Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

آيين اخلاقي حکمرانی در گفتار سياسي علي (ع)(قسمت اول)


سید علی میر موسوی
پيوند اخلاق و سياست يكي از موضوعات پايدار انديشه سياسي است و انديشمندان سياسي همواره به الگوي اخلاقي حكمراني انديشيده اند. هر چند سياست مدرن بر بنياد جدايي اخلاق از سياست استوار است ولي اين به معناي كنار زدن اخلاق از سياست و مطلوبيت سياست غير اخلاقي نيست. بر عكس انديشه سياسي جديد با تقدس زدايي از عرصه سياست و برجسته كردن قدرت به عنوان محور همه كنش هاي سياسي بيشتر نگران آلودگي اين عرصه به فساد و تباهي بوده است.


از اين رو دغدغه اخلاقي بودن حكمراني همچنان در دوران جديد مطرح بوده است و بسياري از انديشمندان جديد از كانت و هگل گرفته تا راولز به اين موضوع انديشيده¬اند. ادبياتي كه امروزه در ارتباط با حكمراني خوب شكل گرفته مرهون همين تلاش هاي نظري است و از ديدگاه آن رعايت و پايبندي به حقوق بشرمهمترين معيار براي ارزيابي اخلاقي بودن دولت و حكمراني است.
در جهان اسلام نيز آموزه پيوند دين و سياست بيش از هر چيز در راستاي جلوگيري از فساد قدرت و ارائه الگويي اخلاقي براي حكمراني مطرح شد. حكومت ديني نزد معتقدان به آن بيانگر الگويي از حكومت است كه به ارزش­هاي اخلاقي و ديني در مورد حكمراني پايبند است. از اين ديدگاه مي¬توان ادعاي ديني بودن حكومت را بر پايه اين ارزشها مورد سنجش و ارزيابي قرارداد. در انديشه سياسي شيعه الگوي آرماني حكمراني اخلاقي در گفتار و رفتار سياسي علي (ع) بيان شده است. از اين رو در نوشتار حاضر كوشش خواهد شد تا آيين اخلاقي حكمراني در گفتار سياسي علي (ع) بررسي و معياري درون ديني براي ارزيابي ادعاي ديني بودن حكومت ارائه شود.
علی (ع) در دوران كوتاه و پر هياهيوي زمامداري اش کوشش کرد تا در برابر جريان های رقيب الگويی اخلاقی از سياست ارايه کند. اين الگو در مجموعه سخنان ، نامه ها و گفتگوهای او در دوران رهبری اش به ويژه در عهدنامه وی به مالک اشتر به خوبی بازتاب يافته است و ميراثي مكتوب در باره فكر سياسي آن عصر در اختيار مي نهد. اين ميراث با بهره مندي از چندين دهه تجربه سياسي و حكومتي علي (ع) شكل و به احتمال قوي از تجارب سياسي ايران باستان كه در قالب اندرزنامه¬ها بيان مي¬شدند نيز مايه گرفته است. دست كم مي توان گفت اسلوب و منطق حاكم بر گفتار سياسي او با اندرزنامه¬هاي ايراني قرابت و تشابه دارد.[1] با توجه به اهميت عناصر و مفردات اين گفتار از ديدگاه تاريخ انديشه سياسی در ادامه مورد بررسي و تامل قرار خواهند گرفت.
در انديشه علي (ع )فرمانروايي و امارت يكي از ضروريات زندگي بشر و چهار وظيفه مهم را عهده دار است: گردآوری خراج ،پيكار با دشمنان ، سامان دادن کار مردم، آباد کردن شهرها.[2]همچنان که او در رد ادعاي گروهي از خوارج كه حكومت را با شعار «لا حكم الا لله» نفي مي¬كردند استدلال می¬کند «مردم را حاكمى بايد نيكو كردار يا تبه‏كار تا در حكومت او مرد با ايمان كار خويش كند، و كافر بهره خود برد، تا آن گاه كه وعده حقّ سر رسد و مدت هر دو در رسد.در سايه حكومت او مال ديوانى را فراهم آورند، با دشمنان پيكار كنند، و راهها را ايمن سازند، و به نيروى او حقّ ناتوان را از توانا بستانند، تا نيكو كردار روز به آسودگى به شب رساند، و از گزند تبه كار در امان ماند.» [3]
از نظر او نظام سياسی مطلوب نظامی است که بتواند عدالت و دوستی را در ميان مردمان برقرار کند. «دوستى مردم آشكارا نگردد جز آن گاه كه دل ايشان بى گزند شود، و خيرخواهى شان راست نيايد جز كه با واليان يكدل و مهربان باشند و دوام حكومت آنان را سنگين نشمارند، و گفتگو از دير ماندن آنان را بر سر كار، واگذارند.».[4] چنين نظامی البته بر رضايت عمومی استوار و زمامداری شايسته عهده دار فرمانروايی است. به گواهي برخي از گزارش هاي تاريخي هنگامي كه مردم براي بيعت علي ازدحام كردند به آنان گوشزد كرد كه فرمانروايي از امور عمومي است و كسي جز آن كه شما او را فرمانروا كنيد حق آن را دارانيست. [5] او در هنگام خودداري معاويه از بيعت با وي در نامه اي براي مشروعيت خويش چنين استدلال كرد: هر چند تو در هنگام بيعت من در شام بودي ولي برتو لازم است زيرا همان گروهي كه با خلفاي پيشين بيعت كردند با من نيز بر همان بيعت كردند و آنكه حضور داشت حق گزينش و آن كه غايب بود حق مخالفت نداشت. همانا شوري از آن مهاجرين و انصار است پس هنگامي كه ايشان بر شخصي گردآيند و او را پيشوا نامند خداوند نيز به آن خشنود است .[6]
از ديدگاه علي(ع) زمامداري امانتي[7] است كه از سوي مردم به فرمانروا واگذار مي شود. با وجود اين زمامدار همواره ممکن است در دام فريفته شدن نسبت به قدرت خود گرفتار آيد و درنده خويی پيشه و در امانت خيانت و به مردم ستم کند. بر اساس همين نگرش علي (ع) زمامداري را به عنوان ميدان مسابقه توصيف مي كند[8]؛ مسابقه اي دشوار كه تنها اندكي از آن سربلند خواهند شد. شايد به دليل همين فساد پذيری قدرت سياسی باشد که علی (ع) فرمان نامه اش به مالک اشتر را با توصيه تقوی و انجام وظايف الهی و ياری خداوند خويشتنداری در برابر شهوات و هشدار نسبت به نفس اماره و تحذير از درنده خويی نسبت به مردم آغاز می¬کند.

برای گريز از اين دام فرمانروا بايد نخست برتری قدرت خداوند نسبت به خود را بخاطر آورد[9]و هرگز در بزرگی خود را همسان خداوند نپندارد[10] و متوجه باشد که برای اداره امور مردم قدرت يافته و به آن آزمايش شده است و ستيز با آنان ستيز با خدا است.[11]«هر که به مردم ستم کند خداوند با او دشمنی مي¬ورزد و... هيچ چيز چون بنياد ستم نهادن، نعمت خدا را دگرگون ندارد، و كيفر او را نزديك نيارد، كه خدا شنواى دعاى ستمديدگانست و در كمين ستمكاران.»[12] دوم اين که فخر نورزد و از ستايش و ثنا بگريزد که «زشت‏ترين خوى واليان اين است كه خواهند مردم آنان را دوستدار بزرگ‏منشى شمارند، و كارهاشان را به‏حساب كبر و خودخواهى بگذارند.»[13] علی در فرازی از گفتارش خطرستايش از فرمانروا را چنين بيان می¬کند :
و بسا مردم كه ستايش را دوست دارند، از آن پس كه در كارى كوششى آرند. ليكن مرا به نيكى مستاييد تا از عهده حقوقى كه مانده است بر آيم و واجب¬ها كه بر گردنم باقى است ادا نمايم.پس با من چنانكه با سركشان گويند سخن مگوييد و چونان كه با تيزخويان كنند از من كناره مجوييد، و با ظاهر آرايى آميزش مداريد و شنيدن حق را بر من سنگين مپنداريد، و نخواهم مرا بزرگ انگاريد، چه آن كس كه شنيدن سخن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وى دشوار بود، كار به حق و عدالت كردن بر او دشوارتر است.پس، از گفتن حق، يا راى زدن در عدالت باز مايستيد، كه من نه برتر از آنم كه خطا كنم، و نه در كار خويش از خطا ايمنم، مگر كه خدا مرا در كار نفس كفايت كند كه از من بر آن تواناتر است. جز اين نيست كه ما و شما بندگان و مملوك پروردگاريم و جز او پروردگارى نيست.[14]
گفتار فوق به روشنی از سياست تقدس زدايی و زمامداران را خطاپذير و انتقاد از آنان را جايگزين ستايش از ايشان می¬کند. او بر همين اساس به مالك توصيه مي¬كند « مگو مرا گمارده‏اند و من مى‏فرمايم، و اطاعت امر را مى‏پايم. چه اين كار دل را سياه كند و دين را پژمرده و تباه و موجب زوال نعمت است و نزديكى بلا و آفت»[15]
از آن جا که حق فرمانروايي از مردم است و حاكم قدرت خود را از آنان می¬گيرد بايد همواره خود را تحت نظارت آنان حس كند .[16]نظارت عمومي مردم بر فرمانروا راهكاري مهم براي مهار قدرت او است و در چارچوب اصل مهم امر به معروف و نهي از منكر عملي مي¬شود. علي (ع) به اين گفته پيامبر استناد مي جست كه «هرگز امتى را پاك از گناه نخوانند كه در آن امت بى آنكه بترسند و در گفتار درمانند، حق ناتوان را از توانا نستانند».[17] از نظر او ترك امر به معروف و نهي از منكر سبب مي¬شود تا حاكمان « راه گشاده سنت را رها و كار از روي هواكنند و احكام فرو گذار شوند و بيماري جانها بسيار ، و بيمي نكنند كه حقي بزرگ فرو نهاده و يا باطلي سترگ انجام داده شود. آن گاه نيكان خوار شوند وبدكاران بزرگ مقدار و تاوان فراوان بر گردن بندگان از پروردگار»[18]از اين رو همچنان که مردم ازحاکم پيروی و با ديدی خيرخواهانه ازاوانتقاد می¬کنند، حاکم نيز بايد با ديدي خوشبينانه و پرهيز از بدگماني به مردم مهرباني ورزد، با ديدی خطا پوشانه به آنان بنگرد، از لغزش های آنان در گذرد ، در پی يافتن عيوب آنان نباشد ،به سخن چينان توجهي نكند، نسبت به مردم كينه نورزد و راز ايشان نگاهدارد.[19]
از نظر علي(ع) مردم و فرمانروا حقوق و تعهد متقابل نسبت به يكديگر دارند زيرا «كسى را حقى نيست جز كه بر او نيز حقى است، و بر او حقى نيست جز آنكه او را حقى بر ديگرى است... و بزرگترين حقّها كه خداي واجب كرده است، حقّ والى بر رعيت است، و حقّ رعيت بر والى... خداى سبحان آن را واجب نمود، و حقّ هر يك را به عهده ديگرى واگذار فرمود، و آن را موجب برقرارى پيوند آنان كرد، و ارجمندى دين ايشان. »[20]. حق در اين جا به معنی طلب است و حقوق مردم مطالباتی است که از فرمانروا می توانند داشته باشند و عبارتست از اين که «خيرخواهى را از آنان دريغ ندارد و حقّى را كه از بيت المال دارند بگزارد، آنان را تعليم دهد تا نادان نمانند،و آداب آموزد تا بدانند. امّا حقّ حاکم بر مردم ا اين است كه به بيعت وفا كنند و در نهان و آشكارا حقّ خيرخواهى ادا كنند. چون ايشان را بخواند بيايند، و چون فرمان دهد بپذيرند، و از عهده برآيند.»[21]
علی (ع) مردم را از نظر بهره مندی امتيازات اجتماعی به دو دسته خاصه و عامه تقسيم می¬کند؛ خاصه، که در ادبيات سياسی کنونی با عنوان نخبگان يا اليت از آنان ياد می¬شود، گروهی محدود هستند که از امتيازات و اعتبار بيشتری برخوردارند و به همين دليل نفوذ بيشتری در حوزه عمومی دارند. ولی عامه گروهی از جامعه¬اند که از امتيازات و اعتبار کمتری برخوردارند.[22] از نظر علی(ع) گروه نخست «به هنگام فراخى زندگانى، سنگينى بارشان بر والى از همه افراد رعيت بيشتر است، و در روز گرفتارى يارى آنان از همه كمتر، و انصاف را از همه ناخوشتر دارند، و چون درخواست كنند فزونتر از ديگران ستانند و به هنگام عطا سپاس از همه كمتر گزارند، و چون به آنان ندهند ديرتر از همه عذر پذيرند و در سختى روزگار شكيبايى را از همه كمتر پيشه گيرند.»[23]در برابر،گروه دوم با وجود محروميت از امكانات و امتيازات اجتماعي «دين را پشتيبانند، و موجب انبوهى مسلمانان، و آماده پيكار با دشمنانند».[24]

برخلاف الگوي اشرافي، در الگوي برابري طلبانه اي كه علي (ع) از سياست و حكومت ارائه مي¬كند عامه را بر خاصه ترجيح مي¬دهد و معتقد است زمامدار در سياست ورزي بايد جانب آنان را نگاه دارد و در تصميمات خود مصلحت عموم را در نظر بگيرد. از اين رو شايسته ترين اقدام برای زمامدار آن است که « در رعايت حقوق ميانه ترين [نه از حق بگذرد، و نه فروماند]، و عدالت را فرا گيرتر بود و رضايت عمومي را در برداشته باشد . زيرا ناخشنودى همگان خشنودى نزديكان را بى‏اثر گرداند، و خشم نزديكان خشنودى همگان را زيانى نرساند»[25]
تاکيد بر توجه به عامه در گفتار علی (ع ) البته به معنای بر هم زدن نظم اجتماعی و ناديده گرفتن مصالح اقشارمختلف اجتماع نيست .از ديدگاه اوجامعه از اقشار و طبقاتي تشكيل يافته است كه داراي پيوند و وابستگي متقابل به يكديگر مي باشند. اين اقشار عبارتند از سپاهيان ، دبيران كه در نوشتن نامه‏هاى عمومى و يا محرمانه انجام وظيفه نمايند، داوران كه كار به عدالت دارند و كارگزاران كه كار خود به انصاف و مدارا رانند،أهل جزيه و خراج از ذميّان و مسلمانان، بازرگانان ، صنعتگران و طبقه فرودين از حاجتمندان و درويشان.[26]بر حاکم لازم است تا با توجه به نقش آنان در اداره جامعه حقوق هر يک را ادا کند.
نيروی نظامی يا سپاهيان امنيت مردم و زمامدارن را فراهم و دين را ارجمند و راه ها را بی¬گزند می کنند. اين قشر البته برخراجی که مردم يا اهل جزيه و خراج از مسلمانان و ذميان پرداخت می¬کنند استوار است. قاضيان، کارگزاران، دبيران و ديوانيان که سه بخش مهم قضايی، اجرايی و ديوانسالاری را تشکيل می دهند قراردادها را تضمين و سود عمومی را فراهم و امور عمومی و خصوصی را تنظيم می¬کنند.[27] اين اقشار که در واقع قوای سياسی حاکميت¬اند همگی به بازرگانان و صنعتگران وابسته اند. زيرا آنان نيروی اقتصادی را تشکيل می¬دهند و « با سودى كه به دست مى‏آرند، بازارها را بر پاى مى‏دارند. و كار مردم را كفايت مى‏كنند»[28]. در نهايت نيز « طبقه فرودينند از نيازمندان و درويشان كه سزاوار بخشيدن و يارى كردن اند.»[29]
علي (ع) در فرمان نامه اش به مالك ويژگيهاي شايسته و متناسب با هر يك از اقشار ، معيار های گزينش، حقوق و همچنين چگونگي رابطه حاكم با آنان را به تفصيل بيان داشته است. از نظر او کارگزاران حکومت بايد از ميان کسانی برگزيده شوند که «تجربت دارند و حيا، از خاندانهاى پارسا كه در مسلمانى قدمى پيشتر و دلبستگى بيشتر دارند، اخلاق آنان گرامي¬تر و آبروشان محفوظتر و طمعشان كمتر و عاقبت نگرى‏شان فزونتر است.»[30] چنين افرادی را بايد «پس ازآزمودن به كارگمارد، و به ميل شخصی و بى مشورت به كارى مخصوصشان نداشت ، كه به هواى خود رفتن و براى ديگران ننگريستن، ستمگرى و خيانت است»[31]
بر فرمانروا شايسته است كسي را براي نيروهاي نظامي برگزيند كه «خيرخواهى اش براى خدا و رسول او و امام خود بيشتر باشد و دامنش پاك¬تر و بردبارى‏اش برتر، دير به خشم آيد و زود به پذيرفتن پوزش گرايد، و بر ناتوانان رحمت آرد، و با قويدستان برآيد، و آن كس كه درشتى او را بر نيانگيزاند، و ناتوانى وى را بر جاى ننشاند. از آنان كه گوهرى نيك دارند و از خاندانى پارسايند، و از سابقتى نيكو برخوردارند.»[32] از اين ديدگاه گزيده ترين سپاهيان نزد حاكم بايد كسي باشد كه «با سپاهيان يار باشد و آنان را كمك‏كار، و از آنچه دارد بر آنان ببخشايد چندان كه خود و كسانشان را كه به جاى نهاده‏اند شايد، تا عزم همگى شان در جهاد با دشمن فراهم آيد. چه مهربانى حاکم به آنان دلهاشان را بر وی مهربان نمايد.» فرمانروا همچون پدر و مادري كه در كار فرزند مي نگرد بايد نسبت به نيروهاي نظامي نظارت داشته باشد و امور خرد و درشت آنان را مورد بررسي قرار دهد. از نيكي هر چند اندك در حق آنان فرو نگذارد و كوشش و رنج آنان را به اندازه تقدير كند.

[1] . برخي از اين تشابه ها را ابن ابی الحديد در شرح نامه 53 بررسی کرده است.
[2] . سيد رضي ، نهج البلاغه ، ترجمه سيد جعفر شهيدي ، چاپ چهاردهم ، تهران ، انتشارات علمي و فرهنگي ، ۱۳۷۸، نامه ۵۳، ص 325. جِبَايَةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا.
[3] . همان، خطبه ۴۰،ص 39.
[4] . همان، نامه 53، ص 331.
[5] .طبری، همان،ج 4، ص 435. يا ايها الناس- عن ملا و اذن- ان هذا امركم ليس لأحد فيه حق الا من أمرتم و قد افترقنا بالأمس على امر، فان شئتم قعدت لكم، و الا فلا أجد على احد.
[6] . الإمامة و السياسة، ج‏1، صفحه‏ى 113 أما بعد، فإن بيعتي بالمدينة لزمتك و أنت بالشام، لأنه بايعني الذين بايعوا أبا بكر و عمر و عثمان على ما بايعوا، فلم يكن للشاهد أن يختار، و لا للغائب أن يرد، و إنما الشورى للمهاجرين و الأنصار، فإذا اجتمعوا على رجل فسموه إماما كان ذلك للَّه رضا.
[7] . در نامه علي به اشعث بن قيس آمده است: ان عملك ليس لك بطعمه و لكنه في عنقك امانه . رضي ، نهج البلاغه ، بي نا : بنياد نهج البلاغه ، ۱۳۷۲، ص ۳۱۲ ،نامه ۵. دينوري ، الامامه والسياسه، همان ، ج۱، ص ۱۱۱.
[8] .رضي ،نهج البلاغه، ترجمه شهيدي ، حكمت۴۴۱، ص 440. الْوِلَايَاتُ مَضَامِيرُ الرِّجَالِ.
[9] همان ، نامه 53، وَ إِذَا أَحْدَثَ لَكَ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ سُلْطَانِكَ أُبَّهَةً أَوْ مَخِيلَةً فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْكِ اللَّهِ فَوْقَكَ وَ قُدْرَتِهِ مِنْكَ عَلَى مَا لَا تَقْدِرُ عَلَيْهِ مِنْ نَفْسِكَ
[10] . همان، ِايَّاكَ وَ مُسَامَاةَ اللَّهِ فِي عَظَمَتِهِ وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِي جَبَرُوتِهِ فَإِنَّ اللَّهَ يُذِلُّ كُلَّ جَبَّارٍ وَ يُهِينُ كُلَّ مُخْتَال
[11] .. همان ، فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ وَ وَالِي الْأَمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ وَ اللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاكَ وَ قَدِ اسْتَكْفَاكَ أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلَاكَ بِهِم.
[12] همان ،نامه 53.ص 327.
[13] .همان ، خطبه 216، صص 249- 250
[14] همان، ص 250.
[15] . همان، نامه ۵۳، ص ۳۲۶.
[16] . همان. ، « مردم در كارهاى تو چنان مى‏نگرند كه تو در كارهاى واليان پيش از خود مى‏نگرى، و در باره تو آن‏ مى‏گويند كه در باره آنان مى‏گويى»
[17] . . رضي ،نهج البلاغه ،ترجمه شهيدي، نامه ۵۳،ص ۳۳۶.
[18] . همان ، ص۲۴۹.
[19] . همان ، نامه ۵۳، ص 326. براي اطلاع بيشتر بنگريد: سيدحسن اسلامي، «امر به معروف و نهي از منكر»، دانشنامه امام علي ، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اتنديشه اسلامي، ۱۳۸۰،ج ۶، صص ۲۵۳-۳۲۰.
[20] . همان ، خطبه 216،ص 248.
[21] همان، خطبه 34، ص 36. (با تصرف در ضميرها) براي اطلاع بيشتر بنگريد به محمد هادي معرفت، «حقوق متقابل مردم و حكومت»، دانشنامه امام علي،پيشين ، ج۵، صص ۱۸۵-۲۲۲.

[22] . براي اطلاع بيشتر بنگريد : سيدعلي ميرموسوي، «عوام و خواص »، دانشنامه امام علي، همان، ج۶، صص ۲۲۳- ۳۵۱.

[23] . همان .
[24] .همان.
[25] همان ، ص ۳۲۷ . (با تصرف در ترجمه)
[26] . همان .
[27] . همان، ص 330.
[28] . همان..
[29] .همان.
[30] . همان، ص 332
[31] . همان .
[32] .همان، ص 330

Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم