما نیامدم مگر آن که نامه هاى شما به دستم رسید و فرستادگانتان به سویم آمدند و گفتند: به سوى ما بیا چرا که ما پیشوایى نداریم بدان امید که خداوند به وسیله تو ما را در مسیر هدایت گرد آورد. اگر همچنان بر دعوت خود باقى هستید که اکنون آمدم. بنابراین، اگر با من پیمان و میثاق هاى محکم مى بندید به گونه اى که مایه اطمینان خاطرم گردد، با شما وارد شهرتان مى شوم و اگر چنین نکنید و از آمدنم به این دیار ناخشنودید به مکانى که از آنجا آمده ام باز مى گردم.( ارشاد مفید، ص 427.)
(همه شما مى بینید که چه پیش آمده است، مى بینید اوضاع زمانه دگرگون و نامشخّص شده، خوبى آن روى گردانیده و با شتاب درگذر است، و از آن جز اندکى همانند ته مانده ظرف ها و زندگى پستى همچون چراگاه دشوار و خطرناک، باقى نمانده است. آیا نمى بینید به حق عمل نمى شود و از باطل جلوگیرى نمى گردد، در چنین شرایطى بر مؤمن لازم است شیفته دیدار پروردگارش (شهادت) باشد. به یقین من مرگِ (در راه حق) را جز سعادت، و زندگى در کنار ستمگران را جز ننگ و خوارى نمى بینم).( تاریخ طبرى، ج 4، ص 305)
«إِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدّینُ لَعِقٌ عَلى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانوُنَ»؛ (مردم بندگان دنیایند، و دین همانند چیز خوش طمع و لذیذى بر زبانشان است که تا آنگاه که زندگى شان (به وسیله آن) پر رونق است، آن را نگه مى دارند، ولى هنگامى که به بلا (در امر دین) آزموده شوند، تعداد دین داران اندک گردند).( مقتل الحسین خوارزمى، ج 1، ص 23)
(اى مردم! من فرزند دختر رسول خدایم، ما به ولایت این امور بر شما (امامت بر مسلمین) از این مدّعیان دروغین که در میانتان به ظلم و ستم و تجاوز رفتار مى کنند سزاوارتریم. اگر به خدا اعتماد کنید و صاحبان حق را بشناسید، مایه خشنودى خداوند است و اگر ما را ناخوش داشته و حقّ ما را نشناسید و عقیده شما برخلاف آن باشد که در نامه هایتان نوشته اید و فرستادگانتان گفتند، از نزد شما باز مى گردم.
امام در روز عشورا چند باردر میدان جنگ سپاه عمر سعد را مورد خطاب قرار داد:
اى مردم! به من بگوئید من چه كسى هستم؟ آنگاه بخود آئید و خویشتن را نكوهش كنید، و ببینید آیا كشتن و هتك حرمت من براى شما جایز است؟ مگر من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ مگر من فرزند وصى و پسر عموى پیغمبر شما نیستم؟ مگر من پسر كسى نیستم كه او پیش از همه مسلمانان ایمان آورد؟ و پیش از همه، رسالت پیامبر را تصدیق كرد؟
آیا حمزه سید الشهداء، عموى پدر من نیست؟
آیا جعفر طیار عموى خود من نیست؟
مگر شما سخن پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) را درباره من و برادرم نشنیدهاید كه فرمود: این دو، سروران جوانان اهل بهشتند؟
امام با این سخنان می خواست آنها آگاه سازد تا آلت دست امویان نشوند و با نردبان آنها بالا نروند یه اتمام حجت پرداخت.
سپاهیان خدا و حمله به خیام اهل بیت:
تاریخ پر از اتفاقهایی است که به نام دین دست به هولناکترین جنایت دست می یازند. گروه های تکفیری عصرما نمونه ای از این ادعاست.
هنگامي كه عمر بن سعد، فرمانده كل سپاه عبيدالله بن زياد، با دريافت نامه شديداللحن عبيدالله احساس خطر كرد و با آمدن شمر بن ذي الجوشن به كربلا، وي را رقيبي براي فرماندهي خويش مي ديد، با دستپاچگي تمام و بدون اطلاع قبلي، در عصر روز تاسوعا (نهم محرم) فرمان حمله عمومي به سوي خيمه گاه امام حسين(ع) را صادر كرد.
وي با گفتن: "يا خيل الله اركبي و بالجنة ابشري"، «ای سپاهیان خدا بر اسبان سوار شوید و بهشت را به شما بشارت می دهم.» سپاهيان خود را وادار به هجوم سراسري كرد و تلاش نمود تا كردار و رفتار خود را بايسته جلوه دهد و روحيات متزلزل سپاهيان خويش را تقويت كند، تا مبادا در نبرد با فرزندزاده رسول خدا(ص) دچار حيرت و سستي گردند.( منتهي الآمال (شيخ عباس قمي)، ج1، ص 337.)
نیروهای مقابل امام خود را سپاهیان خدا می دانستند و در سپاه آنها نماز جماعت و قرائت قران برقرار بود.
آنها روز خوشی نخواهند دید:
برخی آورده اند که امام حسین(ع) به عمر بن سعد فرمود: مرا می کشی و گمان می کنی که عبید اللّه ولایت ری و گرگان را به تو خواهد داد! به خدا سوگند که گوارای تو نخواهد بود و این عهدی است که با من بسته شده است و تو هرگز به این آرزوی دیرینه خود نخواهی رسید! پس هر کاری که می توانی انجام ده که بعد از من روی شادی را در دنیا و آخرت نخواهی دید. ( سفینة البحار، ج 2، ص 270.)
از فردای شهادت امام حسین (ع) کشندگان و اهل کوفه روز خوش ندیدند. از فردای عاشورا نزاع بین عبیدالله ، عمرسعد و شمر و یزید آغاز شد. هیچ یک به هدف خود نرسیدند و روز خوشی ندیدند.
ذلت خواهی برای امام:
حاکمان مستبد و تمامیت خواه در مواجهه با مخالفان خود یک کلمه می خواهند آن اطاعت بی چون و چرا و بیان ندامت خواری برای در برابر آنهاست. عبیدالله بن زیاد می خواست برای خوش رقصی از امام حسین برای یزید بیعت بگیرد. بدین خاطر امام را بین کشته شدن و بیعت مخیر کرد.
امام حسین (ع) در روز عاشورا خطاب کوفیان گفت «اگر باور نمي كنيد كه من زاده ي دخت پيامبر هستم، به خدا سوگند كه بين شرق و غرب عالم، به جز من براي دختر پيغمبر، فرزندي نيست. آيا كسي را از شما كشته ام كه مي خواهيد قصاص كنيد؟! آيا مالي را از چنگ شما ربوده ام؟!» پاسخي نشنيد. آن گاه از سپاه كوفه را يكی يكی نام برده و گفت: «اي شبث بن ربعي! اي حجاربن ابجر! اي قيس بن اشعث! آيا شما براي من نامه ننوشتيد و مرا دعوت نكرديد؟! و در نامه تان چنين نوشته نبود: ميوه هاي ما رسيده، باغ هاي ما سبز و خرم، درختان ما باروند. بيا كه لشكري آماده در انتظار توست؟
آنان منكر شدند و گفتند: چنين نامه اي ننوشتيم. حسين گفت: «به خد ا قسم نامه را نوشتيد. اكنون اگر مرا نمي خواهيد، بگذاريد كه به هر نقطه ي زمين بخواهم بروم».
حسین برای کار دیگری حرکت می کند. کاری که نه گریز است، نه انزوا است، نه تسلیم است، نه ترک مبارزه سیاسی برای آغاز مبارزه سیاسی برای آغاز مبارزه فکری و علمی و فقهی و اخلاقی و امور خیریه و نه قیام نظامی است. عصری است که اندیشه ها فلج شده اند، وفاداران تنها هستند، پارسایان گوشه گیرند، جوانان یا مایوس یا فروخته شده و زبان ها را بریده اند، لب ها را دوخته اند، و همه پایگاه های حقیقت را بر سر وفاداران ویران کرده اند. (همان، 154.)
امام حسين(ع) در يکي از خطبههايش روز عاشورا بيان فرمود، خطبهاي با آغاز «تبا لکم ايتها الجماعة...» که چون همان روز نيز اصرار داشتند آن حضرت را به تسليم و بيعت وادارند، حضرت نپذيرفت و حيات ذلتبار در سايه حکومتيزيد و ابن زياد را با کرامت دودمان پيامبر و شرافت زندگي مؤمنانه منافي دانست و سر دو راهي مرگ شرافتمندانه يا زندگي ذليلانه، «شرافت شهادت» را برگزيد: «الا و ان الدعي بن الدعي قد ترکني (رکزني) بينالسلة و الذلة، و هيهات له ذلک مني، هيهات منا الذلة، ابي الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طهرت و جدود طابت و انوف حمية و نفوس ابية ان يؤثر طاعة اللئام علي مصارع الکرام»[1] .(نفس المهموم، ص 31 .)
وصیتی برای بازماندگان
آنگاه که همه شهیدان با شمشیر ستم و فریب بر زمین افتادند، امام حسین (ع) به خواهرش فرمود: یا اخیّه لا یذهبنّ حلمک الشّیطان .خواهرم ! (( مواظب باش شیطان حلم و بردبارى ترا از تو نگیرد. ))
زینب گفت : پدرم و مادرم فداى تو کاش من فداى تو مى شدم آماده شهادت شده اى ؟ حسین علیه السلام ناراحت شد و اشک در چشمانش حلقه زد و فرمود: از اینکه راه چاره بر تو مسدود گـشتـه و تـن به مرگ داده اى بیشتر قلبم را جریحه دار و جانم را مى سوزاند. امام حسین(ع) گفت: یا اخـیّه اتـّقـى اللّه و تـعـزّى بعـزا الله و اعـلمـى انّ اهل الارض یموتون و انّ اهل السّماء لا یبقون و انّ کلّ شى ء هالک الاّ وجهه ...
(( خـواهرم از خـدا بتـرس و شکیبایى و بردبارى پـیشه کن و بدان که اهل زمین مى میرند و اهل آسمان هم باقى نمى مانند و همه چیز و همه کس نابود مى شود مگر خـداى که به قدرت لایزال خود مخلوق را آفریده و برانگیخته مى شوند و به سوى او باز مى گردند و او تنها فرد واحد و بى همتائى است که مرگ ندارد، جد و پدر و مادرم از مـن بهتـر بودند و رفتند و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم براى من و هر مسلمان دیگرى الگو و اسوه است ، و بدینگونه او را دلدارى مى داد و به او فرمود: خواهرم ترا سوگند مى دهم و باید قسم مرا تحقق بخشى که وقتى من به شهادت رسیدم گریبان چاک نزنى و رخ نخراش.
این وصیت چنان در پرچمدار کربلا زینب تاثیر گداشت که صلابتش استبداد اموی را در هم شکست.
زنی که تاریخ ساز شد
هجرت از مدینه تا کربلا به رهبری حسین و هجرت از کربلا تا دمشق با زینب است. صبر، اخلاص، طهارت و آن همه عظمت های ناشناخته او مانده است و گوهرهای نهفته ، از گوشه خانه متروک و در بسته فاطمه در گوشه مدینه بیرون آورد و بر کعبه گذر کرد و در پهنه باز صحرا، ورود بر عرصه زمان بر وجدان تاریخ عرضه کرد و آنچه که در آین خانه پنهان مانده بود و در توفان توطئه و تبلیغات و عربده جوییهای قدرت طلبان و جنایتکاران، انکار شده بود. (حسین وارث آدم، 186.)
زینب رسالت پیام شهیدان، پیام شهیدان زنده خاموش را به دوش گرفته است، زیرا پس از شهیدان او بجا مانده است که باید زبان کسانی باشد که تیغ جلادان، زبانشان برده است. اگر خون پیام نداشته باشد، در تاریخ گنگ می ماند و اگر یک خون پیام خویش را به همه نسل ها نرساند، جلاد شهید را در حصار زمان محبوس می کند. اگر زینب پیام را به تاریخ بازنگوید، کربلادر تاریخ می ماند.(همان، ص 206.)
آنگاه که امام بر خاک تفیده کربلا فرود آمد، زینب برخواست و رسالت حسین را بر دوش گرفت. کاروان اسیران را رهبر شد. همه چیز به زینب ختم می شد. در کوفه رو دروی عبیدالله ایستاد و چونان پدر سخن گفت. مردم کوفه را دید که می گریند، جوابی در خور آنهها داد. او پناه همه بود. در مسجد دمشق در مقابل یزید چنان سخن آورد که پوشالگی دستگاه اموی فرو ریخت.
غارگری دشمن
پس از اینکه امام و یارانش را به شهادت رساند، کوفیان به خیمه زنان کودکان بی دفاع حمله ور شده و غارت كردند، يكي از اهل كوفه به فاطمه (دختر امام حسين) هجوم برده، گوشواره اش را از گوش او وحشيانه كشيد، به گونه اي كه گوش او را پاره كرد. فاطمه ديد كه آن مرد كوفي به شدت گريه مي كند، پرسيد چرا گريه مي كني؟ گفت چگونه نگريم در حالي كه مشغول غارت دختر رسول الله مي باشم؟ فاطمه گفت: خوب پس مرا رها كن، پاسخ داد بيم آن را دارم كه اگر من نبرم ديگري ببرد!!( بحارالانوار، ج 23، ص 169.)
زجر زنان و کودکان
زنان و کودکان کاروان اهل بیت تا ظهر عاشورا و هنگامه شهادت امام حسین علیه السّلام یكسری جنایات را به چشم خود دیدند. عصر روز دهم محرم لشكر یزید بعد از این كه امام را به شهادت رساند، حمله به خیام وغارت و آتش زدن خیمه ها و آزار و اذیت زنان و کودکان شروع کرد.اثاثیه و لباس ها و شتران را به یغما بردند. ( مقتل ابی مخنف)
دختران رسول خدا ( ص) از خیمه ها بیرون آمده و می گریستند و در فراق عزیزان خود شیون و زاری می نمودند. ارتش اموی سر مست پیروزی و برای خوش خدمتی به عبیدلله و یزید در جلو چشم زنان و کودکان بر اجساد شهدا اسب دواندند. ( شیخ عباس قمی، ترجمه نفس المهوم ، ص 485.)
این عمل خبر از عمق دشمنی آنها بر امام حسین داشت. عمرسعد در روز 11 محرم دستور حركت از كربلا به سوی كوفه را می دهد و زنان و کودکان را بر شتران بی جهاز سوار كردند. در هنگام حركت از كربلا عمر سعد دستور داد كه اسراء را از قتلگاه عبور دهند تا درس عبرتی برای تاریخ باشد و کسی بخلاف امر مستبد گام برندارد.
قیس بن قرّه گوید: هرگز فراموش نمی كنم لحظه ای را كه زینب دختر فاطمه سلام الله علیها را از كنار كشته بر خاك افتاده برادرش حسین عبور دادند كه از سوز دل می نالید ... و امام سجّاد علیه السّلام می فرماید: ... من به شهدا نگریستم كه روی خاك افتاده و كسی آنها را دفن نكرده، سینه ام تنگ شد و به اندازه ای بر من سخت گذشت كه نزدیك بود جانم برآید و عمه ام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد كه بی تابی نكنم.(لهوف سید بن طاووس)
اما این مدعیان جانشینس پیامبر اسلام هیچ سنخیتی با آن حضرت ندارند. پیامبر اسلام پس از فتخ خیبر اسرای یهودی را به بلال سپرد تا آنها را از منطقه دور کند، او زنان را از کنار اجساد کشته شدگانشان عبور داد. زنان گریه و شیون کردند، حضرت محمد (ص) از این واقعه خبر دار شد. بسیار متاثر شدند و بلال را مورد عتاب قرار داده و گفتند: مگر در وجود تو رحم از میان رفته که زنان را بر کشته های آنان عبور دهی؟(زرگری نژاد، غلامحسین، تاریخ صدر اسلام، ص 524.)
اولین اعتراض در کوفه
اسرای کربلا را در استقبال به کوفه رساندد . عده ای از زنان کوفه به گریه و زاری پرداختند. امام سجاد و زینب سخنانی گفتند و در عجب بودند. در نزدیکی دار الاماره محلی برای اسرا تعیین کردند.روزی ندای نماز جماعت داده شد و مردم در مسجد اعظم کوفه اجتماع کردند. ابن زیاد به منبر رفت و گفت: سپاس خدای را که حق را آشکار و امیرالمؤمنین، یزید، و پیروان او را یاری نمود و دروغگوی پسر دروغگو، حسین بن علی، و شیعیان او را کشت.
در این هنگامی که عبدالله عفیف از صحابه سخن ابن زیاد را شنید. در میان سخنرانی عبیدالله برخاست، او پیر ونابینا بود گفت: ای پسر مرجانه! دروغگو و پسر دروغگو تو و پدرت و آن کسی که تو را والی کوفه کرد و پدر او. ای پسر مرجانه آیا فرزندان پیامبران را میکشید و سخن راستگویان را میگویید؟! (تاریخ طبری، ابن جریر، ج۴، ص۳۵۱.)
ابن زیاد خشمگین گردید و گفت: گوینده چه کسی بود؟
عبدالله گفت: من بودم ای دشمن خدا! فرزندان پاک -رسول خدا- را که خداوند آنها را از هرگونه آلودگی پاک و منزّه گردانیده میکشی و به گمانت هنوز مسلمانی! به دادم برسید! کجایند فرزندان مهاجر و انصار که از این ناپاک، که رسول خدا (ص) او و پدرش را لعن کرد، انتقام بگیرند.( ارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۷. ) این سخن بر خشم ابن زیاد افزود و رگهای گردنش باد کرد و گفت: وی را نزد من آورید. مأموران به سوی وی شتافتند و دستگیرش نمودند. این اعتراض لذت پیروزی را در ذائقه آنها تلخ کرد. این آغاز یک شکست است .
عبدالله عفیف را به شهادت رسانند. ( لهوف، ص۲۲۷ .)
بازگشت جاهلیت در لباس دین
پس از شهادت امام حسین(ع) آنگاه که یزید سر امام را دید به نشاط آمد و به یاد کشته شدگان بنی امیه افتاد که کجاید تا ببنید چگونه از بنی هاشم انتقام گرفته ایم .
یزید که ذوق شعری داشت اشعاری بدین مضمون گفت:
ای کاش پیران و گذشتگان قبیله من که در بدر کشته شدند، زاری کردن قبیله خزرج را از دم نیزه و شمشیر می دیدند.
از شادی فریاد می زدند و می گفتند: ای یزید دستت درد نکند.
مهتران و بزرگان آن ها را کشتیم تا با کشتگان ما در بدر برابر گردید.
خاندان هاشم با سلطنت بازی کردند، نه خبری از آسمان آمد و نه وحی نازل شد.
من زاده خندف نیستم اگر از فرزندان احمد(ص) در مقابل آنچه به ما کردند انتقام نگیرم.
این اشعار نشانه بازگشت به جاهلیت عربی در لباس دین است . خلیفه و امام مسلمین چنین نگاهی به مسایل پیرامونش دارد.
جشن و پایکوبی که دوام نیافت:
به دستور عوامل حکومتی بنی امیه و یزید شهر دمشق را به هنگام ورود اسیران آذین بندی کردند، سهل بن سعد ساعدی از جمله کسانی است که آذین بندی شهر و سرور و شادی مردم را به هنگام ورود اهل بیت مشاهده و توصیف کردهاست.
روز ورود: براساس نقلهای تاریخی، ورود سرهای شهیدان به شام در روز اول صفر بودهاست. در این روز اسیران را از باب توما یا دروازه ساعات وارد شهر کرده و در ورودی مسجد جامع، بر سکویی که محل نگهداری اسرا بود جای دادند.( ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۲۹-۱۳۰) پس از ورود و اسکان اسرا طی یک جلسه به یزید گزارش دادند:ماموران پس از آن که اسیران را در شهر شام چرخاندند، به قصر یزید آوردند. حر بن قیس به نمایندگی از سایر ماموران، جریان واقعه کربلا را به یزید گزارش داد.
یزید پس از شنیدن گزارش دستور داد کاخ را تزیین کرده، بزرگان شام را به حضور طلبید دستور داد اسیران را به قصر وی وارد کنند. گزارشها حاکی از آن است که اسیران را در حالیکه با طناب به هم بسته بودند، وارد مجلس کردند. در این هنگام فاطمه بنت الحسین گفت:ای یزید شایسته است دختران رسول خدا(ص) اسیر باشند؟ در این هنگام حاضران از شنیدن این جمله متعجب شدند. دیدن این صحنه موجب ابتدا اهل خانه یزید گرستند. یزید در حضور اسیران سر امام را در ظرف طلا گذاشته و با چوب دستی به آن میزد. وقتی سکینه و فاطمه دختران امام حسین این صحنه را دیدند چنان فریاد زدند که زنان یزید و دختران معاویه صدا به شیون و زاری بلند کردند. بعضی از حاضران به این رفتار یزید اعتراض کردند. از جمله یحیی بن حکم برادر مروان بن حکم که یزید با مشت به سینه وی زد.ابوبرزه اسلمی نیز اعتراض کرد که به دستور یزید از مجلس اخراج شد.( انساب الاشراف، ج۳، ص.۴۱۶ )
امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) در حضور یزید و بزرگان بنی امیه به تنویر افکار عمومی اقدام به سخنرانی کردند. این سخنان فضای جلسه که قرار بود وسیله اقتدار یزید شود به ضررش تمام شد. یزید شهادت امام را متوجه عبیدالله کرد، عبیدالله هم اتفاق را به گردن عمرسعد و شمر می انداخت. این سنت در حکومت مستبد و غیر پاسخ گو وجود دارد که اتفاق های ناگورا را به گردن زیر دستان و کارهای خوب را به اسم خود تمام می کنند. خون امام حسین و یارانش ابتدا یزید را از میان برداشت و ناامنی در خلافت بنی امیه افتاد. قدرت از دست فرزندان ابوسفیان خارج کرد. تک تک کسانی که درکربلا نقش داشتند توسط مختار قصاص شدند. در پایان حکومت بنی امیه با شعارانتقام خون حسین از بنی امیه موجب بسیج علیه آنها و سقوط حاکمیت اموی در سال 132هجری قمری گردید.
جمع بندی:
در این نوشتار در پاسخ به سوالات تحقیق، تجربه های تاریخی قبل از اربعین را جمع شده است و دریافتم که تبدیل نظام خلافتی به نظام سلطانی غیر پاسخ گو موجب شد خلافت اسلامی به حکومت خودسر تبدیل گردد. این خلافت خودسرابتدا تفسیر نو از اسلام اموی ارایه نمود که خلیفه را جانشین رسول خدا دانسته و اطاعت بی چون و چرا از او بر همه مسلمین واجب دانسته است. مخالفین خلیفه خارجین از دینه است و باید برخود نمود.
خلافت سلطانی با بهر گیری از ظرفیت جعل حدیث برای بنی امیه مشروعیت و مخالفت علیه آن را حرام اعلام کرد. بنی امیه پایگاه های دینی چون هزاران مسجد و هفتاد هزار منبر ، ائمه جمعه و جماعت و محدثین ، قاریان قران را با پول در خدمت اهداف بنی امیه در آوردند. بوسیله دین و پول اکثریت جامعه را با خود همراه کرده بودند.با بهره گیری از عقیده دینی مردم مسلمان اهداف خود را پیش می بردند.
تجارب سه امام برای شیعه وجود داشت، توده های مردم که ابراز وفاداری می کردند در بزنگاه ها، صحنه را خالی کرده و بلکه به صفوف دشمن می پیوستند. خشونت عریان خلافت با منقدین موجب می شد همان نیروهای اندک طرفدار امامان در رویاروی با خلافت مستبد از دست بروند و در رویاروی نابرابر نیروهای جبهه آسیب می دیدند. پس باید استراتژی دیگری تبیین شود تا شیعیان را از این فتنه های پیشرو نجات داده و در زمینه های فرهنگی که نیاز عصر و خود شیعیان بود فعال شوند تا اندیشه های تشیع از تحریف و غلو در امان ماند و زنده و ماندگار و پویا گردد.