چگونگی کتابت و جمعآوری قرآن
محمدعلی کوشا
بیگمان برای کتابت قرآن و نوشتن آیات نورانی آن، وجود و تهیه «نوشتافزار» امری لازم و ضروری بوده تا به کمک آن، نوشتن و کتابت تحقق پیدا کند. در قرآن کریم نیز نام شماری از نوشتافزارها ذکر شده و بیانگر این واقعیت است که مردم شبهجزیره عربستان با آن مأنوس بودند و درک روشنی از مفاهیم آن داشتند.
پیامبر اکرم(ص) اصحاب خویش را به خواندن و نوشتن تشویق میفرمود. گفتهاند: در آن روزگار در تمام قبیله قریش، تنها هفده تن خواندن و نوشتن میدانستند. بر اثر تشویق رسول اکرم، مسلمانان به خواندن، نوشتن و جمعآوری قرآن روی آوردند. کلمۀ «جمع» در این مقام در دو معنا به کار میرود: الف. حفظ کردن و به حافظه سپردن؛ ب. گردآوری کردن و در مجموعهای فراهم آوردن.
محمد بن سعد واقدی (متوفای ۲۳۰ ق) در الطبقات الکبری فصلی دارد با عنوانِ «ذِکْرُ مَنْ جَمَعَ القرآنَ عَلی عَهْدِ رَسُولِ الله(ص)» که مراد از جمعِ قرآن، همان «حفظ و اخذ» و «به حافظه سپردن» آن است. از این رو به آن دسته از صحابی که قرآن را از حفظ داشتند «حُفّاظ قرآن» یا «جُمّاع قرآن» میگفتند.
بنابراین در زمان رسول خدا، جمع قرآن هم به معنی حفظ کردن و هم به معنای نوشتن و گردآوری آیات در سورهها و احیاناً ترتیب و تنظیم سورههاست.
سورهها و آیات قرآنی که بر پوست و امثال آن نگاشته میشد در مجموعهای که به آن «ما بین الدَّفَّتَینْ» میگفتند، نگهداری میشد. مراد از «دَفّ» در این تعبیر این است که در آغاز، نوشتهها را جهت نگهداری، میان دو جلدِ پوستی میگذاشتند و به کتاب هم «مجموعٌ ما بَینَ الدَّفَّتَین» میگفتند، یعنی جلدی که از پوست حیوان است. «ما بَیْنَ اللَّوحَیْن» نیز یعنی آنچه میان دو لوح از چوب یا استخوان یا چیز دیگر بوده است.
بیگمان، برای کتابتِ قرآن کریم و نوشتن آیات نورانی آن، وجود و تهیۀ «نوشتافزار» امری لازم و ضروری بوده تا به کمک آن، نوشتن و کتابت تحقق پیدا کند. در قرآن کریم نیز نام شماری از نوشتافزارها ذکر شده و بیانگر این واقعیّت است که مردم شبه جزیرۀ عربستان با آن مأنوس بوده و درک روشنی از مفاهیم آن داشتهاند؛ فهرست نوشتافزارها در قرآن کریم عبارتند از:
۱. «کِتاب»: مادّۀ «کتاب» با مشتقّاتش جمعاً ۲۸۴ بار در قرآن کریم ذکر شده که اهمیّت نوشته و نوشتن را به درستی بیان میدارد.
۲. «قلم» و جمع آن «اقلام»: به معنای خامۀ تراشیده که چهار بار از آن سخن به میان آمده است:
ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ؛ سوگند به قلم و آنچه مینویسند.
الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ؛ خدایی که با قلم تعلیم داد.
این دو آیه اهمیّت و عظمت نوشتن را به روشنی بیان میدارد.
۳. «حریر»: که گاهی برای نوشتن به جای کاغذ به کار میرفته است. در قدیم نامههای پادشاهان و معشوقان را بر حریر چینی مینوشتند.
۴. «دِهان»: جمعِ دُهن به معنی ادیم یا پوست و چرم سرخرنگ. البته به معنای روغن نیز آمده است.
۵. «رَقّ»: پوست رقیق و نازکی که بر آن مینوشتند.
۶. «سِجِلّ»: به معنای طومار، صحیفه، پیماننامه.
۷. «صُحُف»: جمع صحیفه به معنای کاغذ نوشته شده و صفحه کتاب که هشت بار در قرآن آمده است.
۸. «قِرطاس»: کاغذ. جمعش «قراطیس».
۹. «مِداد»: به معنی مرکّبی است که در نوشتن به کار میرود.
اینها نامِ نوشتافزارهایی است که در قرآن آمده است؛ ولی اشیای دیگری نیز وجود دارد که طبق نقل کتابهای تاریخ و علوم قرآنی، نوشتافزارِ آن روز محسوب میشدند از جمله:
«رِقاع»: جمع رُقعه که چیزی از پوست، برگ و یا کاغذ بوده است.
۲. «لِخاف»: جمع لَخْفَة که صفحههایی نازک و سفید رنگ از سنگ بوده است.
۳. «عُسُب»: جمع عَسیب که چوب بیبرگ و پهن درخت خرما بوده است.
۴. «اَکْتاف»: جمع کَتْف، استخوان شانۀ گوسفند یا شتر بوده است.
۵. «اَضلاع»: جمع ضِلع بهمعنای دنده یعنی همان استخوانهای صاف دندۀ حیوانات.
۶. «اَدیم» یا «قِطَع ادیم»: به معنی تکّههای چرم و پوست دبّاغی شده.
۷. «اَقْتاب»: جمع «قِتْب» یا «قَتَب» تخته چوبهایی که بر پشت شتر مینهادند.
۸. «لَوْح»: صفحۀ پهنی از چوب یا استخوان یا غیر آن بوده که بر آن مینوشتند.
۹. «قَضیم»: یا «صحیفۀ بیضا» که همان پوست سفید رنگ بوده است.
اینها نام وسایلی بوده که آن روز برای نوشتن داشتند و کاغذ نیز در دسترس بوده است. آن روز کاغذ از هند به یمن و از آنجا توسّط کاروانهای تجاری به شام و روم و حجاز میآمده است. اینکه در قرآن میفرماید: بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتَى صُحُفًا مُنَشَّرَةً؛ بلکه هر مردی از ایشان میخواهد که نامههایی سرگشاده دریافت کند؛ بیانگر این است که وحی در آن هنگام بر صفحات پهن نوشته میشده است.
حتی آیات فراوانی وجود دارد که نشان از نسخهبرداری از وجود کتاب و نوشتافزار در زمان پیامبر(ص) دارد: إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ ما از آنچه میکردید، نسخه برمیداشتیم و نیز سخن از نوشتن و نسخهبرداری و کتابت است: حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَقْرَؤُهُ؛ تا بر ما کتابی نازل کنی که آن را بخوانیم.
تشویق و دلگرمی دادن رسول خدا(ص) سبب شد که مردم خواندن و نوشتن را بیاموزند و در میان نویسندگان نام بیش از چهل نفر به عنوان کاتبان وحی ثبت شده است.
خطّ مرسوم عصر پیامبر(ص)
خطّ رایج در عصر پیامبر اکرم(ص)، خطّ اهل یمن بوده که به آن «مُسند» یا «حِیری» میگفتهاند.
دکتر جواد علی در کتاب المفصّل فی تاریخ العرب مینویسد: «از نوشتۀ افرادی که برخورد با خطوط قدیمه داشتهاند استفاده میشود که خطّ «مسند»، قلم عربی اصیل و ابتدایی عرب است و اهالی جزیرة العرب با آن خطّ، مطالب خود را مینوشتند ولی هنگامی که مبشّرین نصارا به این جزیره قدم گذاشتند، قلم و خطّ «ارمی» متأخّر را که قلم کنیسههای شرقی بود وارد جزیره کردند، و چون این خطّ سهل و آسان بود در میان مردم، طرفداران بیشتری پیدا کرد.
خطّ در جزیرة العرب
مردم شبه جزیرۀ عربستان در دوران پیش از اسلام کم و بیش با خطوطی از جملۀ «خطّ جزم» آشنا بودهاند و بعدها نسخههایی از قرآن بر اساس این خطّ نوشته شد، این نامگذاری بدین جهت است که ریشۀ آن، «خطّ مسند» است و از آن گرفته شده و چون این خط از خطّ مسند جدا و بریده شده است آن را «جزم» نامیدند که بهمعنای قطع است. از مردم مکّه کسانی چون سفیان بن امیّه و ابوقیس بن عبد مناف خطّ را از حرب بن امیّه آموختند. نخستین کسانی که خطّ عربی را نوشتند از نصارای حیره بودند.
نوشتههای دوران جاهلی به طور کلّی به دو نام «مُسنَد» و «نَبَطی» نامیده میشده است. خطّ مردم یمن را مخصوصاً «مسند» میشناختهاند. حروف در خطّ مسند از همدیگر جدا و منفصلند و مانند حروف الفبای کنونی ما به هم چسبیده نبودند لذا برای تشخیص میان کلمات، در پایان هر کلمه، خطّی عمودی رسم میکردند و معمولاً از راست به چپ مینوشتند. فاصلۀ میان جملات و عبارات و علامات دیگری از قبیل استفهام و تعجّب وجود نداشت. اِعراب و مدّ و سکون و تشدید هم در آن لحاظ نمیشده است، در نتیجه، آموختن و خواندن چنین خطّی تا حدودی سخت و دشوار بوده است.
خطّ نَبَطی
این خط بیشتر خطّ نگارش یهود و نصارا بوده و غیر از مردم جنوب عربستان، بقیّه مردمان آن روزگار کم و بیش با این خط آشنایی داشتهاند. هنگام فتح عراق به دست مسلمانان، مدارس فراوانی برای تعلیم خواندن و نوشتن، این خطّ را به جوانان میآموختند. مستشرقان این خطّ را به نام خطّ عربی شمالی میشناسند که بعداً قرآن کریم هم بیشتر با همین خط نگارش یافت.( تاریخ قرآن رامیار، ص ۴۹۶).
از خطّ نَبَطی، خطّ «نسخ» به وجود آمد که امروزه خطّی معروف و شناخته شده است. و از خطّ سُریانی، خطّ «کوفی» پیدا شد که خطّ «حِیری» نامیده میشد. یعنی به «حِیره» که شهری قدیمی و عربی در مجاورت کوفه است، منسوب بود؛ زیرا تغییر و تحوّل در خطّ سُریانی در حیره رخ داد. این خطّ، زمانی طولانی میان عرب معروف و متداول بود.
عربها کم و بیش از هر دو خطّ حِیری و نَبَطی در نامهها و نوشتههای خود استفاده میکردند. یک دلیل بر آنکه خطّ کوفی تحوّل یافتۀ خطّ سُریانی است، این است که «کتاب» را به صورت «کتب» و «رحمان» را به صورت «رحمن» یعنی بدون الف مینوشتند که هنوز در کلمات فراوانی این رسم الخطّ در عربی معمول است. چنانکه «ظالمین» را «ظلمین» و «اسماعیل» را «اسمعیل» و «سماوات» را «سموات» و «شیطان» را «شیطن» و «ضلال» را «ضلل» و «غافلون» را «غفلون» و... مینوشته و مینویسند.
و در یک کلمه، خطّ کوفی، تأثیر خودش را بر خطّ نَبَطی (نسخ) نهاد و تا کنون تفکیک کاملی میان این دو خط ـ آنگونه که باید ـ انجام نگرفته است.
برای طایفۀ اَنباط که در شمال حجاز ساکن بودند خطّی به نام نَبَطی بوده که آسانتر از خطّ «مسند» بوده است. قرآن کریم ابتدا با خطّ نسخ که تکامل یافتۀ خطّ نَبَطی بوده نوشته شده است، سپس با خطّ کوفی که تکامل یافتۀ خطّ «مُسند» بود و آن را «حِیری» نیز مینامیدهاند، نوشته میشد؛ تا اینکه در اواخر قرن چهارم، ابن مُقله (خطّاط مشهور) خطّ نسخ را تکامل بخشید و با آن، قرآن را نوشت و پس از او دیگران قرآن را به خطّ نسخ مینوشتند. ابوعبدالله زنجانی نیز مینویسد: قرآن در عصر پیامبر اکرم(ص) با خطّ نسخ نوشته میشده است.
محمدعلی کوشا
بیگمان برای کتابت قرآن و نوشتن آیات نورانی آن، وجود و تهیه «نوشتافزار» امری لازم و ضروری بوده تا به کمک آن، نوشتن و کتابت تحقق پیدا کند. در قرآن کریم نیز نام شماری از نوشتافزارها ذکر شده و بیانگر این واقعیت است که مردم شبهجزیره عربستان با آن مأنوس بودند و درک روشنی از مفاهیم آن داشتند.
پیامبر اکرم(ص) اصحاب خویش را به خواندن و نوشتن تشویق میفرمود. گفتهاند: در آن روزگار در تمام قبیله قریش، تنها هفده تن خواندن و نوشتن میدانستند. بر اثر تشویق رسول اکرم، مسلمانان به خواندن، نوشتن و جمعآوری قرآن روی آوردند. کلمۀ «جمع» در این مقام در دو معنا به کار میرود: الف. حفظ کردن و به حافظه سپردن؛ ب. گردآوری کردن و در مجموعهای فراهم آوردن.
محمد بن سعد واقدی (متوفای ۲۳۰ ق) در الطبقات الکبری فصلی دارد با عنوانِ «ذِکْرُ مَنْ جَمَعَ القرآنَ عَلی عَهْدِ رَسُولِ الله(ص)» که مراد از جمعِ قرآن، همان «حفظ و اخذ» و «به حافظه سپردن» آن است. از این رو به آن دسته از صحابی که قرآن را از حفظ داشتند «حُفّاظ قرآن» یا «جُمّاع قرآن» میگفتند.
بنابراین در زمان رسول خدا، جمع قرآن هم به معنی حفظ کردن و هم به معنای نوشتن و گردآوری آیات در سورهها و احیاناً ترتیب و تنظیم سورههاست.
سورهها و آیات قرآنی که بر پوست و امثال آن نگاشته میشد در مجموعهای که به آن «ما بین الدَّفَّتَینْ» میگفتند، نگهداری میشد. مراد از «دَفّ» در این تعبیر این است که در آغاز، نوشتهها را جهت نگهداری، میان دو جلدِ پوستی میگذاشتند و به کتاب هم «مجموعٌ ما بَینَ الدَّفَّتَین» میگفتند، یعنی جلدی که از پوست حیوان است. «ما بَیْنَ اللَّوحَیْن» نیز یعنی آنچه میان دو لوح از چوب یا استخوان یا چیز دیگر بوده است.
بیگمان، برای کتابتِ قرآن کریم و نوشتن آیات نورانی آن، وجود و تهیۀ «نوشتافزار» امری لازم و ضروری بوده تا به کمک آن، نوشتن و کتابت تحقق پیدا کند. در قرآن کریم نیز نام شماری از نوشتافزارها ذکر شده و بیانگر این واقعیّت است که مردم شبه جزیرۀ عربستان با آن مأنوس بوده و درک روشنی از مفاهیم آن داشتهاند؛ فهرست نوشتافزارها در قرآن کریم عبارتند از:
۱. «کِتاب»: مادّۀ «کتاب» با مشتقّاتش جمعاً ۲۸۴ بار در قرآن کریم ذکر شده که اهمیّت نوشته و نوشتن را به درستی بیان میدارد.
۲. «قلم» و جمع آن «اقلام»: به معنای خامۀ تراشیده که چهار بار از آن سخن به میان آمده است:
ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ؛ سوگند به قلم و آنچه مینویسند.
الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ؛ خدایی که با قلم تعلیم داد.
این دو آیه اهمیّت و عظمت نوشتن را به روشنی بیان میدارد.
۳. «حریر»: که گاهی برای نوشتن به جای کاغذ به کار میرفته است. در قدیم نامههای پادشاهان و معشوقان را بر حریر چینی مینوشتند.
۴. «دِهان»: جمعِ دُهن به معنی ادیم یا پوست و چرم سرخرنگ. البته به معنای روغن نیز آمده است.
۵. «رَقّ»: پوست رقیق و نازکی که بر آن مینوشتند.
۶. «سِجِلّ»: به معنای طومار، صحیفه، پیماننامه.
۷. «صُحُف»: جمع صحیفه به معنای کاغذ نوشته شده و صفحه کتاب که هشت بار در قرآن آمده است.
۸. «قِرطاس»: کاغذ. جمعش «قراطیس».
۹. «مِداد»: به معنی مرکّبی است که در نوشتن به کار میرود.
اینها نامِ نوشتافزارهایی است که در قرآن آمده است؛ ولی اشیای دیگری نیز وجود دارد که طبق نقل کتابهای تاریخ و علوم قرآنی، نوشتافزارِ آن روز محسوب میشدند از جمله:
«رِقاع»: جمع رُقعه که چیزی از پوست، برگ و یا کاغذ بوده است.
۲. «لِخاف»: جمع لَخْفَة که صفحههایی نازک و سفید رنگ از سنگ بوده است.
۳. «عُسُب»: جمع عَسیب که چوب بیبرگ و پهن درخت خرما بوده است.
۴. «اَکْتاف»: جمع کَتْف، استخوان شانۀ گوسفند یا شتر بوده است.
۵. «اَضلاع»: جمع ضِلع بهمعنای دنده یعنی همان استخوانهای صاف دندۀ حیوانات.
۶. «اَدیم» یا «قِطَع ادیم»: به معنی تکّههای چرم و پوست دبّاغی شده.
۷. «اَقْتاب»: جمع «قِتْب» یا «قَتَب» تخته چوبهایی که بر پشت شتر مینهادند.
۸. «لَوْح»: صفحۀ پهنی از چوب یا استخوان یا غیر آن بوده که بر آن مینوشتند.
۹. «قَضیم»: یا «صحیفۀ بیضا» که همان پوست سفید رنگ بوده است.
اینها نام وسایلی بوده که آن روز برای نوشتن داشتند و کاغذ نیز در دسترس بوده است. آن روز کاغذ از هند به یمن و از آنجا توسّط کاروانهای تجاری به شام و روم و حجاز میآمده است. اینکه در قرآن میفرماید: بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتَى صُحُفًا مُنَشَّرَةً؛ بلکه هر مردی از ایشان میخواهد که نامههایی سرگشاده دریافت کند؛ بیانگر این است که وحی در آن هنگام بر صفحات پهن نوشته میشده است.
حتی آیات فراوانی وجود دارد که نشان از نسخهبرداری از وجود کتاب و نوشتافزار در زمان پیامبر(ص) دارد: إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ ما از آنچه میکردید، نسخه برمیداشتیم و نیز سخن از نوشتن و نسخهبرداری و کتابت است: حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَقْرَؤُهُ؛ تا بر ما کتابی نازل کنی که آن را بخوانیم.
تشویق و دلگرمی دادن رسول خدا(ص) سبب شد که مردم خواندن و نوشتن را بیاموزند و در میان نویسندگان نام بیش از چهل نفر به عنوان کاتبان وحی ثبت شده است.
خطّ مرسوم عصر پیامبر(ص)
خطّ رایج در عصر پیامبر اکرم(ص)، خطّ اهل یمن بوده که به آن «مُسند» یا «حِیری» میگفتهاند.
دکتر جواد علی در کتاب المفصّل فی تاریخ العرب مینویسد: «از نوشتۀ افرادی که برخورد با خطوط قدیمه داشتهاند استفاده میشود که خطّ «مسند»، قلم عربی اصیل و ابتدایی عرب است و اهالی جزیرة العرب با آن خطّ، مطالب خود را مینوشتند ولی هنگامی که مبشّرین نصارا به این جزیره قدم گذاشتند، قلم و خطّ «ارمی» متأخّر را که قلم کنیسههای شرقی بود وارد جزیره کردند، و چون این خطّ سهل و آسان بود در میان مردم، طرفداران بیشتری پیدا کرد.
خطّ در جزیرة العرب
مردم شبه جزیرۀ عربستان در دوران پیش از اسلام کم و بیش با خطوطی از جملۀ «خطّ جزم» آشنا بودهاند و بعدها نسخههایی از قرآن بر اساس این خطّ نوشته شد، این نامگذاری بدین جهت است که ریشۀ آن، «خطّ مسند» است و از آن گرفته شده و چون این خط از خطّ مسند جدا و بریده شده است آن را «جزم» نامیدند که بهمعنای قطع است. از مردم مکّه کسانی چون سفیان بن امیّه و ابوقیس بن عبد مناف خطّ را از حرب بن امیّه آموختند. نخستین کسانی که خطّ عربی را نوشتند از نصارای حیره بودند.
نوشتههای دوران جاهلی به طور کلّی به دو نام «مُسنَد» و «نَبَطی» نامیده میشده است. خطّ مردم یمن را مخصوصاً «مسند» میشناختهاند. حروف در خطّ مسند از همدیگر جدا و منفصلند و مانند حروف الفبای کنونی ما به هم چسبیده نبودند لذا برای تشخیص میان کلمات، در پایان هر کلمه، خطّی عمودی رسم میکردند و معمولاً از راست به چپ مینوشتند. فاصلۀ میان جملات و عبارات و علامات دیگری از قبیل استفهام و تعجّب وجود نداشت. اِعراب و مدّ و سکون و تشدید هم در آن لحاظ نمیشده است، در نتیجه، آموختن و خواندن چنین خطّی تا حدودی سخت و دشوار بوده است.
خطّ نَبَطی
این خط بیشتر خطّ نگارش یهود و نصارا بوده و غیر از مردم جنوب عربستان، بقیّه مردمان آن روزگار کم و بیش با این خط آشنایی داشتهاند. هنگام فتح عراق به دست مسلمانان، مدارس فراوانی برای تعلیم خواندن و نوشتن، این خطّ را به جوانان میآموختند. مستشرقان این خطّ را به نام خطّ عربی شمالی میشناسند که بعداً قرآن کریم هم بیشتر با همین خط نگارش یافت.( تاریخ قرآن رامیار، ص ۴۹۶).
از خطّ نَبَطی، خطّ «نسخ» به وجود آمد که امروزه خطّی معروف و شناخته شده است. و از خطّ سُریانی، خطّ «کوفی» پیدا شد که خطّ «حِیری» نامیده میشد. یعنی به «حِیره» که شهری قدیمی و عربی در مجاورت کوفه است، منسوب بود؛ زیرا تغییر و تحوّل در خطّ سُریانی در حیره رخ داد. این خطّ، زمانی طولانی میان عرب معروف و متداول بود.
عربها کم و بیش از هر دو خطّ حِیری و نَبَطی در نامهها و نوشتههای خود استفاده میکردند. یک دلیل بر آنکه خطّ کوفی تحوّل یافتۀ خطّ سُریانی است، این است که «کتاب» را به صورت «کتب» و «رحمان» را به صورت «رحمن» یعنی بدون الف مینوشتند که هنوز در کلمات فراوانی این رسم الخطّ در عربی معمول است. چنانکه «ظالمین» را «ظلمین» و «اسماعیل» را «اسمعیل» و «سماوات» را «سموات» و «شیطان» را «شیطن» و «ضلال» را «ضلل» و «غافلون» را «غفلون» و... مینوشته و مینویسند.
و در یک کلمه، خطّ کوفی، تأثیر خودش را بر خطّ نَبَطی (نسخ) نهاد و تا کنون تفکیک کاملی میان این دو خط ـ آنگونه که باید ـ انجام نگرفته است.
برای طایفۀ اَنباط که در شمال حجاز ساکن بودند خطّی به نام نَبَطی بوده که آسانتر از خطّ «مسند» بوده است. قرآن کریم ابتدا با خطّ نسخ که تکامل یافتۀ خطّ نَبَطی بوده نوشته شده است، سپس با خطّ کوفی که تکامل یافتۀ خطّ «مُسند» بود و آن را «حِیری» نیز مینامیدهاند، نوشته میشد؛ تا اینکه در اواخر قرن چهارم، ابن مُقله (خطّاط مشهور) خطّ نسخ را تکامل بخشید و با آن، قرآن را نوشت و پس از او دیگران قرآن را به خطّ نسخ مینوشتند. ابوعبدالله زنجانی نیز مینویسد: قرآن در عصر پیامبر اکرم(ص) با خطّ نسخ نوشته میشده است.