سيد علي مير موسوي
ادعاي كلي اين مقاله اين است كه با توجه به مجموعه عناصر فكري و سيره عملي امام مي توان او را در زمره تجديد نظر خواهان ديني جاي داد. از ديدگاه اين نوشتار تجديد نظر خواهي ديني گرايشي است كه در ميانه محافظه كاري ديني و نو انديشي ديني قرار مي گيرد.
يكي از موضوعات قابل توجه در حوزه مطالعات مربوط به انديشه امام خميني گونه شناسي انديشه او و تعيين دقيق جايگاه و موقعيت فكري وي در قياس با ديگر انديشمندان است. اين امر به ويژه در بررسي رويكرد او نسبت به تجدد و نوگرايي اهميت دارد، زيرا با توجه به منظومه فكري امام، او را نمي توان در زمره سنتي ها قرار داد كه هيچ نوع نگراني نسبت به سازگاري دين و مقتضيات جديد ندارند و نه جزء نو انديشاني كه دغدغه اصلي آنان ارائه تفسيري روز آمد و سازگار با مقتضيات دوران جديد از آموزه ها و تعاليم اسلامي است. جاي دادن انديشه او در گفتمان اسلام سياسي هر چند درست است ولي در ارتباط با اين مسئله چندان پاسخگو نيست ، زيرا در درون اين گفتمان طيف متنوعي از محافظه كاران تا نو انديشان جاي مي گيرند.
ادعاي كلي اين مقاله اين است كه با توجه به مجموعه عناصر فكري و سيره عملي امام مي توان او را در زمره تجديد نظر خواهان ديني جاي داد. از ديدگاه اين نوشتار تجديد نظر خواهي ديني گرايشي است كه در ميانه محافظه كاري ديني و نو انديشي ديني قرار مي گيرد. در اين جا مراد از محافظه كاري گرايشي از اسلام سياسي است كه با ارائه تفسيري متصلب و ايدئولوژيك از اسلام به تقابل و ستيز با تجدد مي پردازد. بر اين اساس مي توان در اسلام سياسي سه گرايش محافظه كارانه، تجديد نظر خواهانه و نو انديشانه را از يك ديگر تفكيك كرد. در حالي كه گرايش نخست بيشترين ستيز را با تجدد و نوگرايي دارد ، گرايش اخير بيشترين سازگاري را با آن داراست. تجديد نظر خواهي در ميانه آنها قرار دارد ولي با نو انديشي ديني بيشتر سازگار است و محافظه كاري را چندان بر نميتابد، از اين رو محافظه كاران نمي توانند انديشه امام را مصادره به مطلوب كنند. در راستاي تبيين دقيق بحث شايسته است ويژگي ها و گرايش هاي نو انديشي ديني به اختصار بيان شوند.
۱. نو انديشي ديني؛ ويژگي ها و گرايش ها
نوانديشي ديني جرياني فكري است كه به دنبال احياي تفكر ديني و ارائه تفسيري روز آمد و سازگار با مقتضيات دوران جديد از آموزه ها و تعاليم اسلامي است. اين جريان مرزبندي دو سويه اي با سنتي ها و بنياد گرايان تجدد ستيز و نيز تجدد خواهان غير مذهبي دارد. نو انديشان بر خلاف سنتي ها و نيز بنياد گرايان نه تنها با نگاهي بدبينانه به دستاوردهاي تمدن جديد نمي نگرند و آن را يكسره انكار نميكنند بلكه دستاوردهاي ارزش مند آن را پذيرفته و ارج مي نهند. از ديدگاه آنان اسلام نيز به مثابه يك دين جهاني و ابدي در برابر تجدد قرار نمي گيرد، بلكه با تكيه بر گوهر انساني آن و مقاصد پايدار شريعت مي توان برداشتي سازگار با دستاوردهاي فكري و عملي روزگار جديد ارائه كرد. از سوي ديگر نو انديشان ديني در برابر تجددگراياني قرار دارند كه آموزه ها و تعاليم اسلامي را با تجدد ناسازگار و زندگي در دوران جديد را با كنار نهادن اسلام همراه مي دانند. .به طور كلي مي توان ويژگي هاي مشترك اين جريان را در چند مورد بيان كرد:
نخستين ويژگي اين جريان شناسايي سهم عقل در فهم و تفسير شريعت و تاكيد بر نقش آن در اجتهاد و يافتن احكام ديني است. ويژگي دوم اين جريان پرهيز از قشري گري در تفسير نصوص ديني است و بر اين اساس نو انديشان به جاي اصالت بخشيدن به الفاظ در فهم دين، به مقاصد و روح شريعت مي انديشند. مخالفت با خرافات و آداب و رسوم عاميانه مذهبي كه دليلي معتبر در متون ديني ندارند سومين ويژگي اين جريان است. نو انديشان همواره نگران كژتابي و تحريف مذهب و رواج بدعت و خرافات در فرهنگ مذهبي جامعهاند و با ديدگاهي انتقادي باورها و رفتارهاي مرسوم را مورد سنجش و ارزيابي قرار مي دهند و براي پالايش رفتار مذهبي از آلودگي به خرافات كوشش مي كنند. نگرش خوش بينانه به تجدد و دستاوردهاي مثبت تمدن جديد چهارمين ويژگي اين جريان است. از اين ديدگاه غرب را نمي توان به اعتبار برخي از نابساماني هاي اخلاقي موجود در زندگي اجتماعياش يكسره سرزنش كرد و از طرف ديگر نمي توان تمامي وجوه زندگي آن را ستود بلكه بايد ميان ابعاد مثبت و منفي آن تفكيك كرد و از جنبه هاي نيك آن بهره برد. طرفداري از تجدد سياسي بويژه دمكراسيخواهي ويژگي پنجمي است كه براي اين جريان قابل طرح است. نو انديشان ديني تجربه سياسي جوامع جديد در تاسيس دولتي مردم سالار و قانون مدار كه در آن قدرت سياسي به خواست عموم و قانون اساسي محدود شده است و در برابر مردم پاسخگو است را بسيار ارج مي نهند. از ديدگاه آن دستاوردهاي تمدن جديد در امور همچون حاكميت ملي، حقوق بشر و دموكراسي در قياس با فن آوري و پيشرفت هاي علمي اگر ارزشمند تر نباشد بي ترديد كم ارزش تر نيست.
نو انديشي ديني جرياني است كه طيف متنوعي از انديشمندان را در بر مي گيرد. اين تنوع از روش شناسي و نوع رويكرد آنها به دين و متون ديني و نيز چگونگي بهره گيري از يافته هاي انساني و مكاتب فكري جديد در تفسير آن سرچشمه ميگيرد. به طور كلي مي توان سه جريان فرعي چپ ، ليبرال و فقاهتي را در ميان نو انديشان ديني از يك ديگر تفكيك كرد. نو انديشان چپ بيشتر به سوسياليسم و آرمان عدالت اجتماعي وفادارند، ليبرال ها بيشتر نگران آزادي هاي سياسي و اجتماعي اند و جريان فقاهتي نيز با تكيه بر اجتهاد پويا و ظرفيت هاي فقهي در صدد آشتي آموزه هاي اسلامي با مقتضيات عصر جديد است. پيش از پيروزي انقلاب اسلامي نو انديشان ديني با وجود تفاوت هاي انديشگي در تعامل با يكديگر بودند و حسينيه ارشاد كانون اين جريان و پايگاهي براي ارتباط متقابل آنان بود كه با نظارت و هدايت بازرگان، مطهري و شريعتي به عنوان انديشمندان برجسته اين جريان اداره ميشد.
از ميان گرايش هاي بيان شده نو انديشي فقهي البته با موانع و چالش هاي جدي تري روبرو بوده ولي به اعتبار اتكاء به سنت و اجتهاد از اهميت و نفوذ بيشتري نيز برخوردار است. هر چند تبار اين گرايش را مي توان به سيد جمال االدين و شيخ هادي نجم آبادي رساند ولي به شكل جدي از دوران مشروطه و با كوشش افرادي همچون آخوند خراساني و ناييني آغاز شد . نو انديشي فقهي بر بازسازي اجتهاد و عقلاني سازي فرآيند آن استوار است و از امكانات و سازوكارهاي درون شريعت و فقه در ارائه تفسيري سازگار با شرايط جديد زماني و مكاني بهره ميبرد. عقلاني سازي اجتهاد به معناي بهره بردن و ياري جستن از عقل در فهم مقاصد پايدار شريعت و نيز تطبيق آن با شرايط متغير زماني و مكاني است. تفكيك بين احكام وثابت و ابدي و احكام متغير ، احكام اولي و ثانوي، تاكيد بر مقاصد شريعت و عنصر مصلحت در فهم احكام شريعت، شناسايي نقش زمان و مكان در اجتهاد، مفهوم منطقه الفراغ، تخصصي شدن اجتهاد، شورايي شدن اجتهاد و مواردي از اين قبيل از جمله سازو كارهايياند كه تا كنون در اين راستا طرح شدهاند.
۲. تجديد نظر خواهي ديني
انديشه احياي فكر ديني كه در پرتو دريافت انحطاط و عقب ماندگي جهان اسلام نسبت به دنياي غرب طرح شد با نوعي تجديد نظر طلبي نسبت به سنت و شيوه رايج تفكر ديني همراه بود. از اين ديدگاه يكي از عوامل مهم انحطاط و عقب ماندگي جهان اسلام دور شدن از ارزشهاي اصيل اسلامي و الگوي آرماني حكومت و نظام سياسي اسلامي قلمداد ميشود. اين امر به نوبه خود ريشه در نگاه سطحي و رويكرد فردي به اسلام و عدم توجه به روح و گوهر شريعت اسلام و نيز ابعاد اجتماعي و تمدن ساز اسلام دارد. از اين رو خروج جهان اسلام از اين وضعيت در گرو تغيير نگرش به متون ديني و تحول در اجتهاد و فهم فقهي است.
تجديد نظر خواهي در بسياري از ويژگي هاي بيان شده با نو انديشي ديني اشتراك دارد و تفاوت آن دو بيشتر به نوع نگرش به تجدد و غرب و بهره بردن از دستاوردهاي علمي و تمدني آن بر مي گردد. تجديد نظر خواهان بيشتر سوداي «آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي كرد» را دارند و معتقدند ميتوان با اتكاء به اسلام ناب و معارف اصيل آن به تجددي از سنخ سازگار با اسلام دست يافت. تجديد نظر طلبان همچون نو انديشان برتقويت سهم عقل در فهم شريعت و اجتهاد تاكيد مي كنند. از نظر آنان دريافت سطحي و قشري از شريعت به فهمي نادرست و تحريف شده از آن ميانجامد. آنان با برداشت هاي خرافي بسيار مخالفند، نسبت به رواج رفتارهاي نادرست مذهبي و خرافات در جامعه نگرانند و پيرايش دين از آلودگي به خرافات را رسالت اصلي خود مي دانند. به تجدد و غرب همچون سنتي ها و بنياد گرايان بدبينانه نمي نگرند ولي خوشبيني نو انديشان را نيز ندارند. از ديدگاه آنان يافته ها و دستاوردهاي علوم و دانش هاي جديد به ويژه در حوزه علوم انساني را نميتوان معيار فهم دين قرار داد ولي با ادعاي تاسيس علم اسلامي آنها را نمي توان يكسره كنار نهاد. در اموري همچون دموكراسي و حقوق بشر نيز تجديد نظر خواهان نگاهي يكسره منفي ندارند، بلكه در راستاي تعديل آنها كوشش ميكنند.
۳. امام خميني؛ فقيه تجديد نظر خواه
با توجه به ويژگي هاي بيان شده نمي توان انديشه امام خميني را در چارچوب نوانديشي ديني جاي داد ولي مي توان او را فقيهي تجديد نظر خواه قلمداد كرد. او فقيهي بود كه دامنه دانش او تنها به فقاهت محدود نمي شد بلكه در فلسفه و عرفان نيز تبحر داشت و رويكرد وي به تعاليم اسلامي در پرتو اين ويژگي از ديگر فقيهان متمايزمي شد. هر چند گرايش او به فلسفه چنان كه خود نيز ياد آور شده است به انزواي او در حوزه انجاميد ولي در توجه او به نقش عقل در استنباط احكام بسيار موثر بود. تجربه مشاركت در عرصه سياسي و عهده دار شدن رهبري سياسي نيز در رويكرد او به دين و نارسايي هاي فهم موجود براي اداره جامعه و حكومت موثر بود.
او نسبت به ميراث سياسي مشروطه بي توجه نبود و به همين دليل در آغاز حكومت اسلامي مورد نظر خود را مشروطه معرفي مي كرد با اين شرط كه تمامي قوانين آن بر گرفته از اسلام باشد. از اين رو نمي توان وي را فردي واپس گرا قلمداد كرد كه به انحطاط و عقب ماندگي جامعه اسلامي بي توجه بوده است ، بر عكس او بسيار نگران انحطاط و عقب ماندگي جامعه اش بود و همچون اسلاف مشروطه خواهش يكي از عوامل مهم آن را استبداد معرفي مي كرد. البته گفتمان چيره زمانه اش؛ يعني اسلام سياسي سبب شد تا استعمار را نيز در كنار استبداد از عوامل اين انحطاط بر شمارد و با طرد الگوهاي غربي و شرقي نظام سياسي براي يافتن الگويي ديني براي حكومت تلاش كند . در حالي كه مجتهدان مشروطه خواه بيشتر به دنبال آن بودند تا تجربه مشروطه غربي را در فراخناي آموزه هاي اسلامي جاي دهند و آن را توجيه كنند.
بنيان گذار جمهوري اسلامي با ابداع تعبيري حكومتي از ولايت فقيه، فقه را با امور حكومت درگيركرد و نارسايي هاي فقه موجود در اداره امور اجتماع را آشكار نمود و ضرورت تجديد نظر در اجتهاد مصطلح در حوزه ها را نشان داد. در اين راستا او ياد آور شد كه «اجتهاد مصطلح در حوزهها كافى نمىباشد بلكه يك فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزهها هم باشد ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخيص دهد و يا نتواند افراد صالح ومفيد را از افراد ناصالح تشخيص دهد و بهطور كلى در زمينه اجتماعى و سياسى فاقد بينش صحيح و قدرت تصميم گيرى باشد، اين فرد در مسائل اجتماعى و حكومتى مجتهد نيست و نمىتواند زمام جامعه را به دست گيرد»[1]. او بر اين اساس معتقد بود «يكى از مسائل بسيار مهم در دنياى پرآشوب كنونى نقش زمان و مكان در اجتهاد و نوع تصميم گيريها است».[2]
مخالفت با تحجر و جمود فكري و خرافه باوري وجه ديگري از تجديد نظر طلبي امام خميني است كه او را در برابر محافظه كاراني قرار مي دهد كه با تفسير متصلب و خشك خود از اسلام چهره رحماني دين را تيره مي كنند و چهره اي خشن از آن به نمايش مي گذارند. او كه خود قرباني تحجر بود همواره خطر واپسگرايي را ياد آور مي شد و معتقد بود «در مرگ آباد تحجر و تقدس مآبى چه ظلمها بر عدهاى روحانى پاكباخته رفت، چه نالههاى دردمندانه كردند، چه خون دلها خوردند، متهم به جاسوسى و بىدينى شدند»[3]. به اعتقاد او رسالت روحانيت مبارزه در « جنگ نابرابر ايمان و كفر، علم و خرافه، روشنفكرى و تحجرگرايى»[4] است و از اين رو در رثاي مرحوم آيت الله خاتمي او را چنين ستود: «او روشنفكرى متدين و مجتهدى بزرگوار، و از خوبان امينى بود كه اگر نتوان گفت بىنظير، مسلماً كم نظير بود. او با گوشت و پوست خود مبارزه را مىفهميد؛ و سختيهاى آن را چون شربتى گوارا مىنوشيد. او يار و پناه محرومان بود. او يك عمر با تحجر و واپسگرايى جنگيد»[5]
امام خميني از برداشت هاي واپس گرايانه از اسلام كه «تحت تأثير مقدس نماها و آخوندهاى بيسواد» مطرح مي شود اظهار تاسف مي كرد و معتقد بود با اين برداشت ها «تمدن جديد بكلى بايد از بين برود و مردم كوخ نشين بوده و يا براى هميشه در صحراها زندگى نمايند». از اين رو به فقهاي شوراي نگهبان توصيه مي كرد كه با تجديد نظر در شيوه مرسوم اجتهاد به مقتضيات زماني مكاني توجه كنند و از « اين بحثهاى طلبگى مدارس، كه در چهارچوب تئوريهاست» و « ما را به بن بستهايى مىكشاند كه منجر به نقض ظاهرى قانون اساسى مىگردد» خود داري كنند. امام خميني در تجديد نظر خواهي اش نگران اين بود كه «خداى ناكرده اسلام در پيچ و خمهاى اقتصادى، نظامى، اجتماعى و سياسى، متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد».[6]
نكته قابل توجه در تجديد نظر طلبي امام خميني توجه همزمان به مصلحت مردم و حكومت در قالب مفهوم «مصلحت نظام» بود. با توجه به تاريخ تحول دولت مدرن در ايران مي توان دريافت كه در فرايند دولت سازي در ايران معاصر ناسازگاري بين مصلحت مردم و مصلحت حكومت در موارد متعددي رخ داده است. اين امر تا حدي برخاسته از مسئوليت هاي گوناگوني است كه دولت در حوزه هاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و امنيتي بر عهده دارد. با تاسيس جمهوري اسلامي مسئوليت اجراي شريعت نيز به اين موارد افزوده شد و دولت عهده دار اجراي شريعت در عرصه عمومي نيز گرديد. اين امر به نوبه خود دامنه ناسازگاري ها را گسترش داد و حكومت را با مشكل چگونگي حل تعارض بين مسئوليت هاي مدني و مسئوليت هاي شرعي اش مواجه ساخت. امام خميني با طرح ايده «مصلحت نظام» گام مهمي در راستاي رفع اين ناسازگاري برداشت و راه يگانگي حاكميت كه از ويژگي هاي دولت مدرن است را هموار كرد.
چنان كه نگارنده در جاي ديگر به تفصيل ياد آور شده است[7] مفهوم ولايت مطلقه و مصلحت نظام در انديشه امام معمولا بر خلاف آنچه او قصد كرده در راستاي مطلق كردن اختيارات حكومت در برابر مردم تعبير مي شود در حالي كه او به دنبال حل تعارض مسئوليت هاي مدني و شرعي دولت اين ايده را طرح كرده بود. امام خميني با طرح انديشه ولايت مطلقه در صدد بود تا گامي در راستاي گشودن گره هاي فروبسته حاكميت بردارد و قصد آن را نداشت كه با مطلق كردن اختيارات يك فرد از آنچه تا آن زمان در نفي استبداد و ديكتاتوري بيان كرده بود، بازگردد .
۴. سخن آخر
در جدال ميان نو انديشي ديني و محافظه كاري كه يكي از وجوه مهم جدال فكري در ايران معاصر است ، امام خميني جانب نو انديشان را مي گرفت، زيرا اين جريان با تجديد نظر خواهي ديني او همسو بود. محافظه كاران اگر چه با ادعاي خلوص فهم و معرفت ديني از در ناسازگاري با تجدد در مي آيند ولي فراورده فكري آنان در جهت معكوس آرمان هاي تجديد نظر طلبانه امام خميني به تحجر و واپس گرايي دامن مي زند و چهره اي ناتوان و خشن از اسلام ارائه مي كند كه اسلام هراسي در عرصه بين الملل و اسلام گريزي در عرصه داخلي را در پي دارد.
یاداشت ها
[1] صحيفه امام جلد ۲۱، ص ۱۷۸
[2] . همان، ص ۲۱۸
[3] . همان، ص ۲۴۰
[4] . همان
[5] . همان جلد ۲۱. ص ۱۷۰
[6] . همان جلد ۲۱. ص ۲۱۸
[7] . بنگريد نشريه ايران دخت ، شماره ۳۰، مفهوم ولايت مطلقه در انديشه امام